واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: من "وحدت" نام دارم
وحدت اسلامى!من وحدت نام دارم، وحدت اسلامى ، در سرزمین مقدس حجاز در شهر ملكوتى مكه به دنیا آمدم. در مدینه، بزرگ شدم، داستان زندگیم، شیرین و شنیدنى است.پدرم " توحید" نام داشت و مادرم "عدالت". اولین مربى و آموزگارم محمد(ص) بود. او از سوى خدا آمده بود. دلسوز بود و پر تلاش و فداكار. بیست و سه سال با جان از من پاسدارى كرد. از هزار آفت جان مرا رهایى بخشید. تا آخرین روزهاى زندگى درباره من به دوستانش سفارش كرد. اما من از آغاز با دشمنان فراوان رو به رو شدم. دشمنان آشكار و پنهان. دشمنان نیرنگ باز و قدرتمند. دشمنان من، با نژاد و تبار "ما" خصومت دارند. با پدرم "توحید" و مادرم "عدالت" كینه دیرینه دارند. آنها، دشمنان خونى ما هستند. كینههاى كهن در دل مىپرورند. براى آن كه متولد نشوم سرمایه گذارى كردند. "صندوق بینالمللى پول" تشكیل دادند. پیمانهاى نظامى و سیاسى و اقتصادى بستند. اما تا پدرم زنده بود، تا "توحید" حامى بزرگ من، حضور داشت، دست نوازش او چتر حفاظت الهى و قلعهاى تسخیرناپذیر به حساب مىآمد كه من در سایه آن از هر گونه خطر، احساس آرامش و امنیت مىكردم. آنها، قصد جان "توحید" كردند، یارانش را در گرماى سوزان مكه سنگ بر سینه نهادند. "اعدام" و "زندان" و "تبعید" همراه با شكنجه و شلاق آخرین شیوههاى دشمنان توحید بود، كه براى نابودى موحدان به كار گرفته شد. اما توحید از راه خویش باز نگشت، همراه با محمد(ص) به آهنگ آزادى انسان از مكه به مدینه هجرت كرد. من كه كودكى خردسال بودم، همراه با پدر، - توحید - و آموزگار، محمد(ص) روى به یثرب نهادم، هجرت كردم. مردم مدینه، خسته و رنج دیده از اختلاف اوس و خزرج و خصومت یهود در روستاى تاریخى "قبا" به استقبال ما آمدند. اشك شعف بر گونه داشتند و شوق دیدار در دل. مردم مدینه آن روز از نزدیك با من آشنا شدند. آنها سالیان سال در انتظار ما بودند، انتظار توحید! انتظار محمد(ص)! و انتظار وحدت! تلخى فراق را، رنج دورى را، و طعم تلخ شرك و اختلاف و حاكمیت تعصب و سرمایه را احساس كرده بودند. من اهل یثرب را در آغوش گرفتم. از گونههاى امیدوار و مهربانشان گل بوسههاى محبت چیدم. به همراه توحید و محمد(ص) به خانههاى با صفا و پاك و ساده شان قدم نهادم. و در آغاز همپاى "عدالت" مادرم، به خانه محروم ترین آنها ابوایوب انصارى وارد شدم. مثلث "كفر" و "شرك" و " نفاق" سه جنایتكار معروف گام به گام به تعقیب ما پرداختند و من و توحید و محمد(ص) را تا مدینه ردیابى كردند. براى دستگیرى و اعدام ما، تلاشها نمودند، نقشهها كشیدند، مدینه را محاصره كردند و تمام احزاب براى نابودى ما متحد شدند. گاه "توحید" را هدف قرار دادند و گاه محمد(ص) را و بار سوم جان من - وحدت - آماج تیرها بود. اما تا محمد(ص) در خانواده ما حضور داشت، تا آن عزیز زنده بود، اعضاى خانواده ما "توحید، محمد، عدالت و وحدت" با آرامش و اقتدار زندگى مىكردیم. گرچه شیطان خواستار شرك و شرارت بود و دشمن توحید. یهود در جستجوى "تبعیض" بود و دشمن عدالت و منافقان در پى تفرقه و دشمن وحدت.هنوز هم این سه از آرمانهاى پلید خود دست بر نداشتهاند. در مبارزه با جبهه حق همكارى پیدا و پنهان دارند. اما من با امدادهاى غیبى از چنگ این سه جان به سلامت بردم و هم اینك در شهر "ایمان" خیابان " تقوا" با كمال آرامش زندگى مىكنم. جوانان بیدار بسیجى با روح "معروف گرایى" و "منكرستیزى" از قبیله ما پاسدارى مىكنند."كفر" و "شرك" و " نفاق"، دست از جان قبیله ما بر نمىدارند امروز با نقابهاى گوناگون ماتریالیسم، ناتورالیسم، اومانیسم، اگزیستانسیالیسم، لائیسم، پلورالیسم به جان پدرم، - توحید - افتادهاند. مادرم بارها و بارها به فتواى كعبالاحبار و شریح و یهوداى اسخریوطى به اعدام محكوم شد. و بر دار " تبعیض" بالا رفت. حلقه دار را بر گردنش آویختند، اما مسیح وار به آسمان عروج كرد. و اسماعیل وار با لطف الهى از قربانى شدن نجات یافت.آرى من وحدتم، وحدت اسلامى، فرزند توحید و پرورده دامان عدالت، از ماموران "جهل" و مزدوران "شرك" و مرعوبان و مجذوبان استكبار و حامیان بیداد و الحاد، سیلى فراوان خوردم. از " دروغ" و "احتكار" و " تهمت" و "تحقیر" و " تعصب" و " تمسخر" زخمهاى فراوان بر تن دارم. شیطان بارها، با دشنه قمار و شمشیر شراب و زهر اعتیاد به سویم یورش آورد، اما من با لطف الهى از دامش گریختم و زنده ماندم.من "وحدت"م وحدت اسلامىبارها، زندانى شدم. بارها تبعید گردیدم و بارها با تن مجروح بر دار قساوت بالا رفتم. زیر بدترین شكنجهها، قرار گرفتم. اما هنوز زندهام و زنده خواهم ماند. من همراه با ابوذر به تبعیدگاه ربذه رفتم، بیست و پنج سال همراه با على(ع) خار در چشم داشتم و استخوان در گلو. سر در چاههاى مدینه كردم و در كنار هر نخل به نیایش ایستادم.زندگى من مدیون، ایثارها، جهادها، نمازها، نیایشها، مقاومتها، سكوتها، بردبارىها، نرمجویىها، تعاونها، مشورتها، سلامها، هدیهها، نامهها و آمد و شدهاست.من وحدتم، وحدت اسلامى، سالها در زندان "خلافت" و "سلطنت" سپرى كردم. ابزار شكنجه خود را خوب به خاطر دارم هفت نوع "مقراض" براى شكنجه من به كار مىگرفتند:1- مقراض ملى گرایى، 2- مقراض نژاد پرستى،3- مقراض تخرب و باند بازى، 4- مقراض مرزهاى بینالمللى، 5- مقراض پیمانهاى سیاسى،6- مقراض زبان،7- مقراض رنگ پرستى.هر كدام از این قیچىها، بخشى از پیكر مرا از بخش دیگر جدا مىكرد، مىبرید و فریاد من بر آسمان مىخاست.گاه براى ایجاد یاس در میان دوستان، خبر مرگ مرا پخش كردند، در رادیوها و تلویزیونها، در مطبوعات، در شایعهها گفتند، وحدت مرده است شناسنامه مرا باطل كردند. برایم مجلس ترحیم گذاشتند، اما دروغ مىگفتند،. وحدت زنده است، تا توحید زنده است، وحدت زنده است تا آیین محمد(ص) زنده است، وحدت زنده است، تا شور و شوق عدالت در نهاد بشریت زنده است. آرى من زندهام و به روحهاى افسرده زندگى مىبخشم. مرگ من شایعهاى بیش نیست. آن روزها در تهران همه مرا دیدند، با میلیونها چشم بر بلندى تپه قیطریه در نماز عید فطر همه دیدند، در میان انبوه مردم نماز مىخواندم. همراه با میلیونها ایرانى، آزادى خواه و استقلال طلب، دست در دست مردم به استقبال امام خمینى شتافتم و در بهشت زهرا(س) آواى تكبیر برآوردم، تكبیر وحدت. الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر.آن روزها، همه مرا دیدند، در پاى صندوقهاى راى، برگ سبز "آرى" در دست داشتم و امروز همراه با سى میلیون به پاى صندوق آمدم و سیدى از سلاله زهرا(س) را برگزیدم. هر سال در عاشورا، در تاسوعا، در شب قدر، در روز جهانى قدس، و در اعیاد اسلامى و در هر جمعه همه مرا مىبینند.من وحدت نام دارم، وحدت اسلامىمن عاشق سیماى محمدم، او معلم و حامى راستین و نخستین من است. من فرزند كعبهام و پیرو راه ابراهیم. وقتى در اقتدا به ابراهیم از مشركان اعلام برائت مىكنم و در اقتدا به على(ع) سوره برائت را در مسجدالاحرام مىخوانم، در ماه حرام و "شهر حرام" و در حال احرام، خونم حلال مىگردد.هان، مسلمانان، من مسلمانم. نامم وحدت اسلامى است. من چتر حفاظت خدایم. من عاشق كعبه شمایم. من سرود آزادى شما را زمزمه مىكنم. با دشمن شما مىجنگم. من با بچههاى مسجد نماز مىخوانم. در میان دستههاى عزادارى سیدالشهدا، سینه مىزنم. در جشن میلاد رسول خدا(ص) سرود "هماهنگى و اتحاد" مىسرایم. اى مسلمانان، من سالها در زندان سپرى كردم، روزها شكنجه شدم و بارها بر صلیب بالا رفتم. زندان من "تحجر" نام داشت و شكنجه گاه من "تبعیض" و صلیب من "التقاط" فریاد از این سه، فریاد از "تحجر"! فریاد از "تبعیض" و امان از "التقاط"!تحجر روح مرا، شور و نشاط مرا، و تلاش و تكاپوى مرا مىگیرد. " تبعیض" دست و پایم را مىبرد دلم را به درد مىآورد و التقاط چوبه دار من است.من وحدت نام دارم. وحدت اسلامىگاه براى فریب مردم به نام من شعار مىدهند. براى پوشاندن چهره منافقانه خویش از وحدت دم مىزنند. نام مرا مىدزدند. نام كوچكم را، " وحدت". نام خانوادگیم را، "اسلامى". هر دو را با هم، "وحدت اسلامى". اینان منادیان وحدتهاى شعارى، اجبارى، شكلى، تشریفاتى و وحدت فرمایشىاند. من از این وحدتهاى آمریكایى، شیطانى بیزارم. اینان مىخواهند بر مزار وحدت اسلامى، جشن بگیرند و از بزرگداشت نام محمد(ص) مىترسند. با دشمنان حضرت رسالت همسفره مىشوند و جشن میلاد مباركش را تحریم مىكنند.من وحدت اسلامى نام دارم. خواهان حضور در میان اقشار گوناگون امت مسلمانم. در جمع شیعه و سنى در محفل روحانى و دانشجو، در روابط دولت و ملت در گردهمایى روحانیت، در صبحگاه نیروهاى انتظامى و نظامى، در اجتماع قواى مدیره كشور، در روابط مجلس و دولت، همه جا، من هستم و تا در جمع شما حضور دارم، مقتدرید، عزت و عظمت دارید من چتر حفاظت الهى بر سر شمایم. روزى كه از سایه سار این چتر عزت بیرون روید، ضعف و زبونى، فقر و گرسنگى، ترس و یاس، جنگ و جدال به سراغ شما خواهد آمد و شكار شیطان خواهید شد.من همه دستهاى پاك را برادرانه مىفشارم. هر دستى كه انگشتر "ایمان" دارد، چه سپید، چه سیاه، چه زرد و چه سرخ، كوتاه و بلند، زبر و زمخت، نرم و با طراوت همه را به گرمى و با محبت ایمانى مىبوسم اما چهار دست را دست بیگانگان مىدانم و هرگز نخواهم فشرد:- دستى كه بسوى صهیونیستها دراز شود.- دستى كه صلیب سرمایه دارى را بر دوش كشد.- دستى كه چكش بر سر كارگران و داس در گردن دهقانان نهد.- دستى كه به خون یاران مسلمانم آغشته باشد.و در میان مسلمانان وحدت اسلامى چهار گروه را خطرناك مىداند و هرگز نمىتواند بسوى آنان دست دوستى دراز كند.والسلام. وحدت اسلامى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 457]