واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ورزش در شاهنامه(8)بخش دوم: ورزشهای شاهنامه ایفصل اول: شکاریادآوریدر ادامه مطلب سلسله وار «ورزش در شاهنامه»، به بخش دوم رسیدیم که این بخش به «ورزشهای شاهنامه ای» اختصاص دارد. در این بخش با ورق زدن کتاب ارجمند حکیم طوس، ضمن استخراج ورزش هایی که در این کتاب از آن نام برده است، به نحوه انجام و زمان و مکان انجام، خاستگاه و ریشه این ورزشها، ابزار مورد استفاده، کارکردهای آن ورزش و دلایل انجام آن ورزش و ... با تکیه بر ابیات شاهنامه، جداگانه پرداخته شده است. فصل اول این بخش به رشته ورزشی شکار اختصاص دارد که در شماره قبل، ضمن معرفی این رشته به «زمان انجام» آن (روز، شب، صبح، ظهر و ...) اشاره شد.2- مکان شکاردر این قسمت ابیات و اشعاری استخراج شده است که مکان و محل های شکار کردن را مشخص می کند. کنار رود، مرغزار، بیابان، دشت، شکارگاه، اختصاصی (نخجیگاه)، کوه، رودخانه و دریا و بیشه و ... از جمله این جاها و مکانهاست، در ضمن از تنوع موضوع شکار حکایت می کند که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.لب رود:به شکار رفتن زال:لب رود لشگر گه زال بودمرغزار:شکار رفتن اولاد پهلوان مازندران:همی گشت اولاد در مرغزاربیابانشکار رفتن رستم در سمنگان:چو نزدیکی مرز توران رسیدبیابان سراسر پر از گور دیددشت:شکار رفتن رستم در سمنگان:بیفکند بر دشت نخجیر چنددشت:شکار رفتن پهلوانان ایرانی و یافتن مادر سیاوش:به نخجیر کردن به دشت غویلب جویبار:شکار رفتن پهلوانان ایرانی و یافتن مادر سیاوش:بگشتند گرد لب جویبارگرازان و نازان ز بهر شکارنخجیرگاه (اختصاصی شاه):نخجیر کردن سیاوش و افراسیاب:برفتند روزی به نخجیرگاههمیرفت با بازو یوز شاهغار و کوه هامون:نخجیر کردن سیاوش و افراسیاب:به غار و به کوه و به هامون به تاختنخجیر (اختصاصی شاه):رفتن کیخسرو با جمعی از پهلوانان به شکار:به نخجیر شد شهریار جواننخجیر گه اختصاصی:رفتن اردشیر بابکان به شکار:سپهبد زنخجیر گه گشتبازدشت:شکار رفتن به شاپور:ز نخجیر دشتی بپرداختندکوه (نخجیرگاه اختصاصی):شکار رفتن بهرام گور:... به نخجیر گه رفت از آن خانه شاد... همی کرد نخجیر تا شب ز کوهنخجیرگاه اختصاصی:شکار رفتن بهرام گور:به نخجیر گه رفت با چنگرنکوه:شکار رفتن بهرام گور:به نزدیکی کوهی یک شیر دیدنخجیرگاه:شکار رفتن بهرام گور:دگر هفته نعمان و منذر به راهبرفتند با او به نخجیرگاهدشت:شکار رفتن بهرام گور:به سوی دشت نخجیر خود با سپاهکوه و دشت:شکار رفتن بهرام گور:زنخجیر کوه و زنخجیر دشتگرفتن ز اندازه اندر گذشتآب و دریا:شکار رفتن بهرام گور:هر آنکس که بودند نخجیر جویسوی آب دریا نهادند رویدشت:شکار رفتن بهرام گور:به هشتم بیامد به دشت شکارخود و روز به با سواری هزاربیشه:شکار رفتن بهرام گور:یکی بیشه پیش اندر آمد به راهدشت:شکار رفتن بهرام گور:بیامد سوی دشت نخجیرگاهبیشه:شکار رفتن بهرام گور:سوی بیشه رفتند شاه و سپاهبیشه:شکار رفتن بهرام گور:جهاندار شد سوی نخجیر گوردشت:شکار رفتن بهرام گور:سوی دشت نخجیر با یوزوبازکوه:شکار رفتن بهرام چوبینه:بدان کوه ارا یکی اژدهاستدشت:حرکت رستم به سوی هفت خوان:یکی دشت پیش آمدش پر ز گوردشت:شکار رفتن رستم و هفت پهلوانبر آن دشت توران شکار می کنیم...سحرگه بدان دشت توران شویم3- طبقهمنظور از طبقه این است که با توجه به رجوع به اشعار شاهنامه ببینیم در آن روزگاران، چه کسانی و از چه طبقاتی به شکار می پرداختند. یا لااقل شاهنامه به شکار رفتن چه افراد و طبقاتی پرداخته است. شهریاران، پهلوانان، عمده ترین این طبقات و افراد هستند که بنابراین دلایل مختلف (تفریح، دفع خطر و آزمون و ... که بعداً جداگانه به آنها می پردازیم) به شکار می رفتند، علاوه بر این افرادی هم بوده اند که به شکار به عنوان «حرفه» و کاری برای تأمین معاش می نگریستند (مثل داستان و آسیابان و...)شهریاران:چنان بد که یکروز پرویز شاههمی آرزو کرد نخجیرگاهشهریاران:کشتی، شیر کپی، توسط بهرامشهریارانچنان بد که شاه جهان کدخدایبه نخجیر گرگان همی کرد رأیشهریاران:جهاندار دشواری آسان گرفتهمه ساز و نخجیر ایران گرفتشهریاران:به نخجیر شد شاه بهرام گورشه هندوان را ابا خود ببردشهریاران و علما:پیامد شهنشاه با روزبه ...بیامد سوی دشت نخجیرگاهشهریاران و علما:به هشتم بیامد به دشت شکارخود و روز به سواری هزارشاهزاده (بهرام گور):چنان بد که یکروز بی انجمنبه نخجیر گه رفت با چنگزنشهریاران:همی کرد نخجیر تا شب ز کوهشهریاران:به نخجیر شد شاه روزی پگاهشهریاران:چنان بد که یکروزه شاه اردشیربه نخجیر برگور بگشاد تیرشهریاران و پهلوانان:کیخسرو و رستم و جمعی از پهلوانانشاهزاده و (بهمن):به میدان و هنگام بزم و شکارگوی بود مانند اسفندیارپهلوانان:خود و گیو و گودرز چندی سوارپهلوان:... که رستم برآر است از بامدادغمی به دلش ساز نخجیر کردپهلوان:همی گشت اولاد در مرغزارابا نامداران ز بهر شکارپهلوانان:برآراست رستم یکی جشنگاهچوگان و تیر و نبید و شکارپهلوانان:رستم کمند کیانی بینداخت شیربه خم اندرآورد گوری دلیرشهریاران:بدان شاه زاده چنین گفت شاهکه یک روز با من به نخجیرگاهبرفتند روزی به نخجیرگاههمی رفت با باز و با یوزشاهپهلوان (زال):کمان را بیفکند و زوبین گرفتبه زوبین شکار نوآئین گرفتپهلوان (زال):پیاده همی شد ز بهر شکارشهریاران:چو شد سالیان پنج با چهار ماهبشد شاه روزی به نخجیرگاهشهریاران:ببود آن شب و بامدادان پگاهسوی بیشه رفتند و شاه و سپاهشهریاران:دگر روز چون تاج بنمود هورجهاندار شد سوی نخجیر گورآسیابان:پدر ما یکی آسیابان پیربدین کوه نخجیر گیرد به تیرپهلوان:در این قسمت گشتاسب هنوز شهریار نشده، از پدر قهر کرده در روم به عنوان یک پهلوان بزرگ قیصر روم می شود.همه کار گشتاسب نخجیر بودپهلوانان:بدو گفت رستم ز نخجیر گوردمادم بیاید که بر رفت هورپهلوانان:چو گلباد و چون با رمان دلیرکه بودی شکارش همه نره شیرشهریاران:به بیشه درون کرد برگشت شاهشهریاران:مبارزه بهرام با شیران برای دستیابی به تاج و تختشهریاران:چو بنمود برگشت بهرام تفتخرامان بدان بیشه گرگ رفتشهریاران:کشتن اژدها(62) توسط بهرام گور در کشور هند.شهریاران:همی بود تا نامور شهریارز پهلو برون رفت بهر شکارشهریاران:بیامد سوم روز شبگیر شاهسوی دشت نخجیر خود با سپاهشهریاران:به نخجیر شد شهریار دلیرشهریاران:به روز سه دیگر برون رفت شاهابا لشگر و ساز نخجیر گاه4- موضوع شکار«موضوع شکار» شکارچیان شاهنامه چه بوده است...؟ در این قسمت به این سؤال پاسخ داده می شود. وقتی در شب «مکان های شکار» دیدیم که این مکان ها متفاوت بوده است خود به خود معلوم می شود که موضوعات شکار بوده است خود به خود معلوم می شود که موضوعات شکار هم متنوع بوده است. مرغ، گور، آهو، شیر، ماهی، اژدها، گرگ، و ... از جمله موضوعات شکار در شاهنامه بوده که در این میان «گور» بیشتر از دیگر موضوعات، مورد توجه و علاقه شکارچیان بوده است.مرغ:بزد بانگ تا مرغ برخاست از آبهمی تیرانداخت اندر شتابگور:بیابان سراسر پر از گور دیدگور:سیاوش به دست اندرون گور دیدگور:به نخجیر بر گور بگشاد تیرآهو:به پیش اندر آمدش آهو دو جفتشیر:به نزدیک کوهی یک شیر دیددل گور بر دوخت با پشت شیرشترمرغ:چو بهرام گور آن شتر مرغ دیدگور و آهو:به جایی پی گور و آهو ندیدشیر و گور:شکارش نباشد به جز شیر و گورگور:که شد دیر هنگام نخجیر و گورماهی:در آنجا به نخجیر ماهی شدناژدها:یکی اژدها دیدن چون نره شیرمرغ:چو لشگر به نزدیک دریا رسیدگور:همه دشت پر از گور دیدشیر ژیان:دو شیر ژیان پیش آن بیشه دیدنخجیر دشتی:زنخجیر دشتی بپرداختندمرغان آب:زنخجیر دشتی و مرغان آبشیر:هم انگاه بیرون خرامید شیرگور:جهاندار شد سوی نخجیر گورگرگ:بیامد دمان تا به نزدیک گرگگور و آهو:به نخجیر گوران و آهو به دشتشیر:بدان شیر کپی چو نزدیک شدگور:به خم اندر آورد گوری دلیر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 735]