تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 25 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):برترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1853285127




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: مرتضى شيرودى انقلاب اسلامى و چيستى نظام آينده جهانى


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: مرتضى شيرودى انقلاب اسلامى و چيستى نظام آينده جهانى
خبرگزاري فارس: اغلب انديشه‌ها در پى ايجاد نظامى مطلوب براى آينده جهان‌اند، اما سه نظريه جهان‌گرايانه پايان تاريخ (فوكوياما)، جنگ تمدن‌ها (هانتينگتون) و حكومت مستضعفان (امام خمينى) بيش از ديگر تئورى ها تـوجه جهانيان و انديشمندان را به خود جلب كرده،مقاله حاضر خواهد كوشيد به بررسي اين انديشه‌ها بپردازد.
چكيده

اغلب انديشه ها، مذهب ها، نحله ها و... در پى ايجاد نظمى نوين و نظامى مطلوب براى آينده جـهـان اند، اما در اين باره و طى سه دهه اخير، سه نظريه جهان گرايانه پايان تاريخ (فوكوياما)، جنگ تمدن ها (هانتينگتون ) و حكومت مستضعفان (امام خمينى (ره ) ) بيش از ديگر تـئورى هـا تـوجه جهانيان و انديشمندان را به خود جلب كرده و هر يك نداى ساختن جهانى جديد را سرداده اند، ولى كدام يك ، ظرفيت و توان لازم براى تاسيس يك نظام جهانى را داراست ؟ مقاله حاضر خواهد كوشيد به سؤال مذكور پاسخ دهد.

كليد واژه : پايان تاريخ، فوكوياما، جنگ تمدن ها، هانتينگتون ، امام خمينى (ره )، انقلاب اسلامى ، حكومت مستضعفان ، مهدويت و امام مهدى (عج ).

مقدمه

1. نظام ليبرال دموكراسى

پايان تاريخ نظريه اى است كه از سوى فرانسيس فوكوياما، معاون وقت بخش برنامه ريـزى سـيـاسـى در وزارت خارجه آمريكا در سال 1989 / 1368 و در نشريه منافع ملى مـطـرح گـرديد. وى نظريه خود را نخست به صورت مقاله و سپس با انتشار كتابى تحت عـنـوان ، پـايـان تـاريـخ و واپـسـيـن انـسـان ،33 مـطـرح سـاخـت . بـه اعـتـقـاد وى ليـبـرال دمـكـراسـى ، شـكل نهايى حكومت در جوامع بشرى است و اين جبرى است و به طور قـطـع تـحـقـق مـى يـابد، زيرا تاريخ بشريت كه مجموعه اى منسجم و جهت دار است ، بخش اعظمى از جامعه بشرى را به سوى ليبرال دمكراسى سوق مى دهد. فوكوياما در تشريح بيشتر اين نظرات ابراز مى دارد: پايان تاريخ زمانى است كه انسان به شكلى از جامعه انـسـانـى دست مى يابد كه در آن عميق ترين و اساسى ترين نيازهاى بشرى برآورده مى شـود و چـنـيـن اتـفـاقـى در غـرب و در نـظام ليبرال دموكراسى افتاده و با استقرار آن در سـايـر نـقـاط جـهـان ، در ديـگـر بـخش هاى دنيا هم اتفاق مى افتد. به بيان ديگر، بشر، امـروزه بـه جـايـى رسـيـده كـه نـمـى تـوانـد دنـيـايـى ذاتـا مـتـفـاوت از جـهـان ليبرال دموكراسى را تصور كند، چرا كه هيچ نشانه اى از امكان بهبود بنيادى نظم جارى در آينده دور و نزديك جهان ديده نمى شود.
فـوكـويـامـا هـم چـنـيـن مـعـتـقـد اسـت : در طـول چـنـد سـده گـذشـتـه ، هـمـگـام بـا پـيـروزى ليـبـرال دمـوكـراسـى بـر رقـبـاى ايـدئولوژيـك خود نظير: سلطنت موروثى ، فاشيسم و جـديـدتـر از هـمـه ، كـمـونـيـسـم ، در سـراسـر جـهـان اتـفـاق نـظـر مهمى درباره مشروعيت ليـبـرال دمـوكـراسـى بـه عـنـوان تـنـهـا نـظـام حـكـومـتـى مـوفـق بـه وجـود آمـده ، لذا ليـبـرال دمـوكـراسـى نـقـطـه پـايـان تـكـامـل ايـدئولوژيـك بـشـريـت و آخـريـن شكل حكومت بشرى است ، در اين صورت ، پايان تاريخ اتفاق مى افتد. درواقع ، او شكست كـمـونـيـسـم را دليـل مـهـم و پـايـانـى پـيـروزى ارزش هـاى ليـبـرال غربى و پايان درگيرى هاى ايدئولوژيك مى داند. او هم چنين توضيح بيشترى در ايـن بـاره مـى دهد و مى گويد: ((من قائل به پايان يافتن تاريخ هستم ، زيرا تاريخ بـه مـثـابـه يـك فـرآيـند منسجم و متحوّل است كه وقوع آن با امعان نظر به تجربه همه مـردمـان در هـمه زمان ها، ممكن است . اين اتفاق ، افتاده . چنين دركى از تاريخ بشر، بيش از هـمـه بـا نـام گـئورك ويـلهـم فـردريـك هـگـل فـيـلسـوف مـشهور آلمانى شناخته مى شود. كـارل مـاركس نيز، با به امانت گرفتن اين مفهوم از تاريخ ، آن را به صورت بخشى از فضاى فكرى روزمره ما درآورد.))34
در نـتـيـجـه و بـراسـاس آنـچـه كه فوكوياما مى گويد: نظريه پايان تاريخ موضوع جـديـدى نـيـسـت ، بـلكـه ماركس پيش تر، آن را به طور همه جانبه اى مطرح كرده بود. اما چـگـونـه ؟ مـاركـس بـر ايـن بـاور بـود كه روند ديالكتيكى تاريخ براساس دترمينيسم اقـتـصادى به مرحله نهايى و پايانى يعنى كمونيسم خواهد انجاميد. در اين مرحله ، تمامى تضادها و تناقضات پيشين پايان يافته و جامعه اى جهانى و عارى از طبقه و دولت ظاهر خـواهـد شـد. ايـن مـقـطـع ، مـرحـله دسـت يـابـى بـشـريـت بـه مـفـهـوم كـامـل و جـامـع آزادى و انسانيت است ، امّا مفهوم تاريخ به عنوان روندى ديالكتيكى و در عين حـال تكاملى و واجد آغاز و انجام زندگى بشر كه از سوى ماركس مطرح شد، در واقع ، از فـلسـفـه تـاريـخ هـگـل ، بـه وام گـرفـتـه شـده بـود. هـگـل نخستين انديشمندى بود كه پيشرفت تكامل تاريخ را از مرحله ابتداى خودآگاهى به مـرحـله پـايـانى خودآگاهى بشرى مطرح نمود. به نظر وى ، رشد و توسعه خودآگاهى بـا سـاخـتـارهـا و سـازمـان هـاى اجـتـمـاعـى هـريـك از مـراحـل گـذار تـاريـخ (هـمـچـون مـراحـل قـبـيـله اى ، بـرده اى ، تـئوكـراسـى و بالاخره مرحله پايانى مساوات دموكراتيك ) ارتـبـاط نـزديـك و تنگاتنگى دارد. در باور هگل ، از آنجايى كه انسان ساخته و پرداخته شـرايـط تـاريـخـى و اجـتـمـاعـى خـويـش ‍ است ، لذا تاريخ در حركت جبرى خود كه تجلى آشـكـارى از عـقـلانـيـت و واقـعـيـت اسـت ، بـه لحظه اى مطلق منتهى مى شود كه در آن آخرين شـكـل عـقـلايـى جـامـعـه و دولت تـحـقـق مـى يـابـد. بـه عـبـارت ديـگـر، هگل سير تاريخ بشرى را در جهت تكاملى هرچه بيشتر و وسيع تر آزادى مى ديد. طبق نظر او، آزادى در دوران باستان از آنِ تعداد معدودى از افراد بود. در مرحله بعدى ، آزادى متعلق به گروه و يا طبقه ويژه اى از جامعه شد، ولى در مرحله پايانى عمر جهان ، آزادى از آنِ هـمـه بـشـريـت خـواهـد شـد. آزادى و انـسـانـيـت در ايـن مـقـطـع ، مـفـهـوم كامل و جامع خود را پيدا خواهد كرد.35
فـوكـوياما با توجه به تفاسيرى كه از هگل و ماركس در زمينه نظام مطلوب جهانى ارائه كـرده ، بـيـشـتـر به پيروزى ليبراليسم از نوع هگلى باور دارد تا از نوع ماركسى آن ، يـعنى پيروزى جامعه و دولت نه پيروزى طبقه كارگر. ولى فوكوياما بيشتر اصطلاح پـايـان تـاريـخ را از تـفـسـيـرى كه الكساندر كژو (Kojeve Alexandre) بر انديشه هـگـل نـگـاشـتـه ، اقـتـبـاس كـرده . فـوكـويـامـا مـعـتـقـد است كه جهان شاهد پيروزى حكومت ليـبـرال دمـوكـراسـى است و از اين جهت ، نمايان گر تحقق ايده آليسم هگلى خواهد بود. او بـر ايـن بـاور اسـت كـه مـيـل به دست يابى به جامعه مصرفى درازمدت به ليبراليسم اقـتـصـادى و سـياسى منجر شده و نظام ليبرال دموكراسى مبتنى بر آن ، به طور پايان نـاپـذيرى قابل گسترش است . فوكوياما در نظريه پايان تاريخ كمترين توجهى به جهان سوم ندارد؛ بلكه با تحقير درباره اش مى نويسد: جهان سوم هنوز در تاريخ فرو رفته تا حدى كه در تحول ايدئولوژيك جهان امروز و فردا هيچ نقشى ندارد و لذا در اين بخش دنيا هم نظام ليبرال دموكراسى هماوردى نخواهد داشت .
فرض اصلى نظريه فوكوياما بر اين مساءله نهاده شده كه يك مسير تكاملى زيربنايى ، براى تاريخ وجود دارد و اين مسير به يك نقطه پايانى مى رسد. در اين نقطه پايانى ، تـلاش ذاتـى و تـاريـخـى انـسـان بـراى بـه كـمـال رسـانـدن خـود در چـارچـوب نـظـام ليـبـرال دمـوكـراسـى تـحـقـق خـواهـد يـافـت و شـايد به گفته هابرماس ، پايان تاريخ (اسـتـقـرار جهانى ليبرال دموكراسى ) يك زمان بسيار غم انگيز باشد، چرا كه در تلاش انـسـان هـا بـراى بـه رسـمـيـت شـنـاخـتـه شـدن و بـه كـمـال رسـيـدن ، مـمـكـن اسـت كـه پيكار ايدئولوژيكى در جهان ، جاى خود را به محاسبات اقـتصادى ، به نگرانى زيست محيطى و به تاءمين نيازهاى مصرفى بدهد و در اين دوره ، بـه جـاى هـنـر و فـلسـفـه ، تنها نگهدارى دائمى روح بشر در موزه تاريخ ، مطرح خواهد بود. فوكوياما در نوشته هاى خود، نظريه اى كلى در باب تاريخ را عرضه مى كند كه در آن بر نقش علم تاءكيد بسيار مى شود، در صورتى كه خود علم توسط سرمايه دارى بـرانـگـيخته مى شود تا نيازهاى بشر را برآورده سازد. پيام كلى فوكوياما آن است كه اگـر مـا هـنـوز در نقطه اى قرار داريم كه در آنجا قادر به تصور يك دنياى كاملا متفاوت بـا دنـيـاى كنونى نيستيم ، پس ‍ بايد اين احتمال را مورد توجه قرار دهيم كه خود تاريخ نـيـز مـمـكـن اسـت روزى بـه پـايان برسد و اين نقطه پايان همين نظامى است كه در غرب امروز حاكم است .36
به بيان ديگر، فوكوياما مى گويد: تاريخ جهان به هدف ، مقصد و پايان خود رسيده و در آن ، دمـوكـراسـى ليـبـرال به عنوان تنها سيستم سياسى ابقا شده ، و در اين فرايند، سـقـوط كمونيسم را نه تنها عامل بقاء جهان سرمايه دارى مى داند، بلكه سقوط ماركسيسم را مـوجـب رسـيـدن جـهـان بـه هـدف نـهـايـى و پـايـانـى خـود يـا هـمـان ليبرال دموكراسى ارزيابى مى كند. در واقع ، آنچه در نظريه پايان تاريخ يا نهايى شـدن اسـتـقـرار جـهـانـى نـظـام ليـبـرال دمـوكـراسـى مـى تـوان يـافـت : انفعال و واكنش شديد انديشمندان غربى در قبال كمونيسم و تركيب نتايج ناشى از آن با پـيـش بـيـنـى هاى سقوط غرب چون پيش گويى هاى نوسترآداموس است . تاءثير ديدگاه عـامـه مـردم كـه بـيش از نخبگان و انديشمندان تحت تاءثير ايده هاى آخر الزمانى هستند در وضـع و تـدويـن فلسفه هايى چون آنچه فوكوياما مطرح ساخته را نبايد ناديده گرفت ،37 در حـالى كـه تـاريـخ جـز پـويـايى متوالى رويدادها و روند تكاملى پيامدها، نيست ، وظيفه فلسفه تاريخ نيز جمع بندى و اتخاذ وجوه مشترك آن ها در قالب يك انديشه جامع اسـت ، لذا عـنـوان پـايـان تـاريخ عنوانى است كه مبهم و بى معناست . ژان بودريا در اين بـاره و در كـتـاب ((توهم پايان )) و در گفتگويى كه انجام داده ، نظريه پايان تاريخ فـوكـويـامـا را سـاده لوحـانـه و فـاقـد عـمـق مـى نـامـد و بـه تـوصـيـف و تـحـليـل تـجـربـه شـخـصـى خـود از جـهـان مـدرن مى پردازد، از جمله : تاريخ ديگر به دنـبـال غـايـتـى نـيـست ، ديگر داراى تعالى نيست ، ديگر از خود فراتر نمى رود، تاريخ ديگر حركتى خطى ندارد كه آن را به سوى فرجام يا پايانى به معناى خوب و مثبت كلمه ، حـركـت كـنـد. بـودريـا معتقد است على رغم شكست كمونيسم ، ماركس هنوز نمرده است به آن دليـل كـه در انـديـشـه او نـكات استراتژيكى وجود داشت كه هنوز معتبر است . در حقيقت به عقيده او، آنچه ماركس تدوين و تحليل كرده به هيچ وجه پايان نيافته است .38
از مـطـالب پـيـش گـفته مى توان دريافت كه : در اين نظريه ، دعوا بر سر اين نيست كه كـالاهـا و ارزش هـاى غربى بهتر است يا نه ؟ بلكه فوكوياما در پى آن است كه راه هاى تعميم و تثبيت نهادها و ارزش هاى غربى را به گونه مطلوب به جهان غيرغرب نشان دهد. پـس نـظـريـه فـوكـويـامـا، نظريه مشروعيت بخشى به الگوها، انديشه ها، برداشت ها، كردارها و ساختارهاى غربى در سراسر جهان است . بر اين پايه ، توليد كالاى مطلوب ، تـنـهـا از ارزش هـا و نـهـادهـاى غـربـى سـاخـته است . نظريه پايان تاريخ ، تبيين كننده پـيـروزى جـهـانـى طـرز تـفـكر، انديشه و بينش غربى است . اين پيروزى با توجه به پـيـروى بـيـشـتـر كشورهاى جهان از سرمايه دارى به عنوان تنها راه توسعه اقتصادى و ثبات سياسى پايدار، قطعى است . فوكوياما مى افزايد: نشانه هايى از اين قطعيت از هم اكـنون حتى در جهان غير غرب هويداست و آن كه اين فرهنگ غربى است كه ارزش هاى حاكم بـر كـشـورهـاى ديـگـر را شـكـل ، جـهـت و عـيـنـيـت مـى بـخـشـد، و ايـن ارزش هـا، بـه ابزار تـصـويـرگـرى جـهـان در مـيـان تـوده هـا و نـخـبـه هـاى جـهـان سـوم تـبـديـل شـده اسـت . بـه اصل ديگر در نظريه نظام مطلوب آينده جهانى فوكويامايى مى توان اضافه كرد: پايان تاريخ ، بيش از آن كه برترى هاى كمى و كيفى كالاهاى مادى و غـيـر مادى غرب را مطرح كند، برترى ذهنى آن را مطرح نموده است ، و در اين بين ، تنها انـديـشـه هـاى انـدكى در جهان ، چون انديشه انقلاب اسلامى ، با پشتوانه اى پربار از انـديـشـه اسلامى ، در مقابل انديشه هاى سلطه گرايانه اى چون پايان تاريخ و مصداق عينى آن يعنى جهانى شدن آمريكايى ايستاده است . بنابراين ، نظريه فوكوياما را بايد در زمـره نـوشـتـه هـايـى دربـاره پـايـان عـصـر ايـدئولوژى غـربى دانست كه به بنياد ايـدئولوژى آمـريـكـايـى مـربـوط مـى شود، همان گونه كه ژرار آرو Araud Gerard و الويـه مـونـژنMongin Olivier در مـقـاله اى كـه در 1989 / 1368 در نـشـريه اسپريت آمـريـكـا بـه چـاپ رسـيـد، بـيـان كـرده انـد، اعـلام پـايـان تـاريـخ يـك اصل پايدار در انديشه آمريكايى است و اصولا آمريكا از نظر ايدئولوژى بر اساس نفى تاريخ و تمدن هاى ديگر بنا شده است .39

2. نظام تمدنى مسيحى

هـانـتـيـنـگتون بى آن كه همچون برخى از تحليل گران ، پايان جنگ سرد را ختم مناقشات ايـدئولوژيـك تـلقـى كـنـد، آن را سـرآغـاز دوران جـديـد بـرخـورد تـمـدن هـا مى انگارد و بـراسـاس آن ، بـسـيـارى از حـوادث و رخـدادهـاى جـارى جـهـان را بـه گـونـه اى تعبير و تحليل مى كند كه در جهت تحكيم انگاره ها و فرضيات نظريه جديدش قرار گيرد.
بـه رغـم نـقـدهـاى مـتـعـددى كـه دربـاره نـظـريـه بـرخـورد تمدن ها تاكنون منتشر شده ، هانتينگتون هم چنان بر ديدگاه بدبينانه خويش درباره آينده روابط بين تمدن ها تاءكيد ورزيـده و از شـكـسـت دولت ـ مـلت بـه عـنـوان واحـد اصـلى روابـط بـيـن الملل ، تشديد تنش هاى ناسيوناليستى ، گرايش فزاينده به درگيرى ، افزايش سلاح هـاى امحاء جمعى و رشد بى نظمى در جهان سخن مى گويد. از نظر هانتينگتون ، تنش ها و منازعات جدّى در سطح بين المللى برخلاف گذشته از بحران هويت در ميان ملت ها نشاءت خـواهـد گـرفـت . هـويـتـى كه پيش از اين با استناد به ايدئولوژى ، نظام اقتصادى و يا نـظـام سـيـاسـى كـشـورهـا تـعـريـف مـى شـد، اكـنـون بـراى حـفـظ مـوجـوديـت خـود بـه دنـبـال يـافـتن شاخص هاى جديدى در مقوله فرهنگ است . چشم انداز آينده چنين مى نمايد كه درگيرى هاى آتى نه تنها براى پيشبرد اهداف سياسى بلكه به منظور تعيين هويت خود افـراد و واحـدهـا و در چـارچـوب تمدن هاى موجود به وقوع خواهد پيوست و در نظام آينده ، سـيـاسـت داخـلى ، سـيـاسـت قـومى و سياست جهانى وجود خواهند داشت ، امّا همگى تابعى از سـيـاسـت تـمـدنـى خـواهند بود. هانتينگتون هم چنين تصريح مى كند: در د نياى بعد از جنگ سـرد، كـشـورهـاى اصـلى و مـركزى هر تمدن جاى ابرقدرت هاى دوران جنگ سرد را خواهند گـرفـت . قدرت جهانى ديگر معنا ندارد و جامعه جهانى توهمى بيش ‍ نيست . هيچ كشورى ، حـتـى آمـريـكـا، مـنـافـع اسـتـراتـژيـك مـشـخـصـى نـدارد، شكل گيرى دنياى آينده براساس تمدن ها حتمى است و هيچ گريزى از آن وجود ندارد.
هـانـتـيـنـگـتـون از رهـبران غربى مى خواهد كه بكوشند كيفيت تمدن غربى را بازسازى و نـگـهبانى نمايند. اين مسئوليت رابيش از آن كه متوجه اروپا بداند، متوجه آمريكا مى داند. از نـگـاه او بـراى حـفـظ و تـقويت تمدن غربى ، تعقيب و تحقق اهداف زير اجتناب ناپذير است :
الف . دسـت يـابـى بـه هـم گـرايى سياسى ، اقتصادى و نظامى بيش تر و هماهنگ كردن سـيـاسـت هـا بـا ايـن هـدف كـه كـشـورهاى متعلق به تمدن هاى ديگر، اختلافات خود را با كشورهاى غربى حل كنند؛
ب . پـذيرش جايگاه روسيه به عنوان كشور كانونى آيين ارتودوكسى و يك قدرت محلى عمده با منافعى مشروع در حفظ امنيت مرزهاى جنوبى خود؛
ج . ادغـام كـشـورهاى غربى اروپاى مركزى در اتحاديه اروپايى و ناتو يعنى كشورهاى گروه ويسگراد، جمهورى هاى حوزه بالتيك ، اسلوونى و كرواسى ؛
د. كـمـك بـه غـربـى شـدن آمـريـكـاى لاتين تا حد امكان و ايجاد پيوندهاى نزديك تر بين كشورهاى آمريكاى لاتين با غرب ؛
ه‍ . محدود كردن گسترش قدرت نظامى متعارف و غير متعارف كشورهاى مسلمان و چين ؛
و. كند كردن شتاب دور شدن ژاپن از غرب و ممانعت از نزديك شدن اين كشور به چين ؛
ز. حفظ برترى تكنولوژيك و نظامى غرب بر تمدن هاى ديگر.40
بـا تحقق اين اهداف كه تحقق بخشى به آن آغاز شده ، ديگر فرهنگ ها و تمدن ها يا بايد نـابـود شـونـد و يـا بـه اطـاعـت مـحـض غـرب تـن در دهـند. فراهم آوردن چنين نظمى ، تنها سـفـيـدپـوسـت هـاى غـربـى را شـايسته تكريم مى داند و بس . از اين نظريه هانتينگتون انـتـقـادات فـراوانـى شـده و مـنـتـقـديـن هـانـتـيـنـگـتـون طـيـف وسـيـعـى را تـشـكـيـل مـى دهـنـد: بـرخـى از دولت مـردان غـربـى طـرح ايـن گـونـه مـسـائل را در ايـن مـقـطـع ، بـه لحـاظ پـيامدهاى سياسى آن ، جايز نمى بينند. به علاوه ، بـرخـى از انديشمندان و روشنفكران محافل سياسى غرب ، آن را طرحى خام مى پندارند، و هانتينگتون را به پاشيدگى درونى ، پوچى اخلاقى و خلا معنوى جهانِ غرب و در عوض ، تـلاش بـراى يكپارچه انگاشتن آن متهم مى سازند در حالى كه يكپارچه نيست ، و از او مى خـواهـنـد تـا بـراى تـرمـيـم خـانـه از پـاى بـسـت ويـران و در خـطـر اضـمـحـلال غرب ، چاره اى ديگر بينديشد. جيمز كورث (Kurth James) از جمله منتقدانى اسـت كـه مـشخصا از هانتينگتون به دليل ناديده گرفتن مشكلات داخلى تمدن غرب ، انتقاد كـرده . وى در مقاله مفصلى با عنوان برخورد واقعى (Clash Real The)، ابتدا برخورد مـفاهيم در عصر جديد را بررسى كرده و سپس به انتقاد از نظريه هانتينگتون مى پردازد. بـه اعـتـقاد وى : غرب آبستن مهم ترين تحولات است و برخورد واقعى نيز در درون تمدن غرب بويژه آمريكا صورت خواهد گرفت . چندگانگى فرهنگى و حركت هاى فمينيستى از جـمـله زمـيـنـه هـاى لازم بـراى بـروز درگيرى درون تمدنى غرب اند. هم چنين مى افزايد: بـرخـورد واقـعـى بـيـن غـرب و سـايرين نخواهد بود، بلكه در درون تمدن غرب ما شاهد بـرخـورد غـرب و فـراغـرب (West Post للّه West) خـواهـيم بود. نشانه هايى از اين بـرخـورد در حال حاضر در غرب به چشم مى خورد كه از جمله مى توان به درگيرى هاى فكرى طبقات مختلف آمريكا و توسعه آن به بدنه سياسى آمريكا اشاره كرد.41
در مـقـابـل ، آن دسـتـه از دولت مـردان و روشـنـفـكـران غـيـرغـربى كه تاريخ جنگ سرد را فـرامـوش ‍ نـكـرده اند، طرح مقوله برخورد تمدن ها را توطئه حساب شده و خطرناكى مى بـيـنـنـد كـه از تـفـكـرات تـفـرقـه افـكـنـانـه غـرب ، نـشـاءت گـرفـتـه و بـا هـدف پـايـمـال كردن منافع كشورهاى در حال توسعه ارائه شده . در اين ميان ، ساده انديشانى نيز يافت مى شوند كه براى گريز از دغدغه تكاپوى علمى و فلسفى ، به دنياى سياه و سفيدى كه هانتينگتون ترسيم مى كند، بسنده كرده و بدون توجه به پيامدهاى خطرناك و پـيـچـيـده آن ، مـى كـوشـنـد آن را بـر ايـده هـايـى نـظـيـر تـقابل دارالاسلام و دارالحرب منطبق سازند. تقريباً تمام جوانب نظريه برخورد تمدن ها را مـحـافـل غـربـى و غـيـرغـربى نقد كرده اند. با اين همه ، كمتر كسى است كه به موقع شـنـاسـى و زيـركـى هـانـتـيـنـگتون در استفاده سنجيده از خلا آشكارى كه در زمينه نظريه پردازى و روابط بين الملل بعد از پايان جنگ سرد به وجود آمده ، معترف نباشد. هم چنين بـايـد اذعان كرد كه هانتينگتون با طرح به موقع اين نظريه ، موجب گرديد سياست بين المـلل ، اهـداف ، تـحـليـل هـا و ارزش هـاى در حـال شـكـل گـيـرى آن ، مـورد بـازانـديـشـى قـرار گـيـرنـد و پـژوهـشـگـران عـلم روابـط بـين الملل نيز در تحليل اوضاع جديد جهانى ، درصدد ارائه پارادايم هاى نو برآيند، هر چند كه تاكنون در تلاش براى ارائه جايگزينى براى نظريه هانتينگتون موفق نبوده اند.
بـه رغـم انـتقادهاى گسترده محافل آكادميك از نظريه برخورد تمدن ها، برخى از شخصيت هـاى سـيـاسـى و دانشگاهى و هم چنين بعضى مراكز مطالعاتى ذى نفوذ در آمريكا و اروپا، نـظـريـات هـانـتـيـنـگـتـون را شـايـسـتـه تـاءمـل يـافـتـه و آن را در تـحـليـل مـسائل جارى بين المللى مورد توجه قرار داده اند. از جمله مى توان به هشدارهاى گراهام فولر، متخصص ارشد و كارشناس برجسته مركز مطالعاتى راند اشاره كرد. وى در مـقـاله اى بـا عـنوان فراسوى جنگ سرد مى نويسد: جهان در ورطه يك بحران فرهنگى بـى سابقه گرفتار شده است . فرضيّات برترى فرهنگى غرب بويژه در دامن پيكره فـرهـنـگـى اسـلام و تـمـدن كنفوسيوسى به شدت مورد حمله قرار گرفته است . چنانچه ساير نقاط جهان كه نوعا از سوى غرب بى ارتباط با منافع غرب تلقى مى شوند، در جـسـتـجـوى ايـفـاى نـقـش بارزترى در صحنه مسائل بين المللى باشند، اين دو جريان مى تـوانـنـد بـه خـصـومـت هـاى اقـتـصـادى ، سـيـاسـى و حـتـى نـظـامـى تـبـديل شوند. گراهام فولر نظريه برخورد تمدنها و دشمنى اسلام و غرب را در آثار ديگر خود نيز مطرح كرده است .
هنرى كيسينجر نيز معتقد است كه در دنياى بعد از جنگ سرد، شش قدرت جهانى ، قدرت هاى بـرتـر خـواهـنـد بـود كـه در درون پـنـج تـمـدن بـزرگ هـسـتـنـد. كـيـسينجر گرچه تمام مـسـائل جـهـان را در خـطـوط گـسـل مـورد نـظـر هـانـتـيـنـگـتـون مـتـمـركـز نـمـى دانـد، امّا با تـحليل وى درباره وضعيت جهان بعد از جنگ سرد موافق است . هنرى كيسينجر در سخنرانى خـود در كـنـفـرانـس ويژه كتابخانه نيكسون در كاليفرنيا، درباره برخورد تمدن ها اظهار نـظـر كـرده اسـت . ايـن كـنـفـرانس در 1995 تحت عنوان نقش ‍ آمريكا در دنياى نامطمئن ، با شـركـت صـاحب نظرانى چون هانتينگتون ، برژينسكى و شلزينگر برگزار شده بود. در مـيـان مـحـقـقـيـن اروپـايـى نـيـز بـرخـى در تـرسـيـم وضـعـيـت آيـنـده روابـط بـيـن المـلل بـا مـواضـع هـانـتـيـنـگـتـون هـمـراه هـسـتـنـد، بـه طـورى كـه مـيـچـل اسـتـرمـر، رئيـس انـسـتـيـتـوى مـطـالعـات روابـط بـيـن المـلل آلمـان در هـنگام تشريح نتيجه آخرين تحقيقات اين مؤ سسه ، اعلام كرد كه برخورد فرهنگ ها عامل خطرناك و بى ثبات كننده اى است كه كشورهاى ناتو در آينده با آن روبرو خواهند شد.
بـه هـر تـقدير، با بررسى نظريه برخورد تمدن ها و نقدهايى كه تاكنون درباره آن منتشر شده ، چند نكته زير شايان ذكر است :
1. نـظـريـه بـرخـورد تـمـدن هـا، ديـدگـاه جـديـدى اسـت كـه در تـحـليـل مـسـائل جـهـانـى ، حـائز اهـمـيـت بـسـيـار اسـت و تاءمل و تعمق در ابعاد نظرى و فرهنگى آن ضرورى است .
2. بـرخـورد تـمـدن هـا يـك نـظريه استراتژيك است و بايد در سطح سياسى (اجرايى ) مورد توجه قرار گيرد.
3. اين نظريه در عين اين كه واجد برخى نكات مهم و ارزنده است ، زيرساخت و پايه علمى و تئوريك مستحكمى ندارد، و با بسيارى از واقعيات موجود نيز سازگار نيست .42
شـايـد در نـگـاه نـخـسـت ، بين آنچه فوكوياما و هانتينگتون درباره آينده بشر مطرح كرده تـفـاوتـى بـه چـشـم نـيـايـد ولى در نـظـريـه فـوكـويـامـا، نـظـام ليـبـرال دموكراسى فعلى غرب نظام مطلوب فرض شده و همين نظام خواسته وناخواسته در جـهـان غـيـر غـرب هـم بـه عـنـوان نـظـام آيـنـده بشرى مستقر خواهد شد. فوكوياما نظام ليـبـرال دمـوكراسى را نظام آينده جهانى مى داند كه البته بخشى از آن در جهان (غرب ) استقرار يافته اما هانتينگتون نظام فعلى غرب را در صورتى تمدن آينده مى داند كه در جـنـگ اجـتـناب ناپذير پيش و رو بتواند تمدن مسيحى را به پيروزى بر تمدن اسلامى و كنفوسيوسى برساند لذا در نظريه هانتينگتون نوعى هشدار به تمدن فعلى غرب مشهود است و آن كه : نظام فعلى غرب مشكلاتى دارد و بدون رفع آن نمى تواند در جنگ تمدنى آينده به پيروزى برسد و لكن از غرب مى خواهد از هم اكنون با رفع نارسايى ها، خود را بـراى پـيروزى در آن جنگ آماده كند در حالى كه چنين درخواست هايى از سوى فوكوياما از تـمـدن فـعـلى مـغـرب زمـيـن وجـود نـدارد امـا نـظـام ليبرال دموكراسى و نظام تمدنى مسيحى برآمده از انديشه هاى بشرى اند كه در آن خدا و مـعـنـويت جايى ندارند و از اين رو مانند هر انديشه بشرى ديگر از معضلات عظيم رنج مى برند. تجربه تا به امروز بشر هم نشان داده كه هر حكومت بدون خدا، سرانجامى بهتر از تـمـدن فـعـلى غـرب ندارد لذا تنها انديشه هايى مى توانند نظامى را طراحى كنند كه انسان را در دو بعد ماديت و معنويت در دو دنياى امروز و فردا به اوج ببرد اين همان نظامى اسـت كه انقلاب اسلامى شعله هاى آن را با تاءسى از آخرين و برترين دين الهى (اسلام ) بـرافـراشـتـه و مـخـتـصـات و مـشـخـصـات آن را بـه شكل زير به تصوير مى كشد.

3. نظام مردم سالارى دينى (زمينه ساز حكومت امام زمان (عج ) )
انقلاب اسلامى نوع جديدى از حكومت را به ميان آورد كه برخى از مشخصات آن عبارت است از:
ـ خـدامحورى : نظام برآمده از انقلاب اسلامى خداوند را خالق انسان ، جهان و منشاء و مصدر هـمـه امـور عـالم مى داند از اين رو معتقد است كه خدا به نياز انسان و استعدادش واقف و به ايـن دليـل ، تـنـهـا در حـيـطـه اوسـت كـه بـرنـامـه زنـدگى انسان را تنظيم و تدوين كند. بـنـابـراين ، انسان نبايد به تشريع قانون بپردازد مگر آن كه تشريع قانون به اذن خـداونـد باشد؛ در غير اين صورت ، قوانين موضوعه انسانى به جاى سعادت ، شقاوت و عقوبت به ارمغان مى آورد و او را از نيل به سعادت اخروى هم بازمى دارد. به بيان ديگر، تـنـهـا بـرنـامـه اى كـه بـتـوانـد سـعـادت واقـعـى انـسـان و رسـيـدن او بـه كمال مطلق را تضمين نمايد برنامه اى است كه با فطرت انسان و نظام خلقت هماهنگ است و كـسـى بـه جـز خـداونـد از فـطرت انسانى آگاه نيست پس تنها او مجاز است به انسان راه زيستن در نظام سياسى اجتماعى را بياموزد و ارائه دهد.43
ـ مـشـاركـت مـردمـى : مـشـاركـت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فـرهنگى خويش در يك نظام مردم سالارى دينى امرى اساسى است ، زيرا خداوند حاكم بر هستى ، انسان را بر سرنوشت خويش حاكم كرده است . از اين رو، امور كشور در چنين نظامى تنها به اتكاى آراى عمومى مردم مسلمان اداره مى شود. اداره عمومى در پروسه انتخابات و با انتخاب مستقيم و غير مستقيم رهبرى ، رئيس جمهورى ، نمايندگان مجلس شوراى اسلامى ، اعـضاى شوراهاى اسلامى و... تحقق مى يابد. هيچ كس نمى تواند اين حق الهى را از انسان سلب كند يا آن را در خدمت منافع فرد يا گروهى قرار دهد.44
ـ آزادى سـيـاسى : اديان الهى به ويژه اسلام براى رهانيدن و آزادسازى انسان و بشر از قـيـد و بـنـدهـاى استبداد و استعمار در دو بعد داخلى و خارجى پا به عرصه حيات گذارده انـد. بـنـابـرايـن ، طبيعى است كه حكومت مردم سالار دينى به تاءمين آزادى هاى سياسى و اجتماعى مردم بسيار اهميت دهد و با نشر آزاد مطالب در مطبوعات و تبليغات (در صورت عدم مباينت و عدم تنافى با مبانى اسلام و حقوق عمومى ) مخالفتى نداشته باشد و حتى گروه هـاى سـيـاسـى ، انـجـمـن هـاى صـنـفـى و اقـليـت هـاى مـذهـبـى مـشـروط بـه رعـايـت اسـتـقـلال ، آزادى و وحـدت ملى ، در بيان عقايد خود آزاد بگذارد و در عرصه اقتصادى نيز بـه هـر كس ، آزادى انتخاب شغل دهد و با اجبار افراد به پذيرفتن كارى مشخص مخالفت ورزد.45
ـ عـدالت اجـتـمـاعـى : نـظـام مـردم سـالار ديـنـى ، نـظـامـى اسـت كـه بـر پـايـه اعـتقاد بر عـدل خـدا در خـلقـت و تـشـريـع قـرار دارد و از ايـن روسـت كـه بـراى اجـراى قـسـط و عـدل در نـظـام سـيـاسـى ، اقـتـصادى ، اجتماعى و فرهنگى پاى مى فشارد و در پى رفع تـبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براى همه در تمام زمينه هاى مادى و معنوى برمى آيـد و اقـتـصـادى عادلانه جهت ايجاد رفاه ، رفع فقر و برطرف كردن هر نوع محروميت در عـرصـه هـاى تـغذيه ، مسكن ، كار، بهداشت ، بيمه و... را جستجو مى كند و نيز مى كوشد امنيت قضايى عادلانه را براى همگان در اقصى نقاط كشور فراهم مى آورد.46
ـ كـرامت انسانى : دين در لباس حكومت ، درصدد دستيابى و نهادينه سازى كرامت و ارزش ‍ والاى انـسانى از طريق ارائه يك نظام كارآمد است . براى كارآمدسازى نظام ، اجتهاد مستمر فـقـهـاى جـامـع الشـرايـط، عـنصرى مهم و حياتى است . به هر روى ، انسان در حكومت مردم سـالار ديـنـى از چـنـان كـرامـتـى بـرخـوردار اسـت كـه جـان ، مال ، حقوق ، مسكن ، شغل او از هرگونه تعرضى ـ مگر مواردى كه قانون تجويز مى كند ـ مصون است و هم چنين حتى با هتك حرمت و حيثيت كسى كه به حكم قانون دستگير، زندانى و يا تبعيد شده به مخالفت مى پردازد.47
ـ ظلم ستيزى : حكومت و نظام سياسى مردم سالار دينى ، هرگونه ستمگرى ، سلطه گرى ، سـتـم كـشـى و سـلطـه پذيرى را در دو عرصه داخلى و بيرونى نفى مى كند. در درون ، اشـكـال مـختلف استبداد، خودكامگى و انحصارطلبى را مردود مى داند و در عرصه خارجى ، طـرد كـامـل اسـتـعـمـار و جـلوگـيـرى از نـفوذ اجانب را پى مى گيرد و استخدام كارشناسان خارجى را (به آن جهت كه بيم نفوذ، سلطه و ظلم آن ها بر كشور اسلامى و مردم مسلمان مى رود) نـمـى پـذيرد و حتى مى كوشد از سلطه اقتصادى بيگانه بر امور مالى و توليدى كـشـور جـلوگـيـرى نمايد و در ابعاد سياست خارجى هرگونه قراردادى را كه موجب سلطه بيگانه ستمگر بر منابع طبيعى و اقتصادى ، فرهنگ ، ارتش و ديگر شئون كشور گردد، منع مى كند.48
ـ ارتقاى آگاهى : حكومت برآمده از دين به بالا بردن سطح آگاهى عمومى در همه زمينه ها بـا اسـتـفـاده درسـت از مـطـبـوعـات و رسـانه هاى گروهى اهتمام دارد و آموزش و پرورش و تـربـيـت بـدنـى را در همه سطوح تعميم مى بخشد و دسترسى و دستيابى به آن را بر هـمـگـان آسـان مـى كـنـد. هـم چـنـيـن ، در جـهـت تـقـويت روح پژوهش ، تتبع و ابتكار در تمام بـسـتـرهـاى عـلمـى ، فـنـى ، فـرهنگى و اسلامى از طريق تاءسيس مراكز تحقيق و تشويق مـحـقـقـان گـام بـرمـى دارد زيـرا بـدون ارتـقـاى آگـاهـى هـمـگـانـى نـيـل بـه تـوسـعـه هـمـه جـانـبـه مـيـسـر نـيـسـت . بـه هـمـيـن دليـل ، دولت در يـك نـظـام مـردم سـالار ديـنـى مـوظـف اسـت و مـسـائل آمـوزش و پـرورش رايگان را بر همه مردم تا پايان دوره متوسطه فراهم سازد و مسائل تحصيلات عالى را تا سرحد خودكفايى گسترش دهد.49
ـ قـانـون مدارى : اصولاً در نظام اسلامى كه از آن به مردم سالارى تعبير مى شود قانون مـظـهـر حـق و عـدل اسـت و ماءموريت آن استقرار عدالت اجتماعى و تعميم آزادى حقوق آحاد ملت اسـت . از اين جهت رعايت قانون در همه شئونات به نفع همگان خواهد بود، همان گونه كه مقام معظم رهبرى فرموده اند: ((در نظام اسلامى بايد همه افراد جامعه در برابر قانون و اسـتـفـاده از امـكـانـات خـداداد مـيـهـن اسـلامـى يـكـسـان و در بـهـره مـنـدى از مـواهـب حـيـات مـتـعادل باشند. هيچ صاحب قدرتى قادر به زورگويى نباشد و هيچ كس نتواند برخلاف قانون ميل و اراده خود را به ديگران تحميل كند.))50
ـ اعـتـدال مـالى : در مـردم سـالارى ديـنـى ، اقـتـصـاد تـنـهـا در سـايـه اعـتـدال تـعـريـف مـى شـود و خـارج از مـقـوله اعـتـدال ، هـويـت و مـوجـوديـتـى نخواهد داشت . اعـتـدال چـون نـقـطه موزون و پايدار در ساختار نظام دينى است و هر انسان سليم النفس و بـى غـرضى را جذب مى كند. البته اعتدال در سايه عدالت تحقق مى يابد و اگر عدالت نـبـاشد اعتدال معنا پيدا نمى كند. از اين رو، در نظام اقتصادى يك حكومت مردم سالار دينى ، اقـتـصـاد بر سه بخش تعاونى ، خصوصى و دولتى قرار دارد و دولت موظف خواهد بود ثروت هاى ناشى از ربا، غصب ، رشوه ، اختلاس ، سرقت و... را گرفته و به صاحب حق رد كـنـد و در صـورت مـعـلوم نـبـودن آن را بـه بـيـت المال بسپارد.51
ـ تـوسـعـه اجـتـماعى : تمامى نظم هاى سياسى بر پايه مبانى تئوريك نظرى و اعتقادى خـود، الگـو و مـدل اجـرايـى توسعه اجتماعى خود را به صورت تك بعدى و تك ساختى پـايـه ريـزى كـرده انـد: يا صرفاً به رفاه مادى و افزايش بازدهى خدمات دهى رفاهى لجـسـتيكى پرداختند و از ابعاد و زواياى ارتقاى معنويت و آرامش و امنيت روانى بازمانده اند يـا بـه آزادى فردى پرداختند و از عدالت اجتماعى بهره نبرده اند، اما اسلام كه مبتنى بر مـعـارف حـقـه اسـت مـبـنـاى تـوسـعـه اجـتـمـاعـى را بـر مـدل و الگوى توسعه متوازن و همه جانبه و به صورت تركيبى از تاءمين نيازهاى مادى و مـعـنـوى ، آزادى تـواءم بـا عـدالت اجـتماعى و برابرى و عدالت تواءم با مردم سالارى دينى قرار داده است .52
ـ تقواى رهبرى : رهبرى در نظام مردم سالار دينى از جايگاه ويژه اى برخوردار است از اين رو، در صورتى كه از عدالت و تقوا براى رهبرى امت اسلام بهره مند باشد و داراى بينش صـحـيـح سـياسى و اجتماعى ، تدبير، شجاعت ، مديريت و قدرت كافى و نيز بهره مند از صلاحيت علمى لازم براى فتوا در ابواب مختلف فقه باشد، مستقيم و يا غير مستقيم از سوى خـبـرگـانى يا نخبگانى كه مردم برمى گزينند انتخاب مى شود. مقام معظم رهبرى در اين زمـيـنـه فـرمـودنـد: ((حـاكـم داراى دو ركـن و دو پـايـه اسـت : ركـن اول ، آمـيـخـته بودن و آراسته بودن با ملاك ها و صفاتى كه اسلام براى حاكم معين كرده اسـت ، مـانـنـد دانـش و تـقـوا و تـوانـايـى و تـعـهـد... ركـن دوم ، قـبـول مـردم و پـذيـرش مـردم اسـت ... رهـبـر بـر طـبـق قـانـون اسـاسـى ... مـجـتـهـد عادل ، مدير، مدبر، صاحب نظر و... است .))53
مـردم سالارى دينى در جهت تحقق اهداف فوق كوشاست ولى به علت عدم ارتباط مستقيم با رهـبـرى مـعـصـوم (ع ) مـمـكـن اسـت در بـرخـى از مـوضـوعـات و حـوزه هاى زير با افت ها و خطرهايى مواجه شود:
ـ رفع نشدن ايرادهاى وارده بر رژيم نمايندگى ؛
ـ عدم مرزبندى دقيق بين حقوق ملت و دولت ؛
ـ ضعيف ، محدود، بى محتوا و صورى شدن مشاركت سياسى ؛
ـ حاكميت مردم سالارى نخبه گرا به مثابه مانعى بر سر مشاركت واقعى مردم ؛
ـ تبديل احزاب به بنگاه هاى تجارى و ماشين هاى جمع آورى راءى در موسم انتخابات ؛
ـ خـطـر فـريـب افـكـار عـمـومـى و نـفـوذپـذيـرى در آن بـه واسـطـه عوامل مخل داخلى و خارجى ؛
ـ تضعيف بنيادها و مبانى دينى حكومت و رواج مذهب زدايى ، اباحه گرى و سكولاريسم .
ـ و غيره .
از مباحث پيش گفته مى توان نتيجه گرفت :
1. مـردم سـالارى ديـنى از يك سو از برخى عناصر دموكراسى برخوردار است و از سوى ديگر، عناصر بيش ترى از آموزه هاى دينى را در خود جاى داده است از اين رو نام آن را مردم سالارى دينى گذارده اند. اين نظام بين دموكراسى و حكومت مستضعفان (حكومت مهدوى ) قرار دارد و البته بيش تر متمايل به حكومت موعود اسلامى است .
2. حـكـومت مستضعفان يا همان حكومت موعود اسلامى امام زمانى ، هم اهدافى را كه براى نظام مـردم سـالار دينى برشمرديم را در حد كمال دارد و هم از ايرادهايى كه ممكن است بر نظام مردم سالار دينى وارد شود، مبرى است .
با توجه به اين دو نتيجه ، سؤ الاتى مطرح مى شود:
الف . چگونه مى توان دريافت مردم سالارى دينى برآمده از انديشه هاى امام خمينى (ره )، نظامى بين نظام دموكراسى و حكومت مهدوى است ؟
ب . چـگونه مى توان اثبات كرد كه اهداف دو نظام مردم سالارى دينى نشاءت گرفته از انقلاب اسلامى و نظام مهدوى مشابه اند؟
پـاسـخ كـوتـاه بـه دو سـؤ ال فـوق آن اسـت كـه اولاً مـقـايـسـه مـشـخـصـات نـظـام ليـبـرال دمـوكراسى كه پيش ‍ از اين در دو نظريه فوكوياما و هانتينگتون آمده و مختصات نـظـام مـهـدوى (حـكـومـت مـسـتـضـعـفـان ) كـه از ايـن پـس مـى آيـد شـبـاهـت ها مردم سالارى با ليـبـرال دمـوكـراسـى و نـظام مهدوى را نشان مى دهد. ثانياً، بخشى از اهداف مردم سالارى دينى را برشمرديم و برخى از اهداف نظام حكومتى مستضعفان را برمى شماريم ، مقايسه ايـن دو، وجـوه شـبـاهـت آن هـا را مـشـخص مى سازد. از وجوه شباهت مردم سالارى دينى و حكومت جـهـانـى مـسـتـضـعـفـان امام زمان شايد بتوان نتيجه گرفت كه مردم سالارى دينى در نظام جـمـهـورى اسـلامى ايران مقدمه استقرار حكومت جهانى مستضعفان است همان گونه كه شايد بتوان نظريه پايان تاريخ را زمينه ساز تحقق نظريه جنگ تمدنى كرد.

4. حكومت مستضعفان (نظريه مهدويت )
حـكـومـت مـسـتـضـعـفـان اسـلامـى ره آورد وحـى الهـى ، بـعـثـت انـبـيـاء و امـامـت اوليـاسـت كـه عقل و فطرت اصيل انسانى بر آن مهر تاءييد مى زند. احياى مجدد اين حكومت كه نويد دهنده جـهـانـى شـدن تـمـدن اسـلامـى اسـت در سه دهه اخير مديون انديشه هاى امام خمينى (ره ) و انـقـلاب اسـلامـى اسـت . امـام بـارها و به شكل هاى مختلف بر ضرورت قيام و يا تاءسيس حكومت از سوى مستضعفان تاءكيد كرده است از جمله :
ـ ((و شـمـا اى مستضعفان جهان و اى كشورهاى اسلامى و مسلمانان جهان ، به پا خيزيد و حق را بـا چـنـگ و دنـدان بـگـيـريـد و از هـيـاهـوى تـبـليـغـاتـى ابـرقـدرت هـا و عمال سرسپرده آنان نترسيد.))54
ـ ((اى مـسـتـضـعـفـان جهان برخيزيد و هم پيمان شويد و ستمگران را از صحنه برانيد كه زمين از خداست و وارث آن مستضعفان اند.))55
ـ ((مـسـتـضـعـفـيـن هـمـه بـلاد، همه ممالك ، بايد حق خودشان را با مشت محكم بگيرند، منتظر نباشند كه حق آنان را بدهند، مستكبرين حق كسى را نخواهند داد.))56
ـ ((هـان اى مـستضعفان جهان بر مستكبرين آدمخوار بشوريد و حق خود را از آنان بگيريد كه خداوند با شماست و وعده او تخلف ناپذير است .))57
در هـمـيـن چـنـد سـخـن كـوتـاه از امام خمينى (ره ) شمايى كلى از حكومت مستضعفان هويداست . عـنـاصـر ديـگـرى از ايـن حـكـومـت كه همان حكومت موعود اسلامى است را مى توان در آيات و روايات ديد.
1 ـ 4. مشخصات حكومت مستضعفان
حكومت مستضعفان داراى مشخصات زير است :
1. فـطـرت جـويى : توحيد نخستين شرط تشرف انسان به اسلام و لازمه ورود به جامعه جـهـانى اسلام است . از اين رو، قرآن با تعابيرى چون لاََّ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (صافات : 34)، لاََّ إِلَهَ إِلَّا هـُو (بـقـره : 163)، لاََّ إِلَهَ إِلَّا اَنـَا (نـحـل : 2) اهـتـمـام ويـژه خـود را بـر ايـن اصـل ابـراز كـرده اسـت . يـكـتـاپرستى ، نقطه اشتراك همه انسان هايى است كه در حكومت مـسـتـضـعـفـان مـشـاركـت مـى ورزنـد، و آن ، فـراگـيـرتـريـن عـامـل هـم گـرايـى اجـتـمـاعـى انـسـان هـا در ايـن حـكـومـت و در طول تاريخ به شمار مى رود. به همين دليل ، خداوند مى فرمايد:
فَاءَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيّمُ وَ لَكِنَّ اءَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ. (روم : 30)
پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن ! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بـر آن آفـريـده ؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست ، اين است آيين استوار؛ ولى اكثر مردم نمى دانند.
2. سـرانـجـام گـرايـى : عـاقـبـت جـويـى يعنى فرجام خواهى و آخرت گرايى است كه در انـديشه دينى و اسلامى به عنوان اعتقاد به معاد ياد مى شود. تاءكيد اسلام بر معاد، به مـنـظـور تـاءسـيس يك نظام جهانى است كه تا در كنار اعتقاد به مبداء، بر سرنوشت ساز بودن نقش اين باور (اعتقاد به معاد) در جهت گيرى زندگى فردى ، جمعى و جهانى هويدا گـردد. زيـرا، چـنـيـن اعـتـقـادى ، رفـتـار اجـتـمـاعـى را مـتـاءثـر مـى سـازد و آن را تـحـت كنترل در مى آورد. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثا وَ اَنّكُمْ اِلَيْنَا لَا تُرْجَعوُنَ. (مؤ منون : 115)
آيا چنين پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و هرگز به سوى ما باز نمى گرديد؟!
3. عـزت انـسـانـى : خـداونـد انـسـان را گـرامـى داشـته است : ((وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ.)) (اسـراء: 71) مـا آدمى زادگان را گرامى داشتيم . از نظر دين ، انسان موجودى هم مادى و هم رحـمـانى است . از اين رو، برنامه حكومت جهانى مستضعفان با برنامه جهانى شدن غربى كـه در پـى سـلطـه بر انسان است ، از بنيان متفاوت است . زيرا، اسلام در پى ارج نهادن بـه انـسـان هـاسـت ، و تـنـهـا، به استقلال آگاهانه و آزادانه او از پيام دين مى انديشد، و هـرگـز درصـدد تـحـمـيـل عـقـيـده بـر او نـيـسـت . بـا تـوجـه بـه ايـن سـه اصل ، برنامه هاى حكومت مستضعفان اسلامى عبارتند از:
ـ طبقه بندى انسان ها بر مدار عقيده و ايمان ، نه نژاد و خون و... ؛
ـ نـفـى سـلطـه گـرى و سـلطـه پـذيـرى بـر اسـاس قـاعـده نـفـى سبيل ؛
ـ طـرح و اجـراى اصول و حقوق مشترك براى همه انسان ها، اعم از كافر و مسلمان ، درحالى در هـيـچ يـك از تـئورى هـاى مـطـرح شـده غـرب بـراى ايجاد نظم نوين جهانى ، هيچ يك از اصول مذكور به چشم نمى خورد.
تـحـقـق ايـده جـهـانـى شـدن اسـلام و قوام آن بر پايه مبانى فكرى و فلسفى ، منوط به اركان و ساختارى مناسب است كه برخى از آن ها عبارتند از:
1. حـاكـمـيـت اللّه : حـاكـمـيـت بر جهان هستى ، تنها از آن خداست ، در واقع ، اراده الهى بر سراسر گيتى حاكم ، و ادامه هستى به مدد و فيض او وابسته است . به بيان ديگر، جهان و تـمـامـى اركان و عناصرش در يد قدرت لايزال الهى قرار دارد، و هم اوست كه انسان را بـر سـرنوشت خويش حاكم كرده ، و اداره ، جامعه بشرى را به وى سپرده است . يعنى اين كـه ، خداوند سبحان ، حاكميت خويش ‍ در تدبير جامعه را به انسان واگذاشته كه آن نيز، تـجـلى اراده خـداسـت . در حـقـيـقت ، حاكميت خدا بر روى زمين به دست رهبر برگزيده الهى صورت مى گيرد كه خود او نيز، از سوى امت به جايگاه و منصب رهبرى دست يافته است . در چـيـنـن نـظـامـى ، عـقـلانـيـت ، مـعـنـويـت و عـدالت ، جـامـعـه را بـه جـهـانـى در مـسـيـر كمال تبديل مى كند.
2. خـليـفـة اللّه : مـهـم تـريـن ويـژگـى امـامـت و رهـبـرى در سـاخـتـار نـظام جهانى اسلام ، برگزيدگى انسان است . مولاى متقيان ، على بن ابى طالب (ع ) در اين باره فرمود:
وَ خـَلَّفَ فـيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْاَنْبِياءُ فى اُمَمِها، اِذْلَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلا، بِغَيْرِ طَريقٍ وَاضِحٍ، وَ لاعَلَمٍ قائِمٍ.58
او نيز چون پيامبران امت هاى ديرين براى شما ميراثى گذاشت ، زيرا كه ايشان امت خود را وانگذاردند، مگر به رهنمون راهى روشن و نشانه اى معيّن .
بـه علاوه ، امامت و رهبرى از ويژگى هاى ديگرى برخوردار است . از جمله : مركز وحدت و يـكـپارچگى اجتماعى ، زعامت معنوى و سياسى مردم ، اساس و پايه فعاليت بشريت ، هسته مـركزى نظم اجتماعى ، مشروعيت بيعت مردمى ، اسوه فردى و جمعى . هم چنين ، رهبرى و امامت در نـظـام جهانى اسلام ، محور و قطب ايدئولوژيك به شمار مى رود. همان گونه كه على (ع ) فرمود:
اَمـا وَ اللّهِ لَقـَدْ تـَقـَمَّصـَهـَا ابـْنُ اَبـى قـُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطبِ مِنَ الرَّحى ، يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ، و لايَرْقى اِلَى الطَّيْرُ.59
آگـاه بـاشـيد. به خدا سوگند كه فلان (ابابكر) خلافت را چون جامه اى بر تن كرد، و قطعا مى دانست كه جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى آنان ، چونان محور است در رابطه با آسياب .
3. مـلت واحـد: انـسـان ها در نظام جهانى اسلام يا همان حكومت جهانى مستضعفان اسلامى ، در دوران بـلوغ و شكوفايى عقلى و معنوى قرار دارند، و به مرحله والاى تعالى رسيده اند، و بـالفـعـل از ارزش هـاى واقـعـى انـسانى برخوردارند. جامعه جهانى اسلامى ، جامعه اى هـمـگـون و مـتكامل است ، و در آن ، استعدادها و ارزش هاى انسانى شكوفا مى گردد. نيازهاى اسـاسـى فـطـرى بـرآورده مى شود، از همه ابزارها براى تحقق صلح و عدالت بهره مى گيرند و به اين دلايل است كه خداوند در قرآن مى فرمايد: ((وَ إِنَّ هَذِهِ اءُمَّتُكُمْ اءُمَّةً وَاحِدَةً وَ اءَنَْا رَبُّكُمْ فَاتَّقوُن ؛ (مؤ منون : 52) و اين امت شما، امت واحدى است ؛ و من پروردگار شما هستم ؛ پس ، از مخالفت فرمان من بپرهيزيد.))
4. قـانـون واحـد: حـديـث ثـقـلين ، گوياى آن است كه راز دست يابى به سعادت دنيوى و اخـروى ، پـيـروى و اقـتـدا بـه قـانـون خـوب (كـتـاب اللّه ) و مـجـرى خـوب (اهـل البـيـت ) است . اگرچه ، جامعه بشرى از نقصان قانون رنج برده ، ولى رنجِ فقدان مجريان صالح ، همواره ، عميق تر بوده است . در تهيه قانونى كه در جامعه جهانى اسلام حـاكـ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 410]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن