واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مرگ فاتح اصلى است ( درباره فیلم باغ های کندلوس )
«باغ هاى كندلوس» سومین فیلم بلند ایرج كریمى بیانى است شاعرانه و پر رمز و راز از زندگى، عشق و مرگ.سه دوست قدیمى همراه با خاطرات دوستان از دست رفته شان آبان و كاوه (خزر معصومى و محمد رضا فروتن) راه سفر در پیش مى گیرند. اما این سفرى حزن آلود نیست بلكه سفرى است براى باز یافتن آنچه در طول زندگى خود گم كرده اند. در واقع داستان دلدادگى این دو كه به صورت فلش بك هاى متوالى تعریف مى شود تجربه اى است از خلایى كه در زندگى این سه كاراكتر وجود دارد و این خلأ چیزى نیست جز نبود عشق.آنچه آنان در لابه لاى خاطرات آبان و كاوه جست وجو مى كنند تلاشى است براى بازیابى و جبران این كاستى. در خلال این سفر بعد بسیار قوى فیلم كه همانا نگاه طنز آمیز با دیالوگ هاى به غایت خنده آور است را نمى توان فراموش كرد.اینچنین نگاه طنز آلود به مرگ این فیلم را در جرگه آنچه معروف به كمدى سیاه است قرار مى دهد. همانگونه كه اشاره شد تم اصلى فیلم در ارتباط با زندگى است. كارگردان از تماشاگر مى خواهد كه با او به باغ هاى كندلوس برود و زیبایى خیره كننده این باغ ها را نظاره گر شود و با نشان دادن سبزى بى نظیر آنها به ما یادآور مى شود كه زیبایى و زندگى با طبیعت آمیخته اند و انسان كه جزیى از این طبیعت است پیوندى مقدس با آن دارد.اما كارگردان به این سه عنصر انسان، طبیعت و زندگى/ مرگ بسنده نمى كند. او در جست وجوى عنصر دیگرى است كه به صورت دغدغه كاوه در صحنه نماز آشكار مى شود و آن عشق و آگاهى به از دست دادن آن است كه در واقع دغدغه اصلى فیلم است. چنانچه اشاره شد این همان عنصرى است كه این سه دوست در پى بازیابى آن بار سفر بسته اند. در واقع عشق، هنر، زیبایى و زوال دستمایه اصلى باغ هاى كندلوس است.ایرج كریمى اصولاً كارگردانى متعهد است و تعهد او بیش از هر چیز به هنر است. این مطلب خود را در ساختار روایتى فیلم كه از روزمرگى گریزان است نشان مى دهد. چنین ساختارى به كارگردان فضایى مى دهد تا او از زبانى كاملاً متفاوت استفاده كند: زبان تصویر، تمثیل و طنز. در ضمن از تماشاگر مى خواهد با ذهنى فعال به دیدن فیلم بیاید و همراه با او فیلم را تجربه كند. در چنین ساختارى است كه كارگردان مى تواند صحنه پایانى فیلم را در چند ثانیه آغازین آن بیاورد.نكته دیگر فیلم عنصر زمان است كه نقشى تداخلى دارد. بدین معنا كه ما هیچ گاه فقط در زمان حال زندگى نمى كنیم. گذشته، آنچه كه مى توانست به گونه دیگر در گذشته باشد و آنچه مى تواند زمان حال را مطابق خواسته ما كند و آینده را، همه و همه در هر لحظه زندگى با ما است. این تداخل زمانى خود را به صورت زن و شوهرى عاشق «بهروز و آذر» نشان مى دهد. همان گونه كه آذر ماه بعد از آبان، دلالت بر زندگى آبان پس از مرگ دارد، به نظر مى رسد كه نام بهروز در پى كاوه، حاكى از سعادت و بهروزى كاوه است. در واقع ما از نام هاى آنان كه آبان به آذر تبدیل مى شود و دیالوگ هاى شان پى مى بریم كه در واقع این كاراكتر ها همان آبان و كاوه هستند در زمان هاى مختلف.اصولاً بازى با نام ها از ویژگى هاى كارهاى ایرج كریمى است. نگاه كنید به عناوینى كه او براى فیلم هاى خود انتخاب مى كند:«چند تار مو»، «از كنار هم مى گذریم»، «شب لطیف است» و «باغ هاى كندلوس».گویى اینان مطلع هایى از شعرى بلندند. از لحظه هاى به یادماندنى فیلم صحنه اى است كه آبان سینى به دست آرزوى فرصتى دوباره مى كند و كارگردان با نشان دادن یك صحنه با دو پایان متفاوت، به ما مى گوید كه آبان به آرزوى خود مى رسد. این تكنیك با اندكى تفاوت، ما را به یاد فیلم «درهاى كشویى» به كارگردانى پیتر هائت مى اندازد كه در آنجا سرتاسر فیلم بر اساس این تكنیك ساخته شده.نویسنده : فریده عیسى وندلینک : به آهستگى حذف مى شویم فروش فیلم های روی پرده سینمای ایران بازار اکران فیلمها در فصل بهار نمی خواهند امتیازی به فیلم های فرهنگی بدهند فیلم باغ های كندلوس گفت وگو با محمدرضا فروتن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 364]