واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: خاطرهاي از مليگرايي امام خميني(ره) در يكي از اين عكسها، شيخ زايد، امير سابق امارات با چوب خيزراني در دست با كسوت يك عرب محلي ساحل خليج فارس با پاي برهنه بر ماسههاي ساحل اطراف خليج فارس، رو به دوربين ايستاده بود. دکتر غلامعلي رجايي در بازتاب نوشت:هفته گذشته كه در خدمت يكي از اساتيد محترم گروه تاريخ دانشگاه تهران ـ كه به رغم وزانت علمي و تواضعي فراتر از اين منزلت در مطالعات مرتبط با خليج فارس از نوادر علمي موجود در كشور است ـ بودم، بحثي درباره پيوند ناگسستي ايران و تشيع درگرفت و اين كه دوام و بقاي ايران و تشيع در تداوم حيات تاريخي خود، چنان به هم گره خورده است كه شايد با توجه به مقتضيات سياسي كنوني جهاني و شرايط حاكم بر ملتهاي مسلمان و به ويژه جوامع شيعي در جهان ـ كه امكان تداوم حيات يكي بدون ديگري ميسر نباشد و حق مطلب هم همين است و كيست نداند ايراني كه هماكنون آماج كينهتوزيهاي قدرتهاي شيطاني غربي و بيمهريهاي ابرقدرت فرو پاشيده شرقي است، همان ايراني است كه شاه حاكم آن با هر دو اين قدرتها، پيمان دفاعي «سنتو» و «ناتو» ميبست و سطح مناسباتش با چين كمونيست رو به گسترش بود و همان ايراني است كه در زمان آخرين بازمانده رژيم مرتجع سلطنتي پهلوي دوم، كه سخاوتمندانه! به جدايي بحرين از ايران تن در داد ـ نه نامي از جزاير سهگانه بود و نه مناقشهاي بر سر حاكميت آنها با امارات؛ اماراتي كه هر كس عكسهاي حاكم مقبور آن را كه از قضا توسط خودشان چاپ شده و من در نمايشگاه كتاب سال گذشته كويت، مجموعه آنها را در غرفه دولت امارات متحده عربي ديدهام، ببيند، درمييابد كه تا چند دهه پيش، اماراتيها چه بودند و كه بودند! در يكي از اين عكسها، شيخ زايد، امير سابق امارات با چوب خيزراني در دست با كسوت يك عرب محلي ساحل خليج فارس با پاي برهنه بر ماسههاي ساحل اطراف خليج فارس، رو به دوربين ايستاده بود. آري، اين ايران، همان ايران بوده و هست، اما با دم عيسايي حضرت روحالله خميني، چنان به خود آمد و به استقلال و عزت و سرفرازي رسيد كه آدم و عالم را در كمتر از يك سال به شگفتي واداشت و پايه رژيمي 2500ساله را با نثار خون شهداي خويش، چنان به هم ريخت كه انديشه بازگشت آن حتي براي دوستداران اندكتر از اندك آن رژيم در حد يك افسانه تخيلي، نپذيرفتي و دستنيافتني است. در ادامه بحث كه به نام خليج فارس و سابقه تاريخي چند هزار ساله اين نام در اسناد مورخان غربي و به ويژه يوناني اشاراتي رفت، خدمت استاد دكتر محمد باقر وثوقي عرض كردم. سال گذشته، بنده در همايش بينالمللي خليج فارس، كه به همت گروه تاريخ دانشگاه اصفهان در اين شهر برگزار شده بود، مقالهاي را درباره يكي از قبايل قدرتمند خليجفارس به نام «آل مذكور» در بوشهر ارايه كردم و در پايان سخنرانيام، خطاب به شركتكنندگان گفتم: اگر روزي دولتهاي عربي و اعراب منطقه، توانستند ثابت كنند كه پيامبر بزرگ اسلام(ص) از نژاد عرب نيست، خواهند توانست اثبات كنند كه نام اين خليج، «فارس» نيست! [كه اين عبارات با تشويق ممتد حضار روبهرو شد]. در ادامه به آوردن اين خاطره ناشنيده و ناگفته از حضرت امام پرداختم و گفتم: يك روز كه در قرارگاه مركزي خاتمالانبياء (ص) از مرحوم سرلشكر قاسم علي ظهيرنژاد ـ كه از ارتشيان قديمي بود و توفيق همراهي با امام را پيدا كرد و فرمانده عالي ارتش جمهوري اسلامي نيز بود و در جنگ زحمات بسياري كشيد ـ خواستم به خاطرهاي جالب از امام اشاره كند. ايشان با لهجه غليظ و شيرين آذري خود، رو به من كرد و گفت: آقاي رجائي، در ماههاي آغاز جنگ، يك روز كه خدمت امام بوديم و نقشه منطقه عملياتي را جلوي ايشان پهن كرده و درباره برنامه آتي عملياتي ارتش خدمتشان توضيح ميداديم، وقتي كه توضيحات ما پايان يافت، امام فرمودند: فرمايشات شما تمام شد؟ عرض كرديم: بله، اگر فرمايشي هست، بفرماييد. امام فرمودند: بايد تمام همت شما اين باشد كه حتي يك وجب از خاك ايران در تصرف عراقيها نماند و سپس در حالي كه پنجهشان را روي نقشه ميگذاشتند، در عبارت عجيب و تكاندهندهاي، كه همه فرماندهان حاضر در جلسه را در بهت و حيرت فرو برد، فرمودند: آقايان، بدانند اگر دشمن بخواهد به اندازه اين پنج انگشت كف دست من، چند سانت از خاك ايران را تصرف كند، من ترجيح ميدهم، پنجه من را قطع كند، ولي اين 5 سانت از خاك ايران جدا نشود؛ كنايه از آن بود كه دستم را روي آن چند سانت ميگذارم و از اين قطعه كوچك تا قطع شدن دستم دفاع ميكنم.استاد در حالي كه از شنيدن اين خاطره به وجد آمده بود، به من گفت: دكتر رجائي، اين خاطره را از زبان شما كه راوي آن هستيد، درشت مينويسم و در راهروهاي دانشكده الهيات دانشگاه تهران در معرض ديد اساتيد و دانشجويان ميگذارم، تا بدانند دامنه عشق امام به ملت و ميهن ايران تا به چه اندازه است! اين مليتگرايي مثبت و سازنده امام، علاوه بر تماميت ارضي درباره ملت بزرگ آن هم شنيدني است. حضرت امام در عبارتي زيبا در يكي از پيامهاي آخر عمر مباركشان، كه در صحيفه نور درج شده، در تعظيم منزلت و مرتبت قدر ملت ايران، كه آنها را بالاتر و برتر از ملت در صدر اول اسلام در زمان پيامبر اكرم (ص) ميدانستند، نوشتند: «ملت شريف ايران كه جانم فداي يكايك آنها باد». عظمت اين عبارت از آنجاست كه همگان ميدانند امام هرگز در سخنان خود، بناي لفاظي و گزافهگويي براي مريد پروري و به دست آوردن دل مردم، كه مبنايي غير صادقانه دارد، نداشتند. و اينكه جان خود را به يكايك ملت ايران تقديم ميكردند، ناظر بر اين بود كه در زمان و نظر ايشان، همه ملت ايران مسلمان شيعه حزباللهي مجاهد جنگ رفتهاي نبودند كه شايسته تقديم جان امام به خود باشند و هم در اين راستا بود كه ايشان از مردم ايران، جز با تعابيري مانند ملت شريف ايران، ملت بزرگ ايران، ملت مجاهد ايران و. .. ياد نميكردند و الحق كه اين مردم، شايسته چنين عشقي از چنان مردي آسماني بوده و هست؛ بهترين نمونه اين شايستگي، حضور درخشان آنان در صفحات غرب و جنوب كشور در جنگ هشت ساله با رژيم بعث عراق و پشتيبانان غربي و شرقي آن در دفاع از تماميت ارضي ايراني است كه از زمان نادرشاه افشار (1160ـ1148 ه. ق) تاكنون سابقه نداشته است كه در اثر جنگ و يا غير جنگ، پارهاي از خود را به نفع بيگانگان از دست نداده باشد! من اطمينان دارم خداوند به دعاي مولاي ما حضرت مهدي (عج) اين ملت عزيز و سرفراز را براي ايران عزيزتر از آن، محافظت خواهد كرد تا فرزندان خود را به عنوان ياران خاص آن حضرت براي قيام جهاني حضرتش به محضر ايشان تقديم كند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 210]