واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ترانه بارون (7): مگه خاموشی زدن؟گلدون شکسته (4)عبدالرضا رضایی نیاچه کنیم دیگه؟ همینه عالم ما آدماخیلی تکراریه شادی و غم ما آدماتو می گی که «عشق شاعرا دروغه، اخوی!دل شاعرلا ببین چقد شلوغه، اخوی!دل شون جای دیگه س، عشقو بهونه میکننبیخودی فقط دل ما رو نشونه میکننشاعری یه جور تفننه الان، یه جور اداسجور واجوره دفترا، اما پر از رنگ و ریاس...»من میگم: «دروغ چرا ! دُرُس میگین، حق با شماسمیبینم که چه پلشتیا تو خون واژههاسامّا نالوطی شدن شاعر و ماعر ندارهزمونه یواش یواش هاله رو دلها میذارهاین حکایت همیشه س؛ نه غریبه، نه عجیب!مذهب عاشقی نیس باب دلای نانجیببه خدا! اون قده این زمونه زیر و رو میشهکه دل آدما هرچی هس همین جا رو می شهعاشقی نقّالی نیس، با قصّه گفتن نمیشهروز و شب، لیلی و مجنونو شنفتن نمیشهاگه عاشقی، باهاس طعم جنونو بچشیتب و تاب غربت و هراس و خونو بچشینمیشه تو وادی صدق و صفا پا بذارینینوا که شد، بری... عشقتو تنها بذاریشاعرم آدمه، دور نیس اگه دمدمی بشهدلشو حروم کنه، یه وخ جهنّمی بشهاگه راستشو بخوای؛ ما همه مون شکستهایمبه نسیم آسمون پنجره ها رو بستهایماین همه فرشته، این حوالیا پر میزنندل مون قفله، و گرنه اونا هی در میزننچه سکوتیه تو چشما! مگه خاموشی زدن!نکنه رو دل ما مهر فراموشی زدن!»یه شبی بیا که دس به حال و قالی بزنیمبا پرندههای عاشق پر و بالی بزنیمدر آسمون به روی ما که بسته نمیشهخدا از توبه شکستن ما خسته نمیشهبه خدا، خدا تموم بنده هاشو دوس دارهواسه برگشتن شون همیشه راهی میذارهته دل ها. به خدا! یه نوری سوسو میزنهیه فرشته تو دل هر کسی «هوهو» میزنهتوی گلدون شکسته گل امیدو ببین!اون ور پنجره ها خنده خورشید و ببین!عاشقی اول و آخرش عذابه، داداشی!اضطرابه، انتخابه، التهابه، داداشی!شب و غربت و هوایی شدن و نم نم اشکچش عاشق گله و گریه، گلایه، داداشی!من دلم شکسته، وقتشه بریزم دلموبه خدا دل شکسته مستجابه، داداشی!هی غزل غزل اگه قصه داغمو بگمچه حکایتی میشه! صدتا کتابه، داداشی!اگه بیحسابه حرف من و کار خیلیابذا فردا بشه، همه چی حسابه، داداشی!من چشام واشده، تازه یه چیزایی میبینمتو دعا بخون که بخت ما نخوابه، داداشی!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3413]