واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: وحدت اسلامى از دیدگاه سید جمالالدین اسدآبادى
شكى نیست كه هدف نهضت سید جمالالدین حسینى - پیشواى بزرگ آزادیخواهى در شرق و فیلسوف سیاسى و اجتماعى شیعه و مصلح دنیاى اسلام و بیدارگر اقالیم قبله - ایجاد پایگاه ضد استعمارى بود در شرق، و ایجاد اتحاد میان مسلمانان و تشكل امت قرآن در برابر استعمار، و نجات ایران و ایرانى بخصوص، چنانكه خود، در این باره، مىگوید:«اگر چشم من، در او، خیرعبادالله نباشد كور باد بهتر است. و اگر دستم براى سعادت مخلوق نكوشد از بركت باز ماند. و اگر پایم در راه نجات امت محمدیه قدم نزد، شكسته شود. این است مذهب من و این است مشرب من. و امید آن دارم كه جناب جلالت مآب اجل، به قدر اقتدار خود، در خیر ایرانیان مسكین فلك زده بكوشند... (1)... مرا در این جهان، چه در غرب باشم و چه در شرق، مقصدى نیست جز آنكه در اصلاح دنیا و آخرت مسلمانان بكوشم. و آخر آرزویم آن است كه چون شهداى صالحین خونم در این راه ریخته شود... این همه را نوشتم [درباره چگونگى تبعید او و شكنجههایى كه بر او رفته بود]، تا این كه بدانید این مصائب همه بر بدن من وارد آمد، ولى در همه این حالات، روح من مسرور بوده و هست و خواهد بود و بلاشك بعضى ایرانیان خواهند دانست كه من براى اصلاح احوال صورى و معنوى ایشان تا هر درجه ایستادگى دارم...»سید جمالالدین خود، درباره اهمیت هدف خویش و موضع دشمنان و پایدارى خود، چنین مىگوید:«... بلى باید وقایع زمان گذشته و حال، در هر چیز، مشابه باشد. چون اشرار همگى - اگرچه در ازمنه مختلفه به عالم وجود قدم نهند - از یك شجره خبیثه مىباشند و اعمال و اقوالشان همیشه مشاكل و مماثل بوده است. و سنت الهیه هم در عالم خلق، على الدوام، بر نهج واحد بوده و خواهد بود. اكنون باید منتظر عجایب قدرت الهى شد. من حق نصیحت دینیه را به جا آوردم و در سلوك طریق حق، خوف و جزع كه لازمه غالب نفوس است به خود راه ندادم، و به سبب اوهام باطله، از انذارات دم نبستم...ما در كوچهها سرمان را از خجلت نمىتوانیم بلند كنیم. رجال و زعماى قوم ما، دست انگلیسىها را مىبوسند.اى خواننده! اگر از وضع سپاه و لشكر ما بپرسى، همین كافى است كه بگوییم ژنرال وود انگلیسى، رئیس كل قواى مملكت مصر مىباشد. و او را براى اضمحلال و محو كردن ما فرستادهاند. دست فرزندان مصرى را در قاهره و اسكندریه از كارها كوتاه و به جاى آنان افراد انگلیسى گماردهاند. ... چون مسلمانان هند، با كثرت عددشان، غالبا اصحاب مكنت و ارباب غنا و ثروت مىباشند، و در اسلامیت به غایت ثابت و پایدار و در حمایت دین و ملت، با ضعف اجسادشان جان نثار... در جمیع جوامع بلدان مشهوره آنها، با وعظهاى دلنشین و احادیث خیرالمرسلین، در كانون درون آنها آتش افروزم... و صداى «یا لثارات الاسلام» بلند كنم... و علم اتحاد اسلامیه را بر دوش و به محاربه دینیه در آن بلاد نیز خروش برآورم... » (2)این بود كه استعمار و استعمارگران، در برابر این نهضت وسیع و همه گیر، كه به سراسر سرزمینهاى اسلام كشیده شد، سخت مقاومت كردند و در صدد برآمدند تا آثار این جنبش فكرى عظیم و تحرك اجتماعى و اصلاحى و مقاوم را از میان ببرند. در زمان خود سید تا توانستند او را تبعید و شكنجه وآزار كردند. (3) و به تهمتهایى كه هیچ كم خردى نیز، آنها را در حق شخصیتى و عالمى و مصلحى قرآنى و فیلسوفى مسلمان و علوى و حسینى چونان سید جمالالدین نمىپذیرد متهمش ساختند، و یاران و همفكرانش را سر بریدند،(4) و خود او را معلوم نیست به چه صورت تلف كردند.(5) همین اندازه معلوم است كه نگذاشتند احدى مجلس ترحیمى براى درگذشت یكى از بزرگترین مردان تاریخ و مجاهدان اسلام بگیرد، و جزوه قرآنى براى یكى از سرسخت ترین حامیان قرآن بخواند، و یادى از شهادت - یا درگذشت - یكى از رشیدترین فرزندان حسین (ع) بكند. با این كه درخور بود كه از شخصیتى چون سید جمالالدین اسدآبادى، به عنوان یكى از مفاخر بزرگ شرق و اسلام و یكى از اركان استوار عدالت و فضیلت انسانى، بزرگداشتى به جاى آورند چونان خود سید عظیم و بزرگ و طنین افكن... لیكن چه كسى این كار را مىكرد؟ و از چه كسى چنین انتظارى مىرفت؟ همان قدرتهاى سفیهانه و دد منش كه همواره چون ابرى شوم و دیرگذر، در برابر آفتابهاى حقیقت و فضیلت ایستادهاند، و حتى از بردن نام اینگونه رادمردان بزرگ جلوگیرى كردهاند. اینان از سید تجلیل مىكردند و مصیبت درگذشت او را بزرگ مىداشتند؟ یا روشنفكران كه جز اظهار نظر و تظاهر كارى نمىكنند و ترس جان و نان، عقاید و افكارشان را نیز تحت الشعاع قرار مىدهد؟ یا تودهها كه سر رشته داران نگذاشتهاند سر از چیزى درآورند، و مطلبى را درست بفهمند و مردى را درست بشناسند، تودههایى كه همینگونه قدرتها روزى توانستند به خورد آنان بدهند كه على بن ابیطالب نماز نمىخواند، و سر حسین بن على سر مردى خارج از دین است! و...بله، به گفته استاد سید محمد محیط طباطبائى:«وقتى این خورشید فروزان عالم اسلام، در افق تاریك اسلامبول غروب كرد و در گورستان «مشایخ» آن شهر، بى سر و صدا و بىنشان، به خاك سپرده شد، گویى روزگار مىخواست انتقام كوششهاى او را بر ضد مصالح و منافع فرزندان كامكار شرق و غرب خود، از او بگیرد و پردهاى از خاموشى و فراموشى بر نام او فرو افكند. چنانكه در قاهره مصر، كسى از ارادتمندان و دست پروردگان مكتب افاده او جرئت نكردند كه مجلس ختم و ترحیمى، به یاد سید جمال الدین برپا كند همانگونه در تشییع جنازه او، جز چند تن مامور ضبطیه و یكى دو تن از خواص اصحاب عبدالحمید كه آشناى سید هم بودند دیگرى شركت نداشت. اما در همدان و تبریز و تهران، صرف انتساب به او كافى بود كه شخص را، حداقل، در سیاهچال زندان بیفكند، آن هم به فرض اینكه از تیغ دژخیمان استبدادى بتواند جانى به در برد... » (6)اینگونه بود. و پس از مرگ او نیز اقداماتى صورت گرفت. این اقدامات به طور وسیع در چند جهت ادامه یافت. تاكنون نیز مىنگریم كه زبان و خامه استعمار علیه او مىگوید و مىنویسد. وغرض اصلى و عمده این است كه مسئله اتحاد مسلمانان و بیدارى ملل شرق، كه هسته مركزى آرمانها و تعلیمات سید جمالالدین و سرلوحه مقاصد او بود، پا نگیرد و این خطر عظیم استعمار را تهدید نكند. من در اینجا - به مناسبت بحثى كه دارم - تنها به یك جهت، از آن چند جهت اشاره مىكنم.سید جمالالدین، در راه هدف بزرگ (اتحاد مسلمین) سفرها كرد. خطابهها خواند، مقالات بسیار انتشار داد. و در این مقصد با عزم راسخ و قدرت منطق و شور ایمان و حماسه عظیمى كه داشت تا آنجا موفق گشت كه در شخصیتهاى بزرگ و متفكران آن روز جهان اسلام تاثیر بگذارد و هدف خویش را تجسم دهد. به عنوان نمونه باید یاد كرد كه مفتى بزرگ مصر، شیخ محمد عبده، در سلك شاگردان سید درآمد و همكار و همگام او شد. و روزى بر «نهج البلاغه» شرح نوشت. (7) و چاپ كرد و حتى «خطبه شقشقیه» را جزء خطب امام دانست. و با چنین دیدى، نهج البلاغه، را به سراسر سرزمینهاى عرب و اسلام سرازیر كرد، بطورى كه تاكنون بارها نهج البلاغه، در كشورهاى اهل تسنن چاپ شده است و استادان و محققان اهل سنت، آن را به صور گوناگون، با حاشیه و شرح - با حفظ همان متن و عین انتقادات و اعتراضاتى كه از ناحیه امام بر دستگاه خلافت شده است - چاپ كردهاند. و این همه، دنباله همان كار شیخ محمد عبده است.بارى این ایجاد رابطه اسلامى و مقدمات تفاهم، كه به دست سید جمالالدین نقشى راستین پذیرفت، استعمار را واداشت تا از راه قلم و تالیف نیز به كار افتد و بكوشد تا رشتههاى سید را پنبه كند، و آثار خوب افكار او را محو سازد، و آن وحدتى را كه سید تا مراحل چندى به پی ریزیش توفیق یافته بود، دوباره، به دوگانگى و اختلاف مبدل نماید. البته در این مقصود، توفیق كامل نصیب آنان نگشت، زیرا ملل اسلام روز به روز درباره وحدت اسلامى و دیگر مسائل جهان خود حساسیت بیشتر یافتهاند. اما بیگانگان - چنانكه گفتیم - به كوشش برخاستند، و در این منظور از پاى ننشستند. از این رو دو گروه را برانگیختند: گروهى خریده شده و مزدور و گروهى معاند، یا سفیه، یا بىاطلاع از مبانى مذهب و تاثیر فرهنگ مذهبى در جوهر اجتماع و عنصر مقاومت. و این دو دسته را مامور كردند تا كتابها و مقالاتى بنویسند در توهین به شیعه و مقدسات شیعه و گاه تكفیر شیعه، آن هم یكى پس از دیگرى و در نواحى مختلف كشورهاى اسلامى و با موضعگیریهاى متفاوتى كه داشتند. در همین ایام نیز مىنگریم كه دنباله این خیانت رها نشده است و پس از آن همه تحقیق و تفاهم از سوى علماى بزرگ اسلام، سنى و شیعه، باز گاه در ایام حج، مزدوران استعمار با نوشتن و پخش رسالاتى در حمله به شیعه، به دشمنان حج و قبله و قرآن مدد مىرسانند... هر كس این كتابها را خوانده باشد و جو انتشار و وقت انتشار آنها را بداند مىفهمد كه ما چه مىگوییم و مىفهمد كه كسان و كتابهایى را كه ما مورد تجلیل قرار مىدهیم چه كردهاند.پىنوشت ها:1- «نقش سید جمالالدین اسدآبادى در بیدارى مشرق زمین - تالیف سید محمد محیط طباطبایى» ص 187.2- «نقش سید جمالالدین ...» ص 187، 189، 194، 195، 246، 274 و 277 سفارش مىكنم به همه كه این كتاب را بخوانند. سراسر آن سودمند و آموزنده است. در ملحقات كتاب چند تا از نامههاى سید آمده است: نامهاى به ناصرالدین شاه. نامهاى به حاجى امین الضرب (هدف من) نامهاى دیگر به امین الضرب (علم در بین مردم جاهل) نامهاى دیگر به وى (چگونه مرا تبعید كردند.) نامهاى دیگر به وى (تهمتهاى ناروا) نامهاى به رهبر شیعیان ، میرزاى شیرازى. نامهاى به علماى ایران (حملة القران) نامهاى به جوانان مصر. نامهاى به رئیس دولت عثمانى. آخرین نامه از زندان باب عالى - اسلامبول - به هم مسلكهاى ایرانى و چند نامه دیگر.3- همان كتاب، ص 192: «چگونه مرا تبعید كردند؟»4- همان كتاب، ص 166 - 176 : «شهداى راه آزادى»5- همان كتاب، ص 281 نیز كتاب «قصههاى استاد» ص 20 : «شهید راه اسلام و آزادى» درباره شهادت سید مولف «تاریخ بیدارى ایرانیان» چنین مىنویسد: «مرحوم سید جمالالدین اسد آبادى را ... از زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم با آن حال فجیع و بىاحترامى اخراج و تبعید و بالاخره مسمومش نمودند.» ج 1 ص 41.6- همان كتاب، ص 25.7- بجز تالیف كتاب «كلمات الامام» با مقدمهاى شامل تعریفى عظیم از «نهج البلاغه» و تالیف كتاب «مقتبس السیاسة» در شرح عهد نامه مالك اشتر و سیاست حكومتى امام على بن ابیطالب علیه السلام.بیدارگران اقالیم قبله، ص 46.استاد محمد رضا حكیمى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 620]