تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هر كس به خدا توكل كند، مغلوب نشود و هر كس به خدا توسل جويد، شكست نخورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816853955




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شمايل يك حنجره ياغي


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: شمايل يك حنجره ياغي


نويسندگان- زهير توكلي:
يوسفعلي ميرشكاك نامي است كه به‌محض شنيدن آن، چهره‌هاي متنوعي از يك حضور مستمر، يك حنجره معترض و شايد يك زخم مزمن را به‌ياد مي‌آورد.

او در سي سال اخير شعر گفته است، نقد ادبي نوشته است، طنز پرداخته است، يادداشت‌هاي سياسي، مقالات و مقولات فكري- فلسفي و... نوشته اما در همه اينها «يوسفعلي ميرشكاك» بوده است، با مهر و امضاي شخصي و اسلوب منحصر به‌فرد و نگاه ويژه خودش.

اينها مايه تحسين اوست اما براي آنهاكه دردشان «كلمه» و دغدغه‌هاي «شعر» است، اين، مايه تأسف است. اين تغيير ميزانسن‌ها، باعث درمحاق رفتن شخصيت كم‌نظير او به‌عنوان يك شاعر معاصر است.

صدق كلام چيزي نيست كه بتوان آن را در كارگاه‌هاي نقد شعر به كسي آموخت يا آن را در واحدهاي دانشگاه، پاس كرد. اينكه شاعر، خودش باشد نه بيشتر و نه كمتر، توفيقي نيست كه نصيب هر شاعري ‌شود.يكي از وجوه منحصربه‌فرد شخصيت شعري يوسفعلي ميرشكاك، همين صدق كلام است؛ چه در دوره جنگ كه «مرثيه‌سراي حماسه‌هاي ايلي» بود و دنباله كار منوچهر آتشي را با دميدن خون حماسي شگفت‌انگيزي در ابيات شاهكاري از اين دست پي مي‌گرفت:

اي برادر اي كمانچه ناله ات
بوي اسب تيرخورده مي‌دهد
بوي سرنگوني سوار دل
بوي عشق تازه‌مرده مي‌دهد
و چه زماني كه در سال‌هاي آغازين دهه 70 با «از زبان يك ياغي» نمونه‌اي ديگر گون از شعر آزاد را ارائه مي‌داد؛ شعري كه شاگردان دهه شصتي شاملو از قبيل فرشته ساري مي‌گفتند و چون وقوف شاملو را بر نثر پارسي نداشتند، هيچ‌گاه به حد كارهاي درجه2 شاملو هم نرسيدند.

يوسف در آن دفتر با زباني ستيهنده كه خاص خود اوست، در آمد و شد مدام بين يك ايدئولوژي آرماني كه ميراث دهه 60 بود و يك فضاي كابوس‌وار از وضع موجود در تلاطم بود و با زباني سمبليك و نيمرخي متمايل به فلسفه، كابوس‌هايي از اين قبيل را به تماشا گذاشت:
بر لاشه آن سوار و آن اسب
در پشت حصار خيل كفتار
گرد آمده مي‌خورند...
ما در پس اين ستون
گرد آمده مي‌خوريم

ما دست‌ و دهان نشسته و آنان
پوز و پك و پا نگاربسته

آنان تا چشم گرم رفتن
ما كتري را گرفته بر آتش.
برجاي از ماست
سفره
چرك و چرب
وز آنان،
پاك استخوان‌هايي
زان اسب و سوار مانده درهامون

ما در پس اين ستون
و آنان در پهندشت
و آن آبي نيلگون ...

اي كاش كه آن سوار من بودم
و اين كابوس شاعرانه حكايت همان تلاطم و آونگ‌ماندن بين افق موعود و وضع موجود است.
اما حكايت يوسفعلي ميرشكاك با غزل و به طور كلي شعر كلاسيك، حكايت ديگري است. تبحر او را ابتدا بايد در چهار پاره‌هايش جست؛ چهارپاره‌هايي كه از او در دفترهايي مثل «ماه‌و كتان» خوانده‌ايم و بي‌هيچ‌ ترديدي پس از عصر طلايي چهارپاره‌سرايي و شاعران بزرگي چون نادرپور و توللي، ‌برخي از چهارپاره‌هاي ميرشكاك، به حق احياگر اين قالب نوكلاسيك و در زمره نمونه‌هاي مثال‌زدني چهارپاره به شمار مي‌روند.

در غزل؛ او دو جريان موازي را دنبال مي‌كرد؛ يك جريان، غزل متاثر از طرز بيدل دهلوي است كه نه‌تنها او بلكه نسلي از غزلسرايان پس از انقلاب از جمله سيداحمد عزيزي به دنبال آن رفتند، بلكه بهتر بگوييم دچار آن شدند.

اما جريان دوم كه يوسف در آن غزل سرود، غزل‌هايي است كه حسب حال خود اوست و هرقدر به اين طرف مي‌آييم، ساده‌تر و دلنشين‌تر مي‌شود. سيدعبدالجواد موسوي در مقدمه‌اي كه بر گزيده اشعار يوسف نگاشته است (انتشارات سوره مهر، سال 1385) به‌درستي دست روي اين‌دست غزل‌هاي او گذاشته است؛ غزل‌هايي با «تم» شكست و حسرت و لحني استوار و حماسي:
دورم از ياران ز خاطر برده‌ام خود را در اينجا
مي‌گدازم همچو نخل تشنه هستم تا در اينجا
چند سرگردان‌تر از دريا بر اين ساحل نشستن
سايه‌اي حتي نمي‌پرسد كي‌ام آيا در اينجا
گرد باد! اي هم‌عنان با من بپرس از اين بيابان
تا كدامين روز مي‌مانيم و تا كي ما در اينجا
هر گلي اينجا بهاري كوچك است آري نديدم
رازقي را بي‌پناه از وحشت سرما در اينجا
برگ سبزي يادگار آه سردي ياد ياري
هر گياهي گرم‌ كاري آسمان‌فرسا در اينجا
با من اما ماند سنگي؛ دست تنگي پاي لنگي
سنگ بر دل، دست بر سر، غرق در گل پا در اينجا
آه اگر پايان نگيرد همچو سرگرداني من
گردش گرداب گرد گريه دريا در اينجا
چند چون بار گراني مايه آزار ياران
خويش را زين بيشتر يوسف مكن رسوا در اينجا

و اين بيت در مقطع غزل كه خلاصه سرگشتگي‌ها و شوريدگي‌هاي اوست و چقدر هم صادقانه و بي‌ريا:
اي سكوت سايه‌گستر بار كن تا بار ديگر
كس نبيند خسته‌ات بي‌پير و بي‌پروا در اينجا

ميرشكاك مي كوشد در غزل‌هايش (اين دست غزل‌هايش) سفر اديسه‌وار يك خوابگرد را در انتهاي راه نشان دهد؛ خوابگردي كه در پي جست‌وجوي «شمايل حماسي انسان» گاهي به مردان ايل دل بسته است، گاهي به شهيدان:
باد با خود برد
بوي خونت را
گرمتر از عطر لبخندت كه پولاد و صداقت بود
و به جا نگذاشت خاك از حفره‌هاي بي‌شمار زخم
بر تنت چيزي
تا مبادا چشم بگشايي
مانده با تو هيچ از آن زور هراس‌آور
مرگ را در چشم بنشاني
دشنه‌اي روشن‌تر از خورشيد‌هاي بي‌قرار زخم
وگاهي به امام:
سر بر آر اي خصم كافركيش حيدر مرده است
معني انا فتحنا سر اكبر مرده است
اي جهود خيبري دستي بر آر از آستين
مرتضي، صاحب‌لواي فتح خيبر مرده است
گر حسن را زهر خواهي داد اي فرزند هند
گاه شد چون صاحب تيغ دو‌پيكر مرده است

و اكنون در انتهاي راه، در حال و هواي يك دهه اخيرش كه به عوالم قلندري و تصوف روي آورده است، به اولياي خدا و شهسواران ملكوت دل بسته است و كلامش را يكسره وقف عشق ازلي خود (و چرا خود كه از نظرگاهي كه او مي‌نگرد حتي دشمنان آن بزرگان در دايره عشق آنان ذره‌هايي سرگردانند) به آن بزرگواران كرده است.

مي‌خواهم مصرانه بر اين دريافت خودم از كارنامه 30ساله اين شاعر خسته پاي بفشارم كه صدق كلام يوسف كه همواره در هر كدام از ايستگاه‌هاي دلدادگي‌اش به «انسان حماسي» از شوريدگي و پريشاني‌ ذاتي او برخاسته است، نقطه مركزي گيرايي سخن اوست. آنچه در شخصيت اجتماعي يا سياسي يا حتي زندگي شخصي هر آدمي از جمله يوسفعلي‌ ميرشكاك مي‌تواند پاشنه آشيل باشد، يعني «اقامت جاودانه در افراطي‌ترين نقطه يك طيف»، اتفاقا در عالم شعر كه عالم هنجارشكني است، نقطه قوت اوست، چرا كه اصلا ذهن حماسه‌پرداز جز با چنان شخصيتي قادر به درك بعد حماسي واقعه و انسان حاضر در واقعه نخواهد بود.

بدين‌ترتيب هر قدر يوسفعلي ميرشكاك به ايستگاه‌هاي آخر نزديك‌تر مي‌شود، حرف اول خود را راحت‌تر، صريح‌تر و ساده‌تر مي‌زند، چرا كه ممدوحان او در ايستگاه آخر، سزاوار حماسي‌ترين( و اگر آنان كه ما را متهم به «تشيع غالي» مي‌كنند خرده نگيرند) و «الوهي‌ترين» اوصاف هستند. شعرهاي يوسفعلي ميرشكاك در اين اواخر به مرتبت «سهولت و امتناع» نزديك شده است، بسيار نزديك و اين حاصل يك عمر مجاهدت او در آستان كلمه است.

تاريخ درج: 4 تير 1387 ساعت 08:16 تاريخ تاييد: 4 تير 1387 ساعت 10:19 تاريخ به روز رساني: 4 تير 1387 ساعت 10:17
 سه شنبه 4 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 330]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن