محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831449864
ترانه عليدوستي: چهارشنبه سوري، برادرم را كشت
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
ترانه عليدوستي متولد ۱۳۶۲ در تهران است. در دوره دبيرستان مشغول تحصيل در رشته علوم تجربي بود كه در كلاس‌هاي بازيگري امين تارخ ثبت‌نام كرد. سال ۱۳۷۹ از طريق همين كلاس‌ها براي بازي در نقش «ترانه پرنيان» در فيلم من ترانه ۱۵ سال دارم انتخاب شد و با بازي در اين فيلم به دنياي سينما معرفي شد. او كه برنده جايزه سيمرغ بلورين بيستمين جشنواره فيلم فجر، جايزه نخل زرين از سومين جشنواره اجتماعي آبادان، جايزه منتقدين و نويسندگان سينماي ايران و همچنين جايزه بهترين بازيگر زن از پنجاه و پنجمين جشنواره فيلم لوكارنو (سوئيس) است درباره بدترين اتفاق زندگي‌اش مي‌گويد: «بابا و مامان هميشه نگران برادرم بودند و در آخر هم زورشان به او نرسيد. پويان پسر سر سخت و شيطاني بود، و اصلا نمي‌شد او را كنترل كرد.» عليدوستــي در ادامه گفــت: در فيلم «چهارشنبه ســوري» اصغر فرهادي مشغول بازي بودم، كل ماجراهاي فيلم در اين روز مي‌گذشت و داستان زندگي يك خانواده را تعريف مي‌كرد كه مصادف با چهارشنبه آخر سال بود... سكانس‌هاي پاياني كار را مي‌گرفتيم... پيكي آمد و سراغم را گرفت. از دور كه او را ديدم به خودم لرزيدم، او؟! سر صحنه فيلمبرداري من؟! به او نزديك شدم... دستش در هوا مي‌چرخيد و چيزي را براي فرهادي تعريف مي‌كرد... فرهادي هم دستي به موهايش كشيد كه من به آنها رسيدم.... برادرم به‌خاطر منفجر شدن مواد محترقه، درگذشته بود... هر وقت اين خاطره تلخ را مرور مي‌كنم، ياد آن لحظه‌اي مي‌افتم كه خبر فوت برادرم را سر صحنه فيلمبرداري به من دادند. او ادامه داد: آخر سال 83 و عيد 84 روزهاي بد و سنگيني را من و خانواده‌ام پشت سر گذاشتيم. هر روز براي ما نبودن پويان سخت بود و همچنان هم سخت است. درست 25 اسفند سال 83 سر صحنه فيلمبرداري بود كه خبر فوتش را به من دادند... وقتي خبر را شنيدم نمي‌دانم چطور تا خانه رفتم... حقيقت تلخي بود... غم تلخ اين اتفاق تا پايان عمر مرا رها نخواهد‌كرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 280]
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها