واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به گزار روز يكشنبه خبرنگار فرهنگي ايرنا، يكي از فيلمسازان بلوك شرق كه شهرتي جهاني يافت و كارهاي او با استقبال گسترده اي روبرو شد، كريشتف كيشلوفسكي بود كه امروز هفتادمين سالگرد تولد وي است. اين كارگردان لهستاني تبار كه در ورشو به دنيا آمد در نوجواني وارد مدرسه آتش نشاني شد و پس از مدتي آن را رها كرد و به دانشگاه لودز رفت و در رشته تئاتر به تحصيل پرداخت. وي در سال 1968 ميلادي فارغ التحصيل شد و به ساخت مستند روي آورد كه از جمله آنها مي توان به كارگران 71 اشاره كرد كه در رابطه با اعتصاب هاي كارگري سال 1970 ميلادي بود. در همين دوره بود كه او با پديده سانسور در فرهنگ و هنر لهستان آشنا و فيلمش با مميزي هاي بسيار به نمايش گذاشته شد. به همين خاطر نيز كيشلوفسكي پس از مستند شرح حال كه درباره دفتر مركزي حزب كمونيست بود، به فيلم داستاني روي آورد و با فيلم تلويزيوني كاركنان(1975) نخستين جايزه سينمايي خود را از جشنواره فيلم مانهايم دريافت كرد. فيلم بعدي او با عنوان جاي زخم نيز زندگي گروهي از مهندسان را در شهري كوچك به نمايش مي گذاشت. خوره دوربين كه از تلويزيون كشورمان نيز پخش شد، فيلمي خوش ساخت و عميق درباره كارمند ساده ايست كه با خريد يك دروبين هشت ميليمتري، زندگي اش دچار تغيير و تحولات اساسي مي شود. در واقع مي توان گفت كه شكوفايي هنري كيشلوفسكي با همين فيلم آغاز شد كه در نهايت به سه رنگ ختم شد. در دهه 80 ميلادي، وي با فيلم هاي بخت كور و بي سرانجام به شدت با حكومت وقت لهستان مشكل پيدا كرد و فيلم هايش با مميزي هاي بسيار روبرو مي شد. كريشتف پيه سويچ كه وكيل دادگستري بود در جريان ساخت فيلم بي سرانجام كه درباره دادگاه هاي سياسي اين كشور در دوران حكومت نظامي بود با كيشلوفسكي آشنا و به فيلمنامه نويس ثابت كارهاي او تبديل شد كه اين همكاري تا زمان مرگ كارگردان نيز ادامه داشت. وي در سال 1988 ميلادي يكي از بهترين كارهاي عمرش را انجام داد كه آن هم چيزي جز ساخت سري ده فرمان نبود. او براساس ده فرمان حضرت موسي(ع) مجموعه اي به شدت تكان دهنده و تاثيرگذار را با محوريت اخلاق و مذهب را روانه پرده نقره اي كرد. نكته جالب درباره ده فرمان، توليد آپارتماني آن بود كه هزينه ها را تا حد زيادي كاهش مي داد. در اين ميان دو فيلم كه ظرفيت فيلم بلند را داشتند به نام هاي فيلمي كوتاه درباره كشتن و فيلمي كوتاه درباره عشق به صورت مستقل عرضه شدند. در يكي از فرمان ها، شاهد زندگي پدر و پسري هستيم كه پدر اعتقادات مذهبي چنداني نداشته و براي دادن اجازه به پسر براي اسكي روي يخ، قطر يخ را محاسبه كرده و سپس اجازه رفتن مي دهد! اما يخ درست از همان جا شكسته و پسر به حالت مرگ به بيمارستان برده مي شود. حال شاهد پدري هستيم كه به كليسا رفته و نجات تنها فرزندش را از خدا مي خواهد. اين بخش تكان دهنده و به شدت تاثيرگذار بگونه ايست كه تا مدتها از ذهن تماشاگر بيرون نرفته و به تفكري عميق وامي دارد. چيزي كه عصاره سينماي كيشلوفسكي بوده و همچنان پس از گذشت سال ها فيلم هايش را سرپا نگه داشته است. موفقيت فيلم هاي ياد شده سرمايه گذاران اروپايي بسياري را به سوي او كشاند كه در اين ميان مارين كارميتز فرانسوي و كمپاني اش موفق تر از ديگران عمل كرده و تهيه چهار فيلم پاياني اين كارگردان برجسته را برعهده گرفتند. زندگي دوگانه ورونيك با بازي ايرنه ژاكوب بود كه نمايش هاي جشنواره اي موفقي داشت و در اكران نيز سرمايه خود را با سدي نه چندان زياد بازگرداند. پس از اين فيلم كيشلوفسكي همراه با پيه سويچ به كار روي سه گانه محبوبش با عنوان سه رنگ آبي، سفيد و قرمز پرداخت و كمال هنري خود را با ساخت آنها رقم زد. در آبي با زني به نام ژولي روبروييم كه همسر و فرزندش را در سانحه رانندگي از دست داده و تصميم به خودكشي دارد. وي پس از عدم موفقيت در اين كار به فكر فراموش كردن آنها افتاده و تلاش زيادي را براي اين امر به كار مي گيرد. در اين فيلم همكاري كيشلوفسكي با آهنگساز هميشگي اش(پرايزنر) به اوج خلاقيت رسيد و به كليدي براي حل معماي فيلم تبديل شد، زيرا شوهر مرده ژولي آهنگسازي بوده كه قطعه اي را براي او به يادگار گذاشته است. ديگر نقطه قوت فيلم، بازي درخشان ژوليت بينوش است كه دوران طلايي بازيگري خود را با آبي كليد زد. در سفيد كه آن هم به مانند آبي در پاريس مي گذرد با آرايشگري لهستاني به نام كارول آشنا مي شويم كه با همسرش(دومنيك) مشكلات بسياري دارد كه در نهايت به طلاق منجر مي شود. كارول كه حساب بانكي اش توسط همسر سابقش مسدود شده با ميكلاي آشنا شده و همراه او به لهستان مي رود. وي پس از بازگشت به پاريس زمينه را براي انتقام از دومنيك فراهم مي سازد. در اين فيلم كيشلوفسكي به مفهوم بنيادين برابري پرداخته و تاكيد بسياري روي آن كرده است. بخش پاياني اين سه گانه درخشان و تماشايي با عنوان قرمز به سرنوشت و شناخت خويشتن پرداخته و به زندگي آدم هايي مي پردازد كه در كنار هم قرار داشته و بارها وارد زندگي يكديگر شده و يا از آن خارج مي شوند، بي آنكه هرگز با يكديگر آشنايي عميقي پيدا كنند. كيشلوفسكي در اينجا مفاهيم مطرح شده در آبي و سفيد را كامل كرده و قرمز را به كمال هنري از جهات مختلف رسانده است. شخصيت پردازي در اينجا در اوج قرار داشته و به اصطلاح عمق دارند. سه رنگ جايزه زيادي را براي اين كارگردان بزرگ به ارمغان آورد كه از جمله آنها مي توان به شير طلاي بهترين فيلم و شير نقره بهترين كارگردان از جشنواره ونيز و نامزدي اسكار بهترين فيلم خارجي زبان براي هرسه فيلم اشاره كرد. كيشلوفسكي در سن 54 سالگي حين عمل جراحي قلب باز در پاريس درگذشت و در گورستاني در ورشو به خاك سپرده شد. جالب اينكه بالاي سنگ قبر او مجسمه اي از انگشتان شصت و اشاره دو دست كه همان كادر معروف فيلمبرداري را تشكيل مي دهند، قرار داده شده كه همچون خود وي خاص و غريب جلوه مي كند. از: محمد جليلوند فراهنگ ** 1983 ** 1071
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]