واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: اين چه حكمت و قصه عجيب تاريخ است كه محتاجان در شب رحيل علي و رفت عدالت،درخانه خدا را مي زنند تا تقدير سال خود را خوب رقم بزنند.و اين تقارن شكل گرفته است:رفت و احتياج؛فقدان و نياز. اي عصاره تاريخ درجنگ بر سر عدالت، اي علي! اينك در شب شهادتت به سوي عادل خالق دست نياز دراز مي كنيم و براي خود و خودمان و همگان دعا مي كنيم. دل كوير گرفته ما را در سبزترين و خرم ترين ماه سال در رمضان، با باران رحمتت اين خداي بنده نواز برهان. اينك كه جهان تشيع درسوگ خورشيد عدالت نشسته و مانند يتيماني كه پدر خود را از دست داده اند در عزاي امام اول شيعيان مويه مي كنند، داستان كوفه و چاه و محراب را مرور مي كنيم. كوفه بشكن بغض چندين ساله را / با دل خود آشنا كن ناله را بالهاي شيونت را باز كن / تا خدا ، تا ناكجا ، پرواز كن بغض خود بشكن كه بايد خون گريست / بايد امشب شط شد و جيحون گريست ياد كن ياد آن به دل نزديك را / خاطرات روشن و تاريك را با دل تو غم گره خورد اي دريغ / در تو روح زندگي مرد اي دريغ ناله كن، فرياد كن، پرخاش كن / راز شب هاي علي را فاش كن با من از آن ناشناس شب بگو / از شكفتن هاي ياس شب بگو بوي ياسش كوفه را پر كرده است / كوفه را عطر دعا پر كرده است كوفه امشب مانده بي شمع و چراغ / وز فروغ اشك او گيرد سراغ در بدر دنبال او گردد سپهر / ماه او امشب نهان كرده است چهر در دل شب شمع شب افروز بود / ظلمت شب از فروغش روز بود بس كه تنها بود و همرازي نداشت / سر به گوش چاه غربت مي گذاشت بس كه دارد از علي در سينه راز / مانده از حيرت دهان چاه باز هر كه شب آواي پايش مي شنيد / بوي نان از دستهايش مي شنيد خوان احسان بهر عام و خاص داشت / يك طبق نان، صد طبق اخلاص داشت امشب است آن شب كه كس نشناخته است / اين شب قدر است و بس نشناخته است داده شب از دست آن قدري كه داشت / داده از كف آسمان بدري كه داشت امشب است آن شب كه عشق و عدل و داد / شد ز شمشير مرادي، نامراد فرق حق را تيغ بي دردي شكافت / تارك مردي، به نامردي شكافت پشت حق زين مايه بي دردي شكست / اي دريغا حرمت مردي شكست غوطه زد در خون خود آن چاره ساز / پاره شد از فرق او فرق نماز داشت سر بر خاك آن ركن سجود / نيستي تيغ آخت بر فرق وجود گاه ديدار آمد و چون گل شكفت / گوهر فزت و رب الكعبه سفت چون خدا را خانه زاد كعبه بود / تا دم آخر به ياد كعبه بود چشم دشمن زين الم خون گريه كرد / تيغ قاتل هم ز غم، خون گريه كرد رحم او پيدا ز شرم دشمنش / عدل او از وصله پيراهنش در خروش آمد فرات و خون گريست / شط به فرياد آمد و جيحون گريست كشته شد عشق و عدالت شد يتيم / رحم و انصاف و مروت شد يتيم شمع مي شد، آب مي شد، مي گداخت / نخل هاي كوفه او را مي شناخت باغبان مهربان نخل ها / رفت و آتش زد به جان نخل ها راستي اي نخل هاي سر به زير / زندگاني سخت باشد بي امير ظلمت آن شب، قصد جان نور كرد / نور حق را تا ابد مستور كرد كشته طوفان كين شد شمع طور / آه، آه از دست نزديكان دور بي فروغش گر چه تاريكيم ما / ليكن از دوران نزديكيم ما وه كه خون مرتضي را ريختند / بر زمين خون خدا را ريختند دست حق افتاد از پا آه، آه / زادگاهش كعبه، مسجد قتلگاه تا گلويي تر كند امشب اسير / شير حق لب را نيالايد به شير كوفه بشكن بغض چندين ساله را / با دل خود آشنا كن ناله را با من از آن ناشناس شب بگو / از شكفتن هاي ياس شب بگو كوفه، باور كن كه كوفي نيستيم / ما كه ابن الوقت و صوفي نيستيم كوفه باور كن كه شيعه محرم است / با فرات و با شريعه محرم است چون تو با حيرت هم آغوشيم ما / غرقه در اشك و سيه پوشيم ما مساجد،تكيه ها،حسينيه ها و خانه ها در جاجاي ايران عزير اسلامي امشب ميهمان اشك مردمند،در سوگ علي و براي نيازمندان و دعاپيشگان .التماس دعا.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 314]