محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830904205
گفته هايی از امپدوكلس
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: هنگام تولد گريستم و زاريدم چون سرزمين نا آشنا را ديدم... قسمت هايي از كتاب «درباره طبيعت» 1- اي خدايان، شما ديوانگي (مردمان) را از زبان من دور كنيد و از دهان پرهيزكار من بگذاريد كه جويبارهاي پاك فروريزد! به تو نيز اي موس(الاهه) كه خواستگاران فراوان داري، اي دوشيزه سپيد بازو، التماس ميكنم كه با راندن ارابه فرمانبر افسار من(به جايگاه) تقوي، بگذار انچه را براي زادگان يكروزه(انسانها) مجاز است بشنوم. ترا گلدسته هاي ستايش و افتخار از سوي ميرندگان وادار نميكند كه انها را از ايشان بپذيري، براي اينكه چيزي بيش از انچه قانون مقدس مجاز كرده است، جسورانه بر زبان اوري و بدين سان بر بلندترين قله دانايي بنشيني. اكنون بيا و با هر يك از افزارهاي(ادراك) هر چيز اشكار را درست بنگر و به بينايي بيشتر اعتماد مكن تا به شنوايي، يا به گوش بلند اواز خود بيشتر مطمئن مباش تا به گواهي روشن زبان(چشايي يا ذائقه) و از اطمينان به اندامهاي ديگر نيز در هر جا گذرگاهي به سوي ادراك هست، خودداري مكن، بلكه به هر چيز آشكار بينديش. 2- اما به بهتران ايمان نداشتن بسي خوي بد نهادن است. اما تو همانگونه بياموز كه موس(الاهه راهنما) شايسته اعتماد ما فرمان ميدهد، پس از اينكه اين سخنان در ژرفاي دلت از غربال بگذرد. 3- نخست از چهار ريشه همه چيزها بشنو: زيوس درخشنده، هِرِه زندگي بخش، آيدونيوس و نِستيس كه با اشكهاي خود سرچشمه هاي آدميان را روان ميسازد. 4- آخشيجان(عناصر): نازاييده شده. 5- هيچيك از همه چيزهاي ميرا، زايش ندارد و هيچ پاياني هم در مرگ ويران كننده نيست. بلكه تنها آميزش و جدايي آميخته شده هست. زايش ناميست كه آدميان بدانها نهادند. 6- اما ايشان، هنگاميكه نور و هوا بهم مياميزند و بشكل ادمي در ميايند، يا جنس جانوران وحشي يا گياهان يا پرندگان، ميگويند اينها زاييده شده اند و هنگاميكه اينها(عناصر) از يكديگر جدا ميشوند انرا مرگ بداختر(مينامند) انچه را درست است نميگويند. اما من نيز به پيروي از رسم معتاد همين(نامها) را بكار ميبرم. 7- ابله كودكان! زيرا انديشه هاي دوررس ندارند، چون پديد امدن چيزي پيش از اين ناموجود را انتظار دارند، يا اينرا كه چيزي بميرد و همگي از ميان برود. 8- زيرا از انچه كه به هيچ روي هستنده نيست پديد امدن چيزي ممكن نيست، و اينكه هستنده نيز بكلي از ميان برود، انجام ناپذير و ناشنيده است؛ زيرا هميشه در همان جايي خواهد بود كه يك بار در ان استوار شده است. 9- در كل هيچ چيز نه تهي نه لبريز است. 10- در كل، ههيچ چيز تهي نيست. پس از كجا چيزي ميتواند بر ان افزوده شود؟ 11- من از يك دوگانه مي اگاهانم: يكبار چنان ميگردد كه تنها واحد از كثرت باشد گاه ديگر باز از هم جدا و كثرتي پديد امده از واحد است. پيدايش چيزهاي فناپذير دوگانه و مرگ انها نيز دوگانه است. زيرا بهم گردامدن همه انها (يعني آخشيجها يا عناصر) چيزي را پديد مياورد و نيز تباه ميكند. ديگري كه پرورش يافته، بار ديگر كه اين چيزها از هم جدا شوند پراكنده ميگردد، و اين مبادله همواره و پيوسته، هرگز باز نميايستد. يك زمان در اثر مهر(عشق) همه چون يكي بهم ميپيوندند، زمان ديگر در اثر افند(ستيزه) نافرخنده از هم جدا ميشوند. بدينسان تا انجا كه واحد اموخته است كه از كثرت پديد ايد و بار ديگر از واحد راكنده شده، كثرت روي دهد، انها(چيزها) پديد ميايند، دورانشان پايدار نيست، اما از انجاكه مبادله انها هرگز باز نمياستد، هميشه بيحركت همواره در دايره اي هستند. 12- يك زمان چنان ميگردد كه تنها واحدي ناشي از كثرت است. درزمان ديگر ازهم جداميشود تاكثرتي ناشي از واحد باشد. اتش و اب و خاك و فرازاي نامحدود هوا و همچنين افند نفرين شده جدا از انها با وزن يكسان در همه جا و عشق(مهر) در ميانه با درازا و پهناي يكسان. 13- اينها(آخشيجها) همه همسانند و در پيدايش همسنند. اما هريك فرماني ديگر دارد و هر يك داراي خوي ويژه اي است، ودر گردش زمان هريك به نوبت تسلط مييابد. در كنار اينها هيچ چيز پديد نميايد و هيچ چيز از ميان نميرود زيرا اگر انها پيوسته از ميان ميرفتند اصلن ديگر نميبودند. و چه ميتوانست اين كل را افزايش دهد؟ و از كجا ميامد؟ و نيز چگونه انها از ميان ميرفتند؟ زيرا هيچ چيز بي انها نيست. نه، تنها انها هستند. اما چون درهم ميدوند، گاه اين چيز پديد ميايد، گاه انچيز و همواره و هميشه همانند. 14- اين (كشاكش دو نيروي عشق يا مهر و افند) در توده اندامهاي ادميان فناپذير اشكار است. يكزمان بوسيله مهر همه اندامهايي كه نصيب تن شده اند، در قله شكوفاي زندگي، در يكي بهم ميپيوندند، و در زمان ديگري گسسته شده، در اثر نيروهاي بدكار افند، هريك جدا مانده، بر شكستگيهاي ساحل زندگي سرگردان ميشود، و همچنين است براي بوته هاي گياهان و ماهيان خانه در اب و درندگان كوه نشين و كبوتران معلق زنِ بالگستر. 15- انها(آخشيجها) در چرخش دايره بنوبت فرمان ميرانند و در يكديگر از ميان ميروند و در نوبت مقدر ميرويند. زيرا تنها اينها هستند، اما چون در يكديگر ميدوند انسانها و نژادهاي جانداران ميشوند در حاليكه گاه در اثر نيروي مهر در يك نظام يگانه بهم ميپيوندند، و گاه نيز در اثر نيروي نفرت اميز افند(ستيزه) هر يك از ديگري جدا ميشود تا اينكه بار ديگر در كل وحدتي هم روييده قرار گيرند. بدينسان تا انجاكه واحد اموخته است كه از كثرت پديد ايد و بار ديگر از واحد گسسته شده كثرت صورت گيرد تا به ان حد چيزها پديد ميايند. و دوران زندگيشان پديدار نيست اما تا انجا كه مبادله هميشگي انها هرگز باز نمي ايستد هميشه استوار و بيحركت در دايره هستند. 16- در انجا(دايره مهر) نه اندامهاي چابك خورشيد را ميتوان از هم جدا كرد نه نيروي انبوه زمين نه دريا را. اسفايروس(كره هستي) گرد شده چنين پابرجا در يك هماهنگي پنهاني استوار است و از تنهايي احاطه كننده خود برخوردار. 17- اما چون افند بزرگ در اندامهاي ان(اسفايروس) روييد و بزرگ شد و به هواي افتخار بيرون جهيد، چون ان زمان سرامد كه براي انها(مهر و افند) بنوبت از راه سوگندي همه جا گسترده معين شده است. 18- اكنون من به ان راه ترانه اي باز ميگردم كه پيش از اين نهاده بودم، و از گفته هايم گفته ديگري بر ميچينم- انراهي كه چون افند به ژرفترين عمق گرداب رسيد و مهر در ميانه اين گرداب جاي گرفت، انگاه همه اين چيزها بهم پيوستند تا تنها يكي باشد. نه ناگهان، بلكه به خواست خود از يكجا و جاي ديگر هريك بهم گرد امدند، و از اين درهم اميختگي، بيشمار نژادهاي ميرندگان برون امدند. اما بسي چيزها، نا اميخته در ميانه اميزنده ها برجاي ماندند، ان چيزهايي كه افند، انها را اويزان نگه داشته بود؛ زيرا ان خود را يكپارچه از همه انها به دورترين حد دايره كنار نكشيده بود، بلكه برخي از ان در درون(اسفايروس يا واحد كل آخشيجها) مانده بود و برخي ديگر از ان از اندامهاي اخشيجها بيرون رفته بود. اما به همان اندازه اي كه اين همواره به بيرون ميدويد، به همان اندازه همواره هجوم مهر انديش و جاويدان مهر سرزنش ناپذير چيره ميشد و ناگهان چيزهايي فناپذير شدند كه از پيش خود را مرگ ناپذير ميشمردند، چيزهايي اميخته شدند كه پيش از ان نا اميخته بودند با عوض كردن راههاي خود. و از اين درهم اميختگيها، بيشمار نژادهاي هستنده هاي مرگ پذير بيرون ريختند با همه گونه شكلها كه اعجوبه اي براي تماشاست. 19- و چون انها بهم گرد امدند، افند اندك اندك به بيرونترين حد بازگشت. 20- اما(گوي خورشيد) كه بهم گرد امده بدور اسمان بزرگ ميچرخد. 21- اما ان (ماه) پرتوهاي(خورشيد) را هرگاه كه از زير ان(ماه) ميگذرد قطع ميكند، و ان اندازه از زمين را در سايه ميگيرد كه به پهناي ماه درخشان چشم است. 22- اين زمين است كه شب را ميسازد، با امدن بر سر راه پرتوهاي(خورشيد). 23- بر ان(زمين) بسياري سرهاي بي گردن بيرون جستند، بازوان برهنه محروم از شانه و ساعد به هر سو ميرفتند، و چشمان تنها پرسه ميزدند. نيازمند پيشانيها. 24- اندامهاي به هرسو سرگردان و در جستجوي اميزش باهم بودند. 25- بسياري موجودهاي دوچهره با پستانهاي دو طرفه پديد امدند، بعضي از نژاد گاوان با چهره ادمي، و بعضي ديگر بيرون جستند از نژاد ادمي با سرهاي گاو، و موجودهاي دورگه نيمي مرد و نيمي زن، معمولن با اندامهاي جنسي تيره رنگ. 26- اكنون بشنو كه چگونه اتش جدا شده، جوانه هاي شبگير مردان و زنان پراشك و مويه را پديد اورد، زيرا اين گفتار نه دور از هدف است نه نااگاهانه. نخست از زمين شكلهاي ناهنجاري برخاستند كه از اب و گرما هردو سهمي معين داشتند. اينها را اتش به بالا فرستاد چون ميخاست كه به همانند خود(اتش اسماني) برسد، اما هنوز انها نه شكل اندامهايي عشق انگيز اشكار داشتند نه اواز و عضوي كه ويژه ادميان است. 27- اما سرشت(طبيعت) اندامهاي(ادميان) از هم جداست. بخشي از ان در تن مرد است(بخشي در تن زن). 28- در زهدان پاك ريخته شدند(نطفه هاي زن و مرد) بخشي از ان كه با سرما برخورده است زنان را پديد مياورد و {ان بخشي كه با گرما بر ميخورد مردان را ايجاد ميكند. } 29- زيرا بخش گرمتر شكم(رحم) پديد اورنده نر است، و بدين علت است كه مردان سيه چرده و داراي اندامهاي ستبرتر و پر مويترند. 30- اما اگر اعتقاد تو در اينباره هنوز ناقص مانده است كه چگونه از اميزش اب، خاك، و هوا، و خورشيد(اتش) اينهمه شكلها و رنگهاي چيزهاي فناپذير پديد امدند و هم اكنون نيز پديد ميايند، كه بوسيله مهر بهم پيوستند. 31- در ان هنگام كه مهر پس از اينكه خاك را در اب باران خيسانده بود، و از اينسو به انسو ميرفت، شكلها را به اتش تند داد تا خشك شوند. 32-... گرد فانوس ان پوشش ميگذارند تا هرگونه باد را از ان دور سازد و اين پوشش نفس باد وزان را پراكنده ميكند، اما روشنايي از درون ان بيرون ميجهد، زيرا بسي لطيفتر است و با پرتوهاي زوال ناپذير بر استانه ميتابد، همانگونه نيز، در ان هنگام اتش ازلي، محدود در غشائها و پرده هاي نازك در پس دوشيزگان گردچشم(يعني مردمك چشمها) كمين كرد، و اين(پرده ها يا نسجها)بوسيله گذرگاههاي شگفت انگيز خدايي سوراخ سوراخ شده بودند و اين ابروها، ابهاي ژرفي را كه در اطراف جاري است بيرون نگه ميداشتند، اما اتش را از درون بسوي بيرون راه دادند زيرا بسي لطيفتر بود. 33- اما شعله پرلطف(چشم) فقط نصيبي اندك از خاك دارد. 34- بدينسان شيرين، شيرين را در برگرفت، تلخ بسوي تلخ شتافت، ترش بسوي ترش گراييد و گرم برسر گرم قرار گرفت. 35- همه چيز اينگونه دم و بازدم دارد. همه لوله هاي بيخون گوشتين دارند كه بر سطح بدنشان گسترده شده است. و در دهانه هاي اين لوله ها، بيرونترين قسمت پوست با مسامات بسيار سوراخ شده است بدانسان كه خونرا پنهان نگه ميدارد، در حاليكه گذرگاههايي ازاد براي گذشتن هوا بريده شده است. بدينسان چون خون رقيق از اينجا واپس ميرود هوا حبابزنان با موجهاي ديوانه وار به درون هجوم ميكند، و هنگاميكه خون بالا ميجهد، هوا بار ديگر بيرون ميوزد. درست مانند هنگاميكه دختري با يك اب بردار برنجين درخشان بازي ميكند و چون دهانه هاي لوله را روي ذدست خوشتراش خود ميگذارد لوله را در اب انبار سيمگون غوطه ور ميسازد، هيچ نمي بدرون ظرف وارد نميشود، بلكه حجم هوايي كه از درون به سوراخهاي تنگ هم فشار مياورد، از ان مانع ميشود، تا اينكه دختر جريان(هواي) فشرده شده را ازاد ميكند؛ اما پس از ان چون هوا بيرون ميايد حجمي برابر ان از اب بدرون(لوله) وارد ميشود. همچنين است هنگاميكه اب ته ظرف برنجين را پر ميكند، و دهانه يا گذرگاه ان بوسيله گوشت انسان(يعني دست) مسدود شده است؛ اما اب، هواي بيروني را كه تلاش ميكند داخل شود، واپس ميزند. زيرا بر دهانه هاي سطح بالاي صافكن فشار مياورد، تا اينكه(دختر) با دست(لوله) را ازاد كند، انگاه درست دبرعكس بار پيش چون هوا(از بالا) هجوم مياورد، اب به مقدار مساوي از زير بيرون ميريزد. بهمين سان چون خون رقيق خروشان، در اندامها روي به پس بدرون حمله ميكند، جريان هوا در همان لحظه مستقيمن با موجهاي خروشان واپس ميجهد. اما چون خون بار ديگر به بالا ميجهد، مساوي با ان، هوا در بازدم بيرون ميشود. 36- بدينسان همه چيز داراي بهره اي از تنفس و بوست. 37- بدين سان همه چيز به فرمان سرنوشت(توخه) داراي هوش است. 38- (قلب) ساكن در درياي خون، كه در دو سوي مخالف در جهش است درست جايگاه چيزي است كه ادميان انرا انديشه مينامند، زيرا خون پيرامون قلب ادميان انديشه ايشان است. 39- زيرا ما خاك را بوسيله خاك ميبينيم، اب را بوسيله اب، هوا را بوسيله هواي خدايي، اما اتش را بوسيله اتش ويرانگر، مهر را بوسيله مهر و افند را بوسيله افند. قسمت هايي از پالايشها(كاثارموي) 1- اي دوستان كه در شهري بزرگ بر قله صخره زردفام اكراگاس ساكنيد، اي انجام دهندگان كارهاي نيك و پناهگاههاي پرحرمت بيگانگان، اي در زشتكاري نا ازمودگان، درود بر شما! اكنون من در ميان شما چون خدايي مرگ ناپذير نه مردي فناپذير پرسه ميزنم و در ميان همه چنانكه شايسته است محترمم، اراسته به سربندها و گلحلقه هاي افشان. هنگاميكه به شهرهاي باشكوه، به ميان مردان و زنان ميايم ستايش ميشوم و هزاران نفر بدنبال من ميايند و ميپرسند كه راه سود كدام است. بعضي نيازمند پيشگويي و بعضي كه زماني دراز از دردهاي گران سوراخ شدند، خواستارند كه براي همه گونه بيماريهاي خود وحي درمان بخشي بشنوند. 2- اين حكم جبر است و فرمان خدايان، كهن و جاويد و مهر شده به سوگندهاي فراخ كه هرگاه كسي از ملكوتيان(دايمون) كه از زندگي بسيار درازي بهره مند شدند، گنهكارانه يكي از اندامهاي خويشتن را به خون جنايت الوده كند، به پيروي از افند، يا به خطا سوگندي دروغ ياد كند، بايد سه ده هزار فصل، دور از گروه فرخندگان سرگردان شود، در طي زمانها به همه شكلهاي هستنده هاي فناپذير پديد ايد و راههاي درداميز زندگي را يكي پس از ديگري عوض كند زيرا نيروي هوا وي را بسوي دريا ميراند، و دريا اورا بر سطح خاك تف ميكند زمين او را در پرتوهاي خورشيد فروزان ميافكند و ان ويرا بار ديگر به گردابهاي هوا پرتاب ميكند. هريك ويرا از ديگري ميگيرد اما همه از او بيزارند. از ايشان اكنون يكي منم، رانده از خدايان و سرگردان، چون به افند خشم الود اعتماد كردم. 3- من تاكنون پسر، دوشيزه، گياه، پرنده و ماهي لال جهنده، بوده ام. 4- (هنگام تولد) گريستم و زاريدم چون سرزمين نا اشنا را ديدم. 5- در انجا زمين و خورشيد دوربين و جنگ خون اشام و هماهنگي با سيماي جدي، زيبايي و زشتي، شتاب و درنگ، درستي مهر اميز و ابهام سياه موي، پيدايش و زوال، خواب و بيداري، جنبش و ايست، شكوه تاجدار و پليدي، سكوت و اواز... (بودند). 6- واي بر تو اي نژاد ميرنده(ادمي) بينوا، اي سخت نافرخنده: از چنين كشاكشها و زاريها پديد امده اي! 7- و براي ايشان(ادميان دوره زرين جهان) نه خدايي چون آرس وجود داشت، نه كودويموس، نه زيوس پادشاه، نه كرونوس نه پوسايدون، بلكه تنها كوپريس شهبانو بود... ايشان او را با نذرهاي مقدسانه بر سر اشتي مياوردند و با جانوران رنگ شده و روغنهاي خوشبوي ساختگي و نذرهايي از مرمكي خالص و بخورهاي معطر و ريختن عسل زرين تيره بر خاك. با اينهمه قربانگاه به خون ناالوده گاوان نر اغشته نميشد، بلكه انرا در ميان ادميان بزرگترين ناپاكي ميدانستند كه اندامهاي خدايي(جانوران) را پس از گرفتن جان انها فرو بلعند. 8- پدر پسر خود را كه شكلش دگرگون شده است، بلند ميكند و دعا خوانان، سرش را ميبرد. ديوانه بزرگ! و ايشان(ملازمان قربانگاه) از تضرع قرباني آشفته اند. اما او(پدر) در برابر فريادهاي قرباني او را كشتار ميكند و در خانه خود جشني شيطاني فراهم ميسازد، و بهمينسان پسر نيز پدر را ميگيرد و فرزندان مادرشان و پس از اينكه زندگي را از انان سلب ميكنند، گوشت خويشاوند خود را فرو ميبلعند. منبع: fa.wikipedia.org گرداوري: گروه انديشه سيمرغ /thought
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 674]
صفحات پیشنهادی
گفته هايی از امپدوكلس
گفته هايی از امپدوكلس. هنگام تولد گريستم و زاريدم چون سرزمين نا آشنا را ديدم... قسمت هايي از كتاب «درباره طبيعت» 1- اي خدايان، شما ديوانگي (مردمان) را از ...
گفته هايی از امپدوكلس. هنگام تولد گريستم و زاريدم چون سرزمين نا آشنا را ديدم... قسمت هايي از كتاب «درباره طبيعت» 1- اي خدايان، شما ديوانگي (مردمان) را از ...
شستوشوي صورت با آب ليموي تازه
نمایش مستند " آخرین بخشی" در خانه هنرمندان · روش های کاهش مصرف برق در کولرهای گازی · گفته هايی از امپدوكلس · طرح ترور نصرالله بار ديگر ناكام ماند ...
نمایش مستند " آخرین بخشی" در خانه هنرمندان · روش های کاهش مصرف برق در کولرهای گازی · گفته هايی از امپدوكلس · طرح ترور نصرالله بار ديگر ناكام ماند ...
تصویر رنگی کم نظیر از تولد هیتلر
گفته هايی از امپدوكلس · فرهنگ ايثار و شهادت · 10 جواب تشخيص ريزش موي عادي از .. مستندساز: حمايت همه جانبه دولت از سينما سبب رشد آن ميشود ...
گفته هايی از امپدوكلس · فرهنگ ايثار و شهادت · 10 جواب تشخيص ريزش موي عادي از .. مستندساز: حمايت همه جانبه دولت از سينما سبب رشد آن ميشود ...
آيتالله جنتي: جشن شكست آمريكا در پيش است
گفته هايی از امپدوكلس · استقلال 500 میلیون برای یك بازی خیرخواهانه گرفت! پاسخ پرسپولیس به رئیس کمیته انضباطی: برای دیده شدن از شاخههای درخت پرسپولیس بالا ...
گفته هايی از امپدوكلس · استقلال 500 میلیون برای یك بازی خیرخواهانه گرفت! پاسخ پرسپولیس به رئیس کمیته انضباطی: برای دیده شدن از شاخههای درخت پرسپولیس بالا ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها