واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - محسن آزرم فرزاد مؤتمن فیلمسازیِ حرفهای را دیر شروع کرد؛ دیرتر از باقی همسنوسالهایش و پیش از آنکه اولین فیلم سینماییاش را بسازد، شماری از سینمادوستان او را بهواسطه علاقه بیحدش به سینمای ژان لوک گدار فرانسوی و هال هارتلی آمریکایی میشناختند؛ فیلمسازانی از دو قاره که اساساً میانهای با سینمای معمول و متداول نداشتند [ندارند] و «هفت پرده»ای که فرزاد مؤتمن بهعنوان اولین فیلمش ساخت، بیش از هرچیز، خبر از همین علاقه میداد. «هفت پرده» البته نمایش عمومی نداشت و شمار آنها که فیلم را دیدهاند ظاهراً اندک است. پیش از آنکه تکلیف «هفت پرده» بالأخره روشن شود، «شبهای روشن» را ساخت که کمکم، به یکی از محبوبترین فیلمهای منتقدان ایرانی تبدیل شد. تجربههای بعدی فرزاد مؤتمن البته موفقیت «شبهای روشن» را بهدست نیاوردند و خوب که نگاه کنیم، میبینیم غیر از کارگردان، چیزی که این دو فیلم را به هم پیوند میدهد فیلمنامهنویس آن است: سعید عقیقی. و ظاهراً برای جبران آن فیلمهای ناکام است که مؤتمن، فیلم «صداها» را براساس فیلمنامهای از عقیقی ساخته؛ یک فیلم داستانگو که از تجربهگری و بازیگوشی هم غافل نبوده است. دوستداشتن، یا دوستنداشتن فیلم را بگذاریم برای بعد؛ چیزیکه فعلاً مهم است همین تجربهگری و بازیگوشی است. در سینمایی که الگوبرداری از یک ژانر مشهور و محبوب مایه تحسین و خروارخروار ستایش بیحد است، تجربهگری، قاعدتاً به مذاق هر تماشاگری خوش نمیآید و سرراستنبودن فیلم مانع بزرگی است که کارگردان و فیلمنامهنویس عمداً آنرا ساختهاند تا نتیجه کارشان شباهتی به کار دیگران نداشته باشد. در نتیجه این تجربهگری است که «صداها» کاملترین فیلم این سالهای مؤتمن شده است. «صداها» از همان ابتدا، البته هشدار میدهد که فیلم متعارفی نیست. عنوانبندی فیلم به نوشتهها محدود نیست و صدایی یکنواخت، طوری نام عوامل فیلم را میخواند، که انگار سرگرم خواندن متنی بهشدت معمولیست. فیلم از میانه داستان و چاقوخوردن شروع میشود و کمکم با آدمهایی که در آن مجتمع هستند، یا در لحظه اوج دعوا و چاقوخوردن آنجا بودهاند، به عقب میرویم و گذشته هریک را تا پیش از رسیدن به اوج ماجرا میبینیم. درواقع، با دو دعوا در یک خانه طرفیم: یکی دعوای رضا کیانیان و آتیلا پسیانی و کمی بعدتر، دعوای رؤیا نونهالی و آتیلا پسیانی، و البته که در باقی خانهها هم دعواهای دیگری جریان دارد. مسئله اصلی همین است که اهالی باقی خانهها فقط «صداها» را میشوند؛ صدای یک جدال مرگبار را. «صداها» البته چندان در قیدوبند جنایتی نیست که رخ میدهد؛ قتلهایی اتفاق میافتند و قاعدتاً عمده صداهایی که به گوش اهالی باقی خانهها میرسد به قتل دوم و جدال زن و شوهر سابق مربوط است همین صداها بیشتر کنجکاوی آنها را تحریک میکنند و آدمها سعی میکنند از آنچه رخ داده است باخبر شوند. داستان جنایی قاعدتاً، درصدد گمراهکردن مخاطبش هم هست؛ این است که از میانه ماجرا شروع میکند و اطلاعات را طوری تحویل میدهد که در وهله اول نمیفهمیم اصل ماجرا از چه قرار است. درعینحال، «صداها» اصلاً نمیخواهد یک داستان جنایی را بهشیوه معمول و متداول روایت کند؛ اگر میخواست با چنان عنوانبندی اولیهای شروع نمیکرد، یا دستکم هویت قاتل را از همان ابتدا روشن نمیکرد اما برای روایت چنین داستانی، برای روایت ماجرایی که آدمها آنرا «نمیبینند» و فقط بهواسطه کنجکاوی آنرا «میشنوند»، این اسلوب درستی است. و البته که پیش از «صداها» هم فیلمهای دیگری همین اسلوب را انتخاب کردهاند؛ هرچند من نمونهای را در سینمای ایران سراغ ندارم. این ساختار موزائیکی اتفاقاً، ساختار آسانی نیست؛ چون به دقتی ریاضیوار نیاز دارد. باورم این نیست که صداها اسلوب ساختاریاش را مدیون یادآوری کریستوفر نولان است و خیال میکنم بههماناندازه تحتتأثیر برگشتناپذیر (گاسپار نوئه)، با او حرف بزن پدرو آلمودوبار و نه زندگی (رودریگو گارسیا) است. درواقع، نکته این است که عقیقی فیلمنامهنویس و مؤتمن کارگردان، اسلوب بخصوصی را الگوی کارشان قرار ندادهاند و بسته به داستان و موقعیت آدمها، ترکیبی از این اسلوبها را استفاده کردهاند. بااینهمه، در مواجهه با چنین فیلمی، میشود آن را نپذیرفت و دل به همان فیلمهای معمول و متداولی خوش کرد که درنهایت، براساس الگوهای کلاسیک ساخته میشوند و البته به گرد پای اصل آن فیلمها نمیرسند و میشود همه ستایشها را نثار فیلم(ها)یی کرد که حتی به قواعد خود وفادار نیستند و در نهایت محافظهکاری ساخته شدهاند. دوستداشتن، یا دوستنداشتن «صداها» بحث دیگری است؛ هرچند بهنظر میرسد که مؤتمن حق دارد این تازهترین فیلمش را بهترین فیلم کارنامهاش بداند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 553]