پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه می‌تواند برندینگ کسب‌وکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851129786
مهدي پاكدل : اسير تيزي چاقوي زورگير شدم
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: مهدي پاكدل متولد 1359 در اصفهان است و كوچكترين عضو خانواده «پاكدل»هاست. 2 برادر بزرگتر او حسين و مسعود از مجريان و عكاسان موفق تلويزيون و تئاتر هستند. پاكدل در رشته گرافيك تحصيل كرد و در دوره‌اي كه حسين پاكدل مديريت تئاتر شهر را برعهده داشت وارد خانواده تئاتر شد و با شركت در كلاس‌هاي پانتوميم «سيروس شاملو» بازيگري در تئاتر را با نمايش «جنبش انفيه» تجربه كرد. استعداد در تئاتر، صدا و چهره مناسب او باعث شد تا كارگردان‌هاي سينما و تلويزيون به سراغش بيايند و از اواخر دهه 70 بازيگري مقابل دوربين را تجربه كرد و ايفاي نقش «عليرضا» در مجموعه پرمخاطب «اولين شب آرامش» نقطه عطفي در كارنامه بازيگري اوست. مهدي پاكدل درباره حادثه‌اي مي‌گويد كه تاثير زيادي بر زندگي‌اش گذاشت و به قول خودش، روش ماشين سواري‌اش را تا مدت‌ها تغيير داد! پاكدل مي‌گويد: بهار سال 80 بود. تازه ماشينم را عوض كرده بودم و قرار بود به همين مناسبت به‌عده‌اي از دوستانم شيريني بدهم. هوا گرگ و ميش بود كه از خانه خارج شدم. در را باز كردم و نشستم. كيفم را پرت كردم صندلي عقب، آينه را تنظيم كردم و خواستم راه بيفتم كه.... پاكدل در حالي كه آهنگ صدايش تغيير كرده ادامه مي‌دهد: موتورسواري جلوي ماشينم ايستاد، تا قبل از اين كه دستش به دستگيره ماشينم بخورد و بنشيند روي صندلي جلو توجهي به او نكردم. براحتي سوار شد، چاقوي بزرگي را از جيبش در‌آورد، آن را جلوي صورتم تكان داد، بدون اين‌كه ذره‌اي بترسد از صندلي عقب كيفم را برداشت و همه محتويات آن را كف ماشين خالي كرد! و من جرات اين‌كه حتي اعتراض كوچكي بكنم را نداشتم... از ميان وسايل داخل كيف، پول‌ها، گوشي موبايل و ام‌پي‌تري‌من‌را را برداشت، به كيف مداركم نگاهي كرد و گفت: «براي اين‌كه حالت رو بگيرم اينم مي‌برم تا آنقدر بدويي دنبالش تا جون‌ات دربياد!» پاكدل ادامه مي‌دهد: چند ضربه با تيزي چاقو به صورتم زد و از من خواست صدايم در نيايد تا دور شود. سوار موتورش شد، از من دور شد، سر كوچه كه رسيد برگشت و نگاهي به من كرد، لبخندي زد و رفت. چند نفس عميق كشيدم، زنگ زدم پليس، رفتم براي شكايت اما هرچه فكر كردم چهره آن مرد يادم نيامد. چند روز بعد بسته‌اي را دم در خانه پيدا كردم كه رويش نام من را نوشته بود. در بسته نوشته بود: همين‌قدر حالگيري بسه.... در بسته مداركي بود كه آن مرد برده بود. اين حادثه باعث مي‌شود، پاكدل ديگر سوار ماشيني كه قفل مركزي ندارد نشود و بلافاصله بعد از سوار شدن درهاي ماشين‌اش را قفل كند. پاكدل مي‌افزايد: جناب دزد هنوز پيدايش نشده است. جام جم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-