تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833499539
جوانی :موسوي در مصاحبه با خبرنگاران اعلام ميكند پيروز انتخابات هستم
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جواني، رئيس اداره سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در گفتگوی اختصاصی اتاق فكر انقلاب مخملي در ايران كجاست؟ حوادث قبل و بعد از انتخابات رياستجمهوري دهم يكي از جلوههاي دخالت بيگانگان در امور داخلي كشورمان است. سردار يدالله جواني، رئيس اداره سياسي سپاه پاسداران، حوادث پس از 22 خرداد را ادامه گامهايي ميداند كه از مدتها قبل از انتخابات برداشته شده بود. او معتقد است عملكرد برخي گروههاي ساختارشكن در سالهاي گذشته يكي از عواملي بوده است كه كشورهاي غربي به طمع بيفتند تا با استفاده از ظرفيتهاي آنها، به تغييرات مورد نظر خود در جمهوري اسلامي دست يابند. جواني در گفتگو با روزنامه «جامجم» ضمن تشريح فرآيند انقلابهاي مخملي كه در برخي كشورها به وقوع پيوسته است، اغتشاشات اخير ايران را نيز برگرفته از چنين سناريويي ميداند و دلايل آن را توضيح ميدهد. مشروح اين گفتگو را ميخوانيد. انتخابات رياستجمهوري دهم با حوادثي دنبال شد كه شيريني حضور گسترده مردم در پاي صندوقهاي راي را كم كرد. به نظر شما اين حوادث تلخ تا چه حد اثرات مثبت انتخابات را تحتالشعاع قرار داد؟ اگرچه حوادثي اتفاق افتاد كه تا حدودي شيريني حضور حداكثري در انتخابات را كاهش داد، اما به اعتقاد من اين مساله موقت و كوتاهمدت است. به هر حال انتخابات، شاخصي براي سنجش بسياري از مسائل است. وقتي در كشوري انتخابات رياستجمهوري برگزار ميشود و افرادي به عنوان نامزد، وارد عرصه رقابت ميشوند، در واقع ميپذيرند كه معتقد به نظام و قانون اساسي هستند و اعلام آمادگي كردهاند اگر مردم، مسووليت را به عنوان امانت در اختيار آنها قرار دهد، كشور را براساس آن وظايف و اختيارات و جايگاهي كه براي پست رياستجمهوري تعريف شده است، اداره كنند. بنابراين وقتي حدود 40 ميليون از 46 ميليون واجدان شرايط راي، در چنين انتخاباتي شركت ميكنند، نشاندهنده پيوند ميان مردم و نظام است. آن هم نظامي كه در آن قبايل، طوايف و مذاهب متعدد در كنار يكديگر زندگي ميكنند. انتخابات از سوي ديگر همبستگي و وفاق ملي را نشان ميدهد كه خود به خود اين فاكتورها، نظام را در عرصه بينالمللي كارآمد ميكند. دولتي كه برخوردار از چنين پشتوانه عظيم مردمي است، ميتواند اهداف ملي را در عرصه بينالملل در قالب سياست خارجي مقتدرانه خود دنبال كند. به هر حال اين انتخابات برگزار شد و مشاركت حداكثري به وقوع پيوست و مردم به صحنه آمدند. اين واقعيات را نميشود انكار كرد و اگرچه مسائلي پيش آمد كه در كوتاه مدت ذائقه مردم را تلخ ميكند، اما آن واقعيات سر جاي خودشان وجود دارند. واقعيت اين است كه ملت ايران ملتي زنده، پويا، سرحال، در صحنه، معتقد به نظام جمهوري اسلامي ايران و آرمانهاي امام راحل است. اين انتخابات همه اين پيامها را در دل خود دارد. علت بروز چنين حوادثي را چگونه تحليل ميكنيد؟ اين كه چرا اين اتفاقات افتاد، من فكر ميكنم از دو منظر داخلي و خارجي قابل بررسي است. خانم رايس زماني كه در دوره اول بوش مشاور امنيت ملي او بود، صحبت مهمي كرد و گفت: آمريكا بايد بررسي كند و ببيند چرا در اين مدت 24 سال، سياستهاي كاخ سفيد در قبال جمهوري اسلامي همواره با شكست روبهرو شده است. رايس در اين صحبت اعتراف ميكند كه آمريكا در اين سالها همواره درصدد ساقط كردن جمهوري اسلامي بوده و البته اين سياستها همواره با شكست مواجه شده است، بعد ميگويد بايد علت اين مسائل را بررسي كنيم. بنابراين آنها درصدد شناخت نقاط ضعف و قوت خودشان هستند تا بتوانند به سمت اقدامات نتيجهبخش بروند. نتيجهبخش بودن آن هم به اين است كه جمهوري اسلامي را مهار كنند. حال اگر شد آن را ساقط كنند، اگر نشد كنترل و مهارش كنند و رفتارش را تغيير دهند و اگر باز هم نشد، لااقل آن را ضعيف كنند و از پويايي و بالندگي بيندازند. خانم رايس بعد از مدتي وزير امور خارجه آمريكا شد. همه مردم بخوبي به ياد دارند كه چند سال قبل در كنگره آمريكا، در يك رديف بودجه كه به تصويب رسيد، مبلغي معادل 75 ميليون دلار به سفارش وزارت امور خارجه آمريكا براي انجام يك سري فعاليتها در ايران اختصاص يافت كه البته بعدا 10 ميليون دلار هم به آن اضافه شد و به 85 ميليون دلار رسيد. ما اگر بخواهيم حوادثي را كه اين روزها در كشور ما رخ داد، بررسي و ريشهيابي كنيم، بايد برگرديم و ببينيم نگاه ديگران به ما به چه صورت بوده است و اين اتفاقات را با توجه به آنچه در اين سالها تجزيه و تحليل شده است، دنبال كنيم. منظورتان اين است كه اتفاقات بعد از انتخابات 22 خرداد براساس مدلي از پيش طراحي شده از سوي كشورهاي غربي دنبال ميشد؟ اتفاقاتي كه پس از انتخابات 22 خرداد افتاد، اتفاقات سابقهداري است، يعني بايد پيشينهها و زمينههاي آن را در گذشته دور جستجو كرد. در واقع ما معتقديم اين مسائلي كه پيش آمد، يك سلسله حوادثي نبود كه به صورت اتفاقي و پي در پي رخ بدهد و يك مرتبه اين حماسه باشكوه مردم را به سمت تلخي، ناراحتي و اغتشاش بكشاند. برنامههايي وجود داشت كه نتيجه آنها، اين اتفاقات بود. خانم رايس وقتي ميخواهد در كنگره از بودجهاي كه براي دخالت در ايران اختصاص يافته است دفاع كند، از آن به عنوان بودجهاي براي پيشبرد دموكراسي ياد ميكند. جملهاي كه خانم رايس در دفاع از بودجه پيشنهادي در اين جلسه ميگويد، خيلي مهم است. او در آنجا عنوان ميكند كه ما با جنبش همبستگي و انقلابهاي رنگارنگ توانستيم تا پشت مرزهاي روسيه نفوذ كنيم و نظامهاي همسو و هوادار خودمان را در بسترهاي دموكراتيك بر سر كار بياوريم. اين اظهارات به تحولات گرجستان، اكراين و قرقيزستان اشاره دارد كه به انقلابهاي مخملي معروف شد. همانطور كه خود خانم رايس اعتراف ميكند، آمريكا عامل اصلي ايجاد اين انقلابها بود و وقتي بررسي كنيم، ميبينيم كه پشت پرده اين تحولات، غربيها بويژه آمريكا و سازمان سيا و بنياد سوروس هستند كه برنامهريزي كردند تا تغييراتي را در كشورهاي اقماري شوروي سابق به وجود بياورند و نظامهاي غيروابسته به آمريكا را از طريق انتخابات ساقط و جريانهاي همسوي خودشان را وارد قدرت كنند. وقتي خانم رايس اين نكات را توضيح ميدهد، تاكيد ميكند كه تنها راه تغيير نظام در ايران، استفاده از همين تجربه است. بنابراين زماني كه به صحبتهاي خانم رايس در دو مقطع زماني نگاه ميكنيم، به اين نتيجه ميرسيم كه آنها پس از بررسي دلايل شكست برنامههاي گذشته خود اعم از غائلههاي تجزيهطلبانه، جنگ تحميلي، تحريمها و فشارهاي بينالمللي به اين برنامه رسيدهاند كه بايد براي تغيير نظام ايران از ظرفيتهاي دروني جامعه و در بسترهاي دموكراتيك استفاده كنند. زيرا در كشور ما نظام مردمسالاري ديني حاكم است و افراد با راي مردم وارد قدرت ميشوند. آمريكاييها به اين جمعبندي رسيدند كه اگر روي جريانات سياسي، مطبوعات و افكار جوانها كار كنند، ميتوانند از طريق انتخابات، جريانهاي همسوي خودشان را وارد ساختار قدرت كنند، اين فكري است كه آنها به آن رسيدند. آيا با توجه به ساختارهاي دروني جمهوري اسلامي ايران، اجراي چنين طرحهايي ميسر است. به هر حال جمهوري اسلامي ايران از بسياري جهات متفاوت از كشورهايي است كه تاكنون در آنها انقلابهايي مخملي به وقوع پيوسته است. اين مساله كاملا درست است. علت اين كه اين حركت در ايران به نتيجه نرسيد، هم همين تفاوتهاست. اما آنها نگاهشان به گروههاي سياسي و جريانات سياسي بود يعني اشتباه اصلي آنها اين بود كه با نگاه به برخي گروههاي ساختارشكن در ايران فكر كردند كه ميتوانند از همان الگو استفاده كنند، در حالي كه در ايران اين مردمند كه تعيينكننده هستند نه يك گروه و جريان سياسي. چه نوع عملكردهايي در داخل آنها را به اين جمعبندي رسانده بود كه ميتوانند از الگوي معروف به انقلاب مخملي بهره ببرند؟ من فكر ميكنم بايد براي اين مساله دوره دوم خرداد را كمي تجزيه و تحليل كنيم. وقتي ما در اين مباحث، از دوره دوم خرداد يا دوم خرداديها نام ميبريم، به اين معنا نيست كه همه كساني كه در دوره دوم خرداد به آقاي خاتمي راي دادند، اين نگاه را داشتند، بلكه منظور ما گروههاي سياسي است كه ساختارشكني ميكنند، بنابراين به محض اين كه مردم به نيت اين گروهها پي بردند، حساب خود را از آنها جدا كردند و همانطور كه مشاهده كرديم، اين گروهها پس از مدت زمان اندكي، پشتوانه مردمي خود را از دست دادند. اين مساله هم به اين بر ميگردد كه مردم ما رفتار حزبي ندارند، بلكه براساس درك، شعور و برداشت شخصي خودشان از شخصيتها و گروههاي سياسي، عمل ميكنند. اگر گروه و شخصيتي سياسي را با اهداف و آرمانهاي خودشان همسو ببينند، از آن استقبال ميكنند و در صورتي كه احساس كنند اينها از ايدهآلهاي مورد قبول مردم فاصله گرفتهاند، بلافاصله به آنها پشت ميكنند. در انتخابات دهم سلسله اتفاقاتي قبل از انتخابات روي داد كه اگر كسي اين حوادث را تجزيه و تحليل ميكرد ميتوانست حوادث بعدي را پيشبيني كنددر دوره دوم خرداد، حوادثي رخ داد كه مجموعه آنها باعث شد غرب به اين باور برسد كه در داخل ايران، ظرفيتهايي در حال شكل گرفتن است كه ميتواند نظام ديني ايران را تغيير دهد و اين ظرفيت از آنجا كه در درون خانواده انقلاب تعريف شده است، توانايي ورود به عرصه رقابت را نيز دارد. در دوم خرداد، عدهاي از نيروهاي خانواده انقلاب كه دچار تغيير در آرا و انديشهها شده بودند، وارد ساختار قدرت شدند و به محض ورود، شروع به طرح برخي نظرات و ديدگاهها كردند. به عنوان مثال ابتدا شعار جامعه مدني مطرح شد. بعد به مرور زمان روزنامههاي زنجيرهاي، جامعه مدني را طوري تعريف كردند كه مشخص شد با جامعه ديني و اسلامي فاصله دارد. زماني ديگر، شعار توسعه سياسي مطرح شد و پس از حادثه تير سال 78، مجلس ششم با عنوان اصلاحات شكل گرفت. اوايل سال 79 برخي طرفداران اصلاحات با سفري به اروپا در اجلاس معروف برلين شركت كردند. تركيب شركتكنندگان در اجلاس برلين قابل توجه است. يعني كساني از ايران در اين جلسه حاضرند كه سابقه حضور در مسووليتهايي در كشور را دارند و وابسته به يك جريان فكري و سياسي تحت عنوان اصلاحات هستند و قدرت را در اختيار دارند. البته شركتكنندگان فراتر از اين مجموعه بودند و جريانهايي با سليقهها و نگاههاي متفاوت كه بعضا از ابتدا با نظام ديني مخالف بودند، در اين اجلاس شركت داشتند. بنياد هاينريش بل وابسته به حزب سبزهاي آلمان كه برگزاركننده اين اجلاس بود، در بيانيه پاياني اين اجلاس تصريح ميكند؛ هدف از اين اجلاس، ارتقاي سطح روابط تجاري با ايران نبود بلكه هدف از آن، ايجاد تغيير و تحول اساسي و بنيادين در ايران است و اين نشست نشان داد كه ظرفيتهاي انجام اين كار در ايران وجود دارد. حال سوال اينجاست كه منظور آنها از تغيير و تحول اساسي و عميق در ايران چيست؟ چون معمولا كشورها در تعامل با كشورهاي ديگر به دنبال ارتباط متقابل و تامين نيازهاي خود هستند. ولي آلمانيها بصراحت اعلام ميكنند ما به دنبال تغييراتي در ايران هستيم. براي روشن شدن دليل اين گونه رفتار از سوي آلمانيها هم فقط به يك مساله اشاره ميكنم. وقتي مجله اشپيگل آلمان با آقاي اكبر گنجي كه در آن وقت، به عنوان نظريهپرداز برجسته دوم خرداد مطرح بود، مصاحبه ميكند؛ از او ميپرسد اصلاحات در ايران چه هدفي دارد و در نهايت به چه چيزي ميخواهد برسد؟ ايشان در پاسخ ميگويد: اصلاحاتي كه در ايران انجام ميگيرد، به اين معناست كه شما از اين به بعد، بايد افكار و انديشههاي [امام] خميني را در تاريخ، مطالعه كنيد. وقتي يك نفر از جريان دوم خرداد، اصلاحات را اينگونه معرفي ميكند، طبيعي است كه دشمنان هم به طمع ميافتند. كشورهاي غربي به اين جمعبندي رسيدند كه نيروهاي تجديدنظر طلب جديد در ايران جزو خانواده انقلاب هستند و مسووليتهايي را به عهده داشتهاند، بنابراين نظام نميتواند همچون گروههايي چون منافقين آنها را حذف كند. البته اظهارات آقاي گنجي كه به آنها اشاره كردم، تنها اظهارات از اين دست نبود بلكه صريحترين آنها بود. مجموعه مسائلي در آن زمان در كشور انجام شد و موضعگيريهايي صورت گرفت كه كشورهاي غربي را در استفاده از ظرفيتهاي دروني نظام براي تغيير ساختارها به جمعبندي رساند. توطئههايي كه با عنوان انقلاب مخملين شكل گرفتهاند، اساسا چه ساز و كاري دارند و چه فرآيندي را دنبال ميكنند؟ جوهره اصلي انقلاب مخملي اين است كه جريانهايي كه خواهان تغيير هستند، با پشتوانه هواداران خودشان در خيابان اين كارها را انجام ميدهند. در داخل كشور مشاهده ميكنيم همان جريانهايي كه شعارهاي خاصي را در دوره دوم خرداد مطرح كردند، به اين جمعبندي رسيدند كه تغييرات را بايد از همين شيوهها دنبال كنند. به عنوان مثال؛ يكي از افرادي كه در حال حاضر نيز بازداشت است؛ آقاي سعيد حجاريان، از نظريهپردازان جبهه دوم خرداد است. ايشان در يكي از اظهارات خود، اشاره ميكند به اينكه دوم خرداديها بايد همه اركان قدرت را فتح كنند و موضوع فتح سنگر به سنگر قدرت را مطرح ميكند. ايشان در همان موقع راهكار اجرايي شدن اين مساله را هم در قالب نظريهاي كه شايد در آن زمان براي بسياري قابل فهم نبود، مطرح كرد. نظريه آقاي حجاريان «فشار از پايين و چانهزني در بالا» بود. منظور آقاي حجاريان اين است كه ما بايد هواداران خودمان را در كف خيابانها ساماندهي كنيم و آنچه را كه مد نظر داريم، در قالب مطالبات مردمي و ملي از حاكميت دنبال كنيم. در دوره دوم خرداد چند بار تلاش شد اين اتفاق بيفتد كه البته نشد. به عنوان مثال، ميتوان به حادثه كوي دانشگاه اشاره كرد كه نتيجهبخش نبود. در حادثه تحصن مجلس ششم هم آنها به دنبال همين مساله بودند. آقاي حجاريان بعد از انتخابات مجلس هفتم كه در تهران هيچيك از چهرههاي برجسته دوم خرداد راي نياوردند، مصاحبهاي با ارگان جبهه مشاركت انجام داد. ايشان درخصوص دليل شكست دوم خرداديها بصراحت ميگويد كه اين شكست به اين سبب است كه هواداران ما اهل هزينه كردن در خيابانها نيستند. بعد هم ميگويد اگر آن موقع كه عدهاي از نمايندگان اصلاحطلب تحصن كرده بودند، يك ميليون نفر از هواداران ما به اطراف مجلس ميآمدند و تحصن ميكردند، طرف مقابل مجبور به تسليم و عقبنشيني ميشد. اين مسائل، تقريبا جوهره انقلاب مخملي بود. بعد از دوره دوم خرداد، گروههاي تندرو اين جريان از جمله جبهه مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب كه اكنون هم انگشت اتهام به سوي آنهاست به اين نتيجه رسيدند كه بايد به انتخابات رياست جمهوري دهم به عنوان نقطه طلايي بازگشت به قدرت نگاه كنند و به هر قيمت، خود را در اين مقطع به قدرت برسانند. بنابراين به طور خلاصه ميبينيم كه از يكسو، جريانات خارجي به اين نتيجه رسيدهاند كه راه تغيير نظام در ايران، انقلاب مخملي است و از سوي ديگر هم برخي نيروهاي داخلي به اين نتيجه رسيدهاند كه بايد ساختارها را به هم بريزند و يك نظام غيرديني را ولو به شكل ملايم روي كار آورند. در انتخابات دهم، سلسله اتفاقاتي قبل از انتخابات روي داد كه اگر كسي اين حوادث را تجزيه و تحليل ميكرد، ميتوانست حوادث بعدي را پيشبيني كند و خود ما اين حوادث را پيشبيني كرديم و اكنون مستنداتي در اختيار داريم كه نشان ميدهد ما چند روز قبل از انتخابات، تنشها و درگيريهاي بعد از انتخابات را پيشبيني ميكرديم، زيرا مجموعه اقداماتي كه انجام ميگرفت، بخوبي نشان ميداد كه گامهايي از انقلاب مخملي در حال برداشته شدن است، چرا كه بهترين زمان انجام انقلاب مخملي زمان انتخابات است؛ مثلا در كشور گرجستان، كنار زدن شوارد نادزه و روي كار آمدن جريانهاي همسو با غرب در انتخابات انجام گرفت. بنابراين وقتي شما با مدل و آنچه پيش از اين در قالب انقلابهاي مخملي رخ داده، آشنا باشيد و اظهارات مقامات غربي را هم كنار حوادث پيش آمده بگذاريد، ميتوانيد روند بعدي را پيشبيني كنيد. مطرح شدن بحث تقلب در انتخابات را چگونه تحليل ميكنيد؟ در انقلابهاي مخملي، عمدتا آنچه انجام ميگيرد، اين است كه مردم را به حاكميت بياعتماد كنند. بنابراين ميبينيم كه از سال گذشته، زمزمههايي ساز ميشود مبني بر اين كه مردم بايد نسبت به امانتداري از آرايشان مطمئن شوند و اين نكته عجيبي است. اين زمزمهها نشان ميدهد كه آنها ميخواهند ذهنها را طوري هدايت كنند كه مردم احساس كنند قرار است در انتخابات تقلب شود و اين، در واقع ايجاد كردن ذهنيت منفي نسبت به دولتمردان و مسوولان است. اين مسائل به آنجا ميرسد كه برخي كانديداها كميته صيانت از آرا تشكيل ميدهند و آنقدر به اين مسائل پرداخته ميشود كه تقلب در انتخابات تبديل به يك شعار شده، القا ميشود كه حتما قرار است در انتخابات تقلب شود. از سوي ديگر، حركتي هماهنگ براي سياهنمايي وضعيت موجود انجام ميشود و از يك سال گذشته، اينگونه مطرح كردند كه ما اساسا در مسير خطرناكي در حال حركت هستيم. پس از اين بسترسازيها اينگونه القا كردند كه كانديداي مورد حمايت آنها بيشترين راي را دارد. البته كساني كه به نظرسنجيهاي سازمانهاي معتبر باسابقه از جمله صداوسيما دسترسي داشتند، ملاحظه ميكردند كه نتايج، اين مساله را نشان نميدهد. اما موسسههاي ناشناختهاي ميآيند و نتايج نظرسنجيهاي خود را در اختيار بعضي نامزدها قرار ميدهند. الان بعضي اعترافات و افشاگريها همين مساله را نشان ميدهد كه چگونه با نظرسازي اين مساله را القا ميكردند كه كانديداي جبهه اصلاحات با 65 درصد يا 70 درصد، پيروز انتخابات در مرحله اول خواهد بود. از يك طرف اين مساله را القا ميكردند و از سوي ديگر هم شبهه تقلب را دامن ميزدند. در همين سلسله كارها، كمكم شاهد برگزاري ميتينگهايي با يكسري نماد خاص و با انسجام هستيم كه اين هم از مشخصههاي انقلاب مخملي است. معمولا در كشورهايي كه انقلاب مخملي صورت گرفته، پس از انسجام و سامان دادن هواداران، نوعي هويتبخشي كه عمدتا از طريق رنگ صورت ميگيرد انجام شده است. مثلا در گرجستان، گل رز نماد معترضان شد و در انقلاب اكراين رنگ آنها نارنجي بود. بر همين اساس، ما هم در انتخابات خودمان ديديم كه اين جريان به شكلي كه اصلا در كشور ما سابقه نداشته است، به سمت يك رنگ گرايش پيدا كرد و كمكم سازمان راي تشكيل دادند و به شكل هرمي و گلدكوئيستي در شهرهايي مانند تهران به فعاليت پرداختند. اين مسائل نشان ميدهد، قرار است يكسري ساماندهي براي اقدامات بعدي صورت گيرد و بحث انتخابات و راي و اين گونه مسائل مطرح نيست. چرا كه اگر بحث راي باشد، مردم راي خود را به صندوق ميريزند و بعد اين آرا شمرده ميشود، اما اينكه بيايند و روسري درست كنند و مانتو توزيع كنند و به انواع مختلف، هويت خاص خود را نشان دهند، حكايت از مساله ديگري دارد. بعد ميبينيم كه اين شعار هم به اين جمع وارد ميشود كه: «اگر تقلب نشه، ميرحسين رئيسجمهور ميشه.» يعني فرض اين است كه ميرحسين رئيسجمهور است، اما اين احتمال هم وجود دارد كه تقلب كنند و نگذارند او رئيسجمهور شود. بنابراين ميبينيم در مقطعي چنين فضاسازي كردند كه قرار است تقلب شود و از سوي ديگر به يك نامزد هم اينگونه القا كردند كه حتما برنده خواهد شد. همه اين موارد از يك اتاق فكري صادر ميشد كه متعلق به ساختارشكناني است كه در دورهاي خودشان را نشان دادند و غرب هم به اين ظرفيت پي برد؛ يعني من نميخواهم با صراحت بگويم، شخص آن كانديداي محترم سردمدار اين قضيه بوده است، بلكه من فكر ميكنم عدهاي بازيگرداني كردند و يك عدهاي را بازي دادند. بعضا نامزدها احتمالا بازي خورده باشند و در آينده بايد ما بيشتر به ابعاد اين ماجرا پي ببريم. شعار قبلي مبني بر اينكه «اگر تقلب نشه، ميرحسين رئيسجمهور ميشه» كمكم بيت دومي پيدا ميكند كه عبارت است از: «اگر تقلب بشه، ايران قيامت ميشه.» يعني همان بخش انقلاب مخملي كه در آن هواداران را آماده ميكنند كه قرار است تقلب شود و بعد از تقلب بايد به خيابانها بريزند. اين همان نظريه فشار از پايين و چانهزني از بالاست كه آقاي حجاريان ارائه كرده بود و همانچيزي است كه در انتخابات گرجستان هم به وقوع پيوست. انتخابات انجام ميشود و روز 22 خرداد آقاي موسوي در مصاحبه با خبرنگاران اعلام ميكند كه من پيروز انتخابات هستم. به محض شروع اغتشاشات بعد از انتخابات غرب سراسيمه و به خيال اين كه كار تمام است، خودش را پشت سر اين جريانهاي ساختارشكن قرار دادساعت 30/11 شب، در حالي كه هنوز شمارش آرا تمام نشده، در بيانيه رسمي از هواداران ميخواهد كه خود را براي برگزاري جشن پيروزي آماده كنند. فرداي آن روز هم وقتي نتيجه انتخابات مشاهده ميشود، هواداران را براي اعتراض به خيابانها فرا ميخوانند و ابطال انتخابات درخواست ميكنند. اين همان خواستهاي است كه در انقلابهاي رنگين از سوي معترضان در زمان انتخابات مطرح ميشود. اينجاست كه شما بخوبي پي ميبريد كه اين موضوع نميتواند يك اتفاق باشد، بلكه مجموعهاي از اتفاقات كه از سال گذشته صورت گرفته، زمينهساز اين اتفاقات شده است. چه بسا بسياري از افرادي كه روز اول به خيابان آمده بودند، احساس ميكردند كه حق آنها پايمال شده است، اما ميبينيم كه در روزهاي بعد تعداد آنها كاهش يافت. باتوجه به سازوكارهاي نظارتي موجود تا چه حد بحث تقلب امكانپذير است؟ وقتي در كشوري انتخابات برگزار ميشود، نميتوان گفت امكان تقلب نيست، ولي حقيقتا در ايران سازوكار انتخابات به شكلي است كه امكان تقلب موثر را از بين ميبرد. اما اين افراد ميآيند و يك سري موارد را بدون اين كه پيگيري و شكايت كنند به عنوان تخلف برميشمرند، يعني رسانهها و مردم را با بيانيهها مخاطب قرار ميدادند، در حالي كه اگر تقلبي صورت گرفته و مدارك و اسناد متقني موجود است، بايد به شوراي نگهبان گزارش شود. البته ما دو بحث را بايد از يكديگر جدا كنيم اگر كانديدايي به مسائل قبل از انتخابات اعتراض دارد و آن را ناعادلانه ميداند، بايد در همان زمان بيانيه ميداد و به مردم اعلام ميكرد كه چون صحنه انتخابات عادلانه نيست، من در آن شركت نميكنم؛ اما اگر بحث تقلب در آرا مطرح است، بحث ديگري است كه البته گفتم چنين تقلبي با توجه به سازوكار انتخابات ميسر نيست. اين تقلبي كه ادعا ميشود به 2 صورت متصور است؛ يكي اين كه بگوييم در 45 هزار صندوق موجود رايگيري در انتخابات رياست جمهوري دهم، از هر سه راي آقاي موسوي، 2 تا را براي آقاي احمدينژاد منظور كرده باشند. اين حرف به اين معناست كه ما حدود 600 هزار نفر از مردم را كه وظيفه اجرا و نظارت در انتخابات را به عهده داشتهاند به خيانت متهم كنيم. در كشور ما وزارت كشور فقط سازوكار مديريتي انتخابات را فراهم ميكند، اما مجريان و ناظران پاي صندوقها، خود مردم هستند. راه دومي كه ممكن است برخي مدعي باشند تقلب صورت گرفته است، اين كه بگوييم آرا در پايين درست شمارش شده، اما در بالا و در سازوكاري كه از صندوقها به وزارت كشور ميرسند، دستكاري شده باشد. اين مساله هم به معني متهم كردن حاكميت است. يعني شما بگوييد شوراي نگهبان متشكل از 6 حقوقدان و 6 فقيه در راي مردم خيانت كردهاند. در عين حال، اگر باز هم كسي معتقد است كه تقلب صورت گرفته، راه را باز گذاشتند تا شكايت كند كه در نهايت بازشماري 10درصد صندوقها صورت گرفت. الان هم كه وزارت كشور آمار 45 هزار صندوق را شعبه به شعبه و شماره به شماره روي سايت خود قرار داده است. پس زماني كه ميبينيم امكان تقلب در انتخابات وجود ندارد، اما با اين حال پافشاري بر ابطال انتخابات بشدت وجود دارد، آدم مشكوك ميشود. اين مسائل نشان ميدهد كه اين سناريوي انقلاب مخملي كه گام به گام تا اينجا رسيده است، در اين مرحله حكم ميكند كه در صورت راي نياوردن بايد بايستيم و ابطال انتخابات را مطالبه كنيم. دليل آن را هم قبلا عرض كردم، چرا كه استراتژي اين جريان پيش از انتخابات اين بود؛ «ورود به قدرت به هر قيمتي» البته اگر اين جريان به قدرت هم ميرسيدند باز هم ميخواستند اين جمعيتي را كه با نماد سبز سامان دادهاند براي تغييرات بعدي در خيابان داشته باشند، چرا كه تصميمگيرندگان اين جريان معتقدند كه بايد با همان حضور مردم در خيابان تمام موانع را برداشت و تغييرات دلخواه را در حوزههاي مختلف ايجاد كرد. اينجا بود كه ما با خطبههاي تاريخي رهبر معظم انقلاب مواجه شديم كه فرمودند من زير بار اين بدعتهاي ساختارشكنانه نميروم. واقعا هم اگر ما زير بار خواسته اين جريان مبني بر ابطال انتخابات ميرفتيم، اين مساله جفاي به مردم بود. من سوالم اين است كه اگر مردم واقعا به ميرحسين موسوي راي داده و به نتيجه معترض بودند، چرا تجمعات فقط در تهران و آن هم تنها در چند منطقه خاص بود، چرا ما در شهر ري چنين درگيريهايي نداشتيم؟ چرا اين تجمعات در مناطقي مثل تجريش، سعادتآباد و قيطريه برگزار شد؟ شما اگر ببينيد اينها عمدتا كساني هستند كه به لحاظ فكري، فرهنگي و نوع نگاه و از نظر طبقهبندي اجتماعي و موقعيت، متفاوت از ديگر مناطق كشورند و عمدتا تحت تاثير تبليغات بينالمللي هستند. رفتار كشورهاي غربي درخصوص حوادث قبل و بعد از انتخابات را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ رفتار غرب در انتخابات رياست جمهوري دهم از تمام انتخابات قبلي متفاوت بود و اين نشان ميدهد كه كشورهاي غربي در اين انتخابات، انقلاب مخملي را دنبال ميكردند. اقدامات غرب از طريق پيوندي با داخل كه از قبل ارتباطات آن برقرار شده بود، صورت ميگرفت. ماهوارهها، تلويزيونهاي لسآنجلسي و راديو تلويزيونهايي كه برنامه فارسيزبان دارند در همه دورههاي انتخابات سعي ميكردند با ايجاد ياس و نااميدي در مردم اين گونه القا كنند كه راي دادن فايدهاي ندارد و به اين ترتيب مردم را از راي دادن منصرف كنند؛ اما چرا همين رسانهها مردم را به حضور در انتخابات و آن هم راي دادن به كانديداي خاص دعوت كردند؟ آيا واقعا دشمنان ما و نيروهاي ضدانقلاب متوجه شدند كه در گذشته اشتباه ميكردهاند؟ مطمئنا چنين نيست، بلكه آنها در اين دوره احساس ميكردند كه يك تداركي ديده شده و بايد در اين جهت اقدامات خودشان را انجام دهند. ميبينيم در اين دوره همانهايي كه برخلاف مشي گذشته خود مردم را به حضور در انتخابات تشويق ميكردند، اعلام كرده بودند كه آقاي موسوي براساس نظرسنجيها بالاترين راي را دارد. در واقع شعارهايي هم كه در برخي ميادين سر داده ميشد، همان چيزي بودكه از بيرون به آنها القا ميشد. نكته جالب اينجاست كه به محض شروع اغتشاشات بعد از انتخابات، باراك اوباما و سران برخي كشورهاي اروپايي، سراسيمه و به خيال اين كه كار تمام است، به صحنه آمدند و خودشان را پشت سر اين جريانهاي ساختارشكن قرار دادند و حمايت خود را از آنها اعلام كردند. اين مسائل نشان ميدهد كه اين كشورها هنوز مردم ايران را نشناختهاند. /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 318]
-
گوناگون
پربازدیدترینها