تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 26 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند متعال، به بنده اش در هر روز نصيحتى عرضه مى كند، كه اگر بپذيرد، خوشبخت و اگر ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815992309




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كتاب هنر - من همه عمرم تنها بوده‌ام


واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: كتاب هنر - من همه عمرم تنها بوده‌ام


كتاب هنر - من همه عمرم تنها بوده‌ام

محسن آزرم:اكنون، همه ايمان من در زندگي بر اين باور متكي‌ست كه تنهايي، بس بيش از آنكه پديده‌اي شگرف و كم‌ياب باشد، حقيقت ناب و ناگزير هستي انسان است.

تراويس بيكل خود من بود.
كل فيلم براساس تأثيراتي‌ست كه من از بزرگ‌شدن در نيويورك و زندگي شهري گرفته‌ام.
ساعت هفت صبح روز بيست و نهم ژانويه 1982، «پل شريدر» [فيلم‌نامه‌نويس راننده تاكسي و گاو خشمگين]‌ در خانه «مارتين اسكورسيزي» را در منهتن نيويورك زد و وارد خانه‌اش شد. «اسكورسيزي» تا خود صبح مشغول تدوين «سلطان كمدي» بود و «شريدر» هم آن‌قدر در كوچه‌پس‌كوچه‌هاي منهتن چرخ زده بود كه حوصله‌ خيابان‌ها را نداشته باشد. فيلم‌نامه‌نويس، قرار بود اين‌بار در نقش يك مصاحبه‌گر ظاهر شود؛ مردي كه قرار بود با سوال‌هايش «اسكورسيزي» را خلع سلاح كند و چشمه‌اي از اقيانوس سينمادوستي‌اش را به ديگران نشان دهد. مصاحبه، در شماره آوريل مجله فرانسوي «كايه دو سينما» [ويژه سينماي آمريكا] منتشر شد. [ترجمه فارسي سعيد خاموش، فصل‌نامه سينمايي فارابي، شماره 29] چيزي كه حالا در آن مصاحبه خواندني، بيش از همه به چشم مي‌آيد، سوال شيطنت‌آميزي‌ست درباره ماندگاري نامش در تاريخ، و اين سوالي‌ست كه، معمولا، مشهورترين آدم‌هاي روي زمين ترجيح مي‌دهند پاسخي به آن ندهند. اما جواب «اسكورسيزي»، هوشمندانه‌تر از آن است كه فكر مي‌كنيد، انگار كه پيش‌تر به آن فكر كرده است. مي‌گويد «احتمالا دلم مي‌خواهد نامم در تاريخ بماند؛ ولي نمي‌دانم چرا. مسئله اين است كه ياد و خاطره‌اي كه فرد به‌جاي مي‌گذارد، جايگزين سرنوشت و رستگاري روح مي‌شود. چه‌ چيزي را مي‌تواني جايگزين آنها كني؟»
شبحي در ميان اشباح
«تراويس بيكل، 26 ساله، لاغر، جدي، يك منزوي تمام‌عيار... نگاهي نافذ و آرام دارد. لبخندي تأثيرگذار، كه خدا مي‌داند از كجا آمده، تمام چهره‌اش را روشن مي‌كند. اما پشت آن لبخند، دوروبر چشمان سياهش، روي گونه‌هاي تكيده‌اش، آدم مي‌تواند تنهايي، پوچي و فرسودگي شوم ناشي از وحشتي يكه در زندگي را ببيند. درست مثل كسي‌ست كه در ميان سرزميني هميشه‌سرد سرگردان باشد؛ جايي‌كه اهالي‌اش فقط گهگاه حرف مي‌زنند. سر را كه حركت مي‌دهد، حالت چهره‌اش عوض مي‌شود، اما چشم‌ها ثابت مي‌مانند، و خيره، فضاي خالي را مي‌شكافند. تراويس، حالا، ميان درون و بيرون زندگي شبانه نيويورك پرسه مي‌زند؛ شبح تيره‌اي‌ست ميان اشباح تيره‌تر. كسي متوجه او نيست، دليلي هم ندارد كسي متوجه‌اش بشود. تراويس، فردي‌ست از جنس محيط اطرافش... او نيروي‌ مردانه‌اي‌ست كه پيش مي‌رود، ولي كسي نمي‌تواند بگويد به‌سوي چه. اما اگر آدم به‌دقت بنگرد، تقدير را مي‌بيند. فنر ساعتي در فشرده‌ترين حالت ممكن. هم‌چنان كه زمين به‌دور خورشيد مي‌گردد و زمان به‌پيش مي‌رود، تراويس بيكل به‌سوي خشونت پيش مي‌راند.» [فيلم‌نامه راننده تاكسي، پل شريدر، ترجمه فردين‌ صاحب‌الزماني، نشر ني، صفحه‌هاي 15 و 16]
اين خلاف‌آمد عادت است كه «پل شريدر»، در ابتداي فيلم‌نامه‌اش، با شيوايي تمام و مثل رمان‌نويسي چيره‌دست، همه‌چيز را به خلاصه‌ترين شكل ممكن توضيح داده است؛ اينكه كليدهاي درك فيلم‌نامه‌ را در اختيار خوانندگانش گذاشته است، اينكه از «تقدير» حرف مي‌زند، اينكه شخصيت اصلي فيلم‌نامه‌اش را به «فنر ساعتي در فشرده‌ترين حالت ممكن» شبيه مي‌داند و اينكه مي‌نويسد او «به‌سوي خشونت پيش مي‌راند»، خلاف‌آمد عادت است و البته همه آن تماشاگران خوش‌بختي كه «راننده تاكسي» را ديده‌اند، مي‌دانند كه اين خلاف‌آمد عادت‌بودن، در همه فيلم به‌چشم مي‌آيد و «تراويس بيكل»، يكي از آن آدم‌هايي‌ست كه خيال مي‌كند به ته خط رسيده است، يكي از آن آدم‌هايي كه نمي‌داند (يا نمي‌خواهد بداند) اعتماد كوچه‌اي يك‌طرفه نيست؛ خياباني‌ست دوطرفه و، اتفاقا، شلوغ كه از هر سويش سواري‌ها در رفت‌وآمدند. تصميم با كسي‌ست كه در ميانه‌ اين خيابان شلوغ، سرگرم راندن است؛ اگر ناگهان ترديد كند و اعتمادش را به كساني كه پيش‌تر از اين مسير رفته‌اند، از دست بدهد، چاره‌اي ندارد جز اينكه جايي براي ايستادن پيدا كند. بايد گوشه‌اي را براي ايستادن انتخاب كند. اما ديگراني كه از پشت‌سر مي‌آيند، قاعدتا، اعتنايي به اين انتخاب نمي‌كنند، چون دارند راه خودشان را مي‌روند و به فكر مقصد خودشان هستند. نتيجه اينكه بي‌اعتمادي شك به بار مي‌آورد و از دل شك، معمولا، چيز به‌دردبخوري چيزي بيرون نمي‌آيد، يا اگر بيايد، چيزي جز تنهايي نيست...
جايي براي زندگي هست؟
ايده اوليه «راننده تاكسي»، در اوج سختي زندگي به ذهن «پل شريدر» رسيد؛ وقتي‌كه ديگر در «موسسه فيلم آمريكا» كار نمي‌كرد و جايي براي زندگي نداشت. حال‌وروزش چنان خراب بود كه زنش او را از خانه بيرون كرده بود. و براي آدمي كه سقفي، سرپناهي، بالاي سرش نيست، يك سواري شخصي، همه دنياست؛ جايي‌ست براي زندگي، براي نشستن و زل‌زدن به آدم‌هايي كه هنوز به ته خط نرسيده‌اند، كه ممكن است هيچ‌وقت هم نرسند و بعيد است بدانند يك سقف، حقيقتا، چه‌قدر ارزش دارد و نديدن آبي آسمان، گاهي، چه‌قدر آرام‌بخش‌تر از ديدن آن است. روزها مي‌گذشت و، بالأخره، «هنگامي‌كه [از درد معده] به اورژانس بيمارستان مراجعه كرد، متوجه شد كه هفته‌هاست با كسي حرف نزده است.» [صفحه2]
دوران تنهايي «شريدر»، تقريبا، هم‌زمان شده بود با زماني‌كه خاطرات عجيب و جذاب «آرتور بره‌مر» جوان، به‌دست روزنامه‌ها افتاد و مردم دست‌نوشته‌هاي آدم‌كشي را خواندند كه در نتيجه اولين و آخرين اقدام به قتلش، «جرج والاس»، فرماندار آلاباما را از كمر به پايين فلج كرد. و «شريدر كه از پيش دل‌بسته روايت اول‌شخص و صداي روي تصوير بود، از اين به شوق آمده بود كه بره‌مر، جواني روان‌پريش و درس‌نخوانده و از طبقه متوسط روبه‌پايين و اهل غرب ميانه، در خاطراتش چنان با خود سخن مي‌گويد كه انگار دانشجوي ترك تحصيل كرده [دانشگاه] سوربن در فيلمي از روبر برسون است.» [صفحه 3] و «تعجبي ندارد كه بره‌مر ذهن او را مسخر كرده بود؛ چون بره‌مر نيز، كاملا، منزوي بود و زماني‌كه در كمين برخي از سياست‌مداران مشهور بود، در ماشينش زندگي مي‌كرد.» [صفحه 2]
«راننده تاكسي» براي «پل شريدر» خاصيت درماني داشت؛ آدمي كه خيال مي‌كرد به ته خط رسيده و جدا خيال خودكشي را در سر مي‌پروراند، با خواندن خاطرات «آرتور بره‌مر» به اين نتيجه رسيد كه داستان مورد علاقه‌اش را پيدا كرده است. براي «شريدر» شكست‌خورده‌اي كه «تهوع»، رمان هستي‌گرايانه «ژان‌پل سارتر»، و «يادداشت‌هاي زيرزميني»، رمان غريب «فئودور داستايفسكي» را دوست داشت، خاطرات «آرتور بره‌مر» همان سرگذشتي بود كه مي‌شد براساسش يك فيلم‌نامه نوشت. «درون‌مايه اصلي، تنهايي، يا آن‌طور كه بعدا متوجه شدم، تنهايي خودخواسته بود. استعاره اين تنهايي، همان تاكسي بود، تابوتي فلزي كه چهار چرخ دارد، و نماد تمام‌عيار انزواي شهري‌ست. احتمالا اين آواز هري چاپين را در ذهن داشتم كه درباره يك راننده تاكسي‌ست كه مسافري را سوار مي‌كند و طرف، دوست سابقش از كار درمي‌آيد. همه اينها را در ديگ زودپزي به‌نام نيويورك گذاشتم.» [صفحه 3]
«پل شريدر»، جاي ديگري، درباره خاصيت درماني نوشته‌اش گفته است «علائم هشداردهنده‌اي در فيلم [راننده تاكسي] هست كه مي‌تواند جلوي آدم منزوي و تنهايي چون تراويس بيكل را بگيرد. اگر در لبه پرتگاه ايستاده‌ايد، اين فيلم مي‌تواند شما را گامي عقب بكشد. در مورد خودم كه اين كار را كرد.» [فيلم‌نامه راننده تاكسي، پل شريدر، ترجمه فردين‌ صاحب‌الزماني، نشر ني، صفحه 155] عجيب است؛ ولي فيلمي كه براساس زندگي و انديشه‌هاي خطرناك «آرتور بره‌مر» شكل گرفت، «شريدر» را به زندگي اميدوار كرد، هرچند پنج‌سال بعد از نمايش فيلم، «جان هينكلي سوم»، جواني كه ادعا مي‌كرد شيفته و شيداي «جودي فاستر» [بازيگر نقش آيريس] است، براي به‌دست‌آوردن دل او، دست به ترور «رونالد ريگان» زد. تا پيش از اينكه «جان هينكلي سوم» دست به چنان كاري بزند، هيچ فيلمي، ظاهرا، منبع الهام ترور سياست‌مداران‌ مشهور نشده بود، هرچند خود «آرتور بره‌مر»، مردي كه «لخ‌لخ‌كنان و سربه‌پايين و گشادگشاد راه مي‌رفته، و كساني كه او را به‌ياد مي‌آوردند، وي را آدمي ساكت و تنها توصيف كرده‌اند» [صفحه 42]، در خاطراتش، ادعا كرده است كه «در حين تماشاي فيلم پرتقال كوكي (1971) به اين فكر افتاده كه به‌جاي نيكسن [رئيس‌جمهور]، به‌سراغ والاس [فرماندار] برود.» [صفحه‌هاي 41 و 42] ادعاي «آرتور بره‌مر»، البته، هيچ‌گاه ثابت نشد، و معلوم نشد كه او، واقعا، تحت تأثير فيلم «استنلي كوبريك» دست به اين كار زده يا نه، اما «جان هينكلي سوم»، مرد جواني كه علاقه بي‌حدي به رساله «نبرد من»، دستورالعمل و درواقع بيانيه سياسي/ اجتماعي «آدولف هيتلر» و البته «جودي فاستر» فيلم «راننده تاكسي» داشت، در توصيف حالت ذهني‌اش هنگام ترور «ريگان» گفته بود «حس مي‌كردم كه دارم وارد يك فيلم سينمايي مي‌شوم» [صفحه 1]، وقتي در دادگاه حاضر شد، رسما ادعا كرد كه «گاهي خودش را تراويس بيكل مي‌دانسته، تنهايي و انزواي او را درك مي‌كرده، و اين فيلم كه پانزده‌بار تماشايش كرده، به ديوانگي‌اش كشانده. تمهيد اصلي وكلاي هينكلي در دفاع از او، نمايش راننده تاكسي به هيات منصفه بود. هينكلي به‌دليل جنون تبرئه شد و او را تحويل بيمارستان رواني دادند.» [صفحه 19] اما «آرتور بره‌مر» كه در 21 سالگي دست به ترور «والاس» زد، تنها دوستش را در بازي «رولت روسي» از دست داده بود و «نتوانست همچون هينكلي، وكلاي خبره‌اي دست‌وپا كند، [بنابراين] بري از جنون و مسوول اعمالش شناخته شد و اكنون دارد در زندان مي‌پوسد و، احتمالا، در همان‌جا هم خواهد مرد.» [صفحه 19] اما نكته اساسي درباره او اين است كه «وقتي حكم 63 سال حبس را به او اعلام كردند، گفت خيلي دلم مي‌خواست كه جامعه منو از خودم حفظ مي‌كرد.» [صفحه 43] اما هيچ‌كس، اين توقع جوان 21 ساله ساكت و تنها را جدي نگرفت و آنچه را كه «جوان خام» خواسته بود، از او دريغ كردند. (يك نكته فرعي اينكه، ظاهرا در نوامبر 2007، بالأخره، او را از زندان آزاد كرده‌اند. )
يك محكوم به‌ مرگ مي‌گريزد
«ژان‌لوك گدار زماني گفته بود كه تمام‌ فيلم‌هاي بزرگ، به‌دلايلي نامربوط، موفق هستند. و كلي دلايل نامربوط براي موفقيت راننده تاكسي وجود داشت. خشونت محض، يكي از آن دلايل بود كه آن جمعيت را در ميدان تايمز جمع كرده بود.» [فيلم‌نامه راننده تاكسي، پل شريدر، ترجمه فردين‌ صاحب‌الزماني، نشر ني، صفحه‌ 164]
بااين‌همه، خواندني‌بودن كتاب مختصر و مفيد «امي توبين»، صرفا، به اين‌چيزها، به اين حاشيه‌ها برنمي‌گردد، و بخش مهمي از كتاب «راننده تاكسي»اش، درباره همان چيزي‌ست كه در نخستين ديدار «راننده تاكسي» هم به‌چشم مي‌آيد؛ «خشونت»ي كه در همه فيلم جاري‌ست و قاعدتا، پس از تمام‌شدن فيلم هم فراموش نمي‌شود. و جالب است كه «مارتين اسكورسيزي»، به‌عنوان كارگردان فيلم، سال‌ها بعد از نمايش «راننده تاكسي» مي‌گويد «من از برخورد تماشاگران با موضوع خشونت شوكه شده بودم. يك‌بار راننده تاكسي را در سينما، در شب افتتاحيه ديدم و همه، در آخرين صحنه تيراندازي، فرياد مي‌زدند و جيغ مي‌كشيدند. وقتي فيلم را مي‌ساختم، اصلا قصدم اين نبود كه تماشاگران را به واكنش‌هاي احساساتي بكشانم ـ آفرين، تمومش كن، برو بيرون و همه‌شون رو بكش!» [فيلم‌نامه راننده تاكسي، پل شريدر، ترجمه فردين‌ صاحب‌الزماني، نشر ني، صفحه‌ 164]
نخستين سطرهاي كتاب «امي توبين»، نوشته‌اي‌ست از «رابرت وارشو» كه توضيح مي‌دهد «نكته اصلي وسترن، به‌هيچ‌وجه، خشونت نيست؛ بلكه تصوير خاصي از انسان و سبك ويژه‌اي‌ست كه به بهترين شكل در خشونت بروز مي‌يابد.» [صفحه 1] چنين است كه نكته اصلي «راننده تاكسي» هم، به يك‌معنا، همين «تصوير خاص»ي‌ست كه از يك انسان به ته خط رسيده و نااميد مي‌بينيم، آدمي كه خودش مي‌گويد «من همه عمرم تنها بوده‌ام» و بااينكه مثل هر آدم ديگري بدش نمي‌آيد كه زندگي‌اش را تغيير دهد، اما به‌دلايلي مي‌فهمد كه اين «تنهايي» را نمي‌شود با هركسي قسمت كرد. «تراويس بيكل»، مالك تنهايي خود است و تنهايي‌اش، به يك‌معنا، نتيجه «دلواپسي» اوست؛ اينكه مي‌ترسد به آنچه دوست دارد نرسد و البته، تلاشي هم براي رسيدن به خواسته‌اش نمي‌كند و روشن است كه اين خواسته، در وهله اول، كشتن آدم‌ها نيست و، اساسا، چيز ديگري‌ست. بدبيني مفرط او به پاي‌بندي‌هاي انساني‌ست كه كم‌كم، دمار از روزگارش درمي‌آورد. وقتي، دانسته يا ندانسته، «بتسي» را آزار مي‌دهد و كاري مي‌كند كه او رهايش كند، در دفترچه خاطراتش مي‌نويسد كه «حالا متوجه مي‌شوم كه او هم مثل بقيه است؛ سرد و بي‌مهر. خيلي‌ها اين‌جوري‌اند، و صد البته زن‌ها كه، انگار، همه عضو يك اتحاديه‌اند.» [صفحه 56] و به‌واسطه شغلش؛ رانندگي در شب شهر، خشونت حقيقي را مي‌بيند و ياد مي‌گيرد كه چاره كار اين است كه خشونت را با خشونت پاسخ بدهد. حتي در يادداشت‌هاي روزانه‌اي هم كه مي‌نويسد، مي‌شود اين خشونتي را كه، كم‌كم، در عمق جانش خانه كرده است، ديد. «خدا را شكر مي‌گوييم به‌خاطر باراني كه آشغال‌ها و آدم‌هاي بي‌سروپا را از پياده‌روها مي‌شويد و پاك مي‌كند.» و «يه‌روز، يه بارون واقعي مي‌آد و همه اين اراذل و بي‌سروپاها رو از خيابون‌ها مي‌شوره و مي‌بره.» [فيلم‌نامه راننده تاكسي، پل شريدر، ترجمه فردين‌ صاحب‌الزماني، نشر ني، صفحه‌هاي 21 و 24] و همين است كه «امي توبين» مي‌نويسد «تراويس در داخل تاكسي‌اش همان‌قدر تماشاگر است كه در صندلي سالن تقريبا خالي سينما... شيشه‌ها و آينه‌هاي تاكسي، دنياي واقعي بيرون را به بازتابي تبديل مي‌كند كه تراويس آن‌را مي‌بيند، بي‌آن‌كه خودش ديده شود. تاكسي، هم‌چون بهترين صندلي تماشاخانه است، ولي سپر دفاعي و محافظ تراويس نيز هست. شيشه‌هاي تاكسي چشمان اوست و بدنه‌ فلزي‌اش بدن سفت و محكم او.» [صفحه 46]
«تراويس بيكل»، سرباز از جنگ برگشته است، يا دست‌كم اين‌طور ادعا مي‌كند و جنگ ويتنام و سرخوردگي سربازهايي كه فهميدند به‌خاطر هيچ‌وپوچ بهترين سال‌هاي زندگي خود را هدر داده‌اند، آمريكا را دست‌خوش تغييرات عظيمي كرد. مثلا «يكي از اثرات جنگ ويتنام، افزايش دل‌بستگي آمريكائيان به اسلحه مرگبار بود. آمريكائيان، هميشه، اين نكته را مغتنم شمرده‌اند كه طبق قانون اساسي اين كشور، حق حمل اسلحه را دارند، ولي آنچه موجب شد اسلحه رواج اجتماعي بيشتري پيدا كند، نشر اخبار درگيري‌هاي مسلحانه در رسانه‌ها بود.» [صفحه 11] در يكي از كليدي‌ترين صحنه‌هاي فيلم، مسافري جوان [كه نقشش را در فيلم خود اسكورسيزي بازي مي‌كند] به «تراويس» مي‌گويد كه مي‌خواهد زنش را بكشد. «مي‌خوام با يه مگنوم كاليبر 44 بكشمش. هيچ‌وقت ديده‌اي يه كاليبر 44 با صورت يه زن چي‌كار مي‌كنه، راننده؟» [فيلم‌نامه راننده تاكسي، پل شريدر، ترجمه فردين‌ صاحب‌الزماني، نشر ني، صفحه‌ 69] درواقع، اين مسافر جوان است كه نفرت و خشونتش را به «تراويس» منتقل مي‌كند و خواسته يا ناخواسته تشويقش مي‌كند كه، دست‌كم يك‌بار، با مگنوم كاليبر 44، صورت يك آدم را كاملا از بين ببرد. و كمي بعد، «تراويس» سري به «اندي» مي‌زند تا يك كاليبر 44 براي خودش دست‌وپا كند. «شريدر»، برخورد «تراويس» را با كاليبر 44 اين‌گونه شرح مي‌دهد «تراويس، اسلحه عظيم‌الجثه را سبك‌سنگين مي‌كند. به‌نظر براي دستش خيلي بزرگ است. انگار با معيار ميكل‌آنژ ساخته شده. مگنوم 44 به دست خدايي مرمرين تعلق دارد، نه راننده تاكسي‌اي نحيف.» [فيلم‌نامه راننده تاكسي، پل شريدر، ترجمه فردين‌ صاحب‌الزماني، نشر ني، صفحه‌ 72]
رفقاي خوب
فيلم‌ها را، معمولا، با كارگردان‌‌شان مي‌شناسيم و عمده فيلم‌هاي «اسكورسيزي»، در شمار چنين فيلم‌هايي هستند. اما «راننده تاكسي»، عملا، همان‌قدر به «مارتين اسكورسيزي» تعلق دارد كه به «پل شريدر» و سهم آنها، در اين فيلم، كاملا برابر است. كم پيش مي‌آيد كه فيلم‌نامه‌نويس و كارگردان، سهمي برابر داشته باشند، اما «راننده تاكسي» يكي از بزرگ‌ترين استثناهاي تاريخ سينماست. «اسكورسيزي»، در همه سال‌هاي فيلم‌سازي‌اش، يكي از «دردانه‌ها»ي منتقدان سينما بوده است و «پالين كيل» تندوتيز، چه نقد فيلم‌هايش را دوست داشته باشيم و چه به‌نظرمان زياد از حد عادي و معمولي برسد، يكي از آن منتقداني بود كه فهميد فيلم‌هاي «مارتين اسكورسيزي» را بايد جدي گرفت و همين بود كه بعد از نمايش «راننده تاكسي» نوشت «راننده تاكسي، فيلمي تب‌آلوده، خام و نسخه خلاصه‌شده‌اي‌ست از يادداشت‌هاي زيرزميني [فئودور داستايفسكي]... اين واقعيت كه ما نياز تراويس به يك انفجار را در اعماق وجودمان تجربه ‌مي‌كنيم، و اينكه اين انفجار، به‌خودي خود، كيفيتي كمال‌گرا دارد، راننده تاكسي را به يكي از معدود فيلم‌هاي ترسناك واقعي و مدرن بدل مي‌كند...» [فيلم‌نامه راننده تاكسي، پل شريدر، ترجمه فردين‌ صاحب‌الزماني، نشر ني، صفحه‌ 175]
سال‌ها پس از «پالين كيل» است كه «امي توبين» در كتابش مي‌نويسد «تراويس بيكل، هم معماست و هم بخشي از دانش عمومي و چنان در ناخودآگاه فرهنگي جمعي جاي گرفته كه ارزيابي زيباشناختي راننده تاكسي را، تقريبا، نامربوط مي‌سازد. اين فيلم، هم‌چون آينه‌اي چندوجهي‌ست كه شگفت‌انگيزترين بازتاب آن، قهرمان‌سازي و پرستش تراويس در درون و بيرون از فيلم است. پاسخ منتقداني كه مي‌گويند پايان باز راننده تاكسي از نظر اخلاقي و منطقي مبهم است، همه چيزهايي‌ست كه در اين بيست‌وچندسالي كه از نمايش آن مي‌گذرد، رخ داده است.» [صفحه 94] و همين كافي‌ست...

راننده تاكسي
[تحليل فيلم]
امي توبين
ترجمه: محمد شهبا
ناشر: انتشارات هرمس
چاپ يكم: 1386
تعداد: 3000 نسخه
قيمت: 1400 تومان
 يکشنبه 9 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن