تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827318523




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سياست - سياست‌هاي ماجراجويانه در دنياي پس از جنگ سرد


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: سياست - سياست‌هاي ماجراجويانه در دنياي پس از جنگ سرد


سياست - سياست‌هاي ماجراجويانه در دنياي پس از جنگ سرد

محسن امين‌زاده*: افراط‌گرايي در دنياي پس از جنگ سرد پديده عجيبي است. شايد هرگز به اندازه اين دوران جريان‌هاي افراطي رقيب، به كمك يكديگر نشتافته و به رغم دشمني، براي يكديگر فرصت بقا و گسترش نفوذ و قدرت فراهم نكرده‌اند. امروز سياستمداران تندروي آمريكا، شديدا نيازمند ماجراجويي افراطيوني هستند كه توجيه‌كننده سياست‌هاي ماجراجويانه آنان باشند و متقابلا بيشترين فرصت را براي رشد جريان‌هاي افراطي در اقصي‌نقاط جهان، از جمله در غرب آسيا و خاورميانه فراهم مي‌كنند.

از واپسين روزهاي پس از پايان جنگ سرد، مهم‌ترين مشكل افراطيون نظامي‌گرايي آمريكا، يافتن قرائت جديدي از تهديد و ضرورت نظامي‌گري بود. در حالي‌كه بزرگ‌ترين دشمن نظامي آمريكا فروپاشيده بود و عمده صنايع نظامي اتحاد جماهير شوروي، و البته روسيه پس از آن آسيب جدي ديده بود و آمريكا به قدرت بلامنازع نظامي جهان بدل شده بود، نظامي‌گرايان آمريكا بيش از هر زمان ديگري نسبت به هويت، نقش و قدرت خود در ساختار جديد پس از جنگ سرد در آمريكا، نگران شده بودند. آنان نيم قرن با ترويج هراس از گسترش كمونيسم در جهان، فرصت‌هاي بزرگي براي نظامي‌گري به‌دست آورده بودند و اكنون پس از فروپاشي اتحاد ‌شوروي مهم‌ترين توجيه نظامي‌گري‌هاي آنان از دست رفته بود. مخالفان نظامي‌گري در آمريكا، شديدا بر عدم نياز به بودجه نظامي سنگين پافشاري مي‌كردند و نخبگان اروپايي مدعي بودند كه با فروپاشي پيمان ورشو، ادامه حيات پيمان ناتو مفهومي ندارد. طرح دشمناني چون چين،‌ روسيه، كره‌شمالي، ايران، ليبي و عراق از سوي نظامي‌گرايان كارساز نبود و تلاش‌هاي بيهوده و دست پا زدن آنان براي بازسازي موقعيت از دسته رفته بي‌بازگشت تلقي مي‌شد. اما نظريه‌پردازان نومحافظه‌كار، ادامه دادند و نهايتا به ترسيم روايتي از تهديد جديد دست زدند و مدعي شدند كه در دنياي پس از جنگ سرد؛ تهديد صلح جهاني از معناي گذشته خود در قلمرو مرزهاي يك كشور خارج شده و ماهيتي موضوعي پيدا كرده است. آنان تروريسم و سلاح‌هاي كشتار جمعي را دو پديده بسيار موثر معرفي كردند كه اكنون مي‌توانند هر كشور يا گروهي را به دشمن خطرناك صلح‌جهاني بدل كنند. آنان از گم شدن اورانيوم غني‌شده و دانشمندان اتمي كشور‌هاي تازه استقلال‌يافته و احتمال بمب‌گذاري‌ هسته‌اي توسط گروه‌هاي تروريست سخن راندند. اما تمامي اين ادعاها هم در حد تخيلات كم‌مايه باقي ماند و به باور مشترك رهبران و يا خردمندان جهان بدل نشد. نظامي‌گري افراطي جايي در دنياي جديد پس از جنگ سرد نداشت.
در آغازين ساعات روز 11 سپتامبر سال 2001 ميلادي (20 شهريور 1380) عمليات انتحاري عده‌اي افراطي تا به آن حد در خدمت استراتژي نظامي‌گرايان آمريكايي قرار گرفت كه عده‌اي از اعضاي گروه تروريست القاعده، منجر به شكل‌گيري شرايطي نو شدند. اين پديده كه بزرگ‌ترين عمليات ضدامنيت ملي آمريكا آن هم در خاك اين كشور محسوب مي‌شد، پيامدهاي بسيار گسترده‌اي داشت كه روايت‌هاي جديدي را در سياست خارجي، امنيت بين‌المللي و امنيت ملي كشورهاي غربي باعث شد. به دنبال يك دوره كوتاه سر‌درگمي نظامي‌گرايان آمريكايي فرمان را به دست گرفتند و در مسيري همواره‌تر از هميشه تاختند. در عمليات انتحاري عده‌اي از ساختگي بودن آن سخن گفتند و براي آن قصه‌هاي مختلفي خلق كردند. آنان در واقع در برابر اين پرسش بي‌پاسخ متوهم شده بودند كه چگونه ممكن است چنين عملياتي توسط دشمن آمريكا در قلب نيويورك واقع شود و ناگهان تا اين حد براي افراط‌گرايان آمريكايي فرصت ايجاد كند.
من بنا ندارم كه در مورد مرتكبان اين جنايت هولناك ترديدي ايجاد كنم چون بر اين اعتقادم كه اين عمليات انتحاري توسط گروه القاعده يعني جنايتكاراني رقم خورده است كه پيش از آن خون بي‌گناهان زيادي را در سكوت جامعه جهاني، در كشورهاي منطقه، از جمله در حرم مطهر امام رضا (ع) در مشهد بر زمين ريخته بودند. اما تلاش مي‌كنم اين مسئله را بشكافم كه چگونه اين جنايتكاران براي بزرگ‌ترين و افراطي‌ترين مخالفان مسلمانان جهان در آمريكا فرصت فراهم كردند. حادثه 11 سپتامبر به مفهوم تروريسم كه پيش از آن براي عمليات گروه‌هاي مقاومت در اقصي نقاط جهان به‌كار برده مي‌شد، هويت كاملا متفاوتي بخشيد. آمريكا سال‌هاي طولاني تلاش مي‌كرد كه مبارزات گروه‌هاي مقاومت و به‌خصوص گروه‌هاي فلسطيني و لبناني را تروريسم تعريف كند و پس از فروپاشي جنگ سرد به دليل تك‌صدايي شدن نهادهاي بين‌المللي، تا حدي موفق هم شده بود اما هيچ‌كس ترديد نداشت كه غالبا قصد گروه‌هاي مقاومت حتي از ترور، بازدارندگي يا معامله بر سر چيزي مانند آزادي زندانيان و يا وادار كردن نظاميان مهاجم به عقب‌نشيني از سرزمين‌هاي تحت اشغال‌شان و مسائلي از اين دست بوده است. اما هدف عمليات 11 سپتامبر كشتن هر چه مردم آمريكايي بود؛ تعبيري كه با عمليات ترور انبوه مردم در متروها و خيابان‌هاي اروپا، توسط همين گروه به تمايل براي كشتن هر چه بيشتر هر انسان غربي، تعميم يافت. معناي اين عمليات كشتن هر چه بيشتر آدم‌هايي بود كه از نظر عاملان جنايت به‌خاطر رفتار غلط دولت‌هايشان شايسته مرگ بودند؛ همان چيزي كه سلاح‌هاي كشتار‌جمعي را خوفناك و غيرانساني‌تر از ساير سلاح‌ها مي‌كند. عمليات 11 سپتامبر به آساني اين معنا را برجسته مي‌كرد كه اگر جنايتكاراني مانند القاعده به يك بمب اتمي مجهز بودند، آن را روي نيويورك يا واشنگتن يا يك شهر اروپايي رها مي‌كردند؛ معنايي كه رهبران اروپايي را نيز مجبور كرد كه خطرات زياد رابطه محتمل ميان تروريسم و سلاح‌هاي كشتار جمعي را باور كنند.
تا پيش از 11 سپتامبر هر حادثه‌اي براي يك سرباز آمريكا در دنيا منجر به فشار مردم آمريكا به دولت براي خروج نيروهاي آمريكايي از سرزمين‌هاي پرخطر مي‌شد، عمليات 11 سپتامبر براي اولين بار اين امكان را به نظامي‌گرايان آمريكايي داد كه بدون نگراني نسبت به افكار عمومي كشورشان، سربازان را به سرزمين‌هاي پرخطر بفرستند.
در سطح جهان نيز اين حادثه به بزرگ‌ترين حمله واكنشي به يك كشور، مشروعيت بين‌المللي بخشيد و پس از افغانستان اين امكان را به آمريكا داد كه بدون دغدغه جدي نسبت به مخالفت ديگر كشورها به عراق حمله نمايد و رژيم صدام را ساقط كند.
نظامي‌گرايان آمريكايي در عمليات خود به سرنگون كردن دو نظام جنايتكار جهان دست زدند. شايد هيچ نظام ديگري در جهان به اندازه طالبان و صدام‌حسين عليه مردم خود و عليه همسايگان خود جنايت و تعدي نكرده بودند و منفور ملت خود و ملت‌هاي هسمايه خود نبودند. مجازات اين جنايتكاران، محمل مناسبي براي آمريكا بود كه امكان بزرگ‌ترين عمليات برون مرزي اين كشور را پس از جنگ ويتنام و حضوري بي‌مانند در خاورميانه به‌دست آورد.
اما اين دو تهاجم پايان كار نيست و تعامل خشونت‌بار افراط‌گرايان ادامه دارد. نظامي‌گرايان آمريكا براي نهادينه كردن حضور خود در منطقه به‌شدت نيازمند گسترش نگراني و وحشت ناشي از تهديداتي هستند كه غالبا پررنگ‌تر از واقعيت، در رسانه‌هاي غربي مطرح مي‌شود و متقابلا افراطيون نيز از اين شرايط بهره‌مند هستند. تا زماني كه فرآيند متقابل خشونت روند تندشونده خود را ادامه دهد كشورهاي مختلف جهان و به‌خصوص جهان اسلام، در معرض تهديد نظامياني هستند كه از به‌كار بردن مفهوم سمبليك جنگ صليبي هم ابايي ندارند. بي‌ترديد درمان اين شرايط جز با فرونشاندن تب افراط‌گرايي ممكن نيست.
امروز كشورهاي زيادي آمادگي دارند در شرايط مقتضي، در برابر افراط‌گرايي‌ها و افزون‌طلبي‌هاي آمريكا بايستند. در جامعه آمريكا نيز مخالفت با اين شيوه‌ها، طرفداران قدرتمندي دارد. در چنين شرايطي تدبير خردمندان براي چاره كار، تنها در چارچوب اتخاذ مواضع ضد‌جنگ، كارساز نيست. اگر در كشورهاي بي‌طرف اروپا و يا در اقيانوسيه، ‌اتخاذ چنين مواضعي مهم‌ترين كاري است كه از نخبگان ساخته است، در كشوري مانند آمريكا كه خود منشاء عمده تهديد است و در كشورهايي مانند ايران كه به دليل موقعيت خطير استراتژيكش همواره در معرض آسيب و تهديد ماجراجويان نظامي غربي از يك سو و جنايتكاران تروريست منطقه از سوي ديگر است، محدود ماندن نخبگان به چنين مواضعي، مفيد اما ناكافي است. چاره‌كار بايد در همه حوزه‌هاي مدني و سياسي ديده شود.
در ايران باورهاي نادرست برخي نسبت به تحولات جهاني و مصالح ملي ممكن است شرايط خاصي را بر فرآيند كشمكش‌هاي بين‌المللي ايران حاكم گرداند. در چنين وضعي اگر به همين حد محكوم كردن جنگ بسنده كنيم، ممكن است گرفتار عافيت‌طلبي شويم. بايد همه تدابير شايسته‌اي كه مانع وقوع احتمالي تحريم‌ها و محدوديت‌هاي بيشتر براي توسعه ايران و نهايتا جنگ احتمالي در منطقه مي‌شود، دغدغه خردمندان جامعه قرار گيرد و آنان با واقع‌بيني منتقدانه همه اقدامات انجام شده، همه اقدامات در حال انجام و همه تلاش‌هاي درست ممكن را مورد توجه قرار دهند، به نقد عملكردهاي نادرست بپردازند، اشتباهات را ناديده نگيرند و البته اقدامات درست را تشويق نمايند.
در اينجا قصد دارم براي روشن‌تر شدن تاثيرات گسترده و عميق تدابير خردمندانه و نابخردانه سياست خارجي ايران بر امنيت ملي كشور، چهار نمونه بارز از رفتار بين‌المللي ايران را مرور كنم.
1- گفت‌وگوي تمدن‌ها؛ نظريه‌اي كه آقاي خاتمي در سال 1378 در واكنش به نظريه ساموئل هانتينگتون درباره جنگ تمدن‌ها مطرح كرد، براي منافع ملي ايران، بسيار كارساز شد. اين نظريه شهرتي بيش از نظريه هانتينگتون پيدا كرد و به قطعنامه‌اي منجر شد كه به نام رئيس‌جمهور ايران با اجماع كامل جامعه جهاني در مجمع عمومي سازمان ملل متحد به تصويب رسيد. عده‌اي درباره عمق تئوريك نظريه آقاي خاتمي ابراز ترديد كردند و عده‌اي مدعي شدند كه نظريه بكر نيست؛ اما واقعيت مهم‌تر از اين بود. نظريه ابراز شده تنها نظريه يك متفكر نبود كه اگر بود در همان حد بدان توجه مي‌شد؛ بلكه نظريه‌اي معطوف به عمل از سوي رئيس‌جمهور يك كشور مدعي دموكراسي و متهم به افراط‌گرايي در جهان اسلام بود. در حالي كه افراط‌گرايان در جهان بر طبل جنگ مي‌كوبيدند نظريه معطوف به عمل رئيس‌جمهور ايران روش‌هاي مسالمت‌آميز براي حل مسائل جهان را پيشنهاد مي‌كرد و نشان مي‌داد كه نه تنها او به اتهام تندروي كشورش افتخار نمي‌كند بلكه مدعي است كه همه جهان بايد به افراط‌گرايي و افراط‌گرايان پشت كند. اين نظريه نه‌تنها منجر به پيروزي مهم ايران در سازمان ملل متحد شد، بلكه به عنوان استراتژي جديد ايران در صحنه جهان پذيرفته شد و يك مشي كاملا متفاوت با ادعاهاي عليه ايران در سطح جهان تلقي شد و آنچنان تاثير سازنده‌اي بر موقعيت بين‌المللي ايران، به‌رغم ناخشنودي مخالفان ايران، گذاشت كه مدت‌ها طول كشيد تا افراطيون آمريكا و اسرائيل بهانه جديدي براي تبليغات ديگري عليه ايران دست و پا كنند. بدون مبالغه اين پديده نشان داد كه:
- در دنياي پس از جنگ سرد، در نهادهاي بين‌المللي، به رغم نفوذ قدرتمندان جهان، امكان تاثيرگذاري و نقش‌آفريني سنجيده براي كشورهايي مانند ايران فراهم شده است.
- امكان مديريت درست بحران‌هاي بين‌المللي ايران، به‌رغم همه مقاصد ناصواب مخالفان ايران، با اتخاذ استراتژي‌ها و مواضع صلح‌گرايانه و اطمينان‌بخش وجود دارد.
- صلح موضوع بسيار با ظرفيتي است كه حول آن مي‌توان در سطح جهان همراهي بسياري از كشورها را به دست آورد. امكاني كه براي كشور فعال، مصونيت بين‌المللي ايجاد مي‌كند و توطئه‌هاي سياسي و حتي نظامي عليه كشور را خنثي مي‌نمايد.
2- موفقيت ايران در پيشبرد صنعت صلح‌آميز هسته‌اي ايران يك پيروزي بسيار مهم است كه در دوران اعتمادسازي بين‌المللي، هنگامي كه موانع دسترسي متخصصان و دانشمندان ايراني به امكانات علمي و تكنولوژيك جهان، به حداقل رسيد ممكن شد. عده‌اي درباره اهميت، عمق، كيفيت، توجيه اقتصادي و توان علمي و عملي اين صنعت در كشور ابراز ترديد مي‌كنند. ضمن احترام به آن نظرات تاكيد مي‌كنم كه به باور من مشكل اساسي استراتژي هسته‌اي ايران، سياسي است. همزماني موفقيت‌هاي هسته‌اي ايران با استراتژي‌هاي ماجراجويانه افراطيون آمريكا مي‌توانست باعث هيچ مشكل مهمي نشود اگر ايران، به درستي به ضرورت خنثي نمودن مقاصد افراطيون آمريكا توجه داشت. بي‌توجهي نسبت به اين وجه خطرناك؛ به دولت اصلاحات هم فشار مي‌آورد اما پس از دولت اصلاحات باعث شد كه ايران در مسير ديگري قرار گيرد. هرچند مخالفت غالب نخبگان غربي و به‌خصوص آمريكايي‌ها مانع برخورد نظامي حتي محدود با ايران شده؛ اما اگر ايران خود درصدد اصلاح شرايط نباشد، هر زمان ممكن است اين وضعيت تغيير نمايد. ايران بايد به اعتمادسازي بيشتر با جامعه جهاني توجه كند و با كمك جامعه جهاني و خردمندان جهان از جمله نخبگان مخالفت جنگ در آمريكا، برنامه افراطيون آمريكا عليه ايران را متوقف و روند كنوني را به سمت حل مشكلات خود از طريق گفت‌وگو تغيير دهد. توسعه صلح‌آميز هسته‌اي ايران بدون اعتمادسازي با جامعه جهاني از ابتدا نيز ممكن نبود و پس از اين نيز جز در چنين مسيري ممكن نخواهد شد.
3- سياست خارجي دولت كنوني ايران، شايد در واكنشي نسبت به ماجراجويي‌هاي افراط‌گرايان آمريكا يك سياست خارجي ماجراجو شده است. مبناي اين سياست، سخنان آتشين و به چالش كشاندن آمريكا در حوزه‌هاي ديگري غير از ايران است. خطرناك‌ترين وجه اين سياست فقدان استراتژي خروج از بحران است. ماجراي هولوكاست نمونه‌اي از اين سياست خارجي است. ترديد در مورد واقعيت هولوكاست موضوع جديدي نيست و به كرات در سطوح مختلف نخبگان اروپايي و آسيايي مطرح شده است اما طرح آن توسط رئيس‌جمهوري ايران مسئله ديگري بود. ظاهرا بنا بود طرح مسئله هولوكاست و در كنار آن نابودي اسرائيل يا جابه‌جايي اسرائيل، جامعه غرب يعني حاميان اصلي اسرائيل را به چالش كشاند، اما عملا اين مسئله به‌رغم تاثيرات در كشورهاي اسلامي، به دو نتيجه منجر گرديد. اول آنكه قطعنامه‌اي به اتفاق آرا در مجمع عمومي عليه اظهارات رئيس‌جمهور ايران صادر گرديد و هرگونه خدشه‌اي در مورد آن را ممنوع نمود. دوم آنكه: فشار به ايران به‌شدت افزايش يافت و ادعاهاي آمريكا در مورد مقاصد نظامي هسته‌اي ايران باوركردني‌تر گرديد و درباره رابطه ميان توسعه هسته‌اي ايران و مواضع ضداسرائيلي ايران به‌شدت تبليغ شد. دولت‌هاي غربي نسبت به تشديد فشار در مورد برنامه هسته‌اي ايران مصمم‌تر شدند.
4- ماندن نظاميان آمريكا در منطقه يكي از خطرات اساسي براي صلح و امنيت منطقه است. مهم‌ترين محمل افراطيون نظامي آمريكاييان براي توجيه تداوم حضور گسترده‌شان در منطقه تداوم تهديدات تروريستي و ضرورت مبارزه با تروريسم در منطقه است. تداوم اين تعامل خشونت‌بار هر روز براي منطقه هر روز بحران‌زاتر و كشنده‌تر خواهد شد. برهم زدن اين وضع نيازمند همكاري كشورهاي موثر منطقه و بيرون منطقه، براي برقراري امنيت در منطقه و منتفي كردن توجيه نظامي‌گرايان آمريكايي است. آمريكاييان با مواضع مخالفان جنگ در جهان از اين منطقه خارج نخواهند شد. تهديدات تروريستي عليه نظاميان آمريكا نيز فشار غيرقابل تحملي نيست و گاه به دولت آمريكا كمك مي‌كند كه افكار عمومي كشورش را نسبت به ادامه اين وضع قانع نمايد. در چنين شرايطي نقش يك سياست خارجي درست و مدبرانه در ايران بسيار مي‌تواند كارساز باشد؛ سياست مدبرانه‌اي كه به‌رغم همه موانع پيش‌روي ايران و همه لطمات سال‌هاي اخير، همچنان مي‌تواند ايران را از يك متهم درجه اول بحران‌زايي در منطقه به بازيگر درجه اول منطقه‌اي، براي بحران‌زدايي و ترويج صلح در اين منطقه بدل كند.
طبعا ما در اين همايش هم‌نظريم كه جنايت خونبار تروريست‌ها در نيويورك و تجاوز خونبارتر آمريكا به افغانستان و عراق پايان ماجراجويي‌هاي افراطيون آن‌سو و اين‌سوي عالم نيست. اين روند مي‌تواند ادامه يابد و هر روز دولت و ملت ديگري را در معرض تهديد قرار دهد. تنها همكاري واقعي، همه‌جانبه و اعتمادساز دولت‌ها، نهادهاي بين‌المللي و سازمان‌هاي مدني در جهان مي‌تواند روند جديدي را در روابط جهان حاكم كند و اعتمادسازي و گفت‌وگو را به جاي تجاوز وخشونت در روابط ميان كشورها حاكم گرداند. بي‌ترديد اگر ايران مسير كنوني را در سياست خارجي خود تغيير دهد، ايران كليدي‌ترين كشور منطقه خود در مديريت اين فرآيند خواهد بود. فرصتي كه پس از 11 سپتامبر براي دولت اصلاح‌طلب ايران فراهم شد. اما همچنان مي‌توان اميدوار بود كه در صورت تغيير رويه كنوني در سياست خارجي ايران، بتوان فرصت‌هاي تاريخي ايران در اين زمينه را بازسازي نمود و البته هر سياستي كه توسط دولت اعمال شود، نقش همه‌جانبه و معطوف به عمل خردمندان ايراني از جمله خردمندان بيرون دولت و غيرمرتبط با دولت ضروري و كارساز است.
* معاون وزير خارجه دولت اصلاحات
** متن مقاله ارائه شده به همايش علمي «صلح پايدار؛ راهي پرفراز و نشيب»
 دوشنبه 20 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 311]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن