پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851368266
يك سياحت و دو زيارت
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: يك سياحت و دو زيارت
در محيط كرمان كه دارالامان بوده است نه دارالايمان، زمينه براي گذراندن ايام براي همه صاحبان نحلهها وجود داشته تا جايي كه آدمي مثل شيخ محمود در گلشن راز قادر بود بگويد:
اگر مشرك ز دين آگاه بودي
كجا در كار خود گمراه بودي؟
نديد او از بت، الا خلق ظاهر
بدين علت شد اندر شرع كافر
تو هم گر زو نبيني حق پنهان
به شرع اندر نخوانندت مسلمان
مسلمان گر بدانستي كه بت چيست
يقين كردي كه دين در بت پرستي است!
اگر روي تو باشد در كه و مه
بت و زنار و ترسايي تو را به
تو را تا در نظر اغيار و غير است
اگر در مسجدي، آن عين دير است
نمي دانم بههر حالي كه هستي
خلاف نفس ظاهر كن، كه رستي
به باطن نفس ما چون هست كافر
مشو راضي بدين اسلام ظاهر
ز نو هر لحظه ايمان تازه گردان
مسلمان شو، مسلمان شو، مسلمان
مگر مي شود چنين شعرهايي گفت، جز در فضايي كه خود بوداي پيغمبر، سالها در فضاي همان شهر ( يعني كرمان ) نفس نفس ميزده است؟ (بارگاه خانقاه، ص59) شيخ محمود در كرمان با همه طبقات نحلههاي گوناگون، بدون محدوديت ارتباط يافته، و همانطور كه خود گفته، ده به ده و شهر به شهر ميگشته، و بسا در بافت و بردسير و ديدار بيدخون و سوخته چال و قلعه عسكر، توفيق يك ازدواج هم برايش حاصل شده است. همچنين روايت اينكه بودا سالها دركرمان بوده، از مسعودي مورخ بزرگ نقل شده است. فؤاد كرماني كه خودش يكي از همان اوتاد صاحب نفس بود، اين فضاي عرفان مآب كرمان را اينطور وصف ميكند؛ هر چند از آن، بوي بعضي حرفها ميآيد كه خيلي حرف دارد!
مردم، خدا شنيده، و ليكن نديدهاند
ما ديدهايم آنچه خلايق شنيدهاند
روي خدا، به چشم خدا بين كه عارفان
بي شك خداي را به همين چشم ديدهاند
قومي كه گفتهاند حقيقت نه ديدني است
در حيرتم كه غيرحقيقت چه ديدهاند ؟
شعر فؤاد، جمله بيان حقيقت است
كاين دجله را ز بحر حقيقت بريدهاند
من يك تز دارم و آن اين است كه بيشتر رجال فكر و صاحبان انديشه، مدتي از عمر خود را به كارآموزي و اعتكاف در فضاي بيكران فلسفي -- ايدئولوژيكي كرمان سپري كردهاند ؛ از سامري صاحب گوساله بگير تا سليمان فرمانفرماي باد كه مرغها بر هواپيمايش -- همين قاليچهاش-- با بال سايه ميگستردند! از بوداي چهار زانونشين تا شازده ابراهيم ادهم كه قدمگاهش در كوهپايه كرمان است در تيدران؛ از مزدك شيوعي نسائي --- از نساي نرماشير--- تا ميرزا آقاخان بردسيري، همولايتي مردم سوخته چال و بيد خون و قوم و خويش شيخ محمود شبستري؛از حميدالدين صاحب راحه` العقل -- كه آرزو دارم دكتر مهدي محقق يك روزي آن را با قلم شيوايش ترجمه كند-- تا حسن صباح صاحب !
صحبت از سليمان كردم و بيتوته كرمان و سايه مرغان، همين يك نكته را تذكر ميدهم و ميگذرم كه 26 لابد بدين دليل كه قبر مادرش را كه آرامگاه كوروش هم هست زيارت كند و چند روز آنجا بود!
وزيري ميگويد: 27 و اين چاه را گويا رستم حفر كرده است كه مدتي حاكم بم بوده.28 تنها خواستم بگويم كه سفر هوايي سليماني نيز در كرمان بدون نتيجه نبود. از بودا و سليمان و ساير اهل فكر و ذكر اساطيري ميگذريم و از انوشيروان، فيلسوف السلاطين نيز كه مدتي در كرمان بوده و با قوم پاريز و جنگيده، حرفي نميزنيم، اما بسا آنكه نبونيد هم كه كوروش، پس از فتح بابل، به قول برس مورخ كلداني، گويا او را به كرمان تبعيد كرده است - بايد چيزي از همين نوع مراحل را در كرمان طي كرده باشد.هرگز فكر ميكرديد كه مرحوم ادوارد براون--- مستشرق نامدار انگليسي نيز --- كه اصلاً طبيب بود، دوران اعتكاف خود را در كرمان گذرانده باشد؟ ( چگونه در كرمان ترياكي شدم؟ روزنامه هفتواد، شماره) مثل لو ارصاب گرجي، فرمانداري كه بعد از شكست به كرمان تبعيد شد، و دركرمان بود كه تغيير احوال داد تا آنجا كه خودش ميگويد: 29 و اين عاكفان جلال هم، همان شاه عباس كبير است كه خودش هم سري به كرمان زده است.
از خواجه نصيرصاحب نميشود گذشت كه خود مثل شيخ محمود شبستري داماد كرمانيها بود، و نصيريهاي بم و نرماشير از احفاد اويند تا شيخ حسن بلغاري مراد و مرشد همين شيخ محمود شبستري يا شيخ ابواسحاق كازروني مرشد تا حاج ملاهادي سبزواري كه لابد آقاي دكتر اعواني سبزواري حي حاضر در جلسه، بيش از من به احوال او واقفند، او دختر ملا محمد خادم مسجد معصوميه را به زني گرفت . ديگر از شاه نعمت الله ولي صاحب نحله كه به گمان من به هواي زيارت همين شيخ محمود شبستري به آذربايجان آمده و مدتها در خوي، چله نشين بوده است30 و از حاج محمد كريم خان پيشواي شيخيه كه شاهزادگان قاجار را صاحب نحله كرده، ديگر حرفي نميزنم .
همه ميدانند كه عبيد زاكاني وقتي كه او را از شيراز اخراج كردند، به كرمان پناه برد و سالها در كرمان بود، و شايد در همان كرمان هم مرده باشد. چيزي كه مسلم است، او داستان معروف كم نظيرموش و گربه را در همين كرمان سروده است .31 و بهترين قصيده او هم در وصف قلعه كرمان است .
جاي بحث نيست كه از قبر بُشر حافي (بشر پا برهنه) در انار --- 21 فرسنگي رفسنجان --- صحبت كنم .
در مقام ابراهيم ادهم ولوط پيامبر كه در كوهپايه است و گويا تقي خان دراني به قول وزيري زغال سوز كوهپايهاي كه زمان كريم خان زند طغيان كرد و كرمان را گرفت - آري، گويا او سنگي بر قبر هر دو نهاده است . يك مزارباني در آنجا بوده كه وقتي كسي به آنجا ميرفته، اين مصراع را به عنوان كرامات پيشگويي از قول ابراهيم ادهم ميخوانده:
گهي بلخم گهي بغداد ، ولي قبرم به كوهپايه ...
خانواده ادهمي در كرمان هم منسوب به او ميشد. مقام لوط در كنار آبي است كه از تيدر سرازير ميشود و به خبيص (شهداد) ميرسد، و صحراي لوط بين خبيص و نهبندان در همين محل قرار دارد. همه اينها نتيجه آن سازواري است كه كرمانيها دارند و در كل تاريخ با همه نحلهها --- از خوارج گرفته تا اسماعيليه و حتي كل شيئي ساختهاند!
مسجد جامع كرمان از بناهاي اميرمحمد مظفر دو در دارد: يكي در خيابان باز ميشود و يكي در بازار و همان تقي خان دراني سردر بازار آن را تعمير كرده است .
معروف است كه يك وقت يكي دو آدم ناباب به آيت الله شيخ محمد رضا نوشتند كه: آيت الله كه ميدانست سدّ معبر خلقالله خودش يك گناه است ، در جواب آنها گفته بود:
--- بهتراست كه بيايند و شكوه مسجد و صف نمازگزاران را ببينند. مطمئناً به راه حقيقت خواهند افتاد!
و آيت الله اين تولرانس را گاهي به كمك --- به تعبير آيت الله جوادي آملي--- و گاهي با توجيه و تسجيل ميكرد ؛ حتي آن قوم را.
زعقل بيهده پيماي خود مقيّد دينم
كجاست جذبه شوقي كه وارهاند از اينم؟
نتيجه آنكه سازگاري ميان زرتشتيها و مسلمانان تا آن حد است كه زرتشتيها براي شاه نعمت الله و براي شيخ علي بابا نذر ميكنند ؛ خصوصاً زنها كه ميخواهند باردار شوند.و فرق كرمان و كازرون در اين بود كه در كازرون شيخ ابواسحاق مرشد از جوي آب خانهاش آب نميخورد كه مظهر آن در خانه يك زرتشتي بوده است و در كرمان، زرتشتيها به شيخ علي بابا شيخ علي گور (=گبر) ميگويند، و خانه امام جمعه صد سال پيش كرمان --- آقا سيد جواد --- در محله زرتشتيها (زريشف) قرار دارد .
آقاخان محلاتي پيشواي اسماعيليه، همه دكانهايي كه در بازار كرمان از جدش باقيمانده بود ، وقف كرد بر اداره فرهنگ كرمان و من شاهد امضاي او و نامه مهر لاك شده او بودم؛ آن روزها كه در كرمان معلمي ميكردم .
يك نامه هست از خانم عزيزالدوله ---- همسر عميدالدوله حاكم دوره قاجار كرمان. اين شاهزاده خانم كه در كرمان با خانوادههاي عرفا و بزرگان كرمان آمد و رفت داشت، چنان تغيير روحيه داد كه پس از بازگشت به تهران، در مورد روزهاي توقف خود در كرمان نامهاي نوشته به حكيم باشي --- كه خود از همين خانواده خواجهها بوده است . عزيزالدوله همسر كيومرث ميرزا عميدالدوله مينويسد:
به نظر من اين همان اثر نفوس مردم كرمان است كه شاه شجاع مظفري، در نامه خود به برادرش از آن صحبت ميكند.32 بسياري از رجال جمهوري اسلامي امروزي و در راس همه آنها مرحوم طالقاني سالهاي از عمرخود را --- هر چند به عنوان تبعيد --- در كرمان و شهرهاي اطراف آن مثل بافت و رفسنجان و بم و كهنوج بيتوته و در واقع اعتكاف كردهاند.حالا برويم بر سرمقصود سعدي فرمايد:
اهل نظر، آن اند كه چشمي به ارادت
با روي تو دارند و دگر بي نظران اند
من اين نكات را در بسياري از كتابها، از جمله در به تفصيل نوشتهام و اينك در شبستر---- مولد شيخ محمود--- هم عرض ميكنم كه اين شيخ دوران بالندگي عمر كوتاه خود را حتماً در كرمان گذرانده و دليل آن خانواده بزرگ خواجگان است كه خود را منتسب به او ميداند و در بخارا هم خانداني هستند كه نسب خود را به بهاءالدين نقشبند ميرسانند، و در آنجا به خواجگان معروف اند؛ چه خواجه نقشبند فرزند پسري نداشته است 33 از طرف ديگر، خواجهكا ( يعني خواجه كوچك) فرزند خواجه عبيدالله احرار نيز داماد كرمانيان بوده است . رشحات مينويسد: 34
درباب خواجگان پاريز و بيد خون و بيد خواب و اوز لار من يك بحث مفصل دارم كه در كتاب به چاپ رسيده است، تنها اشاره كنم كه اين خواجگان از يك طرف خود را منسوب به شيخ محمود شبستري ميدانند --- به دليل ازدواج او با دختر يكي از خواجگان كرمان---- و از طرف ديگر خود را منسوب به خواجه عبيدالله احرار ميدانند در سمرقند و بخارا كه اجداد آنها از آن ولايت به كرمان آمدهاند. لابد تعجب خواهيد كرد كه يك تيره از خواج نيز (خواجگان را در پاريز خواج گويند) خود را منسوب به چنگيزخان ميدانند ! و ظاهراً بدان دليل است كه طغا جارنويان شاهزاده مغولي مدتها در كرمان مقيم بوده35 ولابد با يكي از دختران خواجگان ازدواج كرده بوده است. دليل اين گونه ازدواجها هم روشن است. آنها كه به كرمان ميآمدند، اگر زن داشتند ، معمولاً زنشان به دليل دوري راه و وضع معمولي كرمان، همراه شوهر نميآمد و وضع اجتماعي و زندگي در كرمان هم ايجاب ميكرد كه آنها يك زن در كرمان بگيرند. ملك دينار غز كه خاتون خراساني مؤيد نيشابور همراهش نيامد، در كرمان با خاتون كرماني ازدواج كرد، و خواجه نصير طوسي نيز چنين كرد و اولاد او در نرماشير بم با نام خانوادگي نصيري حضور دارند. بيگتاش خان افشار حاكم صفوي نيز با دختر خواجه عبدالقادر كرماني ازدواج كرده بود 36 و وقتي شاه عباس او را كشت، بسياري از اموال خواجگان و دهات كرمان خالصه شد.
اين را هم عرض كنم كه ترديد استاد لويزن در مورد انتساب خواجگان كرمان به شيخ محمود، لزوم مالايلزم است ؛ زيرا اين انتساب هيچ سودي براي آنان ندارد، بلكه به قول صاحب تاريخ بيهق: بيخود خود را به او نميخواهند ببندند.
خواجگان كرمان با سيد احمد صفوي--- آخرين پادشاه صفوي---- در كرمان نيز همراهي كردند و به همين دليل بعداً مورد خشم نادرشاه افشار قرار گرفتند و خواجه محمد شفيع بردسيري محكوم به پرداخت پنج نادري پول (هر نادري پنج الف) شد وناچار شد دختران خود را به تاجر سمرقندي كه در كرمان بود، بفروشد و پول فراهم كند كه خبر قتل نادر را آوردند و من داستان آن را به تفصيل در مقاله نادر دوران ---- خاتون هفت قلعه ---- نوشتهام. مرحوم محمود جم، پسر خواجه صادق منشي كه خود از خواجگان قلعه عسكر بود ،از احفاد همان خواجه محمد شفيع به شمار ميآمد و ميگفت كه اين جريمه را نادر براي خواجه محمد شفيع به اين جهت تعيين كرده بود كه از خواجه خروارها كاه براي اردوي خود خواسته بود و اين مقداركاه در انبارهاي خواجه موجود نبود يا نخواست بدهد، و بعد كشف كردند.محمود جم سالها نخست وزير و وزير دربار رضا شاه بود، و آخرين كسي بود كه همراه رضا شاه تا پلكان كشتي بند را رفت و او را به امان خدا سپرد كه به جزيره موريس برود.
دوست همشهري با ذوق ما و نويسنده و مترجم خوشكلام، آقاي علي اكبر عبدالرشيدي كه دراين مجلس حضور دارد و به گمان من او نيز يكي از بازماندگان خواجگان كرمان است، ضمن سخناني، از اهميت زنان در پيشرفت كار مردان صحبت كرد و خصوصاً از همسر آقاي مهندس دادرس كه در كار خير هميشه يار شوهر خود بوده است، از جمله ساختمان همين مجموعه شيخ محمود كه ما داريم در سالن باشكوه آن سخنراني ميكنيم ، ياد كرد و ضمناً از سركار خانم مورايا --- همسر آقاي چيتيك، استاد دانشگاههاي امريكا --- كه در مراحل عرفان، هر دو صاحب نظر هستند و در مسالك آن صاحب قدم، و چيتيك مقالات شمس تبريزي را به انگليسي ترجمه كرده است و اين خانم ايرانشناس، بهترين يار شوهر است و همفكر او. خانم مورا اصلاً ژاپني است .
اما عبدالرشيدي ياد نكرد از آن دختر همشهري خودش كه هفتصد سال پيش، به ازدواج شيخ محمود شبستري در كرمان در آمد و در همه مشكلات زندگي، از جمله غربت او و لابد تنگدستي او، همراه و همراز بود و خاطرش را راحت گذاشت تا در گلشن راز هر چه در دل دارد، بگويد.
صحبت زنان و تأثير آنان در مردان چيزي است كه در اين مختصر نميگنجد. من آن را در و تأثير همسر فردوسي در شاعر به تفصيل صحبت كردهام، و تنها در اينجا اشاره كنم كه به قول يك نويسنده اروپايي و شايد هم ناپلئون: و دختر خواجه كرماني همسر شيخ محمود شبستري از اين جمله بود كه در اين مقام از همه چيز چشم پوشيده و هم قول سنائي شده بود كه فرمايد:
هر چه دامن تا گريبان، دستيار خواجگي است
جمله را در آستين نه، آستين را برفشان
خواجگان كرمان اين ثروت را از كجا اندوخته بودند؟ از كيمياي كشاورزي ؛ كاري كه جد آنها بدان توصيه كرده بود:
37 دكترين خواجه احرار در تصحيح علي اصغر معينيان به تفصيل آمده است .شيخ محمود هم لابد خطاب به يكي از همان خواجگان قوم و خويش زن خود فرموده است كه:
كسي مرد تمام است از تمامي
كند با خواجگي كار غلامي
در باب شيخ عبيدالله احرار نوشتهاند كه
هزارش مزرعه در زير كشت است
كه زاد رفتن راه بهشت است
هر سال به جهت جوي پرداختن ... سه هزار مرد جمع ميشود، روزي حضرت ايشان به تقريبي فرمودند كه من، هر سال از مزرعههاي خاصه سمرقند، هشتاد هزارمن غله به سنگ سمرقند، عشر محصول خود، به ديوان احمدميرزا جواب ميگويم.38 شعار صوفيه احرار اين بود: به اين دليل هميشه بيل بر شانه داشتند و نخود و كشمش در جيب.39
خواجه عبدالله مرواريد وزير سلطان حسين بايقرا از همين خانواده بود، و مدتها متولي موقوفات مزار خواجه عبدالله انصاري در هرات هم بوده است .خواجه كريم الدين پاريزي و خواجه سعيد پاريزي كه موقوفات زياد داشتهاند - و خواجه كريمالدين با شاه عباس نيز ملاقاتي داشته است - از همين خانواده است .
خواجه حسين و فرزندش خواجه محمد زمان كه به لطفعلي خان زند كمك كرده بودند،هزارتومان جريمه همين كمك را به آقا محمد خان قاجار پرداختهاند. حاج عزيز كه حمام قديم پاريز از او بود و باغ او با سروهاي هزارساله در پاريز باقي است - از همين خانواده است .خواجه علي پسر خواجه حسيب كه هنگام طغيان آقاخان محلاتي در كرمان، توي گلدستههاي مسجد جامع، گلوله انداخته و فرياد زده بود: دَور دورِِ آقاخان، از همين طايفه است و آقاخانيها يا با خانواده او وصلت هم كرده بودند. 40
ميثم خانه پاريز ( مهمانخانه پاريز ) مركز پذيرائي يك شبه از تمام اهل كارواني بود كه از پاريز ميگذشتند و يكي از شعرا كه وقتي مهمان خواجهها شده بود گفته بود به طنز:
مهمان شدم به خواجه پاريز و ميزبان
هي بست بر شكمبه من هر چه داشت كشك
ب---ر ك----وچه اك--ابر كرمان چو بگذري
شب كشك و، ظهر كشك و سحر كشك و چاشت كشك
مبناي زندگي خواجگان بر كشاورزي است كه خود خواجه كريم الدين در ملاقات با شاه عباس، از آن به كيمياگري تعبير كرده است - دكترين خواجه احرار اين بود: .
آن ميرزا آقا خان بردسيري كه به فرمان محمد علي ميرزا وليعهد در اوايل 1314 ه/ 1896 م در همين تبريز در باغ شمال زير درخت نسترن، او را سر بريدهاند و پوست سر او را پر كاه كرده به تهران فرستادهاند، از همين خانواده است .
جد او
بعد از آنكه گلوله ميرزا رضا در شاه عبدالعظيم صدا كرد و ناصرالدين شاه كشته شد، ميرزا آقا خان و شيخ احمد روحي و خبير الملك را كه به جرميديگر در طرابوزان محبوس بودند ، به جرم تحريك در اين واقعه به ايران فرستادند و در تبريز، هنگام عبور، محمد علي ميرزا كه وليعهد بود آنها را نگاه داشت و كند و زنجير، كرد تا خبر از تهران برسد.. حسنقلي خان، عموزاده امير بهادر جنگ از تهران مأمور شد و با دستخط شاه به تبريز رفت كه سرِ اين سه نفر مشروطه طلب و آزاديخواه را بدهد ببرند و به تهران ببرد. بعد از ورود به تبريز دو ساعت از شب گذشته، در باغ محمد علي ميرزا، آنها را يكي يكي آوردند و در زير درخت نسترن، سر بريدند، و خود محمد شاه در بالاخانه نشسته تماشا ميكرد... >42
كسي كه شاهد قتل بوده روايت ميكرد: شب قبل از قتل، به دستور محمد علي ميرزا، تنوري پر از آتش كردند و خرمني خاكستر داغ تپل فراهم آمد. بعد آن سه نفر را پيش آوردند؛ اول روحي را سربريدند و جلاد در حضور آن دو نفر سر را با پنجه آهني زير خاكستر (داغ - تپل) تپاند و بعد، آن دو نفر را هم به همين صورت سر بريدند. سرها را زير خاكستر داغ براي آن ميتپاندند كه گرم شوند و چربي آنها آب شود و بتوانند آسانتر پوست آن را بكنند...!43
***
گمان من اين است كه آن سفر كه شاه نعمت الله ولي به حدود آذربايجان كرده و مدتها در خوي ساكن شده و آنجا چله خانه داشته، يك عامل آن هم، زيارت قبر شيخ محمود در شبستر بوده كه به او علاقه تام داشته است .
باري، بعد از زيارت مقبره داماد خواجههاي كرمان - بدين دليل كه خود مخلص نيز از طرف مادر از خانواده محمد شاه و عليشاه از خانواده خواجه سعيد پاريزي است، عازم خوي شد، و اين زيارت تنها به دليل ارادت به شمس نبود، بلكه براي اين بود كه اگر واقعاً قبر شمس در خوي باشد --- آن طور كه دوست بزرگوار ما دكتر محمد امين رياحي ثابت كرده و دكتر محمد علي موحد آن را تسجيل نموده---- آن وقت، اين اتهام كه شمس در قونيه به تيغ به قتل رسيده و جسدش به چاه انداخته شده، به صورت حداقل پنجاه در پنجاه منتفي ميشود و آن وقت شايد آقاي دكتر اماميخويي --- استاد فاضل دانشگاه تهران كه درس تاريخ عثماني را ميدهد---- در نظريه خود يك درصدي تجديد نظر كند - خصوصاً كه كنعان اورن همنام آن اخي اورن، همين روزها، رئيس جمهور تركيه هم شده است، و اگر اين نظريه مورد اعتنا قرار گيرد - آن وقت وجدان مخلص نيز كه هميشه از زنان كرماني و سازگاري آنها دفاع كردهام ، اندكي آرامش مييابد - آخر آن فاطمه باجي كه در مورد حركت شوهرش سكوت كرده بوده و گويا همسر همان اخي اورن كارد زن بوده است. در واقع دختر شيخاوحدالدين كرماني، عارف نامدار بوده است. گو اينكه:
فردا كه بساط رستخيز انگيزند هر مرغي را به پاي خود آويزند
من تنها به همين دليل به زيارت شهر دكتر زرياب خويي و خانم ژاله آموزگارو مرحوم دكتر افجهاي رايزن فرهنگي ايران در فرانسه رفتم و بر قبر شمس تبريزي در برابر برج شمس، و شاخههاي پوسيده مكه آن فاتحه خواندم كه باعث آرامش خاطر و پايين رفتن فشار خون مخلص ميشد.
پينوشتها:
26- خلاصه از تفسير گازر، ج 8، ص 37
27- جغرافياي كرمان، چاپ پنجم، ص 184
28- فرماندهان كرمان، چاپ پنجم ص 250
29- تذكره صفويه كرمان، چاپ كارنده، ص 542
30- روايت آيتالله سيدابراهيم علوي شوشتري مقبره، (كلاه گوشه نوشين روان ص 408)، شاه نعمتالله خود با يكي از احفاد دختري سيدامير حسيني هروي ازدواج كرده بوده است.
31- آفتابه زرين فرشتگان، چاپ سوم، ص 110 و 125
32- گذار زن از گدار زندگي ،چاپ دوم، ص 383
33- قدسيه، تصحيح احمد طاهري عراقي، ص 45، نقل از طرائق الحقائق
34- رشحات عين الحيات، ص 579
35- سنگ هفت قلم، چاپ چهارم، فصل خواجگان.
36- گنجعلي خان،چاپ سوم، ص 13
37- سنگ هفت قلم، چاپ چهارم ص 625
38- رشحات عين الحيات، تصحيح علي اصغرمعينيان، ص 2405
39- سنگ هفت قلم، چاپ چهارم، ص 419
40- هزارستان، چاپ اول، ص 283
41- حاشيه جغرافياي وزيري، چاپ پنجم، ص 23 نقل از مقدمه هشت بهشت تأليف ميرزا آقا خان بردسيري، و شيخ احمد روحي، چاپ مرحوم ميرزا علي خان روحي.
42- شاهنامه آخرش خوش است، چاپ علمي، ص 399، نقل از مجله يادگار
43- تلاش آزادي، چاپ پنجم ،ص 412، نقل از يادداشت مرحوم شهشهاني
سه شنبه 11 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-