تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوانات. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826058500




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از حسین حاج فرج دباغ تا هِردِریست ایران!/به مناسبت توبه سروش!


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

    مرحوم دکتر شریعتی در کتاب" روشنفکر و مسئولیت‌های او در جامعه" (که موضوع یکی از سخنرانی‌های ایشان در حسینه ارشاد است)، می‌گوید:   «...روشنفکر به‌وسیله‌ ترجمه، به‌وسیله کپی و به‌وسیله تقلید به‌وجود نمی‌آید، تحصیل کرده و دکتر و معمار و مهندس، به‌وجود می‌آید، اما روشنفکر به‌وجود نمی‌آید. روشنفکر یعنی سواد نداشته باشد، نداشته باشد؛ فلسفه نداند، نداند؛ فقیه نباشد، نباشد؛ فیزیکدان و شیمیست و مورخ و ادیب و نویسنده نباشد، نباشد؛[ولی] جور تازه‌ای بیندیشد و بفهمد که چگونه مسئولیتی را باید حس کند و بر اساس این مسئولیت فداکاری کند.   اما روشنفکری که در مشرق، در جامعه‌ی اسلامی به‌وجود آمد، "ژان پل سارتر" می‌گوید چگونه تهیه کردیم روشنفکر را.   طرز تهیه‌ی روشنفکر در مقدمه کتابی از "فانون" به قلم "ژان پل سارتر"، این گونه بیان شده است: "ما در قرن 17و18و19 رؤسای قبایل، خان زاده‌ها، پول‌دارها، گردن کلفت‌های آفرقا، آسیا و... را می‌آوردیم، چند روزی در آمستردام، در لندن، در نروژ در بلژیک و در پاریس اینها را می‌چرخاندیم. لباس‌هایشان عوض می‌شد، روابط اجتماعی تازه یاد‌ می‌گرفتند، کت و شلوار می‌پوشیدند، پذیرایی تازه، اتومبیل سوار شدن، رقص و زبان و... را یاد می‌گرفتند، یک ازدواج اروپایی می‌کردند یا به شکل اروپایی ازدواج می‌کردند. زندگی اروپایی و آرزوی اروپایی شدن کشور خودشان را به‌وجود می‌آوردیم و اینها را می‌فرستادیم به کشور خودشان. همان کشورهایی که درِشان برای همیشه به روی ما بسته بود، ما در این کشورها راهی نداشتیم، نجس بودیم، جن بودیم، دشمن بودیم، از ما می‌هراسیدند، آدم ندیده بودند...»   ***   حسین حاج فرج ‌الله دباغ با نام مستعار "عبدالکریم سروش" فارغ التحصیل دبیرستان علوی و رشته داروسازی دانشگاه تهران، در اوایل دهه‌ی 50 به انگلستان رفت.   در آنجا همراه با تحصیل در رشته‌ی "شیمی تجزیه" به مطالعه فلسفه غرب پرداخت و در نهایت در رشته‌ی فلسفه علم، دکترا گرفت. در سال‌های تحصیل، کتاب "نهاد ناآرام جهان" را نوشت که مورد تأیید شهید مطهری و امام(ره) هم قرار گرفت و زمینه‌ی دیدار او با حضرت امام در پاریس را فراهم کرد.   در بحبوحه انقلاب، سروش همراه امام(ره) به ایران بازگشت و سعی کرد جایگاه خود را در بین علما، دانشمندان و یا روشنفکران، پیدا کند. اما هرگز نتوانست؛ و ندانست که کجا باید قرار گیرد و نقش چه کسی را ایفا کند؛ دکتر شریعتی و استاد مطهری یا کسروی و میرزا ملکم خان و یا نماینده‌ی کارل پوپر و دوید هیوم.   سروش ابتدا به عنوان استاد فلسفه و منطق و سپس شارح مثنوی پای به عرصه‌ی علمی و فرهنگی کشور نهاد. به مدد بیان نغز و شیوا به سرعت طرفداران زیادی به دور خود مجتمع کرد و سخنش بر سر زبان‌ها افتاد. اما همین تشتت آرا و اندیشه‌ها و تنوع شاخه‌ها و زمینه‌ها، از داروسازی و شیمی تجزیه گرفته تا فلسفه غرب و منطق صدرایی و عرفان مولوی، او را در دامگه تذبذب و تزلزل جایگاه قرار داد و چنانچه در ادامه و در تحلیل نظریات او مشاهده خواهد شد، سروش هم ستایش و هم سرزنش اکثر شخصیت‌های علمی و فرهنگی و یا سیاسی و روشنفکری را -که نام برخی از آنها از پیش آمد-، تجربه کرده است.   عبدالکریم سروش به‌واسطه نزدیکی و شاگردی استاد شهید مطهری و دکتر مهدی حائری یزدی و به پیشنهاد شهید بهشتی، به اولین شورای عالی انقلاب فرهنگی راه یافت و این دروازه ورود او به سرزمین هزار رنگِ هزارآواز سیاست بود. سرزمینی که شاید راه‌های پرپیچ و خم آن باعث شد، سروش مسیر صدرای شیرازی را گم کند، نهج البلاغه را فراموش و عرفان و مثنوی مولانا را با دمکراسی لذت‌جویانه و خود‌خواهانه غربی و جامعه باز و مدرن و اصالت عقل ابزاری، عوض کند.   اما سروش برای روشن نگه داشتن این راه طی نشده، از چراغ سخن و شعله قلم، به خوبی استفاده می‌کرد و بسیاری از مخاطبان و مستمعان را به مریدان و رهروان راهی تبدیل کرده بود که در آن پوسته و صدف بسیار زیبا تر از گوهر و هدف می‌نمود!   و البته همین زبان به ظاهر نرم و شیرین، بهترین جامی هم بود که با آن زهرِ بد و بی‌راه در کام مخالفین و منتقدین ریخته می‌شد. چرا که تلخی آن هرگز به چشم مریدان نمی‌آمد و فرارهای همیشگی صاحب سخن از مناظره و بحث علمی رو در رو، ضعف و زشتی تلقی نمی‌شد.   در ادامه سعی شده نظریات و آثار سروش در زیر تیغ تشریح به نمایش گذاشته شود و شخصیت او از سه بعد نظریات، تقابلات و نطقیات و سیاسیات، مورد واکاوی قرار گیرد.   نظریات   به جز مرحوم دکتر شریعتی -که قسمتی از متن سخنرانی ایشان در ابتد آمد- متفکران و روشنفکران دیگری هم بودند که به نقد روشنفکری در ایران پرداخته‌اند (در اصطلاح امروزی "نقد درون گفتمانی" کرده‌اند) از جمله جلال آل احمد در کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران" و خود عبدالکریم سروش در کتاب "رازدانی و روشنفکری و دین‌داری".   با وجود اختلاف نظرهای فراوان میان آنها در تعریف، نقد و آسیب شناسی روشنفکری، شاید بتوان "رها نشدن روشنفکران ایرانی از وابستگی به غرب در بدو تولد" را نقطه اشتراک و اتحاد میان آنها عنوان کرد.   البته در اینجا قصد پرداختن به مبدأ و منشأ نظریات و خاستگاه و آبشخور اندیشه‌های سروش را نداریم؛ اما با فتح باب این بحث و شرح و بسط نظریات او می‌توان به قضاوت نشست که طرح این اندیشه‌ها، بیش از همه آب در آسیاب چه کسانی می‌ریزد و زیر چرخ آسیاب آنها منافع چه کسانی را قربانی می‌کند.   نظریات دینی چالشی و بحث برانگیز سروش که بعضاً در بدو انتشار، فضای علمی و دینی جامعه را به شدت متشنج کرد، در ذیل 3 عنوان قابل دسته بندی است: "قبض و بسط تئوریک شریعت"، "صراط های مستقیم" و "بسط تجربه نبوی".   البته این 3 نظریه، سنگ بنای بسیاری از تئوری‌ها و نظریه پردازی‌های بعدی او هم شد. شرح و بسط و نقد هرکدام از این نظریات، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود که نه این مختصر را مجال آن است و نه خوانندگان آن را حال آن! اما بیان رئوس و اصول این نظریات و نتایج هریک، خالی از وجه نیست.   "قبض و بسط تئوریک شریعت"، عنوان مقاله هایی است که در سال 67 در مجله‌ی کیهان فرهنگی چاپ و بعد در قالب کتابی با همین عنوان منتشر شد.   این نظریه فارغ از حوالی و حواشی، دارای چند رکن اساسی است:   1)دین از معرفت دینی متمایز است و احکام دین جدای از احکام معرفت دینی است. (توضیح اینکه، دین، ثابت و صامت و مقدس و حق است اما معرفت دینی متغیر و ناطق و غیر خالص و غیر مقدس است)   2)معرفت دینی یک معرفت بشری است و مثل تمام معارف بشری با دیگر معارف از جمله معارف برون دینی ارتباط دارد.   3)معارف برون دینی متحول و نسبی و عصری هستند و معرفت دینی به‌واسطه رابطه‌ای که با آنها دارد، محکوم به تحول و قبض و بسط است.   طرح این نظریه شاید اولین رویارویی مستقیم سروش با روحانیت بود که تا حدودی هم به جنجال و منازعه کشیده شد و جواب‌های مفصل و متعددی در پی داشت. (ازجمله بنگرید کتاب‌های "معرفت دینی" و "قبض و بسط در قبض و بسطی دیگر"، نوشته آیت‌الله صادق لاریجانی، "شریعت در آیینه‌ی معرفت" آیت‌الله جوادی آملی، "نگرشی بر مقاله قبض و بسط تئوریک شریعت" آیت‌الله حسینی تهرانی)   "صراط های مستقیم" عنوان مقاله‌ی دیگری از سروش بود که در سال 76 در مجله کیان به چاپ رسید. مجله کیان بعد از کیهان فرهنگی پایگاه و تریبون آزاد سروش و هم‌فکرانش بود. این مقاله هم با کمی حواشی و اضافات در قالب کتابی با همین عنوان منتشر شد.   در "صراط های مستقیم"، سروش بحث تکراری و تا حدودی خاک خورده‌ی "پلورالیسم دینی" را مطرح می کند. ریشه بحث "پلورالیسم" و "کثرت گرایی" را باید در مسیحیت قبل از قرون وسطی جستجو کرد که بعد از مدتی هم وارد جهان اسلام شد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، چند کتاب در این زمینه ترجمه و تألیف شد که شهید مطهری و علامه طباطبایی در مقابله با آن، مباحثی را مطرح و منتشر کردند.   سروش با طرح این نظریه (به زبان ساده) در صدد نفی حقیقت مطلق و حقانیت یک دین خاص در مقابل سایر ادیان برآمد. او در این نظریه ادیان را در عرض هم و نه در طول هم مورد بازخوانی قرار می‌داد.   طرح این اندیشه‌ی سروش هم نقدهای فراوانی به همراه داشت. یکی از منتقدین، محسن کدیور -از دوستان سروش و کسی‌که از نظر فکری هم نزدیک به اوست- بود که او را دعوت به مناظره کرد. (البته قبل از انقلاب هم شهید مطهری در کتاب "عدل الهی" جواب‌های متعددی به این شبهه داده بود)   و اما نظریه "بسط تجربه نبوی" که نظریه نسبتاً مفصل‌تر و دارای تناقضات بیشتر با آراء علما و اندیشمندان و فقهای بزرگ شیعه است، طی مقالاتی در شماره 39 کیان مطرح و در سال 78 در کتابی با همین عنوان منتشر شد.   در "بسط تجربه نبوی" سروش تعریف خاصی از "وحی" ارائه می دهد و آن را نوعی تجربه خاص بشری از نوع تجربه‌های عارفان و شاعران و... قلمداد کرده و در ادامه، محصول این تجربه بشری را "دین" معنا می‌کند. درنتیجه سروش با طرح این نظریه، کاملاً جنبه‌ی الهی و آسمانی بودن دین را -که متضمن حقانیت آن و سعادتمندی عاملان احکام آن می‌باشد-، نفی می‌نماید.   سروش در ابتدای طرح تمام این نظریات علی الخصوص "بسط تجربه نبوی"، ظرف کلامش را مشحون از تلویح و تلمیح می‌کند. اما گه‌گاه در مقالات، مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها، پرده‌ی ایهام و ابهام را از مقابل کلامش می‌اندازد و آن تیره ترین نقاط اندیشه‌هایش، به چشم می‌آید. از جمله در مصاحبه اخیر نشریه هلندی که سروش در آن صراحتاً برای پیامبر "نقشی محوری در تولید قرآن" قائل می‌شود. همچنین موارد مشابه بسیاری که مرور برخی از آنها در شناخت عمیق‌تر از شخصیت سروش بی‌تأثیر نیست:   -سروش در مقاله‌ای تحت عنوان "خدمات و حسنات دین" می‌نویسد: «به گمان بنده، تعلیمات دینی علی الاصول برای حیات اخروی جهت گیری شده‌اند... سخن حق این است که این جهان را باید عقلا با تدبیرهای عقلانی اداره کنند...»   - در مقاله‌ای با عنوان "درخت دین و قیچی مدرنیته" که در همایش دین و مدرنیته سال86 در تهران ارائه شده بود، می‌نویسد: «روشنفكری دینی طریقت روشنفكران دیندار است. مدرسه ای فكری است كه هم از تجربه بشری بهره می‌جوید هم از تجربه نبوی و هیچ كدام را در پای دیگری قربانی نمی كند.»   -همچنین او در مقاله‌ای که در تاریخ 12/3/78 در روزنامه نشاط منتشر شد، می‌نویسد: « فرهنگ شهادت خشونت آفرين است.اگر كشته شدن آسان شد، كشتن هم آسان مي‌شود»   -در مناظره‌ای مکتوب با دکتر بهمن‌پور، حجیت سخنان ائمه و شأن مقام "امامت" را بالکل نفی می‌کند و آن را "برخلاف خاتمیت" بیان می‌نماید. (البته مشابه این افاضات را در کتاب بسط تجربه نبوی هم قبل از آن کرده بود)   -سروش در باب مهدویت معتقد است "مهدویت با سازندگی و برپایی حکوت دمکراتیک سازگاری ندارد" از اینجا که این نظر بیشتر با "انتظار ویرانگر" شیخ محمود حلبی (موسس انجمن حجتیه) سازگار است تا "انتظار سازنده‌ی" توصیه شده در دین، می‌توان ادعا کرد عبدالکریم سروش با اینکه همیشه در تحدید دین قلم فرسایی کرده و در تحریف آن داد سخن داده است، دل در گرو برخی فرق ضاله‌ی شیعه، من جمله "انجمن حجتیه" دارد که خاستگاه آن دبیرستان علوی(محل تحصیل دکتر سروش) بوده است.   و اما شاهکار اخیر سروش در ارائه نظرش راجع به قرآن را هم می‌توان بازیافت اندیشه‌های مکتب رمانتیسم اروپا در 2 قرن پیش، به حساب آورد! متفکران این مکتب –که بنای آن بر پایه‌ی احساسات و عواطف و تخیلات بشری گذاشته شده بود- وحی را امری تجربی و احساسی می‌دانستند. جی جی هِردر((J G Herder در کتاب "روح شعر عبری" می‌نویسد: «بهترين الگو براي الهامي بودن كتاب مقدس آثار هنري است؛ درست همانطور كه درباره الهامي بودن يك اثر نقاشي يا شعر يا رمان بزرگ سخن مي‌رانيم همين‌گونه مي‌توان در مورد كتاب مقدس نيز سخن گفت.» این جملات را مقایسه کنید با جملات سروش در مصاحبه با نشریه هلندی: «وحی "الهام" است. این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند؛... و شاعري، درست مانند وحي، يک استعداد و قريحه است.»   تقابلات و نطقیات   قصه مقابله‌ها و مناظره‌های سروش با طیف‌های مختلف از جریان‌های فکری، فلسفی و سیاسی، سر دراز دارد. اما به اجمال می‌توان به 4 گروه "روحانیت"، "سیدحسین نصر و سنت‌گرایان"، "شریعتی و هواداران" و "فردید و هایدگریست‌ها" که در نوک پیکان حملات سروش قرار گرفتند، اشاره کرد.   مقابله سروش با "روحانیت" در پی طرح نظریه قبض و بسط، بصورت جدی آغاز شد. سروش که خود را یک زمان برخاسته از روحانیت می‌دانست و افتخار شاگردی شهید مطهری را داشت (و حتی تحریر جدید خود از کتاب "نقد و درآمدی بر تضاد دیالکتیکی" را "تقدیم به روان مطهر شهید بزرگوار، مرتضی مطهری" کرد.) بیان این نظریه‌اش در وهله‌ی اول، واکنش متین و منطقی آیت ا.. صادق لاریجانی را در پی داشت. اما همین واکنش هم سروش را خوش نیامد و پاسخ تند و گزنده‌ی او را به همراه داشت. در این میان پای آیت ا.. مکارم شیرازی و جعفر سبحانی هم به این منازعه باز شد که جواب هریک سروش را برافروخته تر می‌کرد و عزم او را برای ایراد سخنان و نگارش مقالات تند و آتشی علیه روحانیت بیشتر.(بنگرید متن سخنرانی "انتظارات دانشگاه از حوزه" و مقاله "روحانیت و حریت")   مقابله دوم سروش با دکتر سید حسین نصر بود. دکتر نصر فیلسوف و اسلام‌شناس بزرگ ایرانی است که در دانشگاه جرج واشنگتن به تدریس علوم اسلامی می‌پردازد. شاید اگر نصر را بزرگترین عالم سنت‌گرای اسلامی در حوزه‌ی علوم آکادمیک دنیا بنامیم، سخن به گزاف نگفته باشیم. اما این سنت گرایی نصر از آنجایی که در نقطه مقابل مدرنیته مقدس سروش قرار گرفته، لاجرم آماج تهاجمات سروش را به دنبال داشته (ازجمله بنگرید مقاله سروش در همایش دین و مدرنیته تهران)   جبهه سوم تقابل سروش، با شریعتی و هواداران اوست. مرحوم دکتر شریعتی از پیش قراولان روشنفکری دینی در جامعه ما می‌باشد. او جامعه شناسی بزرگ، ادیبی توانا و سخنوری کم‌نظیر بود. عشق و علاقه شریعتی به اسلام، مکتب تشیع و امام علی(ع) در کنار شور و شوق انقلابی و تنفر و انزجار از نظام سلطنتی وابسته به غرب، او را به یک انقلابی مسلمان و از راهیان احیا‌ء و بازگشت به اسلام، مبدل کرده بود. شاید بتوان محوری‌ترین و اصلی‌ترین نظریه‌ی وی را شعار "بازگشت به اسلام و بازگشت به خویشتن" معرفی کرد.   این عشق زاید الوصف شریعتی به اسلام و تشیع و اینکه تنها راه نجات را تمسک به ارزشها و باورهای دینی می‌دانست، در نظام فکری سروش جایی نداشت. هرچند که شریعتی هم بدون ایراد نبود و اسلام شناسی او به قول سروش "خالی از تناقض نیست". (البته بعداً خود شریعتی هم به این امر آگاه شد و در وصیت‌نامه‌اش از محمدرضا حکیمی خواست، آثارش را اصلاح کند.)   اما مشکل سروش با اندیشه‌های شریعتی "اسلامی انقلابی" او "عرفان در صحنه" و به تعبیر سروش "انتظار حداکثری" او از دین بود. درنهایت همین باعث شد، سروش که در دیار غربت جسم بی‌جان شریعتی را غسل داده و در کفن نهاده بود، بعداً روح اندیشه‌هایش را تشییع کند و در خاک گذارد.   و اما حکایت مقابله سروش با احمد فردید و "هایدگریست‌های ایرانی"، حکایتی مفصل و جالب و در عین حال تلخ است.   سید احمد فردید، فیلسوف ایرانی در آلمان، تحت تأثیر مارتین هایدگر به مطالعه فلسفه اروپایی، مخصوصاً "اگزیستانسیالیسم" پرداخت. فردید، سوسیالیسم و کاپیتالیسم را اَشکال فلسفی اسارت انسان در دوره‌ی معاصر می‌دانست و همین نظر سنگ ‌بنای مخالفت سروش با او بود.   فردید در سالهای پس از انقلاب، استاد فلسفه دانشگاه تهران بود و شاگردان بسیاری را قبل و بعد از انقلاب تربیت کرد که در میان آنها چهره‌های شاخص و مشهوری مثل جلال آل احمد، سیمین دانشور، داریوش مهرجویی، رضا داوری‌ اردکانی، علی لاریجانی، عطا ا.. مهاجرانی، شهید آوینی و... به چشم می‌خورند.   از آنجایی که احمد فردید هم، زبان تیز و گزنده‌ای داشت، منازعات سروش با او و شاگردانش اکثراً هیچ تناسبی با نقد علمی ندارد و همین الان هم که فردید از دنیا رفته، سروش در بهترین حالت سعی می‌کند پسوند "خشونت طلب" را از کنار نامش حذف نکند!   البته استفاده سروش از این الفاظ محدود به فردید و شاگردانش نیست و راجع به نطقیات او حدیث، مفصل‌تر از اینهاست...   سروش در عالم ادبیات، دستی توانا دارد. در میان آثارش 2 جلد کتاب در "شرح مثنوی معنوی" به چشم می‌خورد. آشنایی او با ادبیات و شعر عرفانی، ذوق سرشار و حافظه قوی، از او سخنوری توانا و نویسنده‌ای حاذق پدید آورده که او برای اثبات خود و اسقاط غیر!! به احسن وجه از این توان بالقوه، استفاده می‌کند!   گوهر کلامش را گاهی چنان زیور سخن می‌سازد که هیچ مفهوم و محتوایی ورای الفاظ خوش‌‌آب و رنگش، مجال خود نمایی نمی‌‌یابد! و گاهی تیغ طعنه‌اش را چنان تیز و برنده به رخ می‌کشد که هیچ مخالفی را جسارت عرض اندام پیدا نمی‌شود!   با این حال مشی همیشگی سروش بر فرار از مناظره است. هیچگاه او حاضر به مناظره با کسی نشده است. تنها مناظراتی که تاریخ انقلاب از سروش در ذهن دارد، مربوط می‌شود به مقابله با مارکسیسیت‌ها در روزهای اول انقلاب. که سروش در کنار مصباح یزدی از اسلام و فلسفه اسلامی در مقابل فلسفه‌ی ماتریالیسم و اندیشه‌ی دیالکتیک، به دفاع پرداخت.   بعد از آن تمام پیشنهاد‌ها و دعوت‌های مناظره را رد کرد. از جمله چندین بار دعوت آیت ا.. مصباح و شاگردانش را راجع به نظریه قبض و بسط و همچنین صراطهای مستقیم. و جالب آنکه وقتی آیت ا.. مصباح جواب شبهات سروش را منتشر کرد، سروش به جای پاسخ، در مصاحبه‌ای با سایت روز (roozonline)، تحت عنوان "جریان مصباح یعنی فاشیسم"، هرآنچه از الفاظ ادبی و بی‌ادبی(!) در چنته داشت، برای تخریب و تحقیر و تمسخر آیت ا..مصباح، بکاربست! و جالب‌تر آنکه وقتی مصاحبه کننده برای دمیدن در آتش نفرت او می‌گوید: "به نظر می‌رسد آبشخور این ماجرا حجتیه است..."، سروش -که هیچ ابایی از تهمت و فحش و ناسزا ندارد(این را در سطور قبلی همان متن ثابت کرده!)- در عین ناباوری او می‌گوید: "نسبت دادن جریان مصباح به حجتیه، به نظر من چندان صحیح نمی‌باشد!" و این خود بهترین شاهد بر مدعای ماست که سروش را ارادتی عمیق با انجمن حجتیه بوده.   سروش بعضاً در مناظرات مکتوب به پاسخگویی نشسته، از جمله مناظره مکتوب با دکتر بهمن‌پور بعد از سخنرانی "رابطه اسلام و دمکراسی". که درآنجا هم او ابتدا با نسبت دادن "ندانستن" و "نفهمیدن" به استقبال انتقادات بهمن‌پور رفته بود. و یا پاسخ‌های مکتوب او به آیت ا.. صادق لاریجانی، که هیچکدام را از شهد و شکر سخن خود بی‌نصیب نمی‌گذاشت! اما وقتی در آخرین نامه‌اش در کمال وقاحت، خطاب به لاریجانی نوشت: "مه فشاند نور و سگ عوعو کند!"، لاریجانی فهمید که بهترین کار همانا، اعراض از مباحثه با سروش است و لذا آن بحث‌ها در همانجا متوقف شد.   سیاسیات   همانطور که از پیش آمد، ورود سروش به عالم سیاست از دروازه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی بود که ورودی بس نامیمون و نحس برایش شد! چرا که در آن برهه و با آن تفکرات انقلابی، عامل اخراج اساتید از دانشگاه بودن، برای سروش توجیه داشت اما با توجه به موضع‌گیری‌های امروزش، عملکرد آن روزها مثل لکه‌ای پاک نشدنی بر پیشانیش نقش بسته که هر ازچند‌گاهی هم دستمایه‌ی طعنه و تحقیر منتقدانش می‌گردد.   سروش به گفته دوستانش، آن زمان شاهد و عامل اخراج اساتید بسیاری از دانشگاه‌ها شد که یکی از آنها هم دکتر سید حسین نصر بود. اما روزگاری که خیاط را هم در کوزه اندازد! برای سروش در دوران سازندگی فرا رسید و آن زمانی بود که خودش را هم از دانشگاه اخراج کردند.   بعد از آن سروش شروع کرد به نامه نگاره به حاکمان وقت. شرح آن نامه‌ها در کتابی با عنوان "سیاست نامه" منتشر شده است. سروش در نامه‌هایش به آقای هاشمی رفسنجانی، اکثراً داد تظلم و دادخواهی می‌داد که "شاید از بدو تأسیس جمهوری اسلامی تا کنون هیچکس به اندازه این جانب مشمول هتک و حمله مطبوعات واقع نشده" (تیر 74)   در زمان دولت اصلاحات نام سروش باز بر سر زبان‌ها افتاد. او را "پدرخوانده اصلاح طلبان" می‌خواندند و سروش از ذوق بال و پر گشودن دوباره و پرواز در هوای دوست، می‌گفت: "خاتمی که آمد گفتم فاتحت است، نه خاتمت." اما دیری نپایید که گله‌گزاری از قانون شکنان علیه خویش و طرح حقوق شهروندی و علمی در نامه‌هایش شروع شد. سروش وقتی بسته شدن "کیان" و موسسات روشنفکری وابسته به خود مثل "صراط" را دید و پیام خاتمی را از زبان حجاریان در همایش انجمن اسلامی دانشگاه‌ها، شنید که او را از سخنرانی منع می‌کرد؛ کاخ پوشالی آزادی که در ذهنش ساخته بود، به یکباره فروریخت و آن شد که وقتی خاتمی می‌رفت در موردش نوشت "خاتمی می‌روی و از مژگانت خون خلق می‌ریزد!"   همانطور که گفته شد، سروش را پدرخوانده اصلاح طلبان می‌دانستند، زیرا او برای اولین بار، جامعه باز، آزادی‌های مدنی و حقوق شهروندی را با قرائت غربی خود تئوریزه می‌کرد. سروش علاوه بر فلسفه علم در اجتماعیات و فلسفه سیاست هم برای خود شأن و مرتبتی قائل بود. درست مثل مرادش "پوپر"!   "کارل پوپر" فیلسوف یهودی اتریشی و صاحب نظریه‌ی "جامعه باز" (open society) از جمله کسانی است که سروش به شدت تحت تأثیر اندیشه‌های اوست.   نظریه جامعه باز پوپر به شدت مورد توجه و مستمسک نظام سلطه برای ایجاد نفوذ درحاکمیت کشورها قرارگرفته و غرب از این طریق در بسیاری از کشور‌های مستقل به استحاله، تغییر حاکمیت و فروپاشی، پرداخته است. از جمله‌ی آن می‌توان به اصلاحات اقتصادی و آزادی‌های سیاسی گورباچف در شوروی اشاره کرد که تحت تاثیر جامعه باز پوپری موجب فروپاشی این کشور شد.   سروش با الگو قرار دادن این مدل نفوذ غربی(جامعه باز) به قضاوت و دخالت در سیاست‌های داخلی جمهوری اسلامی می‌پردازد. برای آشنایی با نگاه سروش به سیاست(ایران) و نگاه سیاسیت(غرب) به سروش، بهتر است گزارشی که چندی پیش "شورای روابط خارجی آمریکا" از سکولارهای ایران تهیه کرده را اجمالاً مرور کنیم:   این گزارش در ابتدا راجع به سروش می‌نویسد: «امروز در ایران، پیرامون نقش کنونی اسلام در سیاست که مشروعیت مشارکت روحانیت در حکومت را در برمی‌گیرد، مجادله می کنند. همچنین در مورد ضرورت تکثرگرایی، ارتباط با غرب بحث می‌کنند و یکی از افراد اصلی این جریان، عبدالکریم سروش است.»   این شورا اظهار تمایل می کند که آقای سروش را "مارتین لوتر" و کسی معرفی کند که موضوع نقش روحانیت در زمینه‌ی دین و به تبع آن، اقتدار سیاسی را زیر سئوال برده است. و در جایی دیگر می‌نویسد: «... سروش به سمت دموکراسی می آید و سخن از حق حاکمیت غیردينی- فقهی می‌گوید و اعلام می دارد که حکومت دینی به معنای حکومت فقهی نیست و مفاهیمی چون عدالت و آزادی، اصلاً به حقوق بشر دموکراتیک مربوط است، نه به فقه و احکام دینی.»   و این نگاه سروش است که حکومت دینی را فاقد حقوق بشر و مردم سالاری می‌داند و حکومت دینی ایران یا به تعبیر بهتر نظام جمهوری اسلامی را حکومت "فاشیستی" می‌نامد؛ اما به محض اینکه نگاه خود را به خارج از مرز‌های ایران بر‌می‌گرداند، نه موشکی می‌بیند، نه تجاوزی، نه اشغالی، نه سرکوب و استعمار و استثماری. تاریخ معاصر بعد از انقلاب تا به حال به خود ندیده که سروش در مقابل ظلم و بی‌عدالتی و تجاوزات ویا توهین‌هایی که به مقدسات می‌شود و حقوقی که از شهروندان مسلمان در غرب سلب می‌شود، کوچکترین واکنشی نشان دهد.   وام‌الله   دکتر شریعتی در ادامه‌ی همان سخنرانی که در ابتدا آمد، می‌گوید:   «..بعد این روشنفکران(!) را می‌فرستادیم از آمستردام و برلین و بلژیک و پاریس (این عین ترجمه‌ی ژان پل سارتر است) و فریاد می‌زدیم "برادری انسانی" و بعد می‌دیدیم انعکاس صدایمان از آنسوی آفریقا، از گوشه‌ی آسیا، از خاورمیانه و خاور دور؛ از دهان همین روشنفکران پس می‌آید.   ما می گفتیم "مذهب بشریت به جای مذهب‌های مختلف"، باز صدایمان از دهان اینها باز می‌آمد. هروقت ساکت بودیم آنها هم ساکت می‌شدند و هر وقت حرف می‌زدیم، انعکاس وفادارانه‌ی صوت خودمان را از حلقوم‌هایی که ساخته‌بودیم، می‌شنیدیم و بعد مطمئن شده بودیم که این روشنفکران نه‌تنها کوچکترین حرفی جز آنچه ما در دهانشان گذاشته بودیم، ندارند که حتی حق حرف زدن را هم از مردم خودشان گرفته‌اند!   این روشنفکری بود که به شکل روشنفکر اروپایی در کشور‌های شرقی [نقش] بازی می‌کرد. راه بلد استعمار در سرزمین‌هایی که نمی‌شناخته و با زبانشان آشنا نبوده. موریانه ای که به نفع رسوخ این مایه‌ی مسموم فرهنگی و اقتصادی و اخلاقی و فکری استعمار غربی برای نفوذ این مایه‌ی مسموم در درون درختان تناور و شاداب و اصیل در شرق؛ مذهب‌های نیرومند تمدن ساز، اندیشه‌های زیبا، اصالت‌های اخلاقی و انسانی، آدم‌هایی که خودشان هستند؛ از درون این موریانه‌هایی که خودمان درست کرده ‌بودیم با نام روشنفکر که با زبان آشنا بودند و آرزویشان، شدن مثل ما بود. این "شبیه ماها" اینها فرهنگ و معنویت و مذهب و اخلاق را از درون خوردند؛ به چه اسم!؟ به اسم مبارزه با خرافات، مبارزه با ارتجاع، مبارزه با کهنه‌پرستی؛ به چه نام!؟ به همان نام‌هایی که روشنفکران اروپایی در قرن 17و18 با ارتجاع و کلیسا مبارزه می‌کرد...»   والسلام علی من اتبع الهدی /1001/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 769]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن