تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):انسان بايد براى آخرتش از دنيا، براى مرگش از زندگى و براى پيرى‏اش از جوانى، توشه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798406009




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پدر


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: persian36525-05-2007, 11:28 AMبا سلام خدمت دوستان دیدم تایپک مادر (http://www.forum.p30world.com/showthread.php?t=126806) بود گفتم در مورد پدر هم تایپکی بزنیم در این تایپیک شعر های زیبا در مورد پدر رو بنویسید persian36525-05-2007, 11:30 AMتو آن شکوه عشقی تو آن ساحل دریا یا که ترنم باران که من پدرمی خوانم تورا تو آن کوه تنومند تو آن سیلی خروشان یاکه آتش فروزان که من پدر می خوانم تو را پدرم ! چطور نویسم زتوکه دادی وجودم که چنان بااستواری داده ایی شاخ وبرگم دردلت کوهی زدردو رخت هرگز نگرید باقامت سرافراز می دهی هر دم امیدم تو چنان مرد نبردی که به چشم هرگز ندیدم تو چنان معصوم وپاکی که نشستی در سرشتم پدرم ! کاش کوله بار تنهایی ات را بر قلب من هدیه دهی تا که شاید بتوان شست غبار سنگین غمت . سلماز شجاعیان persian36525-05-2007, 11:37 AMپدر همان يار قدیمی من پدر همان نور افتاب من پدر صدای تو در گوشهايم دائم زم زمه ميکند نباشد روزی که ان صدا را نشنوم.... پدر حضورت در کنارم سنبل شادابی و نشاط من است. پدر احساس ازادی و رهایی میکنم وقتی دست نوازش بر سرم میکشی، نگاهم میکنی و بوسه ای بر صورتم میکاری. احساس غرور میکنم. پدر، پر افتخارترین شخص برای من ، کسی که تمام زحماتش را نثار من کرد و خود را به غربت داد تا من آینده ای روشن داشته باشم باشد روزی که به من افتخار کنی دوستت دارم شاعر رشا persian36525-05-2007, 11:39 AMدوستت دارم با تمام تفاوتت با تمام آنچه از خود داری و آنچه از غير دستانت بوی زحمت چشمانت رنگ خستگی اما صدايت زنگ زندگی فرصتی نيست باز هم فراموش کردم سياهی اندکت؟؟؟را شادم با شادی ات پدر شاعر رزا افروزيان(صدفی) persian36525-05-2007, 11:43 AMپدر مهربونم وقتی تو رفتی من نونهالی بودم فقط یادم میاد شبی در منزل ما سوگواری بود ومن نمیدونستم برای چی بعد ها فهمیدم برا اینکه تو دیگه تو این دنیا نیستی نمیدونم چرا رفتی اگر تو میماندی زندگی زیبا تر بود قلب من شاد تر بود پشت من گرم تر بود وقتی من به دنیا ی شما اومدم مادرم بتو گفته بود باز هم دختر است و تو گفتی دختر و پسر برای تو برابر است افرین بر تو ای پدر تو پیشرو زمان خود بودی تو در ورای افکار زمان خود بودی من تو را تحسین میکنم من تو را تحسین میکنم تو به مادرم سفارش داد ی ما رو بی مطالعه به کسی نسپارد و او هم سعی خودش را کرد تو در غربت ما را ترک کردی و من در غربت زندگی میکنم ایا سرنوشت من و تو با غربت در امیخته بود؟ شاعر شکوه persian36525-05-2007, 11:46 AMبرای دختر فرداهايم......! دخترم می بينی؟ اين دستهای تک و تنها و فقير دست سرد شاعر است. ثروتش نيست به جز مرکب وکاغذوشعر او ندارد سکه ای دراين جهان جز سکه مطرود و بی عيار دل. اين دستهای خالی و شرمنده نتواند جامه زربفتی از پولک و رنگ بر تن زيبای تو ساز کند. نتواند زين همه ديوار فقر روزن دريچه ای به کوچه های شادمانی بهر تو باز کند. چه کند اين پدر شرمنده؟! نتواند گاه گاهی بهر يک لبخند تو طوق و عروسک آورد. به خدائی خدا ! مردن او سخت نيست : وقتی که تو با صدای گنگ در به سوی آن پر می زنی تا ببينی که به دستان پدرامشب چيست ! و کلام او کلام هر شب است : «دخترم ! مرا ببخش ! که دست من مثل شبهای دگر چون کويری خاليست !» باز هم من می کشم دست نوازش برسرت و به تو می گويم: «صبر کن فردا عروسکهای تو می آيند !!» تو باور می کنی...می خندی ! و من آرام آرام گوشه اين خانه سرد و نمور تا سحر می گريم. می نشينم به اميد فردا تا کسی پيدا شود شعرهايم را همه گيرد زمن و جای آن عروسکی به من دهد. شاعر مهدی ملک علایی persian36525-05-2007, 11:47 AMپدر معنا ، پدر درک است پدر تنها ، که امیدش فقط تَرک است پدر بی مدعا،اما پراز عشق است پدر پر محتوا،اما چرا بِشکست پدر هردم زتنهایی کسی دارد پدر با زخم دل هم، همرهی دارد پدر در عمر خویش خود راندیده پدر با عشق بسیار غم خریده پدر بی احترام کز ما، پدر باشد پدر در تاب این دنیا پدر باشد پدر خسته ،ولی امید به هر ترفند پدر تنها، ولی عاشق ز هر فرزند پدر یاور، ولیکن بی غرور وپاک پدر سرور، رود کز بین ما در خاک پدر بوسم، من آن دستِ پر از زخم ات پدر بخشش زتو باشد، زما دراین همه ظلمت پدر نیست هیچ کسی جایت پدر الله نگهدارت شاعر الف.ح persian36525-05-2007, 11:55 AMبا پدر عهدي به گردن مانده است عهد دلتنگي و عاشق‏پيشگي اندر اين دنياي خواب ناله‏هايي يكسره بي آب و تاب ذكر مذبوحانه فريادي غريب اندر غريب مانده از او خاطراتي پر ز مظلومي ليك و شايد اندكي هم ظالمي! دست مظلومش گرفتم وقت مرگ دست زردي بود و ديگر مرده بود نيزه اي از مرگ بد در سينه اش عمر او يكسر كشيدن بار ديگر مردمان لال و تنها مرد و رفت اي دريغا، اي دريغا، او برفت! وقت مرگش همسرش بر سر رسيد مادري دلخون درد آن پدر ديگر نبود سوي ربش مي خراميد او كنون داغ مرگي بي‏زبان بر دل بماند داغ مردي كاو سخن گفتن برايش آرزو اندر اين دلخسته جانم خود بماند! صد هزاران نكته هر شب گفته بود وقت مرگش يكسره افسرده بود! آن پدر رفته دگر، سهم ميراثم همين: قطعه‏اي از خانه‏اي لرزان مرگ صد هزاران نكته‏هايي پر ز درد در نهايت يك طبق مظلوميت! شاعر عليرضا کريمی persian36525-05-2007, 02:20 PMتو دیدی در جهان هردم مرارت نکردی لحظه ای اما شکایت ندیدم من یکی از تو بنالد نه از دستت نه حتی از زبانت به دنیا دل نبستی ساده زیستی که بخشیدی به تنگی با سخاوت تو کوچ کردی و رفتی بی تمنا که نالیدیم و نالید آشنایت وداعت را چطور باور کنم من تو بودی مظهری از استقامت پدر ای کاش مرا هم برده بودی که قبرم را نهند در پیش پایت magmagf30-05-2007, 11:56 PMعاقبت روزی ترا ، ای کودک شیرین تنگ در آغوش می گیرم اشک شوق از دیده می بارم با نگاه و خنده و بوسه در بهار چشم هایت دانه می کارم نیمه شب گهواره جنبان تو می گردم لای لایی گوی بالین تو می مانم دست را بر گونه ی گرم تو می سایم اشک را از گوشه ی چشم تو می رانم گاه در چشمان گریان تو می بینم آسمان را ، ابر را ، شب را و باران را گاه در لبخند جان بخش تو می یابم گرمی خورشید خندان بهاران را چون هوا را بازی دست تو بشکافد خیره در رگ های آبی رنگ بازوی تو می گردم از تنت چون بوی شیر تازه برخیزد مست از بوی تو می گردم ماه در ایینه ی چشم تو می سوزد همچو شمعی شعله ور در شیشه ی فانوس رنگ ها در گوی چشمت نقش می بندد صبحگاهان ، چون پر طاووس قلب گرم و کوچکت چون سینه ی گنجشک می تپد در زیر دست مهربان من چون نوازش می کنم ، می جوشد از شادی در سرانگشتان من ، خون جوان من زین نوازش ها تنت سیراب می گردد چشم هشیار تو مست خواب می گردد سایه ی مژگان تو بر گونه می ریزد مادرت بی تاب می گردد زلف انبوهش ترا بر سینه می ریزد مادرت چون من بسی بیدار خواهد ماند بارها در گوش تو افسانه خواهد خواند گاه در آغوش او بی تاب خواهی شد گاه از لای لای او در خواب خواهی شد روزها و هفته ها و سال ها چون او بر کنار از درد خواهی ماند تا ز دردش با خبر گردی روزها وهفته ها و سالها چون من بی غم فرزند خواهی بود تا تو هم روزی پدر گردی آه S a f a 6 431-05-2007, 12:43 AMبرای پدر پدرم مي آمد از سر كوچه فقر با دوچرخه و آن خورجين اش او كه مي آمد جمله خواهرها برادريم سهم يك شادي را مي خوانديم در سفره ي مان در سفره ي بي قاتق و نان اشك در گوشه چشم ميلغزيد و گرسنه باز هم مي نهاديم به بالين سر را تا كه شايد در خواب سفره ي رنگين خيال سيرمان مي كرد از طعم يك خوشبختي ... صبح در مدرسه باز معلم مي گفت فقر را هجي كن؟ فقر...آقا ... احساس است مثل يك تصوير است فقر آقا ... خاطره نيست عين يك زندگي ننگين است برق سيلي معلم بخودم مياورد اشك در لانه ي خود مي رقصيد و نگاهم ز سر دلتنگي مي نمود از پنجره راه پدرم مي آمد از سر كوچه فقر با دوچرخه و آن خورجين اش كوله بارش همه آه... كوله بارم تنها S a f a 6 431-05-2007, 12:44 AMپدر ...... پدر معنا ، پدر درک است پدر تنها ، که امیدش فقط تَرک است پدر بی مدعا،اما پراز عشق است پدر پر محتوا،اما چرا بِشکست پدر هردم زتنهایی کسی دارد پدر با زخم دل هم، همرهی دارد پدر در عمر خویش خود راندیده پدر با عشق بسیار غم خریده پدر بی احترام کز ما، پدر باشد پدر در تاب این دنیا پدر باشد پدر خسته ،ولی امید به هر ترفند پدر تنها، ولی عاشق ز هر فرزند پدر یاور، ولیکن بی غرور وپاک پدر سرور، رود کز بین ما در خاک پدر بوسم، من آن دستِ پر از زخم ات پدر بخشش زتو باشد، زما دراین همه ظلمت پدر نیست هیچ کسی جایت پدر الله نگهدارت S a f a 6 431-05-2007, 12:45 AMبوسه‌اي بر دستانِ پدر و عِطر سيلي برمي‌خيزد كاش دوباره مرا مي‌زدي تا به چيزي ... شايد به دستهايت اعتماد كنم و هستي‌ام اين چنين درمردمكِ چشم‌هاي اين زن نلرزد S a f a 6 431-05-2007, 12:46 AMجايي در من پنهان شده‌اي با همان كمربندت كه صداي خنده‌اش را مي‌شنوم كمربند خوبي بود نه مثل من و دوستش داشتي مي‌دانم چند سوراخ داشت و صداي قلابش را كنار ساعت روي ميزم گذاشته‌ام جايي پنهان شده‌اي با همان كه دوستش داشتي نه مثل من پدر سرپا خسته شدي اين همه وقت! يك‌كمي بنشين يا يك‌كم بخواب من خودم كمربندت را نگه خواهم داشت و دوستش خواهم داشت همان مثل تو و كمربند خواهد خنديد همان مثل من. persian36501-06-2007, 10:10 AMچو برخيزد صداي نامه برها دلم در لرزه افتد از خبرها كسي حال مرا داند كه او هم پدر باشد ولي دور از پسر ها magmagf01-06-2007, 12:00 PMاینو دیدم متن یک اهنگ بود گفتم بذارم همین میخونم واسه تو پدر بشنو تو پدر میخونه پسر با اینکه بدم من خیلی بدم میدونم خودم اسیر درد تنهایی شدم مادر که نیستش بغلش کنم قربونش برم بگم ای مادر بشنو ای مادر حرفهای منو من میگم بر ات ماتم و غمو تو چه میدونی چی کشیدم من مهرو محبت که ندیدم من همش عذاب بود همه سهم من از زندگی پر از رنج من فریاد میزنم ای خدا چطور شده این بلا سر من بیاد مگه آدم نیست تو دنیا زیاد از همون اول قهر کردی با من فکر کردی که من مال تو نیستم دیوونه شدم بسه ای خدا من یه آدمم حیوون که نیستم زندگی سخت همه میدونن با خوبو بدش همه میمونن مردها سر کار زنها تو خونن نباید بگی همه دیونن راضی نمیشه نامرد قلب من که بتونم من ازت بد بگم یادت هست چطور بی مادر کردی تو پنج سالگی به همین سادگی با یه پارچگی ما فریاد زدیم مادرو میخواییم مادرو میخواییم تو هم گفتی که اینجوئی باشه همتونو من میندازم بیرون از تو خونمون! هستی تو پدر هستی تو پدر پدر مهر داره پدر دل داره پدر عشق داره پدر خدا هست خدای دوم اینو میدونن همه ی مردم شاید ندونی میخوام بدونی با این کارهاتم هستی تو پدر من هم یه پسر گوشاتو وا کن خوب هم نگاه کن شاید شنیدی یا هم که دیدی حرف قلبمو روشش نوشته دوستت دارم با همه حرفات دوستت دارم من با همه کارهات هستی تو پدر persian36501-06-2007, 12:30 PMmagmagf شعر اخری خیلی جالب بود میشه از اهنگش اطلاعات بدی تا بتونم پیدا کنم دانلود کنم ممنون magmagf01-06-2007, 08:18 PMmagmagf شعر اخری خیلی جالب بود میشه از اهنگش اطلاعات بدی تا بتونم پیدا کنم دانلود کنم ممنون گمونم هنوز اهنگش ساخته نشده اما سایت گروه و اطلاعات اینجاست http://aharrapmusic.blogfa.com/ persian36505-06-2007, 02:46 PMmagmagf ممنون ...... پدر مهربونم وقتی تو رفتی من نونهالی بودم فقط یادم میاد شبی در منزل ما سوگواری بود ومن نمیدونستم برای چی بعد ها فهمیدم برا اینکه تو دیگه تو این دنیا نیستی نمیدونم چرا رفتی اگر تو میماندی زندگی زیبا تر بود قلب من شاد تر بود پشت من گرم تر بود وقتی من به دنیا ی شما اومدم مادرم بتو گفته بود باز هم دختر است و تو گفتی دختر و پسر برای تو برابر است افرین بر تو ای پدر تو پیشرو زمان خود بودی تو در ورای افکار زمان خود بودی من تو را تحسین میکنم من تو را تحسین میکنم تو به مادرم سفارش داد ی ما رو بی مطالعه به کسی نسپارد و او هم سعی خودش را کرد تو در غربت ما را ترک کردی و من در غربت زندگی میکنم ایا سرنوشت من و تو با غربت در امیخته بود؟ diana_198906-06-2007, 02:41 PMهنگامی که به عکس او مینگرم مثل این است که چیزی جست و جو میکنم. او که لابه لای خطوط صورتش یک حکایت یک قصه و یک ماجرا نهفته است. ماجرایی از صبر و استقامت او.نشانه هایی از متانت و صبوری او..... پدر لبانت را که نشانه هزاران قصه است دوست دارم. دستهایت را و چشمانت را ...همه و همه چیزت را دوست دارم. مهربانا ! وقتی که به صورتت مینگرم در نظر آرم که چه زحمت ها باید برایم میکشیدی . ولی مرا با دنیایی مالامال از آرزوها تنها گذاشتی. پدر جان دوست دارم قلبم را که نشانه وجودم است به دست تو بسپارم . شاید قطره ای از اقیانوس بیکران محبتت را جبران نماید. میخواهم خود را به دست نسیم شرق بسپارم تا مرا با خود به کهکشانها برده .... آنجا که دیگر کسی مرا نشناسد.آنجا کنارابرها بنشینم و برایت گریه کنم. دوست دارم جای دوری بروم که کسی را نشناسم و دیگر خجل از گریستن خود نباشم. میخواهم نزد خدای خود بروم و بنشینم و با او دردو دل کنم.بگویم که خدایا ترا نیز دوست دارم. مادرم را هم دوست دارم.مادری که بار سنگین آرزوهای من بر دوش اوست. باز میگویم که پدرم را از همه بیشتر دوست دارم. میخواهم بگویم که روزگاری پدرم چشمانی داشت پر فروغ و دوست داشتنی و دستانی محکم و زیبا و قلبی پر از احساس که از هزاران هزار چشم بینا بهتر و از صدها دست توانا با ارزشتر بود. پدر جان! اگر ابر بودم میگریستم.اگر خورشید بودم میدرخشیدم. اگر باد بودم می وزیدم.اگر دریا بودم می خروشیدم. اگر گل بودم میشکفتم و اگر با تو بودم تمام زندگیم را به تو تقدیم میکردم. diana_198911-06-2007, 03:41 PMعطر پدر ابدی است!!!! مادرم معجز از روی برگیر که بابا آمده.قصه ها و غصه های ما دگر سر آمده.لحظه ی دیدار با محرم راز آمده.من که هرگز روی بابا را ندیدم.زیرا او که رفت من آمدم و با یتیمی آشنا ترم تا با پدر داری.کمک کن مادر!اولین دیدار بابا برایم سخت است و جانسوز!کمک کن مادر….روی بگشا مادرم…قصه ی تنهاییت دیگر به پایان آمده…همسر رزمنده ات آنکه او را بدرقه کردی تا مسافر کربلا باشد اینک از زیارت باز آمده. کمک کن مادرم…کمک کن تا کوچه را آب و جارو کنیم .کمک کن منتظران را خبر کنیم.آنچه از بابا برایم گفتی دوباره باز گوی.دوباره چهره ی بابا را برایم ترسیم کن تااز میان خیل پرستو های مهاجر او را باز شناسیم.به من بگو کودکان در اولیمن دیدار با بابا چه میگویند!به من بگو چکونه میتوانم 22 بهار را دیده و هم چنان در حسرت حرفهای کودکانه با بابا باشم.اما هرگز حرفهایی را که باید به بابا بگویم نیاموختم.چرا مادر!چرا وقتی زبان گشودم و چشمهای جستجو گرم به هر سو را نشانه میرفت به من نیاموختی چگونه با پدر سخن گفتن را؟؟؟ اشکهایت مادرم …. چشمه اشکهایت دوباره جوشان شده .این اشک شوق است یا اشک حسرت؟ تو در شهادت بانو یت میگر یی و یا در فراق یار همراه جوانیت؟با من سخن بگو مادر!!! فرصت کم است.مسافری که سالها در انتظارش بودیم رسیده است.او محرم است..محرم من و تو .او پدر است.او که سالها حسرت شانه اش بر سرم بود.اشکهایت را پاک کن مادر.لحظه وصل است مادر…لحظه ی دیدار ….اولین دیدار با بابا قصه نیست.مادر حقیقت دارد.خودم اسم پدر را دیدم.همان اسمی که تو در گوشم زمزمه کردی.همان اسمی که در میان خیل تابوتها دیدم. مادر یتیمی من تمام شده .من امروز پدر دارم.من هم امروز سایه ی پدر را بر سر خود احساس میکنم.چه شیرین است .مادر لذتی که هرگز آن را تجربه نکرده بودم.بلند شو مادر کارمان زیاد است.عزیزترین مهمان عزم این خانه را دارد.تابوت پدر را با اشک های چشم خواهم شست و با خون دل هایی که تو خوردی آن را تزیین میکنم. مادر!!امروز فهمیدم که وقتی به هم کلاسیهایم میگفتم پدرشان آمده چرا سرشان را پایین می انداختند.این بدان خاطر بود که برق شادی در چشمهای آنها مرا نیازارد.ببین مادر!نگاهم کن !!!آیا من هم چشمهایم برق میزند؟بگو مادربگو با من که برق شادی در چشمهای من چگونه است.مادر سالها وقتی دختری را میدیدم که دوان دوان در آغوش مردی جای میگیرد و شکوفه لبهایش میشکفد احساس غریبی داشتم . اما اکنون میفهمم که آغوش پدر برای دخترکان چه مفهومی دارد؟گریه نکن مادر!میدانم که پدر دست در پیکر ندارد.من میدانم که او مقتدایش عباس علمدار بود.نه نه !!من هرگز از او توقع ندارم که مرا در آغوش بگیرد.گریه نکن مادر.اشکهایت برایم مقدس است.من دیده ام که سالها در فراق یار سوخته ای و در خلوت اشک ریخته ای که خنده از لیهای من دور نشود .ولی مادر من نیز چنین بودم.من نیز در فراق پدر اشک ها ریخته ام اما پنهان از تو.من نیز باور داشتم که سر انجام لذت پدر دار شدن را خواهم چشید.هر چند کوتاه ….هر چند گذرا…..ولی به هر حال چدر را خواهم دید …..و اینک همان روز است .همان لحظه.لحظه ی دیدن بابا….هرچند چند تکه استخوان باشد….حتی اگر در تابوت پدر فقط یک پلاک باشد….چرا که حتما عطر پدر را دارد و همین مرا بس است.چرا که حتما عطر پدر را دارد و همین مرا بس است ..چرا که عطر پدر ابدی است رو به هر سوی کنم نقش تو آید نظرم . روی گفتار به یک قبله بگو من چه کنم diana_198913-06-2007, 01:35 PMهان ای پدر پیر که امروز مینالی از این دردو آن سوز علم پدری آموخته بودی واندم که خبر دار شدی سوخته بودی افسرد تن و جان و تن تو در خدمت دولت قاموس شرف بودی و ناموس فضیلت وین هر دو شد از بهر تو اسباب مذلت چهل سال غم و رنج ببین با تو چه ها کرد دولت رمق روح تو را از تو جدا کرد چهل سال تو را برده ی انگشت نما کرد وانگاه چنین خسته و آزرده رها کرد از مادر بیچاره ی من یاد کن امروز هی جامه قبا کرد خون خوردو گرو داد و غذا کرد و دوا کرد جان بر سر اینکار فدا کرد هان ای پدر پیر! کو ان تن و آن روح سلامت کو آن قدوقامت فریاد کشید روح تو فریاد ندامت علم پدری آموخته بودی واندم که خبردار شدی سوخته بودی از چشم تو آن نور کجا رفت آن خاطره پر شور کجا رفت میراث پدر هم سر این کار رها رفت وان شعله که بر جان شما رفت دودش همه دردیده ی ما رفت امروز تو ماندی و همین دود روانسوز نفرین نکنم سود بر استاد بد آموز چهل سال اگر خدمت دولت نمودی امروز به این رنج گرفتار نبودی چهل سال دراین مهلکه راندی عمری به تماشا و تحمل گذراندیدیدی همه ناپاکی و خود پاک بماندی آه که مرا نیز به این ورطه کشاندی علم پدر آموخته بودم چون او همه در دام بلا سوخته بودم چون او همه اندوه و غم آموخته ام من ای کودک من مال نیندوز وان علم که گفتند بیاموز ! diana_198913-06-2007, 01:36 PMپدرم دیده به سویت نگران هست هنوز غم نادیدن تو بار گران است هنوز آنقدر لطف و وفا بر همگان کردی تو نام نیکت همه جا ورد زبان هست هنوز persian36527-07-2007, 04:51 PMکاش بودي! که مرا درک کني کاش بودي! که به حرف دل من گوش کني لحظه اي! ثانيه اي! باشي تو وسپس باز مرا ترک کني. کاش مي شد که بيايي اينجا نه براي همه ثانيه ها! فقط! اندازه يک تنهايي. پدر اي مرهم درد دل من ياد تو گرمي سرد دل من پدر اي حجم حضورت خالي دست تو سبزي زرد دل من کاش بودي! که سرم بگذاري روي زانوي پر از مهر خودت وبه دستي که نفهميدم چيست. بکشي دست به موهاي پريشاني من. کاش بودي که به تو تکيه کنم پشت من باشي و حامي دلم دست بر شانه من بگذاري پر کني خانه خالي دلم کاش بودي! که اميدم بخشي در هجوم همه حادثه ها کاش بودي! که براني ياءسم از سياهي همه ثانيه ها ولي افسوس که جايت خاليست جاي آن تکيه گه شانه من وحضور سبزت آرزوييست در اين خانه ويرانه من شاعر محمد ابراهيم رفيعی راه كوير29-07-2007, 11:47 AMسایه ای بود و پناهی بود و نیست هستی ام را تکیه گاهی بود و نیست سخت دلتنگم کسی چون من مباد سوگ حتی قسمت دشمن مباد گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر (هست )ناگه (نیست )گردد از نظر باورم شد این من ناباورم روی دوش خویش او را می برم می برم او را که آورده مرا - پاس ایامی که پرورده مرا می برم در خاک مدفونش کنم از حساب خویش بیرونش کنم راست می گویم جز این منظور نیست چشم شاعر از حواشی دور نیست مثل من ده ها تن دیگر به راه جامه هاشان مثل دلهاشان سیاه منتظر تا بارشان خالی شود نوبت نشخوار و نقالی شود هز یکی -- صحبتی پیدا کند صحبت از هر جا به جز اینجا کند سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3211]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن