محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826053309
نقد عباس سليمي نمين بر خاطرات هاشمي رفسنجاني از دفاع مقدس
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عباس سليمي نمين تاريخ نگار انقلاب اسلامي و مدير موسسه «دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران» در گفتگوي اختصاصي با خبرگزاري فارس نقطه نطرات خود را درباره خاطرات هاشمي رفسنجاني از جمله خاطرات دوران دفاع مقدس و «ماجراي مك فارلين» تشريح كرد. خبرگزاري فارس اميدواست اين گفتگو بتواند به تنوير افكار عمومي و تضارب آرا كمك كند و به انعكاس وقايع انقلاب اسلامي غنا ببخشد. متن اين گفتگو به شرح ذيل است : *فارس: نقش خاطرات رجال سياسي جمهوري اسلامي در تاريخنگاري انقلاب اسلامي تا چه حد ميتواند اهميت داشته باشد؟ *سليمي نمين: بسما.... الرحمن الرحيم. درست است كه خاطره نگاري، تاريخ نيست اما منابع بسيار موثر و تعيين كنندهاي براي تاريخ نگاري به حساب مي آيد. هيچ كس در شرايط كنوني اين تصور را ندارد كه با نگارش خاطرات توسط يك شخصيت تاريخ به تثبيت رسيده اما قطعا به ميزان اهميت و جايگاه آن شخصيت، خاطراتش در تدوين تاريخ موثر است. اينكه شخصيت هاي سياسي به تاريخ اهميت ميدهند و براي گوياسازي تاريخ زحمت نگارش خاطرات خودشان را متقبل ميشوند كار با ارزش و قابل ستايشي است. زيرا آنها در اطلاع از جزئيات موضوعات كلان قرار دارند. زواياي پنهان موضوع بر آنها مكشوف است و بيان خاطرات از سوي آنها موجب روشن شدن ابعاد موضوعات سياسي ميشود. بنابراين اين انتظار از همهي دستاندركاران سياسي كشور در هر سطحي ميرود تا با گام برداشتن در اين وادي به شفافسازي تاريخ كمك كنند. اگر اين مطلب را مدنظر قرار دهيم ، هستند قدرت هايي كه همان قدر از پيدايش انقلاب اسلامي نگرانند، از تبيين تاريخ صحيح آن هم نگرانند. هر پديدهاي تاثيراتش منحصر به زمان وقوع آن حادثه نيست بلكه تاثيراتش مستمر است تا زماني كه روايت آن پديده درست بيان شود اين رخداد به همان ميزان در نسل هاي بعدي اثر ميگذارد. در اين بحث ترديدي نداريم كه انقلاب اسلامي موجب نگراني جدي كشورهاي سلطه طلب شد، چرا كه پيدايش آن به عنوان يك حركت مردمي و فرهنگي اين پتانسيل را داشت كه در ساير كشورها همين تاثيري كه بر ملت ايران گذاشت را بر ساير ملت هاي تحت سلطه هم بگذارد. در زمان وقوع انقلاب ديديم در ساير كشور چه تحولاتي رخ داد. بنابراين كساني كه از اين تحولات نگرانند از تدوين دقيق تاريخ انقلاب هم نگران هستند. اين نگراني به طور مشهود در موسسات مختلف خارج از كشور كه سرمايهگذاري هاي عظيمي هم بر روي آن شده قابل لمس است. شايد تعداد موسساتي كه امريكا ، انگليس و اسرائيل براي تدوين تاريخ انقلاب با بودجه خود راهاندازي كردند به مراتب بيشتر از آن چيزي باشد كه در داخل كشور ما به تاريخ خودمان اهتمام ميورزيم. اين به اين دليل است كه آنها تاثيرات انقلاب را در كشورهاي ديگر بهتر از ما ميبينند و برايش برنامه ميريزند تا تبعات و تاثيرات اين تحول را مهار كنند. وقتي به اين امر عنايت كرديم كه ديگران در زمينه تاريخ نگاري انقلاب اسلامي سرمايهگذاري ميكنند تا بتوانند اهداف خاص خود را دنبال كنند اين انتظار از تمام دستاندركاران انقلاب در سطوح مختلف وجود دارد كه فرصتي براي نگارش آنچه را كه از نزديك شاهدش بودند را بگذارند.زيرا آنها راويان دسته اول هستند. در جامعه اگر رخدادي توسط راويان دست اول تبيين شود، نميگويم احتمال تحريف وجود ندارد اما امكان آن كم تر ميشود. بنابراين ميتوان با اين مقدمه تا حدودي به سوال شما پاسخ داد كه تدوين خاطرات توسط شخصيت هاي موثر در انقلاب بسيار حائز اهميت است. با عنايت به اين مطلب كه خاطرات، تاريخ نيست اما به آن كمك ميكند. *فارس:با توجه به اينكه بعضي از اين شخصيت ها در حال حاضر هنوز مسئوليت دارند، آيا در نحوه نگارش خاطرات آنها تاثيري دارد؟ *سليمي نمين: قطعا اثر گذار است، ملاحظاتي را از جهات مختلف دارند هم ملاحظات فردي و هم در مورد ديگر افرادي كه در قيد حياتند. شخصي به دليل اينكه سياست مدار است ممكن است در صدد توجيه برخي عملكردهاي خود باشد و خاطرهنگارياش در جهت اثبات حقانيت مواضع خود باشد. البته در خاطرهنگاري اين نقيصه حتي در مورد كساني كه از عرصه مديريت و سياست كنار رفتند نيز صادق است يعني آنها هم سعي ميكنند خودشان را به نوعي بزرگنمايي كنند يا محق جلوه دهند. اما به طور قطع در مورد كساني كه در راس كار هستند اين مطلب تقويت ميشود. در واقع كساني كه در راس كار هستند كمتر شهامت اذعان به برخي خطاها را دارند اما كسي كه از كار كنار ميرود اين شجاعت در آنها مقداري بيشتراست. كسي كه مدتها مسئوليتي را به عهده داشته در كنار خدماتش نمي توانسته خطايي نداشته باشد.به طور كلي نمي گوييم همه، اما غالب مديران اذعان در خطا را به نوعي شكستن خود ميپندارد در حالي كه اين گونه نيست. در بسياري از سياستمداران ما اين گونه جا افتاده كه اگر به مردم بگويند خطا هم كردند اين اعتراف به ضعف و ناكارآمدي است لذا بيانش براي آنها خوشايند نيست. *فارس:صحبتهايي كه در مورد جنگ در خاطرات بعضي از شخصيت هاي سياسي وجود دارد آيا واقعا حقايق جنگ است يا آن هم دست خوش همين ملاحظه كاريهاست؟ *سليمي نمين: قطعا مقولهي جنگ هم، يكي از رخدادهاي معاصر ماست و موضوعي كه عرض كردم شامل حال جنگ هم ميشود. به جنگ هم به عنوان يك رخداد نگاه كنيد گرچه طول زماني آن زياد است. حتما نبايد حادثه در يك روز به وقوع به پيوندد كه ما آن را رخداد تلقي كنيم. اين رخداد 8 سال طول كشيده و در بيان خاطرات راجع به اين رخداد هم ميتوانيم شاهد همان مسائل و مشكلات باشيم.*فارس: يكي از مهمترين كتاب خاطراتي كه بعد از انقلاب توسط شخصيت هاي سياسي نوشته شده، خاطرات آقاي هاشمي است. آيا ميتوان فرقي به لحاظ نوشتاري بين خاطرات ايشان در قبل و بعد از انقلاب قائل شد؟ * سليمي نمين: خاطرات ايشان براي قبل از انقلاب به لحاظ سبك نگارش و محتوي با بعد از انقلاب متفاوت است. در قبل از انقلاب ايشان روزانه نويسي نداشته و حتي تا سال 59 اين كار توسط ايشان صورت نمي گرفته. ايشان از سال 60 روزانه نويسي را آغاز ميكنند. بنابراين خاطرات بعد و قبل از انقلاب به لحاظ شكلي با هم متفاوت است. از نظر محتوي هم تفاوتهايي را شاهد هستيم . قبل از انقلاب و حتي تا سال 61 خاطرات آقاي هاشمي بيشتر تبيين كنندهي رخدادها است. اما از سال 61 به بعد ايشان علاوه بر تشريح براي تبيين عملكرد خودشان هم تلاش ميكنند. خوب اين يك تغيير ماهوي است. قبل از آن ايشان تلاش دارد كليت انقلاب را براي مخاطب تبيين كند لذا نگاه كلانتري به مسائل دارد، اما به تدريج در خاطرات سال هاي بعد ميخواهد نقش خود را در روند موضوعات پيش آمده تبيين كند و ديگران را به حقانيت عملكرد خود قانع سازد در واقع گرايش جديدي به خاطرهنگاري ايشان اضافه ميشود. براي روشن شدن مطلب لازم است بگويم كه در سال 60 لطمات جدي به بدنهي نيروهاي تعيين كننده كشور وارد شد. يعني ما بسياري از شخصيت هاي كليدي انقلاب را به دليل ترورها و ديگر برنامهها خشونت بار و خصمانه غرب عليه خيزش ملت ايران از دست داديم و يا اينكه كارايي آنها كاسته شد ، دليل آن هم مشخص بود و آن برنامههايي بود كه دشمن براي زمينگير كردن انقلاب داشت. انقلاب در مقاطع مختلف با تهديدات متفاوتي مواجه شد. در ابتداي انقلاب تلقي غرب اين بود كه به سرعت نيروهايي زمام امور را به دست خواهند گرفت كه روابط و علايقشان با غرب مثبت است. بنابراين ترور شخصيت هاي انقلابي كمتر رخ داد. اما به محض اينكه ديد خير، نيروهاي اصيلتر جاي نيروهاي غير اصيل را ميگيرند خط ترور را به طور جدي دنبال كرد. البته همان ابتداي امر هم در ارتباط با تضعيف ابعاد نظري و تئوريك انقلاب ترور در دستور كار قرار داشت و هدف اين بود كساني كه به لحاظ فكري توانمندتر بودند بايد از صحنه انقلاب حذف شوند تا جنبهي فرهنگي انقلاب ما را كه داشت به شدت گسترش پيدا ميكرد را تضعيف و به آن لطمه بزنند. اما از سال 60 كه مشخص شد نيروهايي كه غربيها به آنها طمع ورزيده و تصور ميكردند توسط آنها ميتوانند انقلاب را از درون به دروان قبل از آن برگردانند توسط مردم طرد شدند ، ترورها بصورت گسترده و بسيار وسيع دنبال شد. سوء قصد به آيتالله خامنهاي كه باعث شد ايشان سالها از جراحاتي كه داشتند به شدت رنج ببرند. زيرا سلسله اعصاب كتف راست بدن ايشان كاملا لطمه ديده و دست ايشان مشكل پيدا كرده بود و آيت الله خامنه ايي دردهاي فراوان را تحمل مي كردند زيرا انفجار در كمتر از نيم متر رخ داده بود. لطف خداوند اين بود كه ايشان در حين انفجار يك آن مقداري به طرف چپ حركت كرده بود وگرنه قلب ايشان متلاشي شده و ترور به نتيجه ميرسيد. دستكم تا مدتي نميتوانستند فعاليت گسترده خود را داشته باشند. شهيد بهشتي و بسياري از شخصيت هاي كليدي كاملا از صحنه حذف شدند (حذف فيزيكي) . در اين شرايط خيلي از مسئوليت ها متوجه آقاي هاشمي شد و ايشان نقش پررنگتري پيدا كرد. البته در كنار ضرورت شرايط زماني، ويژگيها و خصوصيات فردي آقاي هاشمي هم به اين قضيه كمك كرد به اين معنا كه برخي شخصيت هاي ديگر هم بودند كه ميتوانستند در اين مسئوليت ها سهيم شوند اما ويژگيهاي شخصيت ايشان مبني بر تمايل به كنترل همه مسائل كشور چه مستقيم و چه غير مستقيم سبب شد كه اين نقش پررنگتر شود. طبيعتا خاطرات آقاي هاشمي هم به دليل اين شرايط بسيار حائز اهميت است و خيلي از مسائل كشور را روشن ميكند. زيرا بيشتر امور كشور مستقيم يا غير مستقيم به نوعي به ايشان پيوند ميخورد. مستقيم به لحاظ داشتن مسئوليت رياست مجلس شوراي اسلامي و غير مستقيم شايد به توان مدعي شد، ايشان بسياري از ساير بخشهاي كشور را اداره ميكنند با اينكه آقاي ميرحسين موسوي نخست وزير است و آقاي موسوي اردبيلي هم رئيس ديوان عالي كشور است. با وجود اين اشخاص ايشان در قوهي مجريه و قضائيه( آن زمان عنوان قوهي قضائيه نبود)دخالت مستقيم ميكند. ايشان در ساير بخشها حضور فعال مستقيم و غير مستقيم دارد و به همين ميزان وجود خاطرات ايشان داراي اهميت خاصي است.*فارس: در مورد آسيبشناسي خاطرات آقاي هاشمي چه نكاتي از اهميت فراوان برخوردار است؟ *سليمي نمين: در زمينه آسيبشناسي خاطرات ايشان، مي توان گفت هر چه ميزان نفوذ آقاي هاشمي در امور مختلف گسترش پيدا ميكند علي القاعده ايشان از وقايع نگاري دورتر و تبيين عملكردها پررنگ تر ميشود. اين يكي از آسيب هاي جدي خاطرات آقاي هاشمي است، دومين آسيبشناسي اين خاطرات را بايد با رمز و راز نوشتن ايشان دانست. به نوعي با رمز و راز مينويسد كه در آينده تنها خودشان بتوانند تفسير كنند، اين خيلي مهم است. براي نمونه مينويسد كه با فلاني ملاقات شد. خوب ملاقات با فلاني داراي يك بار اطلاعاتي است، اما متذكر نمي شوند كه در اين ملاقات چه گفته شد و لذا بعدها ميتواند گفته شود اين گونه يا آن گونه گفته شد. يا بعضي مسائل را دو پهلو مينويسند، كه باز هم تفسيرش به خود ايشان برميگردد. آقاي هاشمي هم زبان مختصر نويسي (حداكثر اختصار) و هم زبان ايما و اشاره را به كار ميگيرند. گرچه براي كارشناسان و تاريخ پژوهان اين مشكل چندان جدي شايد نباشد، اما براي آحاد جامعه بسيار جدي است. زيرا آنها فكر ميكند آقاي هاشمي در خاطراتش هم اطلاعات داده و هم نداده، يعني اصل مطلب را نزد خودش نگه داشته است. قطعا ايشان در خاطرات اصلي دست نوشته خود فقط ننوشته كه فلاني آمد سلام و عليك كرد و رفت. به طور يقين بحث هاي شده كه ايشان همچنان آنها را براي خود محفوظ نگه داشته است. *فارس: خلاصه نويسي مختص تدوين كنندهي خاطرات است يا خود آقاي هاشمي در همان سال ها مختصر مي نوشتند؟ چگونه ميتوان اين را تشخيص داد ؟ * سليمي نمين: كساني كه اسمشان بعنوان تدوين گر بر روي كتاب هاي خاطرات ايشان آمده است تقريبا هيچ نقشي در محتوي خاطرات ندارند. آقاي هاشمي به خاطر احترام به فرزندان و ديگر اعضاي خانواده، اسم آنها را به عنوان تدوين گر بر روي كتاب ها مي زنند در صورتي كه بعضي از اين افراد به هيچ وجه از تاريخ و وقايع آن مطلع نيستند. ايشان خاطرات تدوين سال 64 را به نوهي خود نسبت داده اند. در صورتي كه به دليل حساسيت و شناخت افراد و موضوعات نوه آقاي هاشمي نمي توانسته تاثير گذار باشد. قطعا در هنگام روزانه نويسي خاطرات در اين حد خلاصه ننوشتهاند.يعني يك مطلبي تدوين شده كه محتواي بحثها چه بوده است. الان كه به خاطرات نگاه كنيد ميبينيد بسياري از موضوعات، محتواي بحثها را منعكس نميكند. فقط اينكه ارتباط برقرار شده، كسي آمد، كسي رفت، پيامي دريافت شد. حال محتواي پيام چه بود، او كه آمد چه گفت و يا اينكه كسي كه رفت چه چيز را با خود برد؟ اينها مشخص نيست .قطعا خود آقاي هاشمي براي اينكه فراموش نكند مطالب را مكتوب كرده است اما امروز مصلحت ميدانند كه در همين حد موضوعات را مطرح نمايند. ايشان در مقدمه كتاب خاطراتشان نوشته اند برخي ملاحظات را در نظر گرفته اند براي اينكه همه مطلب را نگويند ، خوب مشخص نيست كه اين ملاحظات در كجاي خاطرات به كار گرفته شده است اما به طور كلي مِيگويند كه به بعضي از مسائل اشاره كامل نكرده ام. قطعا براي پژوهشگر روشن است كه بعضي مطالب نزد كاتب موجود است اما به مخاطب عرضه نشده است يا به مخاطب آنچنان عرضه شده كه نتواند برداشت قطعي از يك موضوع داشته باشد و كمكي به رسيدن به برداشت قطعي داشته باشد. *فارس: امام خميني(ره) جملهاي دارند مبني بر اينكه"جنگ در راس امور است" اين جمله در خاطرات آقاي هاشمي نمود پيدا ميكند ياخير؟ *سليمي نمين: آقاي هاشمي از جمله كساني است كه زحمات زيادي در جنگ كشيدند و عليالقاعده در جنگ نقش دارد اما در كنار اين مسئله بايد توجه داشت كه ايشان در مورد جنگ مثل خيلي از مسائل ديگر صاحبنظر و صاحب برنامه است. ايشان جزء نادر مديران كشور است كه در كنار امام، براي خودش نظرياتي دارد. اگر كسي خاطرات ايشان را بخواند به سهولت متوجه ميشود كه ايشان بعضا تلاش دارد نظرات متفاوت خود را بيان كند و حتي امام را قانع كند و در بسياري از امور از جمله مسئلهي جنگ نميتواند امام را قانع كند. آقاي هاشمي هم تز مديريتي دارد و هم تز راجع به ساير امور كه بعضا غيرمديريتي هم است. كارشناس بودن و نظر شخصي داشتن، نه تنها مشكلي نيست بلكه بسيار خوب است كه مديران ارشد جامعه داراي نظرات و ديدگاه هاي تعريف شده و روشني براي خود باشد و هر چه تعداد نيروهاي اين چنين در كشور بيشتر باشد بر عمق تصميمگيريها افزوده ميشود. همهي اين شخصيت هايي كه خودشان داراي ديدگاه هستند در تصميمگيري دخالت ميكنند و مشورت و نظر ميدهند. البته آخرين نظر، نظري است كه رهبري مي دهند و بايد همه تابع آن باشند آن وقت كشور رشد سريع تري پيدا ميكند. از اينكه شخصيتي مثل آقاي هاشمي در تمام زمينهها داراي نظر است جامعه سود ميبرد. اما شرطش همان مسئله اي است كه اشاره كردم. در مورد جنگ هم مثل خيلي بحث هاي ديگر، ايشان براي خود نظر دارد. اما اين نظر به نظر من خيلي منطبق با نظر امام نيست و شايد به توان گفت، خاطرات آقاي هاشمي در اين زمينه بسيار بسيار گوياست. در سال 63 آقاي هاشمي خيلي صريح به امام ميگويند نظرم در مورد جنگ اين است و امام به ايشان پاسخي نميدهند. اما ايشان به صورت صريح در جاهاي ديگر نظرات متفاوت خود را عنوان و تبليغ مي كنند. *فارس: سال 63 چه نظري داشتند؟ *سليمي نمين:ايشان براي اولين بار اعلام ميكند كه من معتقدم بايد يك عمليات موفق انجام دهيم و با استفاده از اين برگه وارد عرصه سياسي شويم و جنگ را از طريق سياسي به پايان برسانيم. اين نظر آقاي هاشمي است و بايد در اين زمينه به اين نكته اشاره كرد كه تمام شخصيت هاي سياسي كشور خواهان پايان جنگ بودند. جنگ كه اصل نيست، صلح بايد قطعا برقرار شود اما پايان جنگي كه بتواند صلح پايداري را رقم بزند مهم است. پايان جنگي كه بتواند حقوق ملت را به نوعي تامين كند كه كسي ديگر جرات تحميل جنگ را بر ملت نداشته باشد. امام هم طبيعتا به پايان جنگ ميانديشند اما معتقد بودند بايد براي پايان جنگ به نيروهاي خودمان و به توان ملي متكي باشيم اما آقاي هاشمي نيمي را متكي به توان ملي و نيمي را متكي به توان بينالمللي و سياسي مي دانستند. اين تفاوت ديدگاهي است كه كاملا مشخص است. امام با اين ديدگاه همراه نيست و قبولش ندارد و به صراحت در جاهاي مختلف، در سخنرانيها و بيانيهها اين مسئله را ابراز ميكند. ولي خوب امام در عين حال از توان آقاي هاشمي هم بهره ميگيرد، منتهي امام سياست خود را دنبال ميكند. خيلي از جاها آقاي هاشمي سعي ميكند كه امام را به تز خود نزديك كند اما موفق نميشود و امام اين تز را نميپذيرد. آنچه كه در اين زمينه حائز اهميت است ، كارهايي است كه آقاي هاشمي براي تقويت تز خود بدون اطلاع ساير نيروهاي تصميمگير كلان كشور انجام ميدهد. اين يكي از مسائل جدي است كه بايد به آن توجه كرد. هر كارشناس و شخصيت برجستهاي خوب است كه براي همهي امور كشور تز و نظر داشته باشد اما نبايد كسي براي پيش برد تز خود در روند كل كشور مشكل و ناهماهنگي ايجاد كند آقاي هاشمي در سال 64 براي تقويت تز خود، بدون اطلاع ساير شخصيت هاي سياسي در كشور شروع به اقداماتي فردي ميكند. در حين صحبت عرض كردم كه نگاه ايشان به جنگ اين بود كه از توان ملي استفاده كنيم و يك نقطه كليدي در عراق را تسخير كرده و بعد با آن برگ برنده به مذاكره بپردازيم.در مذاكره خيلي عوامل ديگر تأثير گذارند از جمله؛ سازمان ملل، قدرتهاي تعيينكننده در عراق، قدرت هاي مسلط بر جهان و... در مورد اينكه حق ما را بپذيرند يا خير وارد وادي ميشويم كه عرصه بينالمللي است و در آن ديپلماسي تعيينكننده و اثرگذارخواهد بود. در سال 64 آقاي هاشمي در كنار بحثهايي كه براي تهيه تسليحات نظامي از بازار سياه آمريكا و در كنار آن اقداماتي كه براي آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان صورت ميگيرد، يك اقدامي را هم به صورت فردي دنبال ميكنند. در ارتباط با تهيه تسليحات از بازار سياه آمريكا و مذاكره با نيروهاي مبارزه در لبنان براي آزادي گروگان هاي آمريكايي كه در ازاي آن آمريكاييها برخي تسليحات و قطعات يدكي را به ما بدهند، اين چيزي بود كه ساير شخصيت هاي سياسي هم در جريان آن بودند. طبيعي است كه ايران از اين امكان استفاده كند هر چند مذاكراتي بصورت غيرمستقيم با آمريكايي ها صورت ميگرفت. يعني ما پيامهايي را به صورت غيرمستقيم به آمريكا ميداديم و آنها هم غير مستقيم به ما پيغام ميدادند. *فارس:اين"ما" كه عنوان مي شود از طرف خود آقاي هاشمي است يا اينكه امام هم در جريان بودند؟ *سليمي نمين: امام هم در جريان بودند. در مسائل گروگانها در لبنان همه ي مسئولين در جريان بودند براي اينكه ما مذاكره مستقيم با آمريكايي ها نداشتيم . آنهاپيغام ميفرستادند كه گروگان ها فلان جا هستند و ما در جواب ميگفتيم اگر بتوانيم به عنوان يك كار انسان دوستانه كاري از دستمان برآيد، انجام ميدهيم تا فردي كه گروگان گرفته شده آزاد شود. منوط به اينكه آمريكاييها تسليحات ما را آزاد كنند و يا برخي تسليحاتي كه خريديم به ما باز گردانند. مراوداتي به صورت غيرمستقيم در اين زمينه صورت ميگرفت. امام، رئيس جمهور، نخستوزير و رئيس ديوان عالي كشور در جريان بودند اما در كنار اين مسئله آقاي هاشمي براي تقويت تز خود در مورد جنگ اقدامات ديگري را هم دارد كه اينجا فقط ايشان است كه مسئله را مديريت ميكنند و هيچ كس ديگري از آن اطلاع ندارد. *فارس: نمونههايي را نام ميبريد؟ *سليمي نمين: در خاطرات آقاي هاشمي آمده است آمريكاييها پيام مي دهند كه ما حاضريم افرادي را براي ارزيابي نيازهاي تسليحات نظامي ايران به كشور بفرستيم. خوب اين صحبت قابل پذيرشي نيست كه آنها افرادي را به ايران بفرستند زيرا كسي كه قصد ارزيابي دارد بايد در تمام سازمانهاي نظامي ما چرخ بزند تا بفهمد چه نيازي داريم مگر اينكه ما خودمان نيازهايمان را بگوييم وگرنه ورود آمريكاييها براي اين مسئله به ايران يعني اينكه بحث هاي ديگري هم به اين بهانه ميخواهد صورت بگيرد. آقاي هاشمي در كتاب اميد و دلواپسي (خاطرات سال 64) مي گويند، كه چنين بيغامي به من رسيد مشخص نميكنند كه ايشان در جواب كسي كه اين پيام را آورده چه پاسخي داده اند. اين از همان ابهاماتي است كه قبلا اشاره كردم . اينكه اين پيام را به ديگر رؤساي قوا منتقل كرده اند يا خير را هيچ اشاره اي نمي كنند. ايشان خيلي از مسائل را در هالهاي از ابهام ميگذارد، اما يك محقق ميتواند بفهمد كه ايشان فقط خودش بعضي از مسائل را مديريت ميكند. از سال 64 تا 65 آقاي هاشمي پروژههايي را دنبال ميكند كه هم متفاوت از خريد تسليحات از بازار سياه آمريكاست و هم متفاوت از مذاكرات در ارتباط با بحث گروگان هاست تا زماني كه هواپيماي حامل مك فارلين در فرودگاه مهرآباد به زمين مينشيند. اين همان مقوله ي سوم است. در دو مقولهاي ديگر عرض كردم كه امام و ساير شخصيت ها در جريان بودند اما در مقوله سوم خيز. منتهي آقاي هاشمي در كتاب خاطرات خود به گونه ايي اين موضوعات را به هم پيوند ميزند كه شما از هر سه موضوع را يك سنخ ميپنداريد. يعني مكفارلين با سلاح به ايران آمده، گرچه فقط با سلاح نيامده بلكه با خود كيك هم آورده. يعني در كنار قضيه بحث مذاكرات هم وجود دارد و فقط دادن تسليحات نيست كه ايران در لبنان اقدامي را براي آمريكا انجام داده باشد و آمريكاييها هم يك قطعاتي يدكي را به ما بدهند. بحثهاي ديگري هم در ارتباط با تغيير شرايط ايران با آمريكا و تغيير موقعيت و موضع ايران در مقابل آمريكا به چشم ميخورد. اين مقوله كاملاً متفاوت است گرچه مسئله را در هم آميخته ميكند تا تشخيص دقيق قضيه راحت نباشد ولي عرض كردم ميشود با يك بررسي دقيق حتي براساس اظهارات آقاي هاشمي تفاوت اقدامات دسته سوم را كاملاً دريافت. اقدامات دسته سوم براي اين است كه موضع خصمانه آمريكا نسبت به ايران تغيير كند تا در مرحله دوم تز آقاي هاشمي، ايشان بتواند جنگ را در عرصه سياسي و ديپلماسي با نظر مثبت آمريكا به جايي برساند. آقاي هاشمي به عنوان سياستمدار ميدانست كه در عرصه سياسي قطعاً با خصومت جدي كه بين آمريكا و ايران برقرار است، قادر نخواهد بود اميتازي را در سطح سياسي جهان بگيرد. آمريكا به شدت بر سازمان ملل و معادلات منطقه مسلط است و ايران قطعاً در عرصه سياسي قادر نخواهد بود امتياز بگيرد. بنابراين بايد اين مطلب را در كنارتز آقاي هاشمي در مورد جنگ قرار داد تا بفهميم ايشان در اين قضيه چه چيزي را دنبال ميكنند. اينكه آيا واقعاً آمريكاييها به دنبال تغيير موضع نسبت به انقلاب اسلامي بودند اين يك خوشباوري جدي است.خوشبختانه آقاي هاشمي بعدها در اين زمينه به طور غير مستقيم اذعان ميكند كه نظر امام درست بوده و نظر ايشان غلط است. *فارس: اين را در كجا عنوان كرده اند؟ *سليمي نمين: در كتاب "هاشمي بدون روتوش". در آنجا ايشان ميگويد، ما صادقانه به طرف آمريكاييها رفتيم اما آنها نارو زدند و عدم صداقت نشان دادند. يعني چه؟ يعني ما براي نيل به نوعي تفاهم جلو رفتيم اما آنها صداقت لازم را نداشتند. همان حرفي كه امام ميزد مبني بر اينكه ما بايد به توان خودمان متكي باشيم و هرگز به حرف هاي ديگران اتكا نداشته باشيم. صحت تز امام در اين قضيه كاملا به اثبات ميرسد. كساني كه فكر ميكردند ميتوانند با مراوداتي نظر ديگران را تغيير دهند و آنها را همراه انقلاب اسلامي كنند متوجه شدند كه اين تز پخته و عميقي نبوده است. آقاي هاشمي در كتاب هاشمي بدون روتوش اذعان ميكند كه آمريكاييها نارو زدند و قابل اعتماد نيستند. امام هم همين را ميگفتند كه غرب قابل اعتماد نيست و تنها بايد به نيروهاي خودي اعتماد كنيم. البته در خود خاطرات آقاي هاشمي (سال64) چنين اعترافي صورت نگرفته است. *فارس:سال 64 آقاي هاشمي رئيس مجلس شوراي اسلامي هستند، اما در كتاب خاطرات ايشان ميبينيم مطالبي كه عنوان مي شود عملكردي است كه فراتر از يك رئيس مجلس است اين كارها چگونه صورت مي گرفته است؟ *سليمي نمين:براي جواب به اين سؤال بايد ابتدا شخصيت آقاي هاشمي را مورد تامل قرار دهيم. ايشان نيروي بسيار پرتلاش و پركار هستند و در يك قالب خاص نميگنجد. يعني مثلاً ايشان را در قالب رئيس مجلس قرار دهيم او هم در قالب رئيس مجلس خود را ملزم بداند كه در اين قالب عمل كند، خير! خاطرات آقاي هاشمي كمك بزرگي براي شناخت شخصيت ايشان ميكند. ايشان قالبپذير نيست به همين دليل قانونپذير هم نيست چون قانون براي انسان قالب درست ميكند و ملزم ميكند كه انسان در يك چارچوب خاص باشد. آقاي هاشمي انسان فعال و عنصر پرتلاشي است و احساس ميكند توانمندياش از يك جايگاه سياسي بالاتر است، لذا در هر جايي كه تصور ميكند ميتواند اثرگذار باشد وارد عمل ميشود. البته گفتم الزامات شرايط آن دوران و اين ويژگي شخصيتي اين خصوصيت ايشان را تقويت ميكند و به آن ميدان ميدهد. در واقع آقاي هاشمي در اين وادي فردي ميشود كه در قالب هاي قانوني نميگنجد و دوست دارد فراتر از اين قالب ها عمل كند. نكته قابل تأمل تر اين كه، وقتي شرايط كشور فرق ميكند و در واقع نظر امام هم اين است كه نهادها بايد در كشور تقويت شودند، يعني ما از شرايط بحران عبور كرديم. اگر به عناوين كتب خاطرات آقاي هاشمي نگاه كنيد ، كتاب عبور از بحران مطرح مي شود يعني اينكه بعداز پشت سر گذاشتن بحران بايد در جامعه نهادهاي قانوني قدرت بگيرند. تز امام اين است كه نهادهاي رسمي چنان قدرتي پيدا كنند كه همه امور شفاف و براي مردم آشكار شود. مجلس، قوه قضاييه و قوه مجريه بايد جايگاه خود و شأنيت خود را پيدا كنند و كشور در چارچوب تعامل اين قوا اداره شود. در سال 63- 62 وقتي به تدريج كشور روند آرامش را طي ميكند امام تدبيري مي انديشد تا قوا خودشان با هم تعامل داشته باشند و مسائل شان را بين هم حل كنند اما امام كمتر در ميان آنها مداخله كنند. تلقي آقاي هاشمي از اين موضوع اين است كه امام ميخواهد از رهبري استعفا دهد، اما امام مايل است كه اينها خودشان با هم تعامل كنند و با اين تعامل است كه كشور از خيلي از آفات مصونيت پيدا ميكند. ايران كشوري است كه سالها خودمحوري بر آن حاكم بوده و مديريت تمايل جدي به خودمحوري دارد. بنابراين امام با دقت بر اين مسئله كه يكي از آفات جدي براي كشور است نظر دارد كه ممكن است كشور به سرعت به حالت خود محوري برگردد. ممكن است فرد خودمحور انسان لايقي باشد من نميگويم خودمحور الزاما بي كفايت است به نوعي كه ديگران به او خط بدهند و او فقط قلدري كند، نه ممكن است كسي را داشته باشيم كه در جميع جهات توانمند باشد. آدمي داراي تسلط و داراي معلومات زياد، داراي برش و قاطعيت باشد و در كوتاه مدت منشا پيشرفت باشد. عليرغم اين مطلب باز هم افتادن كشور در اين مسير درست نيست حتي اگر بهترين آدم با جميع جهات مثبت هم داشته باشيم، فردمحوري تبعاتي عليه سيستم دارد. گرچه ميتواند كشور را در يك مقطع سريع پيش ببرد اما در درازمدت آفات جدياي را بر كشور وارد ميكند. آنچه كه ميتواند كشور را از بعضي لغزش گاه ها مصون بدارد نهادسازي و نهادمحوري در كشور است. تز آقاي هاشمي با تز امام در اين قضيه متفاوت است. اين موضوع آنجايي مشخص ميشود كه كشور حالت آرامش گرفته اما باز هم آقاي هاشمي اصرار دارد كه امور كلان بصورت فردمحور دنبال شود. مثالي براي روشن شدن موضوع ميزنم؛ وقتي امام آقاي هاشمي را مسئول و فرمانده عمليات جنگ ميكنند عليالقاعده ايشان بايد شوراي عالي دفاع را مرتب تشكيل دهد و پيگيري كند. اما در اوج جنگ شما شوراي عالي دفاع را كاملاً در حاشيه ميبينيد. شورا اصلاً فعال نيست. در يك سال هفت بار بيشتر شورا تشكيل نميشود. چرا؟ بحران داخلي كه نداريم، نظاممندي در كشور بايد رو به تقويت باشد. شوراي عالي دفاع به عنوان بالاترين جايگاه تصميمگيري در ارتباط با جنگ كاملاً منزوي و در حاشيه قرار مي گيرد. با استناد به فرمايشات خود آقاي هاشمي موضوعات بررسي شده در شوراي عالي دفاع، مواردي است كه از اهميت كمي برخوردار بوده است مانند تقسيم نيروهاي وظيفه بين سپاه و ارتش و يا آب هيرمند كه افغاني ها آن را قطع كردند. اما خود آقاي هاشمي مرتب با فرمانده نيروي زميني ارتش و فرماندهان سپاه مستقيم رابطه دارد. يعني مسائل را از شوراي عالي دفاع خارج كرده و به صورت فردي دنبال ميكند. مسائل و مناسبات را منحصراً به خودشان متصل ميكنند، اين نشان دهنده يك مشي مديريتي است. در حالي كه امام معتقد بود در شرايط ويژه هم بايد نهادها و قانونمندي را تعطيل نكنيم. در بالاترين بحران ها امام شرايط ويژه اعلام نميكرد. حتي بعضي ها با مراجعه به امام خواستار اين مي شدند كه ايشان شرايط ويژه اعلام كنند اما امام به هيچ وجه زير بار نرفتند. من در متن خاطرات آقاي هاشمي مقايسه اي بين تشكيل جلسات شوراي عالي انقلاب فرهنگي و شوراي عالي دفاع مي كنم. شوراي انقلاب فرهنگي در سال 1364، درحدود27 الي 28 جلسه برگزار كرده و تصميمات فرهنگي راجع به دانشگاهها و.... با حضور تمام شخصيت ها اتخاذ ميشده است و اگر آقاي هاشمي يك جلسه غيبت مي كردند، آقاي خامنهاي فوراً گلايه ميكردند كه چرا نيامدي؟ (اين گفته خود آقاي هاشمي در خاطراتشان است ) اين يك نگرش است و آن هم يك نگرش ديگر. دو روش متفاوت، مشي اداره سهلتر بصورت مستقيم و مشي اداره جمع كه بسيار دشوار است .يعني اگر بخواهيد كشور را جمعي اداره كنيد كلي نظرات متفاوت است و رسيدن به نقطه تعادل هزينه و دشواري دارد اما كشور و همه نهادها به يك ميزان رشد ميكنند و حاصل آن مصونيت بيشتر كشور از انحراف و لغزش است. به نظر من محققين به آن توجه جدي خواهند داشت كه مشي آقاي هاشمي با مشي امام كاملاً تفاوت دارد. اين در ابتداي امر به قابليت هاي آقاي هاشمي برميگردد اما بعدها ربطي به اين قابليت ندارد. ايشان در سال 64 به فلان سفير ميگويد كه چگونه عمل كن و چگونه عمل نكن و براي سفير ايران در سازمان ملل تعيين مشي مي كند.اين گونه دخالت ها ربطي به رئيس مجلس ندارد. جايگاه رئيس مجلس تعريف شده است و اگر آقاي هاشمي ميخواهد به فلان سفير بگويد كه چه كند بايد توسط آقاي ميرحسين موسوي اين پيام را به آن سفير ابلاغ كند. اگر آقاي هاشمي مسئله ي را بهتر از آقاي موسوي ميفهمد نبايد او را كوچك كند، دور بزند و ناديده بگيرد. حتي اگر آقاي هاشمي ميرحسين موسوي را در جايگاهي پائين تر ميبيند نبايد كوچكترش كند بايد با انتقال نقطهنظراتش ، او را هم رشد دهد تا اين جز باورهاي آقاي ميرحسين موسوي بشود و او باور خودش را به سفيرش منعكس كند اما شما مشاهده مي كنيد كه اين گونه نيست و آقاي هاشمي خود مستقيما با سفرا تماس مي گيرد و به آنها خط مشي مي دهد، اين نشانگر بينش خاص آقاي هاشمي در رابطه با مديريت است. *فارس:آيا در كتاب هاي خاطرات آقاي هاشمي، تغييري در روند تاريخ انقلاب ايجاد شده است؟ *سليمي نمين: اول بايد اين نكته را مشخص كرد كه شخصيت برجستهاي مثل آقاي هاشمي قطعاً قصد تحريف تاريخ را ندارند بلكه قصد اثبات صحت نظرات خود را دارند. اگر آقاي هاشمي نظري دارد و مي گويد بايد روابط در عرصه بينالمللي تغيير كند، در خاطرات خود به دنبال اين است كه بگويد اين نظر در سال فلان مورد تأييد همگان بوده است. در حالي كه فقط نظر خودشان بوده نه ديگران. براي اثبات حق بودن نظر خود سعي ميكند ديگران را در اين نظر شريك جلوه گر كند. اين يكي از شيوههاي اثبات حقانيت نظر خود است. آقاي هاشمي در خاطرات خود سعي مي كندبه مخاطب تفهيم كند كه امامي كه همه جامعه برحقانيت ايشان اتفاقنظر دارند و شخصيت برجستهاي است نيز نظرات ايشان را تاييد مي كرده است. در واقع با سهيم كردن نظر ديگران در نظر خود، سعي در اثبات حقانيت خودشان را دارند. قصد تحريف ندارد قصدش اثبات حقانيت است. براي بهتر روشن شدن بحث مثالي مي زنم، آقاي هاشمي در همان مواردي كه اشاره كردم كه قصد دارد نظر آمريكاييها را در مورد تز جنگ خود جلب كند طبيعتاً به دنبال اين است كه بايد شعار مرگ بر آمريكا از كشور حذف شود، اين نظر آقاي هاشمي است اما سعي ميكند بگويد اين مطلب نظر امام، آقاي خامنهاي و آقاي ميرحسين موسوي هم بوده است. خير نظر اينها نبوده. با دلايل مختلف يك مورخ ميتواند به اين مسئله برسد كه امام هرگز در سال 63 با اين موضوع موافق نبوده. وقتي امام ميگويد، شعار مرگ بر آمريكا بايد در مراسم حج در عربستان هم با قاطعيت دنبال شود، آيا در داخل ايران مي تواند بگويد اين شعار را حذف كنيد؟ آيا امام چهرهاي است كه در مشي خود دوگانگي داشته است؟ قطعاً چنين نيست. آخرين پيام هاي امام را نگاه كنيد كه نسبت به آمريكا چه موضعي دارد. منتهي آقاي هاشمي به دنبال مقدمه ي است تا بتواند ارتباطاتي را ايجاد كند تا از آن براي مشي جنگ خودش استفاده كند. آيا اين كار درست هست يا نه؟ اين بايد براي مردم مشخص شود كه آقاي هاشمي درست عمل كرده يا خير. ولي خوب طبيعتاً آقاي هاشمي سعي ميكند در تاريخنگاري طوري عمل كند كه مردم در اين زمينه به راحتي به جمعبندي نرسند يا لااقل اين وجه را طوري تقويت كند كه مردم به جمعبندي برسند كه آقاي هاشمي درست عمل ميكرده است. در سال 63 كه ايشان مطرح كرد امام هم با حذف شعار مرگ بر آمريكا موافق بودند، اين بحث در مورد سياست صداوسيما بود. اولينبار كه اين بحث مطرح ميشود در ارتباط با تعيين مشي تبليغاتي رسانه ملي است. اوايل انقلاب بحث دشمنشناسي مطرح بود. نيروهاي انقلاب سعي مي كردند براي اينكه دشمنشناسي كاملاً در ميان مردم جا بيفتد، همه دشمنان را در شعارهاي بعد از تكبير ميآوردند تا بر مرزبنديها و دشمنشناسي تأكيد كنند و بفهمند دوست كيست و دشمن كيست. بعد از تكبير به افرادي درود و به دشمنان شعار مرگ ميفرستادند. اين در كشوري كه سال ها جاي دوست و دشمن عوض شده بود، لازم بود. در نماز جمعه هنگامي كه خطيب صحبت ميكرد هر 5 دقيقه يكبار شعار ميفرستادند و چندين دقيقه طول مي كشيد. موضوع را با امام مطرح كردند كه اين به لحاظ حرفهاي اشكال دارد زيرا بايد در رسانه، اخبار و اطلاعات به طورخلاصه منعكس شود واين زمان براي دادن شعار صدا و سيما را دچار مشكل كرده بود. امام هم فرمودند كه در اطلاع رساني اخبار شعارها راحذف كنيد و بگوييد (امام) خميني گفته حذف كنيد. از آن پس حذف شد، كار درستي هم بود. آقاي هاشمي در ابتداي خاطرات خود اين مطلب را آورده اما بعدها يواش يواش بحثي را مطرح مي سازد كه اين تصميم براي تعيين سياست كل كشور بوده است. در خاطراتشان مي گويند كه قرار شد از صداوسيما شروع شود و بعد به كل كشور تعميم داده شود. در حالي كه امام در رابطه با كل كشور شعار را حذف نكرد. بعد از آن به كرات گفت كه دشمن اصلي آمريكاست و بايد هرچه فرياد داريم بر سر آمريكا بزنيم و كسي نميتواند اين قضيه را نفي كند. اينها واقعيت هاي ثبت شده در تاريخ است اما آقاي هاشمي بر اين قضيه اصرار دارد كه آنچه را كه من تصور ميكردم درست است، ديگران هم در تصور من سهيم بودند. البته موارد اينچنيني ديگر در متن خاطرات آقاي هاشمي ديده مي شود. موردي كه راجع به مك فارلين عرض كردم به طور قطع ساير شخصيت هاي سياسي ديگر در جريان مك فارلين نبودند. آقاي مير حسين موسوي در محافل مختلف اشاره مي كند كه در جريان نبوده، ديگران هم اين مطلب را عنوان كردند . شخص آقاي هاشمي هم اينطور كه در خاطرات خود مينويسد مشخص است كه امام هم تا زمان ورود مك فارلين به ايران در جريان نبوده است.«آقاي كنگرلو آمد و گزارش مذاكره با آمريكاييها را داد. اطلاعات چندان مهمي نداده بودند و خواستار آمدن به ايران - به طور سري - براي بررسي نيازهاي جنگي ما بودند. گفتم اگر ميخواهند ما در لبنان براي آزادي گروگان هايشان كمك كنيم، بايد 100 موشك فونيكس بدهند» (اميد و دلواپسي - كارنامه و خاطرات هاشمي رفسنجاني سال 64- ص 435). 12آبان مجله الشراع اين قضيه را منتشر ميكند و امام بلافاصله دستور ميدهد تا آقاي هاشمي در روز 13 آبان مسئله را براي مردم بيان كند. آنجا آقاي هاشمي ميگويد كه وقتي آمريكاييها به فرودگاه آمدند امام به من گفتند برو ببين اينها كه هستند و براي چه آمدند. يعني امام نميداند كه اين افراد چه كساني هستند و چرا آمده اند. اما آقاي هاشمي مي دانست كه اين افراد چه كساني هستند، زيرا يكسال قبل پيام داده بودند وگفته بودند كه به ايران مي آيند.«يكي از هواپيماهايي كه براي ما از كشورهاي اروپايي اسلحه مي آورد اجازه عبور گرفت كه وارد شود و اسلحهاش را در فرودگاه تخليه كند.... آنها در بدو ورود اسامي ايرلندي به ما داده بودند. وقتي كه هواپيما وارد فرودگاه مهرآباد شد به ما اطلاع دادند كه اين آقاياني كه در فرودگاه از هواپيما پياده شدهاند ميگويند ما آمريكايي هستيم و براي مسئولان كشور ايران از ريگان و مسئولان آمريكا پيام آوردهايم .... امام فرمودند كه با آنها صحبت نشود و پيام آنها را نگيريد و ببينيد كه آنها كي هستند و براي چه به ايران آمدهاند...» (سخنراني آقاي هاشمي در 13 آبان 1365- روز شمار جنگ ايران و عراق، ماجراي مك فارلين، جلد چهل و چهارم، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، سال 1380- ص 585) *فارس: آقاي هاشمي ميدانستند كه آمريكاييها شخص مك فارلين را به ايران خواهند فرستاد؟ *سليمي نمين: در مورد اطلاع از حضور مك فارلين، در خاطرات آقاي هاشمي به آن اشاره اي نشده .اما وقتي آمريكايي ها اعلام مي كنند يك نفر از آمريكا به ايران ميآيد، مشخص است كه دربان كاخ سفيد را نميفرستند بايد كسي باشد كه از پس مذاكرات بربيايد، حداقل اين است كه آن فرد بايد در حد مشاور رئيس جمهور باشد. آقاي هاشمي در سال 64 از اين اطلاع پيدا كرده بود كه يك مقام آمريكايي قصد عزيمت به ايران را دارد هدف آمدن هم مشخص شده بود. اما چيزي به امام گفته نشد. بله، امام زودتر از مردم مطلع شدند اما در زمان ورود اين ها به ايران متوجه موضوع شدند. غير از آقاي منتظري ساير سران نظام هم مطلع شدند . اما قبل از آن تنها آقاي هاشمي ميدانستند كه يك مقام آمريكايي ميخواهد به ايران بيايد، شخص ديگري اطلاع نداشت اما الآن آقاي هاشمي در خاطراتشان عنوان كرده اند كه ديگر شخصيت ها هم در جريان اين سفر بوده اند. يكي از ناراحتيهاي جدي آقاي ميرحسين موسوي اين بود كه مي گفتند، من نخستوزير هستم اما اطلاع ندارم كه در كشور چه ميگذرد. حضرت آيتالله خامنهاي هم به شدت ناراحت شدند ايشان هم ابراز داشتند كه من رئيس جمهور كشور هستم اما اطلاع ندارم كه چه ميگذرد. آقاي منتظري هم كه در آن زمان قائم مقام رهبري بود به همين ترتيب. البته ايشان ديرتر از ديگران مطلع ميشوند به دليل شبكهاي كه دور ايشان جمع شده بود. ساير سران قوا در زمان ورود مك فارلين مطلع شدند و مردم چند ماه بعد از قضيه اطلاع پيدا كردند. اين خلاف واقعيت است اگر گفته شود كه سران انقلاب ميدانستند، مك فارلين يا يك مقام آمريكايي قصد آمدن به ايران را دارد. *فارس:در خاطرات آقاي هاشمي ميبينيم كه نقش سياسيون در جنگ پررنگ تر از نقش نظاميون است، علت چيست؟ آقا واقعاً اينطور بوده؟ *سليمي نمين: من قائل به اين تفكيك نيستم در ارتباط با جنگ بايد همه نيروها را به كار گرفته شوند. آنچه من به آن اشاره مي كنم، ثقل اين قضيه ميتواند باشد. *فارس:شما با نظر من موافق هستيد؟ *سليمي نمين: بله. اگر سياسيون دخالت نميكردند، نقيصه در جريان جنگ ايجاد ميشد اين قضيه اشكالي ندارد. اينكه نقطه ثقل در اين قضيه كجا مي باشد مهم است. آقاي هاشمي دو مرحله براي پايان دادن به جنگ قائل است كه ميگويند، مرحله اول اين است كه ثقل را روي نظاميون بگذاريم تا جاي حساسي را بگيرند و بعد ثقل فعاليت ها روي ديپلماسي بيايد. اين كه در مورد جنگ سياسيون و نيروهاي مردمي در صحنه باشند مطلوب است. بعضي از رزمندگان به عكس انتقاد داشتند كه چرا سياسيون با جنگ بيگانهاند چرا دولت زياد درگير جنگ نميشود؟ اگر نميشدند ايراد بود. حضور سياسيون در جنگ قوت بود. ابعاد مختلف جنگ را تقويت مي كرد. قطعاً نميشد كه ديپلماسي در خدمت جنگ قرار نگيرد. اينكه يك مقطع به گونه ي عمل كنيم و در مقطع ديگر به گونه ديگر. يعني براي نيل به حقوقمان يك بخش رزمندگان وظيفه خود را انجام دهند و بعد بروند و آتش بس صورت بگيرد و بعد از آتشبس سياسيون كار را دنبال ميكنند. جدا كردن اينها از همديگر بحث ديگري است. اگر اينها براي دفع تهاجم با هم پيوند بخورند شرايط مطلوبي است. امام معتقد بودند تا به نتيجه رسيدن بايد مردم جنگ را اداره كنند. لذا شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» را مطرح مي ساختند اما آقاي هاشمي به يك پيروزي براي تقويت ديپلماسي معتقد بود. يعني سرنوشت جنگ در بعد از پذيرش آتش بس در تعامل با قدرت ها بايد حل مي شد. *فارس: مشخصاً در مورد جريان مك فارلين و ايجاد ارتباط با آمريكا در طول جنگ و بازگويي آن در خاطرات آقاي هاشمي توضيح بفرمائيد. *سليمي نمين: مقوله ي مك فارلين يكي از مطالب پر رمز و راز تاريخ معاصر ماست. به طور قطع آمريكاييها دوست داشتند وجهه انقلابي ايران را در هم بشكنند. در ايران انقلابي صورت گرفته بود كه اين انقلاب، آمريكا را از ايران اخراج كرده و به سلطه سياسي آمريكا پايان داده بود. اين قضيه تأثيراتي را در مصر، تركيه و اردن و ساير كشورهاي تحت سلطه آمريكا ميگذاشت. حتي در پاكستان همزمان با پيروزي انقلاب تظاهراتي عليه آمريكا برگزار شد و به سفارتخانه آن هم حمله كردند. انقلاب ايران به ملل اسلامي ديگر جهتگيري ميداد. درك اين مطلب كه آمريكا دشمن ما و همپيمان صهيونيست ها است. مردم مسلمان منطقه صهيونيست ها را به عنوان دشمنشان ميفهميدند اما آمريكاييها به دليل بازيهاي سياسي و عملكرد كجدار و مريز و دفاع پنهانيشان از صهيونيست ها دشمنيشان براي مردم منطقه روشن نبود. انقلاب اسلامي اين قضيه و واقعيت را روشن كرد كه اگر شما صهيونيست ها را به عنوان غاصب و جنايتكار ميبينيد، آنها بدون حمايت آمريكا نميتوانند به چنين اقدامي دست بزنند. بنابراين آمريكاييها به دنبال اين بودند كه به سرعت اين جهتگيري را بشكنند و ثابت كنند كه انقلاب اسلامي ايران هم علي رغم دادن اين همه شعارنتوانست بدون اتكا به آمريكا ادامه حيات بدهد و ناگزير شد كه به سمت آمريكا برگردد . انتقال اين پيام به ملت ها بسيار براي آمريكا حائز اهميت بود . بعضي جريانهاي داخل كشور و نيروهاي درون انقلاب تمايل به پايان دادن جنگ داشتند كه البته آن هم به خاطر رعايت مصالح ملي بود. آقاي هاشمي باورش اين بود كه مصالح ملي اين گونه تامين ميشود البته نميخواهيم هيچ خدشهايي به اعتقاد ايشان وارد كنيم زيرا نظر كارشناسي ايشان اين گونه بود، كه اگر ما بتوانيم نظر آمريكا را تغيير دهيم آن وقت با يك پيروزي ميتوانيم جنگ را به نفع خودمان به پايان برسانيم. اما نسبت به اين مسئله غفلت ميشود كه، خير آمريكاييها هدف ديگري را دنبال ميكردند. آنها هدفشان بدنام كردن و آلوده كردن انقلاب اسلامي بود كه اقاي هاشمي بعدها در كتاب هاشمي بدون روتوش به اين مطلب اذعان ميكنند كه آمريكاييها قابل اعتماد نبودند و هدف ديگري را دنبال ميكردند.« بعد از جنگ كه ميخواستم روابط را كمي تلطيف كنم، ديدم آمريكاييها قابل اعتماد نيستند. دلايل روشن علمي دارم كه به درد شما ميخورد. در جنگ كه مسئله مك فارلين پيش آمد امام و سران سه قوه در جريان بودند. به ما گفته بودن كه آمريكاييها ميخواهند سياست خود را تغيير دهند» (هاشمي بدون روتوش، پنج سال گفتگو با هاشمي رفسنجاني، انتشارات روزنه، چاپ دوم، سال 87، ص 182).اما در آن مقطع قطعا آقاي هاشمي تحليل درستي ندارد و تصور ميكند ميتواند نظر آمريكاييها را جلب كند تا آنها ديگر از عراق حمايت نكنند و شيوخ منطق را تحريك نكنند و باعث شوند تا آنها به سمت ايران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 369]
-
گوناگون
پربازدیدترینها