تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى‏شود 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820932395




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قرآن حقيقتى ماورايى يا الفاظ بشري (جامع)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: چكيده:
كتب مقدس به سبب اهميتى كه اديان براى بشريت داشته‏اند، در طول تاريخ مورد توجه بشريت‏بوده و انديشمندان، آنها را مورد تحليل و بررسى قرار داده‏اند. يكى از بررسيهاى انجام شده ، تحليل منشا صدور اين كتب مى‏باشد يعنى تبيين اين امر كه آيا كتب مقدس - بويژه در اديان توحيدى - با جميع مفاهيم و الفاظ خود، از ناحيه خداى متعال فرستاده شده است‏يا الفاظى است معمولى و بشرى كه از ناحيه تلاش انسان پديد آمده است.
دو رويكرد مختلف در اين مساله وجود دارد و در مورد كتاب مقدس ما «قرآن‏» ، انديشمندان اسلامى همگى بر اين عقيده‏اند كه اين كتاب، وحى الهى است و انديشه و فرهنگ و الفاظ بشرى در پديدآمدن آن دخالتى نداشته است اما شمار اندكى از نويسندگان برآنند كه قرآن دستاورد بشر و الفاظى بشرى است.

در اين مقاله، بر مبناى يك بررسى برون دينى، نظريه اول - كه مطابق با آموزه‏هاى خود قرآن و پيشوايان دينى است - اثبات گرديده و رويكرد دوم مورد نقد قرار گرفته است.

در تاريخ انديشه بشرى، همواره اديان و كتب مقدس، نقش مهمى ايفا نموده‏اند.

معارفى كه اديان و كتب مقدس مربوط به آنها، به بشريت عرضه نموده‏اند موجب شكل‏دهى افكار و اعتقادات خاصى براى بشر بوده و تمدن خاصى را براى انسان به ارمغان آورده‏اند. از اين رو، بشر همواره آموزه‏هاى اديان و معارفى را كه پيامبران خداوند در قالب كتب مقدس به بشريت ارزانى داشته‏اند وجهه همت قرار داده و آن را مورد بررسى و تحليل خويش قرار داده‏اند.

يكى از انواع بررسيهاى انجام شده، اين است كه آيا الفاظ كتب مقدس، وحى مستقيم خداوند است (يعنى الفاظ مستقيم خداوند بوده و پيامبر بدون هيچ واسطه‏اى اين الفاظ را از خداوند دريافت مى‏كند) يا الفاظ خداوند است كه از طريق جسمى مانند رخت‏به پيامبر اعطا مى‏شود (بطورى كه آن جسم، معبر و مظهر كلام و الفاظ خداوند است نه مصدر آن كلام) و يا الفاظ خداوند بوده كه از طريق فرشته‏اى به پيامبر داده مى‏شود.

و يا اين كه هيچ يك از سه صورت فوق صحيح نبوده و الفاظ كتب مقدس، الفاظ شخص پيامبر و يا انسانهاى ديگر است و خداوند صرفا قابليتى را به پيامبر يا اشخاص ديگر، اعطا نموده است و آنها مى‏توانند به واسطه آن استعداد و قابليت‏خاص خويش، الفاظى را از ناحيه خودشان و نيز تحت تاثير فرهنگ عصر خويش، بيان نمايند و همين الفاظ آنها، كتب مقدس را تشكيل مى‏دهند.

در طول تاريخ تفكر دينى، هر دو گرايش مذكور پيروانى داشته است.

عده بسيار اندكى صاحب گرايش دوم بوده و قائلند كه قرآن، الفاظ خداوند نمى‏باشد، ولى تمامى متفكرين اسلامى، مطابق با آموزه خود قرآن و پيامبر اسلام (ص) و ائمه هدى (ع) قائلند كه قرآن، الفاظ خداوند بوده كه به سه صورت مذكور بر پيامبر (ص) نازل شده و پيامبر در آن هيچ نقشى نداشته است. از ميان قدما، به معمر بن عباد السلمى (فوت 228ق.) كه در ميان متكلمان معتزلى، صاحب تفكرات خاصى بوده است، نسبت داده شده است كه او با اعتقاد به اين كه كلام و سخن، عرض بوده و خداوند خالق عرض نمى‏باشد، معتقد است كه وحى الهى اگر از يك درختى مثلا ظاهر شود، درخت‏خالق آن است و يا اگر از يك انسانى مانند پيامبر (ص) ابراز گردد، پيامبر خالق و بوجودآورنده آن الفاظ مى‏باشد، و آسمانى و وحيانى بودن قرآن، مغاير با آن نيست كه پيامبر در آن نقش داشته باشد، و در واقع، خداوند در پيامبر استعدادى به وديعت نهاده است كه پيامبر مى‏تواند هدايت‏باطنى خداوند را در قالب كلماتى از ناحيه خودش (كه همان آيات قرآنى است) به زبان آورد. (1)

در ميان متاخرين و معاصرين، حسن حنفى (متولد 1935) و نصر حامد ابو زيد (متولد 1943) از كشور مصر (2)و عبد الكريم سروش نيز معتقدند كه قرآن، الفاظ پيامبر و متاثر از فرهنگ عرب است، به عنوان مثال آقاى سروش مى‏گويد:

«از قضا يكى از دوستان بسيار عزيز ما در باره مقاله اخير من «ذاتى و عرضى‏» و همچنين مقالات قبل از آن خصوصا «بسط تجربه نبوى‏» با من وارد مباحثه شد. يكى از سخنان ايشان هم همين بود كه اين چنين سخن گفتن وحى را به تعبير شما نفى مى‏كند و از حالت قدسى بودن بيرون مى‏آورد و آن را بدل مى‏كند به يك تجربه بشرى كه جزو احساسات يك انسان است و لذا از دينيت و ماورائيت و قدسيت در آن خبرى نيست. من به ايشان همين را عرض كردم، گفتم كه ما بايد متافيزيكمان را در اينجا مورد بحث قرار دهيم. يك متافيزيكى كه به نظر من يك متافيزيك مكانيكى است در نظر بياوريد كه ملكى مثل پرنده‏اى بر پيامبرى نازل مى‏شود و در گوش او يا در دل او حرفى مى‏خواند و او هم ياد مى‏گيرد و به ديگران درس مى‏دهد، من چنين تلقى ندارم. يادم هست كه به ايشان عرض كردم كه شما مى‏گوييد كه پيامبر اين سخنان را خودش نگفته و خودش نيافريده و از وجود او نجوشيده بلكه يك ملكى از بيرون به او القا كرده من مى‏توانم از شما بپرسم كه آن ملك آن سخنان را از كجا آورده؟ يك ملك ديگرى به آن ملك گفته؟ يا اين كه او خودش يافته؟ گفتم همين كه شما اين پرسش را از خودتان بكنيد متوجه مى‏شويد كه مساله پيچيده‏تر از اين حرفهاست‏شما در مورد يك ملك جايز مى‏دانيد كه خودش آن حرف را يافته باشد يا خدا مستقيما - حالا به نحوى كه ما نمى‏دانيم - با او سخن گفته باشد، چون اگر بگوييم يك ملك ديگرى به او گفته، تسلسل محال لازم مى‏آيد لاجرم يك جايى بايد ملكى خودش اين را فهميده و بگويد خدا آمد. آن وقت پيامبرى كه همه او را برتر از ملائك مى‏دانند معتقد نيستم كه خودش مى‏تواند اين را يافته باشد و اين كه مى‏گوييم ملك به او گفته، زبانى باشد كه ما مى‏گوييم؟»(3)

بر پايه اين ديدگاه، در واقع رسول خدا، تجربه روحى خود را در دستگاه مفهومى عربى و متناسب با آن شرايط تاريخى، جغرافيايى، اجتماعى و فرهنگى بيان و تعبير كرده است و مثلا بهشت را به صورت «جنات‏» و زنان آن را سياه چشم و نه موبور چشم آبى توصيف نموده است. (4)

در ناحيه ديگر، در دنياى غرب، اكثر متفكرين غربى - برخلاف متفكرين اسلامى - معتقدند كه كتب مقدس مسيحيت (يعنى تورات و انجيل) الفاظ خداوند نبوده و حتى الفاظ پيامبران خداوند يعنى حضرت موسى و حضرت عيسى (ع) نيز نمى‏باشند و در واقع، پيروان اين دو پيامبر، اين كتب را نوشته‏اند.

«توماس ميشل‏» در اين مورد مى‏گويد:

«مسيحيان معتقدند كه خداوند كتابهاى مقدس را بوسيله مؤلفانى بشرى نوشته است... مؤلفان بشرى كتاب مقدس، هر يك در عصرى خاص مى‏زيسته و به رنگ زمان خود در آمده بوده‏اند. همچنين اين مؤلفان، مانند ديگر انسانها با محدوديتهاى زبان و تنگناهاى علمى دست‏به گريبان بوده‏اند - اصولا مسيحيان نمى‏گويند كه خدا كتابهاى مقدس را بر مؤلفان بشرى املا كرده، بلكه معتقدند كه او به ايشان براى بيان پيام الهى به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگى ويژه هر يك توفيق داده است. اقليتى بسيار ناچيز از مسيحيان گمان مى‏كنند كتابهاى مقدس با همين الفاظ الهام شده‏اند و خدا پيام خود را كلمه به كلمه به كاتب بشرى منتقل كرده و وى چيزهايى را كه خدا املا نموده، با امانت ثبت كرده است. (5)

اين اعتقاد توماس ميشل، مختص به ايشان نبوده و اكثر متفكرين غربى به اين امر اذعان دارند، به عنوان مثال، «جان.بى.ناس‏» به اين مساله معتقد بوده و آن را در كتاب خود مطرح مى‏نمايد. (6)

«دان كيوپيت‏» اين اعتقاد را به صاحبان طرز فكر علمى نسبت مى‏دهد. (7)

و «ويليام هور درن‏» چهار انجيل را چهار شرح حال زندگى عيسى مسيح از ناحيه نويسندگان آنها مى‏داند. (8)

متفكرين غربى، مساله فوق - يعنى اعتقاد به اين امر كه كتب مقدس، الفاظى بشرى مى‏باشند - را بر اساس تحقيقات جديد در زمينه دين پژوهى و كتب مقدس، يعنى مباحث «نقد تاريخى كتاب مقدس‏» مورد بررسى قرار داده‏اند.

روش نقد تاريخى، مبتنى بر يك جهان بينى است كه داراى سه اصل مهم است و كسانى مى‏توانند از اين روش بهره جويند كه به آن اصول معتقد باشند، آن سه اصل عبارتند از:

1- تنها حوادثى كه داراى موجودات مشابه در جهان هستند ممكن الوقوع مى‏باشند. ما چگونه حادثه‏اى را مى‏توانيم ممكن الوقوع بشناسيم؟ براى معين كردن اين مطلب، راهى جز مراجعه به حوادث مشابه كه انسان آنها را مى‏شناسد نيست.

بر پايه اين نظريه، مقصود از ممكن الوقوع بودن، امكان عقلى صرف نيست‏بلكه مراد اين است كه مشابه آن در عالم خارج واقع شده باشد. به عبارت ديگر، چون عالم عينى، عالم تزاحم است، شرايط ويژه وقوع يك حادثه، شرايط وقوع حادثه ديگر را نفى مى‏كند و ظرف زمانى و مكانى پاره‏اى حوادث ميدان را از پاره‏اى حوادث ديگر مى‏گيرد. بدين سبب، ممكن است‏بسيارى از حوادث، در ذهن، امكان وجود داشته باشد اما در عالم خارج واقع نگردد.

به اصل فوق، مقايسه و مشابهت اطلاق مى‏شود، يعنى اينكه حوادث جهان قابل مقايسه با يكديگرند.

2- اصل دوم جهان بينى مورد نظر اين است كه كليه حوادث جهان پبا يكديگر، يك ارتباط ناگسستنى دارند. همه حوادث با هم مربوط هستند و وقوع يك حادثه، تغييراتى را در حوادث ديگر به وجود مى‏آورد و حذف يك حادثه نيز در حوادث ديگر مؤثر است.

اگر كسى وقوع حادثه‏اى را ادعا كند كه هيچ گونه ربط عينى و خارجى با حوادث ديگر نداشته است، ادعاى وى را نمى‏توان قبول كرد. هر حادثه‏اى بايد با حوادث ديگر مرتبط باشد. وقوع هر حادثه‏اى به معناى وقوع حوادث ديگرى است كه اگر آن حوادث ديگر واقع نشوند آن حادثه هم واقع نمى‏شود، معناى اين اصل آن است كه در ميان حوادث جهان، رابطه عليت وجود دارد.

3- اصل سوم جهان بينى مورد بحث اين است كه نظام اين جهان، يك نظام بسته و خودكفايى است، عاملى از خارج اين جهان به صورت مكمل يا رخنه پوش در اين جهان عمل نمى‏كند. هر حادثه‏اى كه در جهان، اتفاق مى‏افتد با حوادث ديگر خود اين جهان، قابل تبيين و تفسير است و نمى‏توان وقوع حادثه‏اى را ادعا كرد كه واقعا با حوادث اين جهان قابل تفسير نباشد تا آن را به عامل يا عواملى خارج از اين جهان نسبت داد.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن