محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853179970
چاه، كلاه شعبده بازي من است
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: چاه، كلاه شعبده بازي من است
نويسندگان- نگار پدرام:
محمد رضا شمس متولد 1336 و از نويسندگان ادبيات كودك و نوجوان است كه علاوه بر نگارش داستان، نمايشنامههاي عروسكي نيز نوشته و بازنويسي افسانهها را هم در كارنامه خود دارد.
او پس از ساخت چند نمايش عروسكي موفق، به نگارش داستان براي كودكان ونوجوانان روآورد كه حاصل آن انتشار حدود 30عنوان كتاب براي اين دو گروه سني است كه اغلب بهدليل اهميتدادن به تخيل بچهها، با استقبال آنها روبهرو شده و جوايز معتبري نيز كسب كردهاند.با وي گفتوگو كرده ايم:
* فعاليت شما در حوزه كودك و نوجوان با نمايشنامه نويسي شروع شد و امروز كه به كارنامه شما نگاه ميكنيم بازنويسي داستانهاي كلاسيك، شعر، داستان بلند، كوتاه و داستانك هم ميبينيم.آيا اين تعدد و كميت در كيفيت كارهايتان هم تاثير گذاشته است؟
من فعاليتم را با داستان نويسي آغاز كردم. كلاس اول هنرستان بودم كه با گروه تئاتر مركز رفاه خانواده آشنا شدم و با افرادي مثل پرويز پرستويي كار كردم اما چون بازيگر خوبي نميشدم، رفتم سراغ نوشتن و با نمايشنامه نويسي شروع كردم.حتي بعد از انقلاب هم با تلويزيون همكاري داشتم. زاغچه كنجكاو، هادي و هدي و...نمايشهاي عروسكي بودند كه با استقبال هم مواجه شدند.الان فكر ميكنم اين نمايشها فقط در ديالوگ نويسي به من كمك كردند.در حقيقت اگر تمام توان و وقتم را بر داستان نويسي متمركز كرده بودم، يعني الان در 51 سالگي تجربيات بهتري به دست آورده بودم. طبيعي است كه آن زمان بهدليل تمركز بر چند كار نتوانستم داستان نويسي را با جديت دنبال كنم.اگر الان برگردم به عقب همه كارها را براي نوشتن خلاق كنار ميگذارم.
* كارهاي نمايشي شما موفق بودند و شايد همين در موفقيتهايي كه در داستان نويسي به دست آورديد تاثير گذاشته باشد.
بله. اين نمايشها با استقبال مردم روبهرو شدند اما از نظر خودم جلوي كار داستان نويسي را گرفت. شايد ميتوانستم به جاي آن چند تجربه بهتر در زمينه داستان نويسي به دست آورم.
* بازنويسي افسانهها چه تاثيري بر كار شما داشت؟
من افسانهها را بسيار دوست دارم و با آنها بزرگ شدهام و شايد يكي از دلايلي كه باعث شد به فعاليت در حوزه كودك و نوجوان بپردازم، علاقه به افسانهها بود. پدرم، مادربزرگم و عمهام هميشه برايم افسانه تعريف ميكردند و من هم قصهگوي محله بودم و اين قصهها را براي بچههاي محلهمان ميگفتم.افسانهها هميشه جذابندو در وجود ما ريشه دارند. بنابراين حتي در داستان هايم از اين افسانهها استفاده ميكنم چون تاثير آنها را ديده ام.
مي توانم بگويم كه بازنويسي افسانهها من را به دنياي كودكان و داستان نويسي براي بچهها كشاند كه اين مهمترين تاثير آنها بر فعاليت حرفهاي من است.
* به غيراز علاقهمندي به افسانهها و روايت آنها چه اتفاقاتي شما را به سمت ادبيات كودك و نوجوان كشاند؟
من كودكي خوبي داشتم. در خانواده متوسطي زندگي ميكردم. پشت خانهمان پنبه زاري بود كه فضاي خيال انگيزي داشت.در حقيقت كودكي و نوجواني خوبي داشتم و خاطراتي دارم كه يادآوري آنها هميشه برايم شيرين است.
* بهنظر شما روايت خاطرات كودكي تان براي بچههاي امروز هم جذاب است؟
خب. من هم مثل ساير نويسندهها، با كودكان و نوجوانان امروز يك نسل فاصله دارم. اين فاصله تنها با تلاش من نويسنده پر ميشود. يعني بايد مخاطب را بشناسم، زبان آنها و نيازهايشان را درك كنم. تا وقتي يك خاطره از كودكيام را در داستان بيان ميكنم، نشان دهم كه اين خاطرات كودكي من است اما براي بچههاي امروز هم جذاب است. اين كار سخت اما شدني است. يعني بايد يك پل ارتباطي پيدا كنم كه خاطرات كودك ديروز را به كودك امروز منتقل كرده و او را با خود همراه كند.
* چند وقت است كه شما بعد از سالها فعاليت در حوزه نمايشنامهنويسي كودكان، ساخت نمايشهاي عروسكي موفق، نوشتن داستان، بازنويسي و... نوآوريهايي در زمينه داستان نويسي كودكان و نوجوانان به وجود آورديد كه نمونه موفق آن كتاب بادكنك و اسب آبي است.شايد اين همان پل ارتباطي باشد.آن را از كجا پيدا كرديد؟
شايد من هم شروع كارم با الهام از شيوه نويسندگان معروف و آثار موفق شروع شد.اما بعد از مدتي احساس كردم كه من بهعنوان محمدرضا شمس بايد كار ديگري به غيراز اين انجام دهم تا امضاي خودم را داشته باشم.به همين دليل سعي كردم كمي تجربه كنم. براي شروع در سالهاي دهه 60، نگارش قصههاي علمي را شروع كردم.اين قصهها بهنظر خودم شايد اولين قصههاي ميني ماليستي يك صفحهاي ايران است كه با جملات كوتاه و ساده اطلاعاتي را به بچهها ارائه ميدهند.در همان زمان بود كه تصميم گرفتم قصههايم را به گونهاي بنويسم كه با بقيه فرق داشته باشد. دلم ميخواست بهتر باشد... اما نميدانم چنين اتفاقي افتاده يا خير.به هر حال من شروع كردم به تجربه اندوزي و سعي كردم كمتر به موانع توجه كنم.
* به هر حال هر تجربه جديد، مخالفتها و موانعي را به همراه دارد.براي اين تجربه اندوزي چه مشكلاتي داشتيد؟
در آن دوره يك سري مسائل در حوزه ادبيات كودك و نوجوان شكل گرفته و جا افتاده بود كه تغيير آنها دشوار بهنظر ميرسيد. در حقيقت همه و حتي نويسندگان، ادبيات كودك و نوجوان را هماني ميدانستند كه شكل گرفته بود.اما من سعي كردم نگاهم را به ادبيات كودك و نوجوان عوض كنم و جور ديگري ببينم تا شايد مخاطب بيشتري داشته باشم. بهعنوان نمونه شخصيتهايي ساختم كه شايد پيش از آن ديگران در داستان هايشان كمتر به آنها توجه كرده بودند. اين كار با قصههاي علمي شروع شد و به قصه نويسي خلاق رسيد. بهطور مثال، من خواب را شخصيت يك داستان قرار دادم.يا يك پل ثابت، صداي بزغاله و...تا جايي كه رسيدم به قصه ديوانه و چاه كه ضرب المثل آن را بارها شنيده بودم. در اين داستان به تصور خودم خيلي قواعد را به هم ريختم. قواعدي كه در ادبيات كودك و نوجوان مرسوم بود.وقتي آثار نويسندگان خارجي را هم ميخواندم متوجه شدم كه ميتوان اين مرز را بيشتر گسترش داد. گرچه نويسندگاني را ميشناسم كه حتي گاه بيشتر از من خيال پردازي كردهاند اما جلوي خودشان را گرفتهاند و براي نوشتن محدوديت اجرا كردهاند. اين خود سانسوري اتفاقاتي كه بايد در نويسنده شكل بگيرد و حاصل آن نوشته نشود را از بين ميبرد.
* پس به هم ريختن قواعد بينتيجه نماند.چون كتابديوانه و چاه در فهرست كتابهاي كنگره بينالمللي كتاب براي نسل جوان (IBBY ) قرار گرفت.
بله. من معتقدم كه گاه رها كردن خيال لازم است. مثلا آخرين كتابي كه با عنوان صبحانه خيال نوشتهام و هنوز چاپ نشده، داستان كارمندي است كه در راه رفتن به اداره، رودخانه ميخرد تا بتواند در آن ماهيگيري كند.يا چشمه و آبشار ميخرد تا در اداره از آنها لذت ببرد.حتي او با خود يك چاه به اداره ميبرد تا با آن درد دل كند اما وقتي چاه را باز ميكند، كاروان مصر رد ميشود و حضرت يوسف(ع) را از آن بيرون ميآورد و با خود ميبرد!
خب من سعي كردم تخيلم را رها كنم و تا جايي كه ممكن است به آن اجازه جولان دهم.البته رها كردن تخيل يك دفعه اتفاق نيفتاده و روندي را طي كرده.اميدوارم كه از اين به بعد هم ادامه داشته باشد تا پخته شود. چون بهنظر خودم اين خيال پردازيها هم نياز به پختگي بيشتري دارند.
البته گاه شكستن قواعد و خيالپردازي بيش از حد در داستان ممكن است به قيمت از دست دادن مخاطب تمام شود. از اين اتفاق نميترسيد؟
خب. هر تجربهاي ممكن است چنين نتايج ناخواستهاي را همراه داشته باشد.امابه هر حال بايد تجربه كرد. نميگويم كه فقط من اين كار را كردم يا راي قطعي صادر نميكنم كه چنين تجربهاي لازم است. اما در مجموع معتقدم در هر حوزهاي از هنر و ادبيات بايد خيال را رها كرد و خلاقيت به خرج داد كه اين همان تجربه اندوزي است و به هر حال نتايج خوبي هم دربردارد.
زماني كه من شروع به كار كردم آقاي احمد رضا احمدي داشت به گونه ديگري براي بچهها مينوشت.يعني در دورهاي كه همه فكر نگارش داستانهاي اخلاقي و پندگرا بودند، او داستانهاي خاصي مينوشت كه نمادها و نثر ويژهاي داشتند. ايشان تجربه كرد و عدهاي از نويسندگان و از جمله من، اين تجربه را ادامه دادند.در حالي كه ممكن بود اين تجربه با شكست روبهرو شود كه اين اتفاق رخ نداد. در برخوردهايي كه با بچهها داشتم عدهاي اين سبك نگارش را پسنديدهاند و عدهاي هم آن را پس زدهاند. اما به هر حال نگارش چنين داستانهايي لازم است تا سليقه مخاطب و تواناييهاي نويسندگان سنجيده شود.اگر تجربيات گذشته نبود، هيچ گاه نميتوانستيم در داستانهايي كه به بچهها ارائه ميدهيم تغييري به وجود آوريم.
* تا به حال آثارتان را رو در رو براي بچهها خوانده ايد؟
بله. همانطور كه گفتم من در برخورد با بچهها فهميدهام كه اين نوع داستان نويسي خيالپردازانه مخاطباني دارد و مورد توجه بچهها قرار ميگيرد.من داستان هايم را در مدارس براي بچهها خوانده ام. حتي در مدارسي كه خواندن برخي داستانها ممنوع بود هم، خواندم و تا حدودي سليقه بچههاي گروههاي سني دبستان، راهنمايي و دبيرستان دستم آمده است.
* چرا در تعدادي از مدارس خواندن برخي داستانها ممنوع بود؟
گاه معلمان تربيتي سر كلاس مينشستند و دوست نداشتند كه داستانهايي با موضوعات خاص خوانده شود. به هر حال موضوع اين داستانها جديد بود و براي اولين بار در مدارس خوانده ميشد و همين، نوعي حساسيت در بين معلمان و ناظمان ايجاد ميكرد.البته من در برخي مدارس داستانهايي كه ممكن بود باعث ناراحتي ناظمان شود هم خواندم. حتي اخيرا كرمان بودم و در يكي از مدارس آنجا داستانكهاي بادكنك و اسب آبي را خواندم و ديدم بالاخره اين آثار مخاطباني دارند و اگر صد در صد موفق نباشند، نا موفق هم نيستند.
* آخرين كتاب شما هم از مواردي است كه حداقل در حوزه كودك و نوجوان كمسابقه است.شوخي با كلمات از كجا شكل گرفت؟
كتاب شوخي با كلمات مجموعهاي از كارهاي قديمي من است كه تعدادي از آنها پيش از اين در مجلات منتشر شدهاند. چند سال پيش احساس كردم كه ميتوان با كلمات شوخي كرد و به معاني مختلف كلمات كه حالت شوخي دارند نيزتوجه كرد.شايد هر كلمه يك جرقهاي در ذهن من ايجاد ميكرد. حتي گاه در جمعي بودم و ميديدم كه يك كلمه يا جمله به خاطر برداشت متفاوت مردم از آن، چطور باعث خنده ميشود.به همين دليل مجموعهاي از اين كلمات را گردآوري كردم و به ناشر سپردم تا تعدادي از آنها را انتخاب كند.كارشناس اين انتشارات هم آقاي مصطفي رحماندوست بودند كه به هر حال اين تعداد را انتخاب كردند. شايد اگر خودم ميخواستم از بين اين كلمات تعدادي را براي يك كتاب جمع كنم، موارد ديگري را انتخاب ميكردم.
* چرا در همه داستانهاي شما، چاه نقش مهمي دارد؟
حضرت علي(ع) با چاه درد دل ميكرده و من علاوه بر علاقه به ايشان احساس ميكنم كه چاه بسيار مظلوم بوده. از طرفي پشت خانه ما چاههاي بسياري بود كه من خاطرات زيادي از آنها دارم.كبوتر در آنها بودند، گاه معتادان آنجا ميآمدند، خودم در چاه قايم ميشدم و...در حقيقت چاه جزئي از خوابها و زندگيام شده است.چاه در اعلب داستانهاي من وجود دارد.حتي در كتاب من، زن بابام و دماغ بابام يك پري دريايي در چاه ميكارم! شايد در داستانهاي بعديام حذف شود.اما تا به حال كه با من بوده و از آن راضي ام.
* كدام يك از كتابهايتان را بيشتر دوست داريد؟
كتاب دختره خل و چل را بيشتر از بقيه دوست دارم. داستان دختر شيرينعقلي است كه ميخواهند او را به پيرمرد ثروتمندي بدهند. جابه جايي زمانها و نوع روايت راوي از ويژگيهاي اين كتاب است كه براي خودم جذاب است.من، زن بابام و دماغ بابام و يك دگمه را هم دوست دارم.البته الان كتابي مينويسم كه از اسم آن خوشم ميآيد. اين كتاب دزدي كه پروانه شد نام دارد اما هنوز نگارش آن تمام نشده و نميدانم چه خواهد شد.
* شما مدتي مسئول بخش قصه مجله سروش كودكان بوديد و با نشريات مختلف همكاري داشتيد.بهنظر شما چرا بچهها ديگر به خواندن قصههاي مجلات علاقه ندارند؟
قصه نخواندن كودكان ايراني دلايل زيادي دارد. اگر بخواهيم نخواندن مجلات و قصههاي آنها را بررسي كنيم، بايد به عدمجذابيت قصهها، شكل ارائه آنها درمجله، تصويرگري،
صفحه بندي، انتخاب فونت و...اشاره داشته باشيم. متأسفانه بيتوجهي به همين موارد باعث دلزده شدن بچهها از مجله ميشود.گاه آنها به ناچار مجلاتي را ميخرند چون نشريه بهتري در دسترسشان نيست.در حالي كه واقعا آنها را دوست ندارند. در ايران بر خلاف ساير كشورها، داستانهايي كه ارزش كمتري دارند در نشريات چاپ ميشوند.نويسندگان بزرگ دنيا از مجلات شروع ميكنند و به بازار كتاب ميرسند. يعني اغلب داستان هايشان ابتدا در نشريات به چاپ ميرسند و بعد به شكل كتاب چاپ ميشوند.آنها بر خلاف ما به نشريات بيشتر اهميت ميدهند چون تيراژبالاتري دارند و در دسترس اقشار مختلف جامعه قرار ميگيرند. از طرفي با انتشار داستانهاي خوب در نشريات، سطح آن نشريه بالاتر ميرود و اين به نفع صاحبان نشريه، نويسنده و مخاطبان است.اما ما بر عكس همه عمل ميكنيم.يعني قصهها را امتياز بندي ميكنيم و آن دسته كه امتياز كمتري داشتهاند را براي نشريات ميفرستيم و بقيه را به شكل كتاب در ميآوريم.
* بهنظر شما چرا بچهها روزبه روز كمتر كتاب ميخوانند؟
شايد چون به مهمترين مسئله كه كودكان و نوجوانان هستند، بيتوجهي شده است. همه شعار ميدهند كه كودكان سرمايه آينده هستند بدون آنكه كاري برايشان انجام دهند. يعني اين اهميتي كه از آن صحبت ميشود حتي در برنامه ريزيهاي ساده هم در نظر گرفته نميشود. بهطور مثال در هيچ برنامه تلويزيوني درباره اهميت كتاب صحبت نميشود. برنامههايي هم كه گاه به كتاب ميپردازند يا نيمه شب پخش ميشوند يا در ساعاتي روي آنتن ميروند كه ساعات مرده روز هستند و هيچ كودك و نوجواني در آن زمانها پاي تلويزيون ننشسته است.
از طرفي در مدارس هم كتاب هاي خاصي وجود دارد و كتابها به نوعي سانسور شده وارد مدرسه ميشوند.چون سليقه مديران مدارس در خريد كتاب براي مدرسه تاثير گذاشته و در نتيجه كتابهايي به كتابخانههاي مدارس راه يافته كه اغلب آنها مورد توجه بچهها قرار نميگيرند.
متأسفانه دسته بنديهاي سياسي حتي بر ادبيات كودك و نوجوان هم تاثير گذاشته است. رقابتهاي ناسالم بين نويسندگان، جناحبندي در اهداي برخي جوايز ادبي يا ملاكهاي ارائه مدرك معادل به نويسندگان و... همگي وضعيت ادبيات كودك و نوجوان را تحتتأثير قرار داده و طبيعي است كه در چنين شرايطي مخاطب اين نوع ادبيات و خواستهها و علايق او هم ناديده گرفته شود. حال در چنين شرايطي اگر يك نويسنده بخواهد با شكستن اين قواعد و مقررات كه جلوي خلاقيت او را ميگيرد، اثرش را ارائه دهد با مخالفتهايي روبهرو ميشود. چون هيچكس حتي اجازه نداده مخاطب كودك و نوجوان پس از خواندن اين كتابها نظرش را بگويد و با نويسنده در ارتباط باشد و بگويد كه چه ميخواهد؟ كارشناسان امور تربيتي مدارس با ايجاد موانع بين نويسنده و مخاطب به ادبيات كودك و نوجوان ضربه ميزنند. چون بچهها را از كتاب خواندن بازميدارند. در حالي كه چنين محدوديتي در كامپيوتر و اينترنت نيست. بازيهاي كامپيوتري به راحتي وارد ميشوند و در اختيار بچهها قرار ميگيرند بدون آنكه كسي بر آنها نظارت كرده باشد.بنابراين چون جذابيت كتاب و موضوعات آنها در مقايسه با بازيهاي كامپيوتري و منابع اينترنتي كمتر است، بچهها كتاب را پس ميزنند.
* جاي چه موضوعاتي را در ادبيات كودك خالي ميبينيد؟
عشق موضوعي است كه متأسفانه حرف زدن درباره آن براي بچهها ممنوع است.متأسفانه همه نيمه خالي ليوان را ميبينند و سريع ميگويند كه اين نويسنده ميخواهد بچهها را منحرف كند.در حالي كه تجربه نشان داده بچهها به داستانهاي عاشقانه هم نياز دارند. در مجموعه بادكنك و اسب آبي دو تا داستانك عاشقانه هست كه بچهها خيلي دوست دارند. اين داستانها پايان غمگيني هم دارند و از نوع قصههاي شرقي هستند اما به هر حال مورد توجه بچههاي اين دوره قرار گرفتهاند. از طرفي وقتي از بچهها ميپرسم چه كتابهايي دوست دارند اغلب، آثار فهيمه رحيمي و م.مودب پور را نام ميبرند. درحالي كه عشق در آثار اين نويسندگان بسيار سطحي است. اما چون داستان عاشقانه خوب به بچهها ارائه نشده، آنها به سمت قصههاي بزرگسالان روي آوردهاند.البته جاي خالي ژانر وحشت وداستانهاي پليسي هم در ادبيات كودك و نوجوان احساس ميشود.در مجموع موضوعات زيادي هست كه بايد از آنها براي بچهها نوشت.
* بهنظر شما ادبيات كودك ايران قابليت ارائه در مجامع بينالمللي را دارد؟
بله. يكي از آرزوهاي من اين است كه كتابهاي نويسندگان ايراني به زبانهاي ديگر ترجمه و در ساير كشورها منتشر شود. چون متأسفانه كتابهاي من در ايران ناديده گرفته ميشود و دركشورهاي ديگر هم نميتواند حضور پيدا كند.بايد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي از انتشار كتابهاي خوب به زبانهاي ديگر حمايت كند و با انتخاب بيطرفانه كتابها، آنها را به مجامع بينالمللي ارائه دهد. چنين اتفاقاتي رقابت سالم بين نويسندگان ايجاد ميكند نه رقابتي از جنس داوريها و انتخابهاي سليقه اي! متأسفانه حتي اغلب جوايزي كه در ايران به نويسنده اهدا ميشوند با داوريهاي نادرست همراهند.اتفاقي كه دو سال پيش در جريان كتاب سال براي من افتاد و داوري سليقهاي باعث خط خوردن نام من در آخرين لحظات شد.
تاريخ درج: 31 تير 1387 ساعت 13:46 تاريخ تاييد: 31 تير 1387 ساعت 23:57 تاريخ به روز رساني: 31 تير 1387 ساعت 23:55
سه شنبه 1 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 578]
-
گوناگون
پربازدیدترینها