واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: امسال هم مثل نوروز دو سال پیش که کلاهقرمزی جای خودش را حسابی باز کرده بود، با این تفاوت که امسال تیکه کلامها و سوژههایی که دهن به دهن میگشت تیکه کلامهای عروسکهای جدید بود فامیل دور و ببعی. همشهری جوان به سراغ تیم جوانی رفته که عروسکگردان و صداپیشه فامیل دور ببعی بودند. قسمتهایی از این مصاحبه را میخوانیم. بیشترین سوالی که پیش میآید این است که این شخصیتها از کجا آمدند؟ نویسنده داشتند؟ محمد بحرانی (صداپیشه ببعی): من یک توضیح کلی میدهم. یک ماه قبل از ضبط آقای طهماسب و خیلی اعضای گروهشان را جمع کردند. یک خانهای را گرفتند و عملا تمرینها را شروع کردند. این تمرین کردن برای خود ما هم تجربه جالبی بود چون در کار تلویزیونی عملا تمرینی وجود ندارد و ما در کارهای قبلی بلافاصله شروع به ضبط میکردیم. تمرین ما عملا از نقطه صفر شروع شد، یعنی می نشستیم دور یک میز و میگفتند حرف بزنید هر حرفی درباره عید خاطرات بچگی و هر چیزی که به ذهنمان میآمد. البته این طور نبود که بخواهند همه قصه را با حرفها ما بسازند. قبل از شروع تمرینها فکر کرده بودند و برایشان مشخص بود که میخواهند چه کنند، اما آقای طهماسب و جبلی همه حرفها ما را یادداشت میکردند. بعد از اینکه با تواناییهای فردی هر کدام از اعضای گروه آشنا شدند آرام آرام شخصیتها شکل گرفت. محمد لقمانی (عروسکگردان فامیل دور): خوبی آقای طهماسب و جبلی در این تمرین این بود که میدانستند چه شخصیتهایی قرار است وارد کار شوند اما ما تا اواخر آن یک ماه میدانستیم قرار است چه عروسکهایی را عروسکگردانی کنیم با صدایشان را بگوییم. همه مدت این را میگفتند که ما میدانیم میخواهیم چه کار کنیم. بعد از همه صحبتها چند هفته مانده بود به کار فهمیدیم که چه عروسکی قرار است وارد کار شود و هر کس چه مسئولیتی دارد. مثلا سر شکلگیری فامیل دور ماجرا از این قرار بود که یک روز عروسک فامیل دور قرار است چه کاره باشد؟ فکر میکنم خودشان میدانستند که چه میخواهند ولی میخواستند ببینند ما چه میگوییم. بعد از حرف زدن به این نتیجه رسیدیم که «دربان» بودن به فامیل دور میخورد. بعد آقای جبلی، من، محمد و آقای هدایتی صداهایمان را تست زدیم تا اینکه رسیدیم به بهادر، صدای بهادر روی عروسک نشست و دیدیم که خیلی هم نمک دارد. بعد مانده بود که ویژگی شخصیت را پیدا کنیم. آقای جبلی و طهماسب خیلی تأکید داشتند که ما صداسازی نکنیم و شخصیتها مابه ازای بیرونی داشته باشند و کسی باشد که ما دوروبرمان دیدهایم و خیلی طبیعی باشد. تا اینکه بهادر تکیه کلام «من چه جوریام» را که خودش استفاده میکند وارد شخصیت کرد این تکیه کلام خود بهادر است. مثلا وقتی سرفه میکند بعد میپرسد من چه جوری بودم میخندد میپرسد من چه جوری بودم؟ اسم فامیل دور از کجا آمد؟ بهادر مالکی (صداپیشه فامیل دور): اسم را آقای طهماسب انتخاب کردند. یعنی از اول اسمش فامیل دور بود؟ بحرانی: نه اسم در یک پروسه به وجود آمد. اول قرار بود فامیل دور نگهبان آنجا باشد. در همین پروسه اسم فامیل دور گفته شد. فکر میکنم خود آقای طهماسب گفت فامیل دور. بقیه هم موافق بودند. تکیه کلامها کجا درآمدند؟ در تمرین یا موقع ضبط؟ هر دو حالت بود به یک سری از ویژگیهای شخصیتی موقع تمرین میرسیدیم و به یک سری از تکیه کلامها سر ضبط ما متن و دیالوگ نوشته شده نداشتیم. در کار حرفهای این عروسکها صداپیشه و عروسکگردان معمولا یک نفر هستند یا دو نفر؟ بنفشه صمدی (عروسکگردان ربیعی): نه معمولا دو نفرند، چون اغلب امکان این نیست که یک نفر هم عروسکگردانی کندو هم حرف بزند. به این خاطر که ممکن است سروصدا ایجاد کند و اگر بلندگو به بدنش متصل باشد در صدا مشکل ایجاد میشود. قصههای پلاتو مشخص بود با ایدههای خودتان بود؟ ایدههایی مثل آشپزی یا بادکنکی به آقای مجزی رویش به کلاه قرمزی دور و نزدیک را نشان میداد و... صمدی: خیلی از این ایدههایی که گفتید سر ضبط شکل میگرفت، مثلا در قسمت آشپزی اصلا قرار نبود ببعی آشپزی کند، اما آقای بحرانی به آقای طهماسب گفت اجازه میدهید ما هم یک کاری بکنیم؟ بعد آقای بحرانی به من پیشنهاد داد که ببعی با زبان انگلیسی کامل خیلی جدی آشپزی درس بدهد. من هم متن را نوشتم و آقای بحرانی خواند و اجرا کردیم و آقای طهماسب هم خیلی استقبال کرد. طهماسب و جبلی به عنوان مدیران پروژه و کسانی که در کار کودک با سابقه هستند چقدر دستتان را برای بداهه و خلاقیت باز گذاشته بودند و شما به عنوان جوانهایی که تازه کار هستید چقدر راه اجازه مانور داشتید؟ مالکی: خب کار فضایی داشت که ما گاهی وقتها به اعتماد به نفس خودمان شک میکردیم، یعنی نمیدانستیم این جمله را بگوییم یا بگوییم، اما بعد از ضبط وقتی میگفتیم من میخواستم این جمله را بگویم و شک کردم آقای طهماسب و جبلی میگفتند باید چیزی را که به ذهنت میرسید میگفتی. آقای بحرانی، صداپیشگی ببعی چه ویژگیای داشت؟ اینکه جای عروسکی حرف بزنید که اصلا دیالوگ ندارد برایتان سخت نبود ریسک نبود؟ بحرانی: راستش من به خاطر صدای کلفتی که دارم همیشه در کارها نقش دانای کل میگیرم و خیلی حرف میزنم، اما کار ببعی ریسک بود چون من هیچ دیالوگی نداشتم و فقط میتوانستم دو کلمه بگویم بع و نه مثلا در خیلی از پلاتوها باید همه عروسکها میآمدند و درباره اتفاق حرف میزدند و میرفتند. ببعی هم باید همراه عروسکها میآمد، اما نمیتوانست حرفی بزند چون نه باید انسان کامل دیده میشد نه حیوان کامل. فقط میتوانست بع و نه بگوید. این روزهای اول خیلی بینمک بود و من سر تمرین ناامید شده بودم و حتی سر ضبط میترسیدم که عروسک نگیرد و بینمک بشود، چون سر صحنه هیچ کس به ببعی نمیخندید، اما به کلاهقرمزی و پسرخاله میخندیدند، اما وقتی روزهای عید با چند تا از بچههای فامیل کار را میدیدیم فهمیدم که عروسک را دوست دارند. منبع: khabaronline.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 675]