واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: كتاب هنر - كمي محبوبيت بيشتر
كتاب هنر - كمي محبوبيت بيشتر
نگار مفيد: داستان ازلي ابدي وجود دارد، از آنهايي كه از روز ابتدايي خلقت تا روزي كه جان در بدن است ارزش داستاننويسي و داستانگويي درباره آنها وجود دارد. ميشود ساعتها دربارهشان حرف زد و صفحههاي زيادي را به بهانهشان سياه كرد. داستاني كه تنسي ويليامز در نمايشنامه «نميدونم فردا چي ميشه» روايتش ميكند، يكي از همان داستانهاست. هيچوقت كهنه نميشود و هميشه تازه ميماند. يك نمايشنامه با دو بازيگر، يكي زن و ديگري مرد.
تنسي ويليامز حتي براي شخصيتهايش اسم هم انتخاب نميكند و ميخواهد آنها را به زنانگي و مردانگي بشناسيد و هيچ اتفاق ديگري ذهن شما را درگير نكند. به همين خاطر است كه هيچ توضيحي درباره اين آدمها نميدهد و هيچ پيشينهاي دربارهشان توضيح داده نميشود. آنها كاملا درباره حالوروز امروز حرف ميزنند و براي پيدا كردن رمز و رازهاي گذشته بايد از بين حرفهايشان رازگشايي كرد؛ يك رازگشايي استثنايي براي آنكه معلوم شود آيا بين اين مرد و زن ميانسال كه به ظاهر هيچ نسبتي به جز دوستي ساده ندارند، عشقي وجود دارد يا ندارد. مرد داستان لكنت زبان دارد و به نظر ميرسد از اين حالت صحبت كردن احساس گناه ميكند.
از اينكه زبانش در بيان قاصر است، ميترسد ولي تا آخر داستان كسي نميداند او با اين وجود كه به هدفش ميرسد اما آيا تمام حرفش و خواستهاش همين بوده يا نه؟
يك داستان تكرارشونده هم بين اين دو نفر وجود دارد، آنها رفيق عصرانه هم هستند. مينشينند و گپ ميزنند و غرغر ميكنند. داستاني كه روايت ميشود داستان تغيير اين برنامه منظم است كه به نظر ميرسد از ناخودآگاه هر دونفرشان ميآيد. پيچيده در پوشش مرگ و عشق و تمام اين ماجراهايي كه هميشه در همه داستانها وجود دارد. در اين داستان انگار كه زن مدام و مدام تكرار ميكند بگو، بگو ولي مرد لكنت زبان دارد. زن و مرد در اين نمايشنامه با شمارههاي يك و دو مشخص ميشوند. يك، عددي است كه ويليامز براي زن داستان انتخاب كرده./ يك: اين تيكه كاغذ و اين مدادو بگير و اولين چيزي كه به ذهنت ميآد، بنويس، زود، فكر نكن.
دو، چيزي بر كاغذ قلمي ميكند./ خوبه بذار ببينم چي نوشتي. «دوستت دارم و ميترسم.» از چي ميترسي؟ زود، بنويسش./ دو، مجددا چيزي بر كاغذ مينويسد. زن كاغذ را از دستش ميقاپد./ «تغييرات»، منظورت تغييرات توي خودته يا توي من يا تغييرات توي شرايطي كه رو زندگيمون تاثير ميذاره؟ زود، بنويسش، فكر نكن./ دو، مجددا چيزي مينويسد./ «همهچيز، همه» آره، خب، از همون اول اينو دربارهات ميدونستم. حالا نوبت منه؛ اولين چيزي رو كه به ذهنم ميآد مينويسم. مداد. زود! (به تندي بر كاغذ مينويسد و ميگذاردش جلوي مرد، روي ميز ورق) بخونش، يالا بلند بخونش./ دو (بلند ميخواند) «اگه چيزي به اسم زمان نبود، گذر زمان در جهاني كه توش زندگي ميكنيم، شايد ميتونستيم روي اين حساب كنيم كه چيزا همونجور بمونن، اما زمان در جهان همراه ما زندگي ميكنه و با جاروي بزرگش ما رو از سر راه كنار ميزنه، چه باهاش مقابله كنيم و چه نه.»/ يك: خب؟ چرا چيزي نميگي؟ هيچچي؟ كاغذ و مداد و بگير، يه چيزي بنويس، هر چي، زود، فكر نكن./ دو مينويسد./ «دوستت دارم و ميترسم» اين چيزيه كه باهاش شروع كردي./ دو: تو گفتي فكر نكنم.
واقعيت اين است كه تنسي ويليامز با نام اصلي توماس لانيير ويليامز ميخواهد در اين نمايشنامه همان داستان قديمي زن و مرد را بازگويي كند و براي نوشتن از اين داستان تكراري به يك جمله توصيفي تكراري رو ميآورد؛ «نميدونم فردا چي ميشه». تنسي ويليامز از ۱۶ سالگي نوشتن براي مجلات را شروع كرد و در همان اولين سال ورود به دانشگاه، اولين نمايشنامهاش به روي صحنه رفت. تا چند سال او تنها مينوشت و نمايشنامهها هم اجرا ميشدند تا آنكه با نمايشنامه «باغوحش شيشهاي» براي خودش شهرتي باورنكردني به ارمغان آورد. نتيجه آن شهرت اين بود كه به جاي ۴۰ سالگي، از ۳۴ سالگي در اوج شهرت و محبوبيت قرار گرفت و تبديل به يكي از عامهپسندترين نمايشنامهنويسهاي زمان خودش شد. «نميدونم فردا چي ميشه» يكي از كوچكترين تلاشهاي ويليامز براي اثبات محبوبيتش در بين مردم است.
نام كتاب: نميدونم فردا چي ميشه (نمايشنامه)
نويسنده: تنسي ويليامز
مترجم: بابك تبرايي
انتشارات نيلا، تهران چاپ اول 1384
قيمت: 400 تومان
تيراژ: 3300 نسخه
يکشنبه 16 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 104]