واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راسخون : روايت ديگري از پيغمبر اكرم(صلياللهعليهوآلهوسلم) است كه ميفرمايند دو خصلت است كه در هيچ مؤمني جمع نميشود؛ بخل و سوء ظن به رزق با ايمان قابل جمع نيست. سوء ظن به رزق، يعني بدگماني به رازقيت الهي. رازقيت، از شاخههاي ربوبيت حق است. مروري بر مباحث گذشته گفته شد كه ماه مبارك رمضان، ماه تلاوت كلام الهي است كه از مصدر وحي نازل شده است و ماه راز و نياز عبد با ربّش است كه از آن به دعا تعبير ميكنند؛ چه در قالب ادعيه مأثوره باشد و چه خود شخص قالبريزي كند و خواستههايش را به ربّش عرضه كند. در باب دعا اين بحث را مطرح كردم كه انسان چه دعايي را بر دعاي ديگر مقدّم بدارد. گفتيم كه انسان مركّب از روح و جسم است و روح هم داراي ابعاد گوناگوني است. روح در ارتباط با امور اعتقادي مسائلي دارد، در ارتباط با امور قلبي و تعلّقات قلبيه مسائلي دارد، راجع به امور نفساني و ملكات و فضائل و رذائل هم مسائلي دارد؛ و بالأخره انسان در ارتباط با جسم و بُعد مادّي و امور دنيوي هم مسائل و حوائجي دارد. در جلسه گذشته معياري براي ارزش دعا عرض كردم. ارزش دعا به ارزش آن بُعد وجودي انسان بستگي دارد كه دعا به آن مربوط ميشود. در انسان بُعدي ارزشمندتر از بُعد اعتقادي و ايمان نيست؛ سپس قلب و تعلّقات قلبيه است و بعد هم ملكات نفساني است كه انسان در دعا فضائل را تقاضا ميكند و از آن طرف از ربّش كمك ميخواهد كه رذائل را از خودش دور كند. اثر متقابل ابعاد روح بر يكديگر در اين جلسه ميخواهم مطلبي را مربوط به همين دعاها عرض كنم. يكوقت تصوّر نشود كه ابعاد گوناگون روح انسان با هم بيگانه هستند. اينكه تصوّر شود بُعد اعتقادي و عقلي از بُعد تعلّقات قلبي يا بُعد امور نفساني بيگانهاند، اين از اشتباهات است. ابعاد وجودي روح انسان، هر كدام بر روي ديگري اثر ميگذارد. اثرگذاري هم به دو نحو است؛ هم ممكن است نقش سازندگي داشته باشد و هم ممكن است نقش تخريبي داشته باشد. حالا برايتان مثال ميزنم. ارزشمندترين بُعد روح انسان، ايمان است. ايمان هم داراي شدّت و ضعف است. به تناسب شدّت و ضعف ايمان، تعلّقات قلبي انسان هم بالا و پايين ميرود. انسان هر چه از نظر ايماني قوي باشد، تعلّقات دنيوياش ضعيف ميشود؛ هرچه بُعد ايمانياش قوي شود، تعلّقات قلبياش نسبت به امور مادي تضعيف ميشود. حتّي به جايي ميرسد كه ديگر اصلاً تعلّقي به امور مادي ندارد. آن جمله علي(عليهالسلام) را به ياد بياوريد كه فرمود: "وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّه ".[1] اين به همين دليل است. از سوي ديگر، هر چه تعلّقات قلبي به امور مادّي بالا رود، ايمان تضعيف ميشود. حالا من اين در اينجا رابطه دو بُعد اعتقادي و قلبي را مطرح كردم؛ امّا اگر بخواهيد، ميتوانيد يك جدول درست كنيد و اثر هر كدام از اين ابعاد را بر دو بُعد ديگر بررسي كنيد. هر چه بُعد ايماني قوي شود، رذائل اخلاقي از بين ميرود و فضائل ميآيد. از آن طرف، هر چه ـنعوذباللهـ رذائل اخلاقي قوي شود، بُعد ايماني را تضعيف ميكند. اين اثر متقابل ابعاد گوناگون روح بر روي يكديگر را ميرساند. پس اين ابعاد از هم بيگانه نيستند. اين بُعد روي آن بُعد اثر دارد، آن بُعد روي اين بُعد اثر دارد. انسان هر چه تعلّقات قلبياش نسبت به امور مادي تضعيف شود، فضايل نفسانياش تقويت ميشود و رذيلهاش كم ميشود. رابطه ايمان و تعلّق قلبي در كلام اميرالمؤمنين عرض كردم كه ارزش دعا با ارزش آن بُعد وجودي انسان كه ميخواهد در مورد آن دعا كند، ارتباط دارد؛ چه وقتي كه ميخواهد براي خودش دعا كند و چه وقتي كه ميخواهد براي غير دعا كند. البته من حاجات خاصّه را عرض نكردم و بحث را به صورت كلّي مطرح كردم. در جلسه گذشته هم سراغ طلب غفران و هدايت و امثال اينها رفتم. حالا بعضي از رواياتي كه اين رابطه در آنها مطرح است را بررسي ميكنيم. حضرت علي(عليهالسلام) در روايتي فرمودند: "المُؤمِنُ مَن وَقَى دِينَهُ بِدُنيَاهُ "؛ مؤمن حقيقي آن كسي است كه دينش ـيعني آن بُعد اعتقادي و ايمانياشـ را به سبب دنيا حفظ ميكند؛ يعني دنيا را فداي دينش ميكند. "و الفَاجِِرُ مَن وَقَى دُنيَاهُ بِدِينِهِ ".[2] و فاجر آن كسي است كه دنيايش را به سبب دينش حفظ ميكند؛ به تعبير ديگر، دين براي فاجر نقش ابزاري دارد. اگر بخواهيم خيلي احترام بگذاريم، بايد بگوييم چنين كسي اگر دين داشته باشد، دنيا براي او اصل است و دين فرع است. آن تقابلي كه عرض كرده بودم، در اين روايت به شكل زيبايي ظاهر است. يعني مؤمن حقيقي كسي است كه بُعد ايماني و اعتقادي روحش، موجب ميشود كه هر چيزي را از امور مادّي، فداي آن بُعد كند؛ برعكسِ فاجر، كه حتّي ممكن است بخواهد با ابزار دين، دنيا را به دست بياورد. "دنيا " هم كه ميگوييم، كلّي است؛ منظورمان صِرفِ پول و اسكناس نيست! بلكه مراد از دنيا، دلبستگي به امور مادي است كه سرآمد آن حبّ مال و حبّ جاه است. در روايت ميفرمايد كه سرآمد تمام بديها "حبّ دنيا " است: "حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ ".[3] ايمان و بخل با هم جمع نميشوند حالا من كمي جزئيتر وارد بحث ميشوم. در روايتي پيغمبر اكرم(صلياللهعليهوآلهوسلم) فرمود: "لَا يَجْتَمِعُ الشُّحُّ وَ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِ عَبْدٍ أَبَداً ".[4] شُحّ و ايمان هرگز با هم در قلب هيچ بندهاي جمع نميشوند. شُحّ، همان بُخل است. بخل از رذائل نفساني است كه شايد از يكسو به جهات اعتقادي برگردد. بخل يعني آنجايي كه سزاوار است انسان از امور دنيايي براي دينش مايه بگذارد، اين كار را نكند. لذا در امور مالي ميگويند بخل عبارت از آن است كه انسان آنطور كه سزاوارِ مصرف است، مصرف نكند. وقتي در مباحث اخلاقي راجع به بخل بحث ميكنند، ميگويند بُخل از ثمرات حبّ به دنيا است. يعني شخص آنقدر پول را دوست دارد كه حتّي حاضر نيست آن را مصرف كند! گاهي حاضر است جانش را بدهد، امّا حاضر نيست پولش را بدهد! ضدّ بخل، سخا است. سخاوت يعني آنجايي كه سزاوار است انسان از امور مادي خرج كند، اين كار را انجام دهد. سخاوت از ثمرات زهد است، و زهد به معناي عدم تعلّق قلب به دنيا است. در اين روايت تعبير به "عبد " شد؛ حضرت فرمود: "لَا يَجْتَمِعُ الشُّحُّ وَ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِ عَبْدٍ أَبَداً ". يعني نميشود در دل عبد، هم تعلّق دنيا باشد و هم ايمان داشته باشد. به تعبير ساده، كسي كه پولش به جانش بسته است، چنين تعلّقي با ايمان و بُعد اعتقادي و دلبستگي به خدا نميسازد. در اينجا حضرت تعبير به "عبد " ميفرمايد، امّا در روايت قبل علي(عليهالسلام) سخن از "مؤمن " به ميان آورده و فرمود: "المُؤمِنُ مَن وَقَى دِينَهُ بِدُنيَاهُ ". امّا چرا پيغمبر ميفرمايد "عبد "؟ اين تعبيرات، همه حسابشده و دقيق است. در مقابل عبد چيست؟در مقابل عبد، "ربّ " است؛ مملوك و مالك، عبد و ربّ، اينها از امور اضافي و نسبي هستند. پيغمبر اكرم در اين روايت فرمود دلبستگي به خدا با دلبستگي به دنيا سر ناسازگاري دارد؛ "لَا يَجْتَمِعُ الشُّحُّ وَ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِ عَبْدٍ أَبَداً ". عبد يعني آن كسي كه خدا را به عنوان ربّ خود پذيرفته است. اگر عبد هستي، عبد بودنت با اين تعلّق قلبيات به دنيا سازگار نيست. سوء ظن به رزق و ايمان با هم جمع نميشوند روايت ديگري از پيغمبر اكرم(صلياللهعليهوآلهوسلم) است كه فرمودند: "خَصْلَتَانِ لَا تَجْتَمِعَانِ فِي مُؤْمِنٍ؛ الْبُخْلُ وَ سُوءُ الظَّنِّ بِالرِّزْقِ ".[5] آنجا "عبد " بود، اينجا "مؤمن " است. ميفرمايد دو خصلت است كه در هيچ مؤمني جمع نميشود؛ بخل و سوء ظن به رزق با ايمان قابل جمع نيست. سوء ظن به رزق، يعني بدگماني به رازقيت الهي. رازقيت، از شاخههاي ربوبيت حق است. يكي از شؤون ربّ كه پرورشدهنده عبد است، اين است كه روزيرسانِ او است. دعاي پيغمبر اكرم براي شخص بخيل، ترسو و پُرخواب چون بحثم درباره دعا است و گفتم كه اين ابعاد با هم رابطه دارند، مثالي از ادعيه پيغمبر اكرم ميزنم. فضل بنعباس نقل ميكند: "إنّ رَجُلاً قَالَ يا رَسُولَ اللهِ إِنِّي بَخِيلٌ جَبَانٌ نَئُومٌ فَادْعُ لِي "؛ مردي آمد خدمت پيغمبر و عرض كرد من انساني بخيل، ترسو و پرخواب هستم؛ شما براي من دعا بفرماييد! "فَدَعَا اللَّهَ أَنْ يُذْهِبَ جُبْنَهُ "، پيغمبر دعا كرد كه خدا ترس او را از بين ببرد؛ "وَ أَنْ يُسَخِّيَ نَفْسَهُ "، و دعا كرد كه سخاوتمند شود؛ چون ضدّ بخل، سخاوت بود. "وَ أَنْ يُذْهِبَ كَثْرَةَ نَوْمِهِ "؛ و نيز دعا كرد كه پُرخواب بودنش هم كم شود. دقت كنيد كه همه اينها امور دروني است. در ادامه روايت ميگويد: "فَلَمْ يُرَ أَسْخَى نَفْساً وَ لَا أَشَدَّ بَأْساً وَ لَا أَقَلَّ نَوْماً مِنْهُ ".[6] وقتي پيغمبر براي او دعا كرد، به حدي رسيد كه ديگر كسي سخاوتمندتر از او، شجاعتر از او و كمخوابتر از او ديده نشد! مطلب اين دو جلسه را اينگونه جمعبندي كنيم كه معيار ارزش دعا، ميزان ارزشمندي آن بُعد از ابعاد روح انسان است كه دعا به آن مربوط ميشود. از طرف ديگر، ابعاد روحي انسان با هم رابطه دارند و روي هم اثر ميگذارند. اينها با هم بيگانه نيستند؛ ايمان كه بالا رفت، تعلّقات دنيوي پايين ميآيد؛ تعلّقات دنيوي كه بالا رفت، ايمان پايين ميآيد. مثل دو كفه ترازو ميماند. چه سراغ بعد ايماني، اعتقادي و قلبي بروي و چه سراغ فضائل و رذائل اخلاقي بروي، اين رابطه برقرار است. اِنشاءالله اين بحث را در جلسات آينده ادامه ميدهم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]