محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832617257
گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند كه برخي از آنها در زير ميآيد. رسالت: "اوباما"ي جديد و موضوع ايران «اوباماي جديد وموضوع ايران» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دكتر حشمتالله فلاحت پيشه است كه در آن ميخوانيد؛ شكست دموكراتها در انتخابات كنگره و فرمانداران ايالات متحده آمريكا، آثار خاص خود را بر سياست خارجي اين كشور خواهد گذاشت. تحليل اين موضوع در روابط جهاني آمريكا، مسائل منطقه خاورميانه و بويژه در رابطه با جمهوري اسلامي ايران ضروري است. بيست ماه پيش "باراك اوباما" با شعار "تغيير" در داخل و خارج روي كار آمد. او در شرايطي كه آمريكاييها و حتي برخي از ملل ستمديده از آمريكاي دوران بوش را اميدوار كرده بود، تلاش كرد كه وجهه كشور خويش را نزد جهانيان بازسازي كند و در داخل نيز از سياستهاي حمايتي جهت رفع مشكلات اقتصادي استفاده نمايد. همان زمان تحليلگران "تاريخ ديده" تحولات آمريكا، نسبت به "تغيير"، ترديد نمودند. چون كه در آن كشور سياستمداران همواره مقهور يك ساختار سياسي، اقتصادي قدرتمندند كه بر اساس معادله قدرت و ثروت سامان يافته است. چه بسيارمردماني كه در اثر تبليغات رسانهاي به اميدواريهاي مقطعي ميرسند، اما خيلي زود نااميد ميشوند. نخستين موضع گيريهاي اوباما حتي در قالب مواضع خاورميانهاي و موضوع ايران، ظاهري متفاوت از گذشته داشت. اما خيلي زود او از وجهه بازسازي شده آمريكاي بعد از جرج بوش "دوم" براي تداوم سياستهاي قبلي استفاده نمود. البته دولت او طبق مقتضيات بعد از لشكركشي بوش با منافع ملي آمريكا همسازتر بود. زيرا جنگ در عراق تمام شده و موسم انعقاد قراردادهاي عظيم نفتي و تجاري با اين كشور فرا رسيده بود. به طور طبيعي اگر يك حزب آمريكايي مسئول جنگ و لشكركشي ميشود، حزب جايگزين مسئول انعقاد قراردادهاي استثماري بعد از جنگ است. شركت "اكسون موبيل" در قالب قراردادي جديد انحصار استخراج نفت بصره را در اختيار گرفت به طوري كه روزانه برابر با كل صادرات امروزه عراق، توليد جديد را در اختيار مي گيرد. (5/2 ميليون بشكه در روز) اوباما همزمان، كانون جنگ را به افغانستان و مرز پاكستان كشاند و در عمل بخش عمده اقدامات نظامي ايالات متحده در اين مناطق شكل گرفت و نيروهاي نظامي مستقر در عراق كه در قالب موافقتنامه امنيتي، بايد تا سال 2011 از اين كشور خارج ميشدند، به افغانستان اعزام شدند. اما اقدامات تروريستي و مافياي مواد مخدر، بيش از گذشته در اين منطقه خبرساز شده است. در موضوع ايران نيز اوباما اشتباهات اسلاف خود را تكرار كرد. او به جاي پذيرش واقعيت قدرت ايران به عنوان حلقه مفقوده همه راهبردهاي منطقهاي و فرامنطقهاي خاورميانه، مقابله با آن را در فاز جديد ادامه داد و تغيير شكل سياست خارجي ايالات متحده از جنگ به ديپلماسي را در خدمت سياستهاي ضد ايراني قرار داد. از چند جانبه گرايي در سياست خارجي سخن گفت اما به عنوان اولين مصداق، آن را جهت "تجميع فشارها" عليه ايران به كار برد. همسو كردن روسيه، چين و كشورهاي اروپايي در قالب قطعنامه تحريمي 1929 عليه ايران، حاصل تمام جايگاهي بود كه اوباما براي ديپلماسي چند جانبه گرايي آمريكاي دموكرات فراهم كرده بود. او در دو سال آينده نفوذ و قدرت گذشته را نخواهد داشت. اين تضعيف قدرت و نفوذ اوباما را، هم دوستان اروپايي او و هم رقباي آمريكا در شرق سابق دريافتهاند. نكته قابل توجه اين است كه گروههاي قدرتي كه در داخل آمريكا اوباما را وادار به تداوم راهبردهاي خشن بوش كردند در انتخابات اخير، همين امر را به عنوان نقطه ضعف سياست خارجي او برجسته ساختند. جمهوريخواهان و لابي صهيونيستها طراح قوانين تحريمي تند عليه ايران در اين زمرهاند. انتخابات كنگره و فرمانداران نشان داد كه اوباما نه در خارج توان پيگيري سياستهاي خارج از حوزه اختيار آن لابيها را داشت و نه در داخل توانست به تناقض شكل گرفته نزد افكار عمومي كشور خود پاسخ گويد. بنابراين در فاصله دو ساله تا انتخابات رياست جمهوري آينده آمريكا، جمهوريخواهان و لابيهاي تند كاخ سفيد تلاش خواهند كرد كه "اوباما" را در اين تناقض نگه دارند و موجبات شكست او را در انتخابات رياست جمهوري آينده فراهم آورند. اگر او اين ساختار قدرت را نشكند، محكوم به شكست خواهد بود. چون يا بايد طرفداران اميدوار به تغيير بويژه در ميان اقشارمتوسط به پايين جامعه را با تغييرات عملي راضي نگه دارد و يا اينكه حداقل با بيتفاوت شدن آنها، در مقابل پايگاههاي سنتي جمهوريخواهان شكست را پذيرا شود. حتي حاميان اصلاحات اقتصادي داخل آمريكا نيز معتقدند، دلمشغولي و هزينه سازيهاي پي در پي اوباما جهت پيشبرد سياستهاي جنگ طلبانه دولت گذشته، مانع توجه او به تغييرات اساسي داخلي شده است. در اين ميان موضوع ايران كماكان يك موضوع اساسي در سياست خارجي ايالات متحده است. ايران در خاورميانه پرنوسان، كماكان به حضور و نفوذ خود ادامه ميدهد. در نخستين موضع گيريهاي اوباما در آغاز رياست جمهوري، چنين به نظر ميرسيد كه او ميخواهد اين واقعيت را به رسميت شناخته و براي حل مشكلات منطقه، رويهاي همگرايانه را در پيش گيرد. اما خيلي زود جبر ساختاري در سياست خارجي آمريكا، خود را به لبخندهاي ديپلماتيك اوباما نيز تحميل كرد. اگر در آينده او كماكان تسليم ساختار فوق بماند، شكستش محتوم است. سياست خاورميانهاي آمريكا نيازمند تغييراتي اساسي است. طيف جمهوريخواهان حاكم بر مجلس نمايندگان و تقويت شده در مجلس سنا، در آينده طرحهاي خشنتري را عليه ايران تصويب خواهند كرد. آنها به دنبال آنند كه اوباما سياستهاي اشتباه خود در قبال جمهوري اسلامي را ادامه دهد و اگر اين شرايط فراهم شود، موضوع ايران از جمله دلايل شكست احتمالي دموكراتها در آينده خواهد بود. او براي حل معادله ايران در خاورميانه نيازمند كنار گذاشتن عينك سنتي سياست خارجي آن قدرت است كه يك چشم آن "تحريم دموكراتي" و چشم ديگرش "تنبيه جمهوريخواهي" است. عينكي كه 31 سال موضوع ايران در سياست خارجي آمريكا را به مسير انحرافي كشانده است. ابتكار: مواظب «بي تفاوتي ملي» باشيم «مواظب بي تفاوتي ملي باشيم»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن ميخوانيد؛در روزهاي گذشته فيلمي در سايتهاي اينترنتي منتشر شد که در آن جوان مضروبي بر کف خياباني در يک منطقه مرفه نشين تهران در خون خود غلطيده و از مردم تقاضاي کمک ميکند .ضارب هم درگوشهاي ايستاده و مانع از کمک ديگران به جوان مضروب ميشود. در گوشهاي ديگر دو مامور پليس تماشاگر اين صحنه دردناکند. حاصل آنکه اکنون جواني در زير خروارها خاک خفته است وديگري در آستانه اعدام و خانوادههايي که تبعات دو مرگ را بايد تحمل کنند. اين صحنه دردناک را دوربينهاي تلفن همراهي براي ما ثبت کرده اند در دستان مردمي "بي تفاوت" به کارافتاده بود تا از اين شاهکار (!) فيلم برداري کنند. چندي پيش نيز درصحنه تصادفي در جنوب کشور همين دوربينها صحنه دردناک ديگري را ثبت کردند که جواني در ماشين مچاله شدهاي از مردم کمک ميخواهد ومتعاقب آن انفجار مهيبي صفحه تلفن همراه را پر ميکند .مردم اما همچنان فيلم ميگيرند. اين تصاوير اگرچه دردناک اند و اگرچه يک جرم و جنايت را روايت کرده اند واگر چه کوتاهي وبي احتياطي کساني را دررانندگي ثبت کرده اند،اما تصاوير پشت صحنه آن دردناک تر است: مردمي باگوشيهاي تلفن همراه خود از صحنههايي غريب فيلم ميگيرند. مردمي که ويژگي بارزشان در اين صحنه ها"بي تفاوتي" است. بدون ترديد دخالت يک نفر از اين تماشاگران گوشي بدست، در هرکدام از اين صحنهها ميتوانست سرنوشت ديگري را براي يک انسان رقم بزند.مردمي که از يک انسان دردمندوفعال به عکاس يا فيلم برداري بي تفاوت تبديل شده اند و گويي تنها رسالت خبررساني را بر عهده گرفته اند. امروز حتي عکاسان حرفهاي که رسالتي براي نشان دادن چنين فجايعي دارند، نميتوانند در صحنه دخالت نکنند و به حادثه ديدگان کمک نرسانند. اتفاقات موجود در اين فيلمها و تصاوير چيز غريبي نيست.هر روزه قتلهايي درگوشه وکنار کشور اتفاق ميافتد و مقتول هم به همين شيوه در خون خود ميغلتد و جان ميدهد و قاتل هم باهمين قساوت وبي رحمي به قرباني خود مينگرد. تصاوير ماشينهاي سوخته و مچاله واجساد متلاشي شده از مناظر هرروزه کنار جادههاي کشور است. اما آنچه در اين تصاوير ديده نميشود ولي به شدت خود را نشان ميدهد دردناک تر از خود صحنه است. مردمي بي تفاوت که چندي است حساسيت خود را در برابر اين اتفاقات از دست داده اندواگرچه با حواس پنج گانه خود اتفاقات را احساس ميکنند، اما گويي فعل و انفعالات اعصاب، مغز و قلب آنان را به حرکتي متناسب با تعريف "انسان ايراني" وادار نميکند. انسان ايراني که خود را وارث همان سعدي شيرازي ميداند که به شيوا ترين زبان بني آدم را اعضاي يک پيکرمي دانست که درد يک عضو، بي قراري اعضاي ديگررابه دنبال دارد.همان انساني که افتخار خود را دراين ميداند که که شعر شاعرش را – به دروغ يا راست - بر سردر سازمان ملل براي دعوت ملل ديگر به انسان دوستي،نوشته اند. آنچه در اين گونه ماجراهاديده ميشود يک بي تفاوتي آشکار است که خود ميتواند زنگ خطري محسوب شود. روان شناسان بي تفاوتي را يکي از علائم افسردگي فرد ميدانند . حال اگر اين بي تفاوتي دراعمال و سکنات يک جامعه ديده شود خطرناک تر است . تماشاي حادثهاي هولناک و بي تفاوتي در برابر آن در دو منطقه متفاوت (يکي در منطقه مرفه نشين تهران و ديگري در منطقهاي محروم از جنوب کشور ) نشان از يک " بي تفاوتي ملي" دارد. اين بي تفاوتي اگر عمق و و وسعت بيشتري بيابد بدون ترديد همه مفاهيمي چون همبستگي ملي،هويت ايراني و اخلاقي اسلامي – که هر روزه در بوقهاي تبليغاتي و رسانهاي فرياد ميشود - را نيز تهديد خواهد کرد. اين حادثه اگر چه تلخ است و اندوهبار و البته پر از افسوس، اما ميتواند نهيبي باشد بر متوليان امور جامعه که همه چيز يارانه و سهام عدالت و افتتاح و اقتصاد نيست. كيهان: پايان آقاي ادعا «پايان آقاي ادعا» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛ تازه اقبال دموكرات ها افول كرده و مسبب اين وضع كسي جز باراك اوباما نيست. تمام پيش بيني ها درباره انتخابات ميان دوره اي آمريكا درست از آب درآمده است. اكنون مجلس نمايندگان دربست در اختيار جمهوري خواهان است و در سنا هم فاصله بسيار كمتر از آن است كه قدرت مانوري به دموكرات ها بدهد. در زماني كمتر از دو سال، باراك اوباما از يك ليدر بزرگ بدل به دردسري درمان ناپذير براي دموكرات ها شده است. توان سخن گفتن و حرافي هاي خوش ساخت، ديگر چندان به كار نمي آيد چرا كه دو سال از دوران «وعده» گذشته و اكنون پاي «كارنامه» در ميان است. سوال اين است كه پيامد اين وضعيت براي ايران چيست؟ ايران چقدر در بروز اين وضعيت دخيل بوده است؟ و آينده روند سياست گذاري آمريكا در امور ايران چگونه تغيير خواهد كرد؟ ابتدا بايد ديد چه بر سر اوباما آمده است. روزي كه او وارد كاخ سفيد شد كساني در داخل و بيش از آنها در خارج از آمريكا تصور كردند كه به راستي تغييري در حال ايجاد شدن است و مي گفتند قدر اين فرصت را بايد دانست. در ايران، از دو جناح مختلف دوگونه اشتباه راهبردي درباره اوباما شكل گرفت. در يك جناح عده اي مي گفتند اوباما يك رييس جمهور اصلاح طلب است كه بنا دارد بسياري از رويه هاي جاي گير شده در سيستم حكومتي آمريكا را اصلاح كند و نتيجه مي گرفتند كه بنابراين بايد در ايران هم اصلاح طلبان بر سر كار بيايند تا بتوان رابطه اي را جوش داد. اين استدلالي است كه مصطفي تاج زاده در آستانه انتخابات رياست جمهوري نهم در حمايت از محمد خاتمي مطرح كرد. دسته دوم هم از مسيري متفاوت به همين نتيجه مي رسيدند. اينها عقيده داشتند اوباما نماينده طبقه محروم و ضعيف در آمريكاست و شعار تغيير را هم از الگوهاي شرقي اقتباس كرده است. نتيجه اي كه اين گروه مي گرفت اين بود كه بايد او را مراعات كرد و اجازه داد «خودش را در مقابل صهيونيست ها پيدا كند.» گفتني است كيهان در همان زمان با تيتر درشت «آن باز در لباس كبوتر آمد» از پيروزي اوباما در انتخابات رياست جمهوري آمريكا خبر داد. زمان كمي لازم بود تا آشكار شود اين هر دو دسته تا چه حد رويازده بوده اند. اوباما چيزي را در آمريكا بويژه در پيش فرض ها و روندهاي طراحي استراتژيك درباره ايران، تغيير نداد. مشاركت مستقيم و بدون پيش شرط در مذاكرات گروه 1+5 با ايران، ادامه فرايندي بود كه از دولت جرج بوش آغاز شد و ابتكاري نبود كه اوباما آن را ابداع كرده باشد . در انتهاي دولت بوش كاخ سفيد به اين نتيجه رسيد كه مشروط كردن مذاكره مستقيم با ايران به اجراي قطعنامه ها و تعليق غني سازي، هدفي دست نيافتني است وتنها خاصيتي كه دارد اين است كه آمريكا را از تاثيرگذاري در روندي كه مستقيما به آن مربوط است محروم مي كند و كار را به دست واسطه ها مي سپارد. نتيجه اين ارزيابي جديد، آن بود كه ويليام برنز معاون سياسي كاندوليزا رايس اجازه يافت براي نخستين بار شخصا در مذاكرات ژنو يك (تير87) شركت كند. برنز جزو معدود مقام هاي مرتبط با مسئله ايران بود كه پس از روي كار آمدن اوباما هم در پست خود باقي ماند چرا كه موضوع اساسا ربطي به اوباما نداشت و يك اجماع دو حزبي در واشينگتن بوجود آمده بود كه بايد مسير مذاكره را در كنار مسير فشار به ايران امتحان كرد . اين موضوع از منظر استراتژيك عموما به اين شكل بيان شده است كه مذاكره يك گزينه مستقل در عرض بقيه گزينه ها نيست، بلكه بخشي از هر گزينه اي است كه بناست به كار گرفته شود. اوباما اميدوار بود مذاكره مستقيم با ايران از جانب تصميم گيران در تهران به عنوان يك امتياز تلقي شود و ايراني ها حاضر باشند بابت آن چيزي بپردازند. در واقع هم -چنانكه گفتيم- كساني در ايران سخت مشتاق بودند كه بگويند آمريكا يك گام برداشته و حالا نوبت ايران است كه گامي متقابل بردارد . وقت آن رسيده بود كه ايران ارزيابي راهبردي خود را از وضعيت بيان كند و سخنراني مهم رهبر انقلاب در نوروز 88 در مشهد مقدس، دقيقا به تشريح همين راهبرد اختصاص داشت. اگر بخواهيم راهبردي را كه در آن مقطع در دستور كار قرار گرفت با حداكثر وضوح بيان كنيم، اصول زير را مي توان به عنوان يك الگوي راهنما در نظر گرفت. 1- مذاكره با ايران يك امتياز نيست؛ حتي يك تغيير هم نيست چرا كه آمريكا چاره اي جز قدم گذاشتن به مسير گفت وگوي مستقيم با ايران نداشته است. 2- هرگونه تغيير بايد در عمل مشاهده شود. تا زماني كه عملا در سياست آمريكا درباره ايران تغييري رخ نداده، سخن گفتن از تغيير چيزي بيش از پنهان كردن فريبكارانه دست چدني زير دستكش مخملي نخواهد بود. حتي در داخل آمريكا هم برخي تحليلگران اندكي مستقل تر مرتبط با امور ايران به اوباما توصيه كردند اگر مي خواهد شعار تغيير آن توسط ايران واقعا جدي گرفته شود بايد هر چه زودتر از سطح حرف فراتر برود و مثلا مانند آنچه زماني نيكسون درباره چين انجام داد، دستور توقف كليه عمليات هاي محرمانه سيا عليه ايران را بدهد. 3- و مهم تر از اينها سوال اين بودكه هدف چيست؟ آيا اوباما راهبرد دومسيره فشار-مذاكره را كنار خواهد گذاشت؟ واضح بود كه آنچه در حال رخ دادن است تغيير اين راهبرد نيست بلكه عميق تر كردن آن است. اوباما هم مثل بوش فكر مي كرد بايد به ايران فشار آورد و در كنار آن در مذاكره را باز گذاشت تا «اگر ايران محاسبه اش را تحت فشار تغيير داد، دري براي وارد شدن پيش روي خود ببيند.» تفاوت فقط در اينجا بود كه اوباما به اين نتيجه رسيد كه استراتژي بوش براي توليد فشار عليه ايران ديگر قابل استفاده نيست. از ديد اوباما اشتباه بوش اين بود كه مسئله ايران را تبديل به يك مسئله يك جانبه (مسئله اختصاصي آمريكا) كرد و به همين دليل از امكان وارد آوردن فشار چند جانبه به ايران محروم شد. اوباما سعي كرد موانع رويكرد چند جانبه به مسئله ايران و شريك كردن ديگران در فرايند فشار را از پيش پا بردارد. اول كاري كه كرد اين بود كه با ورود به مذاكرات مستقيم با ايران و جا انداختن آن به عنوان ابتكار عمل خود به يكي از مطالبات سنتي اروپا، روسيه و چين جواب داد. يكي از انتقادهاي ثابت اين بلوك ها (البته تا حدودي به استثناي روسيه كه هيچ وقت علاقه نداشته از نقش واسطه گري اش كم شود) از آمريكا همواره اين بود كه اگر در دست يابي به يك راه حل ديپلماتيك براي مسئله ايران جدي است نبايد از مشاركت مستقيم در مذاكرات فرار كند. اقدام دوم تلاش براي اصلاح نسبي روبط با بلوك هاي مختلف بود كه تا حداقلي از همگرايي در مورد ايران شكل بگيرد. اوباما اعلام كرد دكمه «ري ست» را در روابط با اروپا، روسيه و چين فشار خواهد داد، با همه دشمنانش به مذاكره مستقيم مي پردازد و كار را از پرداختن به مسائل امكانپذير (يعني آن دسته از مسائلي كه هر دو طرف مايل به حل آن هستند و در آن نفع دارند) آغاز مي كند. اين روندي است كه با آب و تاب فراوان درباره آن سخن گفته مي شد اما به هيچ وجه آنگونه كه اوباما تصور مي كرد سهل و آسان پيش نرفت. به اين بحث بازخواهيم گشت اما عجالتا اين نكته را به ياد داشته باشيد كه از نظر اوباما استراتژي دست دراز شده نه يك روش حل مسئله بلكه يك تاكتيك رسانه اي و تبليغاتي براي ايجاد اجماع بود وبه همين دليل هم بودكه هرگز «رسما و واقعا» دستي به سمت ايران دراز نشد و متقابلا ايران هم استراتژي خود در مقابل اوباما را بر مبناي اين 3 اصل، به گونه اي تنظيم كرد كه يكسان بودن بوش و اوباما را پيش فرض مي گرفت. گذشته از ايران، اوباما در ديگر پروژه هايي هم كه كليد خورد، به رغم سر و صداي فراوان، توفيقاتي بسيار اندك به دست آورد. در مقابل روسيه هيچ توافق غير از امضاي پيمان نيواستارت نهايي نشد كه تازه درباره آن هم جمهوري خواهان و حتي بعضي از دموكرات ها معتقد بودند بيشتر به نفع روسيه است نه آمريكا چرا كه روسيه را از يك كشور دست دوم به قدرتي هم تراز و معادل آمريكا تبديل مي كند. بقيه مسائل با روسيه اگرنگوييم بدتر شده، دست نخورده باقي مانده است. وضع درباره چين اسف بار بود و اسف بار ماند. در حوزه هاي نظامي، امنيتي، سياسي و خصوصا اقتصادي حتي يك قدم درست و حسابي در روابط چين و آمريكا برداشته نشد. درباره اروپا روابط اندكي اصلاح شد ولي به اين قيمت كه آمريكا، اروپايي شود نه اينكه اروپايي ها خود را به ديدگاه هاي آمريكا نزديك كرده باشند. در عراق اوباما بازي را كلا باخت؛ همه استراتژيست هاي غربي اعتراف كردند كه ايران بهتر بازي كرده ودست بالا را دارد. در افغانستان فاجعه از هر جاي ديگري عميق تر است. آمريكا ننگ هم پيماني با طالبان را به جان خريده و بيشترين حجم امكانات را در افغانستان دپو كرده اما حداقلي از امنيت برقرار نشده، پاكستان هم براي آمريكا شاخ و شانه مي كشد و نقش بي بديل ايران جايگزين ناپذير باقي مانده است. خلاصه كنيم؛ با وجود واگذاري حجم انبوه امتياز به طرف هاي مختلف اوباما نتوانست حتي يك كارنامه متوسط براي خود دست و پا كند و كار به جايي رسيد كه كسي مثل نيوت گينگريچ رهبر اقليت جمهوري خواه در مجلس نمايندگان او را «بزرگترين خطر براي امنيت ملي آمريكا» خواند. دموكرات ها انتخابات را باختند به اين دليل كه مردم آمريكا اكنون وقتي به سابقه دو ساله دولت داري آنها نگاه مي كنند جز تلي از «حرف» چيز ديگري نمي بينند. اوضاع اقتصادي و اجتماعي آمريكا از هر زمان ديگري حادتر شده طوري كه شايد اين تعبير نوام چامسكي كه زماني نوشته بود «داخل آمريكا جهان سوميزه شده» اكنون بيش از هر زمان ديگري مصداق داد. اگر اوباما مي خواهد ماجراي انتخابات ميان دوره اي در انتخابات رياست جمهوري تكرار نشود، ظاهرا دو راه بيشتر ندارد. اول اينكه توان و انرژي خود را بيش از هر چيز صرف مسائل داخلي كه مهم ترين دغدغه راي دهندگان آمريكايي است بكند و دوم اوباما بايد سعي كند از طريق جمع كردن پرونده هايي كه بعضي از آنها را خودش پهن كرده و بعضي را ديگران، كارنامه خود را از وضع فضاحت بار فعلي خارج كند. م شخصا تداوم دشمني با ايران و تبديل شدن به كپي دست دوم بوش فرمولي نيست كه كوچكترين فايده اي براي آينده سياسي اوباما داشته باشد اگرچه معلوم نيست او از اين به بعد اساسا در موقعيتي باشد كه بتواند خير و صلاح خود را تشخيص بدهد. بايد شادمان بود. يكي ديگر از دشمنان ايران زمين خورده و ايران سهمي قابل توجه در اين زمين خوردن داشته است. مردم سالاري: ايران امروز ايران فردا «ايران امروز ايران فردا» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم عليرضا سعيدآبادي است كه در آن ميخوانيد؛ فاصله زماني تولد تا مرگ و ميانگين عمر مردان و زنان هر جامعه، امروزه يکي از مهم ترين شاخص هاي توسعه يافتگي است. هرچه سطح انتظارات شهروندان براي داشتن زندگي بلند مدت و با کيفيت تر بيشتر باشد و شرايط اقتصادي ، اجتماعي، فرهنگي و سياسي جامعه براي پاسخ به آن مناسب تر باشد اين شاخص رشد بيشتري نشان مي دهد. وقتي گفته مي شود شاخص اميد به زندگي زنان در ژاپن 86 سال است معناي آن اين است که نيمي از مردم در آنجا انتظار دارند به طور متوسط هشتاد و شش سال عمر کنند. همين انتظار در مردان و زنان زيمبابوه حدود 45 سال است. بررسي الگوي مرگ و مير در يک کشور و افزايش ميانگين عمر علاوه بر آن که رشد عددي آن اهميت فوق العاده اي دارد نشانه خوبي براي بررسي عمق و کيفيت زندگي شهروندان نيز محسوب مي شود. از اين رو، شاخص اميد به زندگي و ميانگين عمر مردم گرچه در وهله اول طول عمر را نشان مي دهد اما بيش از همه چيز نشان دهنده عرض و کيفيت و نحوه گذران آن است. شايد براي شما هم پيش آمده باشد در محاوره هاي روزمره، مردم وقتي به آينده اي دست نيافتني مي خواهند اشاره کنند با ناباوري يکديگر را به صد ساله دوم عمر ارجاع مي دهند; در حالي که طبق آخرين آمارها حدود 40 هزار نفر مردان و زنان بالاي صد سال در ژاپن زندگي مي کن سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 294]
-
گوناگون
پربازدیدترینها