واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: DaRiOuShJh15-08-2008, 01:51 PMاندر احوالاته شبه کنکوره بنده!×! آخیش اسمایلی ها هم نصب شد!×@#http://www.pic4ever.com/126fs328122.gif نمیدونم چه کرمیه که بعد از حدوده 48 ساعت بی خوابی بازم بیدار بمونم و این داستانک!!! رو بنویسم ولی در هر صورت مینویسم@!#$%$%&*%http://www.pic4ever.com/images/m109.gif از کجا شروع کنم! آهان دیروز خوب صبح که پاشدم گفتم ادبیات رو دیگه باید تموم کنم یه نمه بشینم پای پی سی تا خوابم بپره بعد بشینم سرش بکوب خواندن کنم همی!@ 1 ساعت 2 ساعت 3 ساعت گزشت نخیر هر چی زور میزنم حس و حاله درس نیست که نیس! تازه باید میرفتم کارتم رو هم میگرفتم! در هر صورت همینطوری وقت گزشت تا 3 شد ما هم عازمه کارت گرفتن این مترو هم بد مسیره حس و حالش نبود و لی با هر مشقتی تن به این رنجه عظیم!!! دادیم و رفتیم گرفتیم اومدیم حدودا 2 ساعته رفتم و برگشتم طرفایه 7 بود گفتم حالا که تازه از بیرون اومدم یه نمه بریم تو کامپیوتر و اینترنت جنگولک بازی تا عظممون جمع شه بلکه حالا هر چه قد شد این ادبیاته رو بخونیم!×! نشستن همان و همون یه نمه حس و حالش پریدن همان!× چنین شد که اینچین شد و همچون شد!http://www.pic4ever.com/images/127fs4573872.gif (به واج آرایی دقت شود!×#$$^) یعنی دیگه شد ساعت طرفای 11 گفتم بابا بی خیال! نخواستیم فارسی بخونیم بریم این کتابایه دیگه رو یه دوره بزنیم مخصوصا این بینش و study skills همه پریدن! حدودا یه نیم ساعتی سه ربعی به فیگور ها و تمرین ایروبیک و یوگا!http://www.pic4ever.com/images/126fs3315323.gif گزشت و طرفایه 12 بود که خواستم شروع کنم! تا پاشدم یادم افتاد اوه اوه دانلوده آفلاین داره شروع میشه دوباره برگشتیم پایه کامپیوتر و یه ساعت با سیگنال و هزار تا برنامه ور رفتیم تا این عزیزه دله برادر هم راه افتاد! گفتم حالا یه سر هم برم نت ببینیم بچه ها کم و کاستی چیزی ندارن ( از اونجا که همیشه به فکره صلاحه مردمم! ملتفتید که) رفتیم و یاهو مسنجر باز کردن همانو و اغفال شدن همان ولی این اغفالی بر عکس! بود همه میگفتن: "بچه برو خونتون بگیر بخواب فردا کله سحر باید پاشی بری کنکور داری مثلا " و امثالهم! ولی بنده به این صورت --> http://www.pic4ever.com/l059.gif داشتم حال و حول میکردم و میگفتم: اینا چی میگن برای خودشون اینهمه جدی گرفتن!×! حتما آثاره سو اینترنت روی درس ومشخ همیناس که میگن پدر و مادرا بچه هاشون رو نزارن برن نت و کلا نت حرام است و ... خلاصه همینطوری از اینا اصرار و از بنده امتنا! آخر به این نتیجه رسیدم که اینترنت خیلی چیزه بدیه و بچه های مردم رو از درس و مشخ میندازه دی سی کردم دوباره مقادیری فیگور و ... اشانتیون و کردم و عزمم رو جذب کردم که ... ... بله! یک بازیه فلشه باحالی چند شب پیش دانلود شده بود قاطیه باقالی ها ! نه ببخشید قاطیه دانلود های آفلاین چند شبانه روزه سرم به اون گرمه! چند تا بالونه الاف میان شما هم نقشه یه زده هواییه خسته!×! رو دارید . باید هی بترکونیدشون هم اونا میان همی شما میترکونید دوباره اونا میان دوباره چی ---> میترکونید! و ... البته نکته ی جالبش اینجاس که شما هم میتونید آپگرید کنید بر اساسه امتیازتون آخره مرحله ها هم building های جدید از قبیله چاهه نفت، نیروهای کمکیه دیگه و ... بخرید و. اینا خلاصه وخیلی جالبه و آخرش چیه؟ .. نه نشد! آخرش ترکوندنه دیگه! فقط هی باید بترکونید!×! بگزریم این شد که هی ترکوندیم و ترکوندیم تا خودمون ترکیدیم! نه منظورم اینه که ساعت رو دیدیم شده 5 و من همچنان اندرخمه ترکوندنه این بالن های بچه ی مردم هستم! گفتم چه کنم چی نکنم مقادیری اینطوری http://www.pic4ever.com/images/127fs4573872.gif و اینطوری http://www.pic4ever.com/images/m169.gif بودم که گفتم با خودم! همه این روز ها تپش نگاه میکنند شما چه ظور ( استعاره از این سخن: همه این موقع ها میخوابن! تو چرا نمیخوابی؟ ده!) این شد که رفتیم بخوابیم مثلا! جاتون خالی طبقه پنجمیم و نمیدونم کلیه موجوداته اینجا کله سحر آزار دار میشن! کلاغه صدای یوز پلنگ در میاورد از این ور کفتر ها کنگره تشکیل داده بودن بقله پنجره! ازهمه بدتر! نمیدون آخه کدوم نا بخردانی صبحه جمعه به این زودی با موتور ولن تو خیابون ها کوچه ی ما هم شیبش زیاده جون میکنن تا برن بالا! خلاصه حساب کنید یه گله موتور تر تریه cg125 تو نیم وجب کوچه تو سربالایی مثله شتر بخوان برن بالا! چه شود!×! حالا ایناش هیچی نه اینکه سواره موترن و صدای موتور زیاده اینا میخوان حرف بزنن عربده میکشن!!!! خلاصه رفتم دمه پنجره چند تا فحشه آبدار نثاره خود وخانوادشون کنم! گفم نه! خودم رو الکی خسته نکنم! اینا که نمیشنون1 تازه زیادن! یکیشون حالا اومد و شنید!×! چه شود تاره همشون هم شلوار کردی با آستره کتون! داشتن و از پست تابلو بود اینطورین --> http://www.pic4ever.com/4hba 7gi.gif نمیدونم این اراذل اینجا چی کار میکردم! شاید فتوای جدید صادر شده که در جهته کم کردنه هر چه بیشتره فاصله طبقاتی تهران رو فشرده تر کنن×!!#^%&^*) خلاصه به مین منوال گزشت تا 6 شد ! و گوشیه شروع کرد به زنگ زدن! منم که خیلی خوابیده بودم!!! خوشحال و شنگول به همراهه حپه ی انگور پاشدم یه چیزی بخورم تا یه رب به هفت راه بیافتم نه اینکه اینا نوشته بودن 7 بسته میشه در و ....... منه صاده رو بگو که باور کردم در هر صورت یه نمه هم میخواستم زودتر برم ببینم کجاس این دبیرستانه خلاصه رفتیم طرفایه 7:05 دقیق رسیدیم اول رفتیم تویه یه دبیرستانه دیگه! من هی میگم به این جمع بابا اون بالا یه چیز دیگه نوشته اسم رو این یه چیز دیگس! این نوابغ میگن نه همینه خلاصه منم که اغفال نشدم! دسته یه بنده خدای دیگه رو هم گرفتم (بنده خدا فکر کردم بچس ! گناه داره تلف شه!×!) گفتم از پایین اومدم که نبود پس احتمالا بالاتره! بیا بریم وقت که هست فوقش نبود بر میگردیم تو اون کله سحریه جمعه هم که کله خیابون رو نگاه میکردی بر و برهوته آدم دریت حسابی بود که بشه پرسید و غیر از چند نفر مثله خودمون و یه چندتایی عمله ی نون بربری و پنیر به دست چیزی یافت نمیشد! از یکیشون پرسیدم همچین با یه لحجهی ناشناخته ای جواب داد که نمیدونم فحش داد greetings داد چی داد! خلاصه منصرف شدم و با خودم گفتم! آخه آدم پقحطی بود این پرسیدی! نمیپرسیدی میگفتن لالی؟! اینم فک کرد ما گنده تریم!×!*%http://www.pic4ever.com/images/129fs238648.gif با خودش گفت: آقا گفته به حرفه بزرگترا گوش کنیم! پس اومد خلاصه رفتیم یه من بالاتر دیدیم بله دبیرستانه دانش اینجاس تو کوچه! رفتیم تو و دیدیم کلی بر و بچه خلاف و نا خلاف و پلاس و دابل پلاس و انتی پلاس و ... جمعشون جمعه! یه مقادیری از خاطراته جوونیم براش تعریف کردم!×@^& اونم یه چیزایی گفت و خلاصه خالی بست تازه اخرش فهمیدم این کوچولوی بابا متولده 60 هست!×!%^ و 4 سال مثلا از من گنده تره! اینطوری شدم --> http://www.pic4ever.com/images/129fs916747.gif ولی پیشه خودمون باشه هیچ به رویه خودم نیاوردم!×!http://www.pic4ever.com/sheikhHessam.gif دیدم این بنده خخدا کم حرفه اونورم چند تا بچه خلاف و با موهای بسته و ... اینا دارن صحبت های علمی و غیر علمی میکنن! گفتم بیا بریم قاطیه اوان ببینیم چه خبره! خلاصه در پیدا کردنه چند دوست جون رفتیم پیشه اونا بچه های باحالی بودن! مقادیری برایه هم رفاقتی و مرامی خالی بستیم و ... منم به دیده اینکه حداقا اینا هم سنامن یا کوچکترن یا یکی دو سال گنده ترن گرم گرفته بودیم و ...! و اینطوری بودم باحاشون http://www.pic4ever.com/images/anwei.gif اینم آخرش فهمیدم یکی 30 سالشه یکی 27 سال!@#^$$&http://www.pic4ever.com/images/4bhn7et.gif خلاصه نکته اخلاقی از موشوعه بالا این بود که طفل اونجا کسی نبود جز خودم!×! http://www.pic4ever.com/images/499kfok.gif بگزریم تا یه رب به 8 در محفله گرم و دودیه!!! دوستان سرگرم بودیم کهناگهان به یاده شکام افتادیم! گفتیم اینا چیزی ندن تو این 3 ساعت اونجا سره جلسه پس میوفتیم که!×! به برادره 30 سالمون سفری نا شناخته رو برای پیدا کردنه یک فروند بقالیه باز شروع کردیم این بنده خدا 5 مین زودتر از من رفت گفت پایین که تعطیلاته! با هم رفتیم بالا بلکه یه جایی رو پیدا کنیم رفتیم و رفتیم تا به خونه ی اقا شجا رسیدیم! نه ببخشید منظورم یه بقالیه باز توی دولت بود خلاصه رفتیم ببینیم خوردنی جان چی بگیریم! من چیزه جالبی نیافتم دیدم یه شیرکاکایو یه لیتری داره چشمک میزنه تو یخچال رفتم ددزدیمش اوردمش و برگشتیم بنده خدا این برادرمون هر چی جلوی خودش رو گرفت که نگه اخر گفت : عملت بالاس ها برار!×! حدودا ساعت 8:10 دقیقه شده بود و وقتی رسیدیم حیاطه دبیرستان متروک شده بود ! همه رفته بودن سره جلسه ما هم زود دوییدیم رفتیم بالا نگو این سالنش هم طبقه آخره پیر سدیم تا برسیم به بالا خلاصه نشستم سره جام و شروع کردم به حل کردم خدا رو شکر سوالا از ماله پارسال بهتر بود منم که فکر میکردم از 1:45 دقیقه ی عمومی 1 ساعت زیاید بیارم یه رطی بزنم ولی تا آخرش سرم شلوغ بود دیگه از جام بگم که متروک بود تقریبا و تحریم التقلب!×! چپم دیفال بود! 3 تا صندلیه جلو متروک! سمته زاستم هم یه بنده خدای خسته بود! پشتم هم دو نفذ بودم که بهشون نمیومد اصلا تو باغ باشن و بدونن برای چی اومدن اصلا! خلاصه نوشتیم و تختصاصی رو هم یه خط خطی ای کردیم و یه رب زودتر دادیم و اومدیم خونه! و الان هم که داریم همینطوری الکی تایپ میکنیم!×! این کامپیوتر هم که تا صبح روشن بود! داشت دانلود آفلاین هه هه هه نمیدونم چر چند شبیه شاخ شده برای خودش سرخود میره توی hibernate!!!! دیشب تا صبح winamp ور هم باز کردم بخونه راش خوابش نبره!×!http://www.pic4ever.com/images/DrHessam.gif در کل از این خبرا بود دیگه ممنونم که خوندید امیدوارم همچین یو خوده جالب بوده باشه! با یه توصیه ی اخلاقی/ایمنی این نیمچه داستانو تموم کنم توصیه اخلاقی. یمنیه نویسنده: هیچ وقت یه لیتر و اندی شیرکاکایو رو یه دفه نخورید! عواقبه وخیمی به دنبال داره!×!http://www.pic4ever.com/images/gigglesmile.gif فعلا ما بریم بخسبیم!×! iman_s15-08-2008, 04:42 PMمثل اینکه زیاد ادبیات خوندن روت تاثیر گذاشته(شایدم معکوس) منم یکجورایی مثل تو بودم. هر وقت میخواستم درس بخونم اینترنت و کامپیوار و sms بازی مجال کار دیگه ای رو بهم نمیداد.منم همه چیز رو گذاشتم واسه هفته آخر. زد و از شانس ما بعد از 2 سال و نیم بیداری و ش زنده داری یک کار برام ردیف شد و منم مجبور بودم برای اینکه دوباره بیکار نشم هفته اول که مصادف بود با هفته ماقبل کنکور رو یکسره برم سرکار تا میخمو محکم بکوبونم.همین شد که هفته آخر مثل سگ از صبح تا شب کار میکردم(آره جون عمه ام). سر جلسه هم که فقط چرت میزدم.واسه همین چند بار رفتم دستشوی تا یه آبی به سرو صورتم بزنم و بین راه هم یک نیم نگاهی به برگه پاسخنامه بقیه می انداختم. zooey15-08-2008, 09:22 PMماریو جان طرفای 12 و اندی بود ولی الان که یه نگاه انداختم دیدیم همچین مقادیری ویرایش لازم داره ولی حس و حالش نیست!×! اوه یه سره نشستی این رو نوشتی ؟! بابا ایول... به نظر من جالب و بانمک بود ... همین جوری ادامه بدی یه چیزی می شی ....http://dingo.care2.com/c2c/emoticons/rollingf.gif من از این قسمتش خوشم اومد... چنین شد که اینچین شد و همچون شد!http://www.pic4ever.com/images/127fs4573872.gif (به واج آرایی دقت شود!×#$$^) DaRiOuShJh15-08-2008, 11:53 PMدوستان به خاطره یه سری مشکلات تاپیکه دیگری اینجا: !!!! برای مشاهده محتوا ، لطفا ثبت نام کنید / وارد شوید !!!! ایجاد شد خواستید پست بدید از این به بعد اونجا بدید ممنون سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]