تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حق، راه بهشت است و باطل، راه جهنم و بر سر هر راهى دعوت كننده اى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820884417




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

- آيت‌الله مصباح‌يزدي :گاهی خون‏دل خوردن خودش پیروزی است


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

    جمعي از اعضاي شوراي سردبيري سايت رجانيوز  باآيت‌الله مصباح يزدي ديدار كردند كه اين ديدار دومين ديدار اعضاي اين سايت بعد از تشكيل رجانيوز با آيت الله مصباح بود.   به گزارش راسخون به نقل از رجانيوز، در اين ديدار آيت الله مصباح يزدي رهنمودهايي را ايراد فرمودند كه متن كامل سخنان به اين شرح است:   بسم الله الرحمن الرحيم الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين من ورزشكار نيستم ولي از ورزشكاران و تيم هاي ورزشي يك چيزهايي ديدم. فكر مي كنم بعضي احساسات اينها را مي توانم درك كنم. يك تيم ورزشي در شرايط مختلف مدتها تمرين مي كند سختي گرما و سرما را تحمل مي‌كند، براي مسابقه تمرين مي كنند. مسابقات از لحاظ اهميت و تعداد تيم هاي شركت كننده مراحلي دارد تا مي رسد به مسابقات جهاني. براي شركت در اين مسابقات مدتهاي زيادي تمرين مي كنند، شرايطشان را مي سنجند تا در مسابقات جهاني برنده شوند.   شرايط زندگي ما بي شباهت به جريان مسابقات نيست. قرآن تعبيري در اين باره دارد كه مي فرمايد "فاستبقوا الخيرات"، "ومنهم سَابِق بِالخيرات" يا در مورد رقابت جمله تأكيد آميزي دارد كه مي‌فرمايد "وفي ذلك فليتنافس المتنَافسون"   بنابراين از يك طرف ما بايد منتظر شرايط مسابقه‌اي سخت باشيم و هم نگران از اينكه نكند كه در مسابقه برنده نشويم و بازنده باشيم. با يك تفاوت مهم كه در مسابقات جهاني اگر بازنده هم شديم ديگر چيزي از ما نمي‌گيرند. يك جايزه مي‌گيرند، اما در اين مسابقات اگر بازنده باشيم خيلي چيزها را مي بازيم. نه تنها پاداش به ما نمي‌دهند گاهي ممكن است عذابهاي طولاني حتي ابدي براي ما باشد. هم از يك طرف بايد استغفار كنيم از مسابقات براي اينكه كسي كه در اين مسابقات شركت مي‌كند انتظار روز مسابقه را دارد، از يك طرف هم بايد نگران باشيم كه نكند ببازيم.   از اول پيروزي انقلاب تا حالا دائماً با گروه‌هاي مختلف در مسابقات بوديم. ان‌شاءالله تا الآن برنده بوديم. در اين مسابقات خيلي‌ها باختند. بعضي تيم‌هايي كه ادعاي قهرماني جهاني داشتند، ولي الحمدالله خدا لطف كرد ما نباختيم. سختي كشيديم، زخم زبان شنيديم، اهانت ديديم، بي مهري از دوستان ديديم، اما بحمدالله نباختيم. اگر اين سير را به صورت منحني صعودي در نظر بگيريم ملاحظه مي‌فرماييد در هر مرحله‌اي امتحان سختتري داريم. طبيعتاً بايد همينطور باشد؛ يك دانش آموز در دوره دبيرستان يك جور امتحان دارد در دانشگاه طور ديگر وگرنه ترقي نمي‌كند. بايد با توجه به سير گذشته منتظر امتحان سخت تر باشيم. هيچ تعجبي هم ندارد و دور از انتظار نيست.   در تاريخ پيغمبر اكرم (ص) تا يك قرن صدر اسلام را در نظر بگيريد همين سير امتحانات يا مسابقات يا فتنه‌ها -هرچه اسم آن را مي‌گذاريد- دائماً سير صعودي بود. تعبير مسابقه براي خود پيغمبر شايد مناسب نباشد، اصحاب پيغمبر اكرم در ابتدا عده كمي بودند، در مقابل، ثروتمندان و زورمندان قريش هم از لحاظ ثروت نسبت به ‌آنهاخيلي برتري داشتند و هم از لحاظ نفرات خيلي بيشتر بودند، ولي از لحاظ منطق خيلي ضعيف بودند. حرفي براي گفتن نداشتند. خيلي مسابقه‌ي سختي نبود. افراد حتي از نظر فكري، از نظر ايمان و شخصيت ضعيف هم بود. اينطور نيست آن كساني كه ايمان آوردند همه نخبگان درجه اول بودند. كساني كه جز 100 نفر اول كه ايمان آوردند نه مايه فكري قوي داشتند نه ايمانشان قوي بود.   در مقام بحث پيغمبر توانست خيلي راحت آن‌ها را محكوم كند. اين كه سنگي كه شما مي‌پرستيد چه كاره است؟ آيا وقتي حرف مي زنيد مي‌شنود؟ كاري مي‌تواند انجام دهد؟ مگر شما خودتان اينها را نساختيد؟ "أتَعبدون ما تنحتون" خودتان ساختيد خودتان عبادت مي كنيد؟ اگر شما آنها را ساختيد، پس آنها بايد شما را عبادت كنند. در مقام بحث مشكلي نداشتند. فقط آنها يك منطقي داشتند كه مي گفتند "إِنا وجدنَا آباءنَا" پدران ما اينگونه مي‌پرستيدند. پيداست كه منطقشان ضعيف است.   تدريجاً امتحانات سخت‌تر شد و داستان شعب ابي طالب پيش آمد و فشار كفار بر مسلمانان پيش آمد و بعضي مجبور به مهاجرت به حبشه شدند و خود پيغمبر هم در مكه و مدينه ماند. تازه در مدينه مديريت اجتماعي مسلمان شكل گرفت و جامعه اسلامي تشكيل شد. از آنجا باز مسابقات شروع شد. همين مسلمانهايي كه با اين شرايط ايمان آورده بودند به پيغمبر و ميزبان پيغمبر بودند در اهل مدينه يك عده اي ته دل مخالفت كردند، ولي در ظاهر موافقت بودند. نه ايمان درستي داشتند و نه اطاعت درستي. رسيد به آنجايي كه يك عده‌اي از اهل مدينه كه ميزبان پيغمبر اسلام شده بودند و اسلام هم آورده بودند تهديد كردند ايشان را كه مي‌خواهيم شما را از مدينه بيرون كنيم " ليخرجن الأعز منها الاَذل" ما اهل عزت و ثروت و قدرت هستيم، شما آواره هستيد. شما بايد حرف ما را گوش كنيد و منت ما را بكشيد. چون پيغمبر و مهاجرين آواره‌هايي بودند كه از مكه رانده شده بودند. اينها همان منافقاني بودند كه در مدينه تشكيل شد. رئيس‌شان هم ابيّ بن كعب بود. در فرصتهاي مختلفي كارشكني مي‌كردند. نمونه‌هاي بارز آن هم اين بود كه در جنگ‌ها بهانه مي‌آوردند تا شركت نكنند. نمونه آن در قرآن است به عنوان يك نمونه تاريخي. مي گفتند فصل سرماست، فصل گرماست و يا فصل درو است. تا گروهي كه يك مسجد درست كردند مقابل مسجد پيغمبر، تا مسلمانان نتوانند با آن مبارزه كنند. با خانه خدا كه نمي شود مبارزه كرد. اينجا كه مركز فحشا نيست، خانه خداست. از اينجا امتحانات براي مسلمان‌ها سخت شد. براي عده‌اي از مسلمانان سخت بود كه با خانه خدا مقابله كند. تا اينكه آيه قرآن نازل شد كه بايد اين مسجد را ويران كنيد، براي اينكه بر پايه كفر ساخته شده است "و الذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین" اينجا اساسش كفر است براي اينكه اختلاف بين مسلمانان بياندازد، آنجا را خراب كنيد. بالاخره پيغمبر خدا اين مسجد را خراب كردند از آنجا يك مقداري مسلمانان به پچ‌پچ افتادند؛ تا داستان رحلت پيغمبر و تعيين خليفه برخلاف نظر پيغمبر. اصحابي كه با علي بيعت كرده بودند، ولي آمدند خليفه انتخاب كردند. فتنه‌هاي سنگين‌تر و خطرناك‌تر و پيچيده‌تر و تهديد آن براي اساس اسلام هر روز بيشتر مي‌شد. كار به آنجايي رسيد كه خليفه‌اي كه خود مردم انتخاب كرده بودند او را كشتند. مثلاً مردم او را جاي پيغمبر انتخاب كرده بودند ولي خودشان او را كشتند.   بالاخره آغاز يك دوران ديگري شروع شد كه آن‌كسي كه حق خلافت داشت و از طرف خدا تعيين شده بود شد جانشين پيغمبر، حالا من اشاره مي‌كنم كه ذهنتان آماده باشد كه اينها تازگي ندارد. امتحان از آن موقع بود. از كساني كه در روز اول خيلي با شدت و حدت از علي حمايت كرد يكي پسر عموي علي، جناب زبير بود و يكي طلحه بود كه از كانديداهاي خلافت شد. چند روز كه از خلافت علي‌عليه‌السلام گذشت ديدند با علي‌عليه‌السلام نمي شود كار كرد. گفتند ما با تو بيعت كرديم كه با تو شريك باشيم و در كارهايت با ما مشورت كني. ما انتظار داشتيم در عزل و نصب‌ها و در مديريت جامعه ما را شريك كني و با ما مشورت كني، ولي تو ديكتاتوري مي كني.   علي‌عليه‌السلام هم گفت من با شما شرط كردم طبق سنت پيغمبر عمل كنم در تشخيص كتاب خدا و سنت پيغمبر من نياز به مشورت نداشتيم. ولي اگر كاري پيش آمد كه نياز به مشورت داشت با شما مشورت مي كنم. اگر تشخيص قرآن و سنت پيغمبر است مي دانم كه چكار مي‌كنم. ديدند نه علي‌عليه‌السلام تسليم نمي‌شود، شروع كردند جنگ جمل را راه انداختند. در اين چند سالي كه زمام خلافت دست علي بود همه‌اش به جنگ بود. جمل، صفين و نهروان. حالا جالب است از جنگ صفين كه برگشتند كساني بودند كه در سپاه علي‌عليه‌السلام بودند جنگ صفين خيلي طول كشيد، يكي از جنگ‌هاي طولاني و پرتلفات. از جنگ كه برگشتند عده‌اي از كساني كه در ركاب علي‌عليه‌السلام بودند و در سپاه علي‌عليه‌السلام بودند، شمشيرها را به روي علي‌عليه‌السلام كشيدند، جنگ نهروان را راه انداختند. اينجا بود كه اميرالمؤمنين 4000 نفر از كساني كه قبلاً در ركاب خودشان بودند از ميان برداشت. نه اصحاب معاويه بودند و نه اصحاب طلحه و زبير. جزء ارتش خودشان بود. بيش از يكسال به فرمان علي با معاويه جنگيدند. 4000 نفر در جنگ نهروان كشته شدند. آنگاه فرمود: "اني فقأت عين الفتنه و لم يكن ليجتري عليها احد غيري" من چشم فتنه را درآوردم. كسي غير از من جرأت اين كار را نداشت. يك وقتي گفتند اگر فرمانده لشكر سلمان بود، من باور نمي‌كردم سلمان جرأت مي‌كرد اين كار را بكند. شوخي نبود، آدم‌هايي بودند حافظان قرآن، مرد عبادت، شب زنده‌داری که پيشاني هایشان پینه بسته بود، اينها را حاكم اسلامي بي محابا كشت.   اين جريان مسابقات صدر اسلام است. حالا فكر كنيم اگر در اين جريان بوديم چه كار مي كرديم؟ با اين روحياتي كه در مواقع مختلف نشان داديم، سازشكاري، عافيت طلبي، راحت طلبي با اين روحيات كجا بوديم در آن زمان؟ و آنكه در اين ميان از خطر خيلي مهمي رنج مي‌برد ناآگاهي بود، همان كه مقام معظم رهبري تعبير به عدم بصيرت كردند. اتفاقاً اين تعبير دركلام اميرالمؤمنين است. مي‌فرمايد "ان معی لبصیرتی ما لبست علی نفسی و لالبس علی" من در كار خودم هيچ شك و شبهه‌اي ندارم. در همين جنگ نهروان گفت من نه خودم كار را بر خودم مشتبه كردم، يعني عمداً توجيه‌گري نكردم و نه كسي باعث اين شد كه به اشتباه بيافتم. تعبيراتي است در نهج‌البلاغه كه وقتي دقت كنيم واقعاً تكان دهنده است. در همين مورد جنگ جمل پيداست كه شبيه اين كلام نشان مي‌دهد كه جو ذهني مردم در آن زمان چگونه بود. مي‌فرمايد شب‌ها خوابم نبرد، داستان را زير و رو كردم. حلاجي كردم كه با اينها چه كار كنم. ديدم امر من بين دو چيز داير است، -خيلي جاي دقت است- يا بايد با اينها بجنگم يا كفر بورزند به دين محمدي؛ يا بايد دين اسلام را زير پا بگذارند، يا بايد با اينها بجنگم. مي‌تواند آدم حدس بزند كه اصحاب علي عليه‌السلام چه فكري كردند. گفتند در مقابل همسر پيغمبر، و اصحاب پيغمبر ما چرا بايد خون اينها را به زمين بريزيم ما كه با كفار و مشركين نمي‌جنگيم. حضرت فرمودند كه من خوب مسئله را حلاجي كردم يا بايد بجنگم يا كافر باشم. حالا خود اين تفسير اين جمله چيست كافر شوم يعني چه؟ يعني انكارخدا كنم؟ انكار پيغمبر كنم؟ انكار معاد كنم؟ اينگونه كافر شوم يا بايد تكليفي كه حق بر گردنم گذاشته را انكار كنم. وقتي چيزي را بدانم كه حكم خداست ولي بگويم نبايد كرد، يعني رسيدم به اينجا كه تكليف متعين الهي من يعني اينكه اين كار را بكنم اگر نكنم يعني انكار حكم خدا را كردم.   اگر ما آنجا بوديم چه مي كرديم حالا ما خيلي آسان را مي‌گيريم كه ائمه عليهم‌السلام معصوم بودند. در كتابها ديديم، علما به ما گفتند و مدرسه‌ها البته بعضي شك دارند. آن زمان اينگونه نبود.   همان داستان متعه النكاح و متعه الحج همين است. وقتي آيه‌ آن نازل شد عمر آمد خدمت پيغمبرگفت آقا اين دستور خود شماست يا حكم خداست؟ يعني شك داشت از طرف خدا باشد. چون براي آنها زشت بود كه در ايام حج، محرمات احرام را انجام دهد. آيا ما طواف حج ببنديم؟ باور نمي كرد حكم خدا باشد به‌هرحال ايمان‌ها ضعيف بود معرفت‌ها ضعيف بود اينكه مابگوييم تافته جدا بافته‌اي هستم نه بنده كه ترديد دارم اگر روز عاشورا بودم و اختيار با من بود مي‌رفتم لشگر امام حسين عليه‌السلام. شما را نمي‌دانم ولي داستان فقط براي آن زمان نبود. كل يوم عاشورا يك واقعيتي است. امروز هم همان امتحانات است. به يك شكل ديگر ماهيتاً تفاوتي ندارد بايد ابهاماتي پيش بيايد و آشفتگي‌هاي پيش بيايد. فتنه هم در آن اشفتگي است. حق و باطل قاطي شود. باطل رنگ حق بپوشد حق آميزه‌اي با باطل پيدا كند آدم در حيرت باقي بماند. آن موقع يك شكلش بود الآن هم شكل ديگر آن. خوب در اين آشوب‌ها و فتنه‌ها و آشفتگي‌ها و به هم ريختگي‌ها و تيرگي‌ها و غبار‌آلودگي فضا چه بايدكرد؟   دو تا سلاح احتياج داريم براي اينكه در اين امتحانات موفق باشيم و مسابقه را ببريم. يكي شناختمان را بايد تقويت كنيم بصيرت را بايد تقويت كرد. سطحي نگر نباشيم. ساده انديش نباشيم. يكي بايد اراده را قوي كرد. دنبال بهانه نگرديم كه از وظيفه‌مان فرار كنيم. اين دو چيز را بايد كسب كرد. هيچكس به طور ارثي اينها را ندارد. اين دنيا براي اين است كه اين چيزها را پيدا كنيم، ولي طبيعي است اينطور هم نيست كه هركسي در عالي‌ترين مرتبه شناخت قرار بگيرد. مراحل مختلف است استعدادها فرق مي كند شرايط زندگي فرق مي كند يكي جوان است، يكي پير است، يكي تجربه زياد دارد، يكي كمتر تجربه دارد، يكي تخصص در رشته‌اي دارد، يكي ندارد، به هر حال جوري نيست كه همه شناختها در حد اعلي باشد. خواه ناخواه متفاوت است.   اين است كه ما ناچاريم در بعضي جهات از شناخت ديگران كمك بگيريم. اگر مي توانيم شناختمان را تقويت كنيم خيلي خوب است. اما مي دانيم اينطور نيست كه نمي شود در شناخت اسلام در همه ابعاد آن در قله قرار بگريم و هم در موضوعات سياسي و شناخت دسيسه‌ها مسلط باشيم و همه چيز را خوب درك كنيم. طبيعتاً اينطور نمي شود. در اين جهت كمك بزرگي كه خداي متعال به ما كرد مسئله ولايت فقيه است. ولي فقيهي كه عادل است با تقوا است 40 سال تجربه و عدالت او را مردم آزمودند احتمال اشتباه از او نمي‌رود.   ما بايد هميشه سعي كنيم سطح معلومات خود را از هم نسبت به اسلام و هم به موضوعات سياسي زياد كنيم. به هرحال اين يك راه بزرگي است كه خدا پاي ما گذاشته كه مسئوليت‌ مان كم باشد.   اما مسئوليت دوم ما چيست؟ مسئوليت تقويت اراده ماست و حرفي را كه مي‌زند عمل كنيم. چيزي را كه رهبر فرمود اطاعت كنيم. اين از آن اولي مشكل تر است. آنهايي كه سال‌ها در ركاب پيغمبر و منبر او و منبر علي بودند سر هر بهانه‌اي مخالفت مي‌كردند ما كه هيچ كدام از آنها را زيارت نكرديم و مركبي روي كاغذ ديديم احتمال كه مبتلا شويم به خودخواهي و فريب شيطان و هواي نفس كم نيست. اين يكي را فقط بايد خود ما تمرين كنيم تمرين اطاعت، تمرين تقويت اراده اين را خودمان را بايد تمرين كنيم. البته اينجا يك كمكي هست كه ما شيعه‌ها داريم ديگران كمتر دارند آن‌هم توسل است. نقش بسيار مهمي در تربيت اراده درستي راه ما دارد. بنابراين مثل دو دو تا چهارتا اول بايد منتظر مسابقات سخت‌تر باشيم. منتظر امتحانات پيچيده‌تر باشيم. قاعده اين است. ثانياً راه نجات از اينها يكي كسب معرفت بيشتر است و يكي كسب اراده است. علم و تقوا.   براي علم كمك خدا اضافه بر همه چيز به ما داده است وجود ولي فقيه است اطاعت او اطاعت خدا و رسول است "فقد جعلته حاکماً الرد عليه کالرد علينا" و دوم توسل ما به سيد‌الشهدا و ساير اهل بيت صلوات‌الله عليه اجمعين. نكته‌هايي كه فرموديد دقيقاً مشخصات مسابقات پيچيده و سخت است. وقتي يك‌راهي كاملاً روشن است و ابهامي ندارد و تاكتيك‌هاي طرف تقريباً معلوم است پيروزي خيلي مشكل نيست. در يك مسابقه كشتي هم طرف اگر بداند چه فني را بزند خودش را آماده مي‌كند و برنده مي‌شود. مشكل اين است كه نداند چه فني را بزند. حالا اين ندانستن شكل‌هاي مختلفي دارد. تلاش در اينكه آدم خوب بفهمد خود اين يك جهت است. ما هميشه نبايد به حجم كار نگاه كنيم، بايد به ارزش كار نگاه كنيم. در‌واقع اين امتحانات براي اين است كه انسان ساخته مي‌شود. خدا با يك "كن فيكون" مي‌توانست همه چيز را زير و رو كند. اين بساط كه راه افتاده براي اين است كه ما تقويت شويم، ساخته شويم و رشد كنيم. بنابراين هرچه فهم ما عميق‌تر شود كه لازمه‌اش خيلي موارد خون دل خوردن و دندان روي جگر گذاشتن است. اين رشد است، پيروزي است. نبايد اين فكر را كرد كه چون اينجا هيچ كاري نمي‌توانيم بكنيم و خون دل مي‌خوريم، پس هيچ است، كاري نكرديم و آن وقتي كه مي‌توانستيم داد بزنيم و شلوغ كنيم خيلي كار مي‌كرديم، نه! آن، كار نيست. كار آن است كه رشد پيدا كنيم، بندگي ما تربيت شود، آمادگي ما براي اطاعت خداوند بيشتر شود. شما ببينيد در همين فرمايش اميرالمومنين كه عرض كردم روي قسمت‌هاي آن مي‌شود خيلي فكر كرد، فرمود من نگران بودم و شب خوابم نبرد، آن‌قدر مسئله را زير و رو كردم تا رسيدم به اين كه يا بايد با اينها بجنگم يا كفر بورزم. اميرالمؤمنين 25 سال با كسي نجنگيد، مي‌بينيد چه كارهايي مي‌شود بخصوص در زمان عثمان كه همه فهميدند، تنها علي نبود كه اين را درك كرد. ضعيف‌ترين مؤمنين هم فهميدند و شورش كردند و كشتند.   در كنار اين فكر و كارهاي تشكيلاتي و چيزهايي از اين قبيل ما بايد برنامه‌هاي عبادي خود را تقويت كنيم. اين پيوندهايي است كه ما را به مركز قدرت وصل مي‌كند. نيروهاي قوي‌تري در ما ايجاد مي كند تا بتوانيم كسب انرژي كنيم. در زمان خودمان راه دوري نرويم، چندسالي كه امام در زمان مرحوم آيت‌الله بروجردي هيچ حركتي نبود، بعد از رحلت آقاي بروجردي آرام‌ آرام زمينه‌اي براي حركت فراهم شد در حد اعلاميه، آن وقت‌ها امام كم كار بود؟ همان فكرها و همان عبادت‌ها او را ساخت تا بتواند براي پيروزي انقلاب رهبري جامعه بلكه رهبري دنيا را بر‌عهده گيرد. بنابراين توصيه بنده اين است به كارهاي كيفي، كم اهميت ندهيد، چون باعث مي‌شود هم بصيرت خودتان افزوده شود هم ديگران را بيشتر آگاه مي‌كنيد. چه نسبت به اسلام و چه نسبت به موارد خاص تكليف كه بايد اجرا شود. اين روشن‌گري‌ها خودش بزرگترين عبادت است. به‌هرحال تير و تفنگي در كار نباشد همين كه آدم طبق تكليف خودش در چارچوبي كه رهبر تعيين مي‌كند به روشنگري بپردازد. خود اين عبادت و جهاد بزرگي است. آنچه در اين جهاد آفت است اين است كه آدم مغرور شود به فكر و تشخيص و نظر خودش و صاحب‌نظران فعاليت‌دار را فراموش كند، اين در مورد شناخت خيلي اهميت دارد. جوان‌ها بيشتر مبتلا مي‌شوند، چون طبع جوان به غرور آشناتر است. كساني هستند كه چون فكر كردند يك چيز را فهميدند همه چيز را مي‌فهمند قرآن هم خوب مي‌فهمند حديث هم خوب مي‌فهمند يك وقت مي‌بينيد كار به جايي مي‌رسد كه خود را با امام زمان مساوي مي‌بيند. نمونه‌اش هست.   يكي هم در موقع عمل دنبال راحت‌طلبي و بهانه‌گيري نباشند. اگر شمشير را غلاف می كنيم نه به خاطر هراس است، دندان روي جگر مي‌گذاريم. يك نكته‌اي عرض كنم حتي در اين مواقع گاهي افشاگري‌هاي غيرمتعارف هم مي‌تواند مفيد باشد شما مي‌توانيد يكي از دستوراتي كه فقه شيعه دارد مسئله تقيه است: "ان التقیة دینی و دین آبائي"ما كساني را داشتيم كه تقيه نكردند و رفتارشان مورد تأييد ائمه بود. سعيد بن جبير يكي از اصحاب بود، وقتي حجاج احضارش كرد گفت سب علي بكن. ما دستور داريم اگر وادارتان كردند بد بگوييد، بگوييد. تقيه كنيد. او شروع كرد به مدح علي كردن گفت دستور مي‌دهم زبانت را در بياورند، او عاشقانه صحبت كرد كه چه افتخاري بالاتر از اين. دستور داد كه يك جلادي از پشت گردنش را سوراخ كند و زبانش را درآورد و او با خنده مستانه جان داد. اينها كه مجبورشان مي‌كردند سب كنند ولي مدح مي‌كردند طرف را ديوانه مي‌كرد يعني در مورد زيارت قبر سيد‌الشهدا حالا اين ايام چند نفر شهيد شدند چه افتخاري بالاتر از اين. چه قدر دست و پا بريدند كه مردم نروند زيارت كربلا با همين‌هاست كه كربلا، كربلا شد. وگرنه من و تو كربلا نمي‌دانيم. البته اينها بي‌گدار به آب زدن نيست. گاهي شرايطي پيش مي‌آيد كه صاحب‌نظر باشد خودش يا دستور رهبر را داشته باشد گاهي كارهايي مي‌شود كه از چندساله مبارزه ارزش بيشتري دارد. روشنگري‌هايي انجام مي‌گيرد كه مدت‌ها آدم سخنراني كند و كتاب بنويسد بيشتر است. در هيچ كاري بن‌بست نداريم. نگران نبايد باشيم كه هيچ‌كاري نمي‌شو كرد. حتي آدم مي‌تواند يك نفر را راهنمايي كند خيلي با ادب و متانت. آدمهايي ه لياقت دارند هدايت شود حالا چه نسبت به اساس اسلام و معارف اسلامي و چه نسبت به وظايف اسلامي و سياسي و اجتماعي و به هرحال اگر آدم اخلاص داشته باشد و بخواهد خداوند هدايتش كند خداوند رهنماي مي‌كند. جاي نگراني نيست. نگراني آن است مبادا مغرور شويم، مبادا تنبل شويم. يا درعمل تنبلي كنيم و يا به عملمان مغرور شويم. اين دو خطري است كه ما را تهديد مي‌كند. وگرنه بن‌بستي وجود ندارد هميشه با نشاط و روي باز بايد پيش رويم.   از خداي متعال درخواست مي كنيم كه سايه مبارك مقام معظم رهبري را تا ظهور حضرت ولي بر سر همه ما عصر مستدام بدار، توفيق طاعت و شكر اين نعمت را به همه ما مرحمت فرما هرگونه شك و شبهه را در اين زمينه خارج كن بر توفيقات ايشان بيافزاي و همچنين دست ما را از اهل بيت كوتاه مفرما. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته     /1001/  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 188]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن