واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نگاهي به زندگاني امام هفتم شيعيان، حضرت كاظم(ع)
خبرگزاري فارس: امام كاظم (ع) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود، و در مدتي كه از 4 سال تا 14 سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعيد و زندان و در سياهچالهاي بغداد در غل و زنجير به سر ميبرد.
نام امام هفتم ما، موسي و لقب آن حضرت كاظم (ع) كنيه آن امام «ابوالحسن» و «ابوابراهيم» است. شيعيان و دوستداران لقب «باب الحوائج» به آن حضرت دادهاند. تولد امام موسي كاظم (ع) روز يكشنبه هفتم ماه صفر سال 128هجري در «ابواء» اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسي بن جعفر (ع) مقارن بود با سالهاي آخر خلافت منصور عباسي و در دوره خلافت هادي و سيزده سال از دوران خلافت هارون كه سخت ترين دوران عمر آن حضرت به شمار است. امام موسي كاظم (ع) از حدود 21سالگي بر اثر وصيت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسيد، و زمان امامت آن حضرت سي و پنج سال و اندكي بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بيشتر بوده است، البته غير از حضرت ولي عصر (عج).
## صفات ظاهري و باطني و اخلاق آن حضرت
حضرت كاظم (ع) داراي قامتي معتدل بود. صورتش نوراني و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود. بدن شريفش از زيادي عبادت ضعيف شد، ولي همچنان روحي قوي و قلبي تابناك داشت. امام كاظم به تصديق همه مورخان، به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است. موسي بن جعفر از عبادت و سختكوشي به «عبد صالح» معروف و در سخاوت و بخشندگي مانند نياكان بزرگوار خود بود. از حضرت موسي كاظم روايت شده است كه فرمود:«پدرم ( امام صادق (ع ) ) پيوسته مرا به سخاوت داشتن و كرم كردن سفارش ميكرد». امام ( ع ) با آن كرم و بزرگواري و بخشندگي خود لباس خشن بر تن ميكرد، چنانكه نقل كردهاند:«امام بسيار خشن پوش و روستايي لباس بود» و اين خود نشان ديگري است از بلندي روح و صفاي باطن و بي اعتنايي آن امام به زرق و برقهاي گول زننده دنيا. امام موسي كاظم (ع) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و مهربان بود. هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود، و پنهان و آشكار به آنها كمك ميكرد. برخي از فقراي مدينه او را شناخته بودند اما بعضي - پس از تبعيد حضرت از مدينه به بغداد - به كرم و بزرگواريش پي بردند و آن وجود عزيز را شناختند. امام كاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادي داشت. قرآن را با صدايي حزين و خوش تلاوت ميكرد. آن چنان كه مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد ميآمدند و از روي شوق با شنيدن قرآن گريه ميكردند. بدخواهاني بودند كه آن حضرت و اجداد گراميش را - روي در روي - بد ميگفتند و سخناني دور از ادب به زبان مي راندند، ولي آن حضرت با بردباري و شكيبايي با آنها روبرو ميشد ، و حتي گاهي با احسان آنها را به صلاح مي آورد. تاريخ، برخي از اين صحنهها را در خود نگهداشته است. لقب " كاظم " از همين جا پيدا شد. كاظم يعني: نگهدارنده و فروخورنده خشم. اين رفتار در برابر كسي يا كساني بوده كه از راه جهالت و ناداني يا به تحريك دشمنان به اين كارهاي زشت و دور از ادب دست ميزدند. رفتار حكيمانه و صبورانه آن حضرت (ع) كم كم، بر آنان حقانيت خاندان عصمت و اهل بيت (ع) را روشن ميساخت، اما آنجا كه پاي گفتن كلمه حق - در برابر سلطان و خليفه ستمگري - پيش ميآمد، امام كاظم (ع) ميفرمود: «قل الحق و لو كان فيه هلاكك» يعني: حق را بگو اگرچه آن حقگويي موجب هلاك تو باشد. ارزش والاي حق به اندازهاي است كه بايد افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند. در فروتني - مانند صفات شايسته ديگر خود - نمونه بود. با فقرا مينشست و از بينوايان دلجويي ميكرد. بنده را با آزاد مساوي مي دانست و مي فرمود همه، فرزندان آدم و آفريدههاي خدائيم. از ابوحنيفه نقل شده است كه گفت:«او را در كودكي ديدم و از او پرسشهايي كردم چنان پاسخ داد كه گويي از سرچشمه ولايت سيراب شده است. براستي امام موسي بن جعفر (ع) فقيهي دانا و توانا و متكلمي مقتدر و زبردست بود». محمد بن نعمان نيز ميگويد:«موسي بن جعفر را دريايي بي پايان ديدم كه ميجوشيد و ميخروشيد و بذرهاي دانش به هر سو ميپراكند».
## مام (ع) در سنگر تعليم حقايق و مبارزه
نشر فقه جعفري و اخلاق و تفسير و كلام كه از زمان حضرت صادق (ع) و پيش از آن در زمان امام محمد باقر (ع) آغاز و عملي شده بود، در زمان حضرت امام موسي كاظم (ع) نيز به پيروي از سيره نياكان بزرگوارش همچنان ادامه داشت، تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مكتب جعفري آشنا گردند، و اين مشعل فروزان را از وراي اعصار و قرون به آيندگان برسانند. خلفاي عباسي بنا به روش ستمگرانه و زياده روي در عيش و عشرت ، هميشه درصدد نابودي بني هاشم بودند تا اولاد علي (ع) را با داشتن علم و سيادت از صحنه سياست و تعليم و ارشاد كنار زنند ، و دست آنها را از كارهاي كشور اسلامي كوتاه نمايند . اينان براي اجراء اين مقصود پليد كارها كردند، از جمله: چند تن از شاگردان مكتب جعفري را تشويق نمودند تا مكتبي در برابر مكتب جعفري ايجاد كنند و به حمايتشان پرداختند. بدين طريق مذاهب حنفي ، مالكي ، حنبلي و شافعي هر كدام با راه و روش خاص فقهي پايهريزي شد. حكومتهاي وقت و بعد از آن - براي دست يابي به قدرت - از اين مذهبها پشتيباني كرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند . در سالهاي آخر خلافت منصور دوانيقي كه مصادف با نخستين سالهاي امامت حضرت موسي بن جعفر (ع) بود " بسياري از سادات شورشي - كه نوعا از عالمان و شجاعان و متقيان و حق طلبان اهل بيت پيامبر (ص) بودند و با امامان نسبت نزديك داشتند - شهيد شدند. اين بزرگان براي دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهي از منكر، به پا مي خاستند و سرانجام با اهداء جان خويش، به جوهر اصلي تعاليم اسلام جان مي دادند، و جانهاي خفته را بيدار ميكردند. طلوعها و غروبها را در آباديهاي اسلامي به رنگ ارغواني درميآوردند و بر در و ديوار شهرها نقش جاويد مي نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه هاي مساجد اسلام شعله ور مي ساختند». در مدينه از كارگزاران مهدي عباسي فرزند منصور دوانيقي در عمل، همان رفتار زشت دودمان سياه بني اميه را پيش گرفتند، و نسبت به آل علي (ع) آنچه توانستند بدرفتاري كردند. داستان دردناك «فخ» در زمان هادي عباسي پيش آمد. علت بروز اين واقعه اين بود كه " حسين بن علي بن عابد " از اولاد حضرت امام حسن ( ع ) كه از افتخارات سادات حسني و از بزرگان علماي مدينه و رئيس قوم بود ، به ياري عده اي از سادات و شيعيان در برابر بيدادگري " عبدالعزيز عمري " كه مسلط بر مدينه شده بود، قيام كردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادي از مخالفان را كشتند، سرانجام دشمنان دژخيم اين سادات شجاع را در تنگناي محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عدهاي را نيز اسير كردند.
مسعودي مينويسد: بدنهايي كه در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد. سياهكاريهاي بني عباس منحصر به اين واقعه نبود. اين خلفاي ستمگر صدها سيد را زير ديوارهاي و ميان ستونها گچ گرفتند، و صدها تن را نيز در تاريكي زندانها حبس كردند و به قتل رساندند. عجب آنكه اين همه جنايتها را زير پوشش اسلامي و به منظور فروخواباندن فتنه انجام مي دادند. حضرت موسي بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنين وضعي و با ديدن و شنيدن آن همه مناظر دردناك و ظلمهاي بسيار، آرامشي نبود. امام به روشني ميديد كه خلفاي ستمگر در پي تباه كردن و از بين بردن اصول اسلامي و انساني اند.
## امام كاظم (ع) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود، و در مدتي كه از 4 سال تا 14 سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تك سلولها و سياهچالهاي بغداد - در غل و زنجير - به سر ميبرد. امام موسي بن جعفر ( ع ) بي آنكه - در مراقبت از دستگاه جبار هاروني - بيمي بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگي ميكرد و از گردآوري و حفظ آنان و جهت دادن به بقاياي آنان غفلت نداشت. آن زمان كه امام (ع) در مدينه بود ، هارون كساني را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و كنار خانه امام ( ع ) مي گذرد، وي را آگاه كنند. هارون از محبوبيت بسيار و معنويت نافذ امام ( ع ) سخت بيمناك بود.
عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجري در سن 55 سالگي به دست مردي ستمكار به نام "سندي بن شاهك " و به دستور هارون مسموم و شهيد شد. شگفت آنكه ، هارون با توجه به شخصيت والاي موسي بن جعفر ( ع ) پس از درگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند كه حضرت موسي بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلكه به مرگ طبيعي از دنيا رفته است، اما حقيقت هرگز پنهان نميماند. بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديكي بغداد - به خاك سپردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا كرد و مورد توجه خاص واقع گرديد، و شهر " كاظمين " از آن روز بنا شد و روي به آبادي گذاشت.
انتهاي پيام/ش
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]