تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 25 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): آيا به شما بگويم كه مكارم اخلاق چيست؟ گذشت كردن از مردم، كمك مالى به برادر (دينى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1853520878




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: زاهد ويسي نظام تربيت ديني


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: زاهد ويسي نظام تربيت ديني
خبرگزاري فارس: يكي از ويژگي‌هاي دوره جديد، به رسميت نشناختن دين در قلمروهاي مختلف حيات جمعي انسان‌ها مي‌باشد. در اين مقاله، موضوع تربيت ديني و مخالفان آن بررسي شده‌ است.
يكي از ويژگي‌هاي دوره جديد، به رسميت نشناختن دين در قلمروهاي مختلف حيات جمعي انسان‌ها مي‌باشد.اين خصيصه موجب گرديد تربيت ديني نيز مقوله‌اي نامناسب، بلكه امكان‌ناپذير جلوه كند، امّا با شكل‌گيري تجارب جديد و مطالعات انتقادي در قلمروهاي مختلف و از جمله تربيت، جهت‌گيري يادشده مورد نقد و اصلاح تدريجي قرار گرفته است. در اين مقاله، موضوع تربيت ديني و مخالفان آن بررسي شده‌ است.
تربيت، به عنوان روشي براي بهره‌گيري از توانمندي‌هاي انسان، از جمله راهكارهايي است كه نسلي را به نسل‌هاي بعدي مرتبط مي‌سازد.
تربيت، فرآيندي آگاهانه و ارادي است و نمي‌توان همه اجزا و اركان آن را به امور ناخودآگاه و مقدّر، تقليل داد و اتفاقاً دليلِ ضرورت بحث از اوصاف و خصايل تربيت، يافتن راهكارهاي بهتر براي آن و ساير مواردي كه در اين زمينه مطرح مي‌شوند، بهترين دليل اثبات آگاهانه بودنِ آن است. از اين مهم‌تر، تلاش براي نقد و تحليل بسياري از رويكردهاي جاري و حاكم بر عرصه تربيت، بارزترين نماد اهميت مقوله تربيت و نقش آگاهي و اختيار در آن است.
ازاين‌رو در اين نوشتار، منظور از تربيت، صرفاً نقل و انتقال سنّت‌هاي فرهنگي نسل موجود به نسل آينده يا بعضي سفارش‌هاي رفتاري و توصيه‌هايي براي آدابِ معاشرت و نشست و برخاست نيست. برعكس تربيت در مفهومي فراتر از اين سطوح، نشانه ميزان آگاهيِ نسل موجود از بود و نبودها و بايد و نبايدها و علاقه وي به آينده‌اي بهتر و برتر از "اينجا" و "اكنون" است.
محور تربيت، "انسان" است؛ يعني موجودي كه هنوز هم بسياري از دانشمندان و انديشمندان بر اين باورند كه "موجود ناشناخته"[1] است. از اين رو امر تربيت خودبه‌خود به شناخت انسان و اجزا و اركان وجودي او پيوند مي‌يابد و اتفاقاً، هم گره كار اينجا است و هم اختلاف مكاتب و روش‌هاي تربيتي از اين مسأله آغاز مي‌شود؛ زيرا هر يك از مكاتب و مسلك‌هاي بشري، براساس مباني و اصول خود، درباره انسان و اوصاف او به نحو خاصي مي‌انديشند، درباره وي نظر ويژه‌اي دارند، و حتي مقاصد و اهداف غايي و نهايي وجود او را به شكل خاصي ترسيم مي‌كنند.
براين‌اساس به نظر مي‌آيد ناگزير بايد در همين ابتدا معنا و مبنايي براي مفهوم تربيت مشخص شود تا امكان بحث درباره جوانب مختلف و مقتضيات آن فراهم آيد.

معنا و مبناي تربيت

لزوم بيان تعريفي از مفهوم تربيت، امري واضح است؛ زيرا اين امر پايه هرگونه اظهارنظر و داوري درباره اجزا و اركان يا اوصاف و خصايل آن مي‌باشد. با اين حال و با وجود اهميت محوري و اعتبار شايان اين امر، حقيقت آن است كه به‌راحتي نمي‌توان اين كار ظاهراً ساده و هموار را به سرانجام رساند؛ چراكه به جرأت مي‌توان گفت: اگر بتوان در ميان اصطلاحات و مفاهيم علوم و معارف انساني، چند اصطلاح سخت و دشوار را نشان داد كه تعريف و توضيح آن‌ها سخت و دشوار باشد، بي‌گمان، تربيت، اگر از اولين اصطلاحات اين گروه نباشد، قطعاً يكي از اصطلاحات ثابت اين مجموعه خواهد بود؛ چرا كه مفهوم اين اصطلاح نه تنها ذهني و انتزاعي نيست، بلكه علاوه بر عينيت خاص خود، با سرنوشت آيندگان ما و حتي لحظات باقيمانده عمر خود ما هم به شكلي پيوسته و جدايي‌ناپذير در ارتباط است. از سوي ديگر، همه دستاوردهاي گذشته و دست‌مايه‌هاي حاصل از مجموعه ميراث فكري، فرهنگي، اعتقادي، علمي و... را نيز دربر مي‌گيرد. از اين گذشته، تلاش براي عملي كردن آن و تكرار مكرّر آن براي كودكان و نوجوانان، حساسيّت و اهميت اين امر را دو چندان مي‌كند.
بر همين اساس هر مكتب و مرامي با توجه به موارد پيش‌گفته و بعضي عامل‌‌هاي ديگر، كوشيده است اصطلاح تربيت را براساس مباني، مبادي و اهداف و مقاصد خويش تعريف نمايد و آن را متناسب با امكانات و احوال پيرامونيِ خود عملي سازد. ازاين‌رو، تعدد و تنوع تعاريف و توضيحات در اين وادي كاملاً طبيعي است و البته به روشني نشان مي‌دهد كه كثرت تعاريف مربوط به اين اصطلاح، نشانه تعلق خاطر ملل و مكاتب مختلف به آن است. با‌اين‌همه، در ادامه، ضمن بررسي لغوي اين واژه، به چند تعريف از آن، كه به نظر مي‌رسد با مقصود نگارنده هماهنگ‌اند، بسنده ‌شده است.
واژه "تربيت" در زبان عربي، معاني مختلفي در بر دارد كه در ذيل به صورت اختصار به بعضي از آن‌ها، اشاره شده است: اگر آن را از ريشه "رَبَا يربُو" بدانيم، حامل معاني ذيل است: فزوني و نمو،[2] پديد آوردن.[3] اگر آن را از ريشه "رَبَّ يَرُبَّ" بدانيم، شامل اين معاني است: نگهداشتن يك چيز و پاسداري و پرستاري از آن،[4] پرداختن به امور بچه و سرپرستي او به نحو شايسته تا زماني كه بچه به سن تمييز و درك برسد،[5] آموزش،[6] تأديب،[7] متكفل شدن امور كوچك‌ترها[8] و ... .
با نگاهي گذرا به بعضي از معاني لغويِ واژه تربيت، خودبه‌خود چند جنبه يا ركن اساسي نمايان مي‌شود: چيزي يا كسي كه نيازمند تربيت شدن است، كسي كه تربيت مي‌كند، نحوه تربيت، زمان تربيت، و حتي بعضي از امور و مواردي كه بايد در تربيت گنجانده شود و... . بر اين مبنا ظاهراً تعريف تربيت به مثابه اصطلاح، امر ساده يا حداقل ميسري است؛ زيرا تقريباً اكثر موارد لازم براي اين كار در دسترس است.
به همين خاطر تقريباً هر مربي‌اي كه مدتي به كار تربيت مشغول بوده است، براساس اين موارد لغوي يا دستاوردهاي تجربي خود، تعريفي از تربيت بيان كرده است؛ چه برسد به مكاتب فكري و فلسفيِ مرتبط با مسائل اخلاق و تربيت! به همين دليل، درباره تربيت تعاريف و تفاسير متنوع و متعددي وجود دارد و با آنكه در ظاهر روح و جان‌مايه اكثر آن‌ها يكي است، اهداف و مقاصد نهفته در وراي آن‌ها از يك‌سو، و مقتضيات و پيامدهاي حتمي آن‌ها از سوي ديگر، آنان را از هم جدا و متمايز مي‌سازد. بديهي است كه روش اجرا و اعمال دستورالعمل‌ها و قوانين مندرج در هر يك از تعاريف نيز به صورتي انكارناپذير در اين تفكيك و جدايي دخيل و مؤثر است.
به‌هرحال در تعريف تربيت، اگر مشتقات لفظي آن را اساس قرار دهيم، مي‌توان گفت كه تربيت به معني پرورش دادن قوا و استعدادهاي نهفته در وجود فرد است تا جايي كه به حد مورد نظرِ پرورش‌دهنده يا شايسته وجودِ پرورش‌يابنده برسد.
راغب اصفهاني هم در تعريف ماده "ربّ" گفته است: واژه ربّ در اصل به معناي تربيت است و منظور از تربيت، نشو و نما دادنِ مرحله به مرحله يك شيء تا حد نهاييِ "مربوط به آن شي‌ء" است.[9] بيضاوي هم در تفسير معروف خود گفته است: واژه ربّ در اصل مصدر و به معناي تربيت است. منظور از تربيت نيز رساندنِ تدريجيِ يك چيز به كمال آن است.[10]
حال اگر معناي لغوي را به انسان معطوف نماييم و در نظر بگيريم كه منظور از آن "چيز"، انسان و به‌ويژه در سنين پايين است، مي‌توان تربيت را به اين صورت تعريف نمود: تربيت مجموعه‌اعمالي است كه براي بنا ساختن تدريجيِ يك بچه تا رساندنِ او به حد تمام و كمال انجام مي‌شود.
در اين تعريف همه معاني لغوي كلمه تربيت در واژه "بنا ساختن" جمع شده‌اند تا نشان داده شود كه در اين راه و مسير جهد و تلاش مي‌شود، هر چيز در جاي خود قرار مي‌گيرد و از طريق نگهداري و اصلاح، و همواره و بدون هيچ‌گونه اهمالي بر آن نظارت مي‌شود (چون ذات ساختن يك چيز به اين موارد نياز دارد).منظور از تدريجي بودن نيز اين است كه اين كار بايد مرحله به مرحله و به صورت تدريجي انجام گردد و كوشش شود همه موارد لازم و ضروري تربيت به صورت يكجا و در يك زمان اعمال نشود، بلكه بايد امور و موارد مربوط به هر مرحله، در همان مرحله و مقطع عملي شود. مفهوم ديگر اين واژه (تدريجي بودن) اين است كه اگر يكي از امور و موارد مربوط به تربيت در يك زمان و يك حالت خاص عملي نشد، كوشش شود به‌تدريج و كم‌كم آن مورد يا مسأله عملي شود.
منظور از "تمام و كمال" نيز اين است كه بچه يا فرد تربيت‌شونده، به مرحله‌اي برسد كه ضمن برخوردار شدن از بسياري از امور و موارد برنامه‌ريزي‌شده در تربيت، بتواند با "خوديابي" و شناخت بيشتر توانمندي‌ها و نيازمندي‌هايش، ضمن عملي كردن دستورالعمل‌هاي تربيتي، مراحل بعديِ تربيت، نظير محاسبه نفس يا خودانتقادي، مراقبه و خودپروري، را نيز انجام دهد.[11]
به نظر مي‌آيد اين تعريف نسبتاً كافي است و بخش‌هاي مهمي از مطالب مورد نظر در تربيت، نظير، تربيت‌كننده، تربيت‌شونده، مراحل تربيت، و روش تربيت را نيز در بردارد. به علاوه، قصد ما بررسي تعاريف مختلف تربيت نيست و ازاين‌رو نيازي به ارائه تعاريف گوناگون به نظر نمي‌رسد.
بااين‌حال مي‌توان به بيان خلاصه‌تر، تربيت را به اين صورت تعريف كرد: تربيت مجموعه‌تصرفات عملي و قولي‌اي است كه يك فردِ رشيد براساس اراده در قبال يك بچه يا فرد نابالغ انجام مي‌دهد، با هدف ياري رساندن به او در كامل شدن رشد، شكوفا شدن استعدادها و جهت‌دهي توانمندي‌هايش براي رسيدن به استقلال در فعاليت‌ها و نيل به اهداف و مراحل بعد از بلوغ او.[12]
حال بايد ديد كه "مبنا"ي اين تربيت چيست؟ يعني بر چه اساسي اين معاني و مفاهيم، آن هم با مراحل و شرايط خاصي، به نسل جوان و نونهال آموخته مي‌شود؟ و چه دليلي براي اثبات صحت آن در ميان است.
حقيقت آن است كه چنان مبناي واضح و مشخصي براي تربيت در دست نيست كه مورد قبول همه يا حداقل، بيشتر گرايش‌هاي تربيتي باشد؛ زيرا چنان‌كه گفته شد در اكثر شيوه‌هاي تربيتي، بنا به تعريفي كه از تربيت نموديم، يك فرد بالغ، كه شامل پدر، مادر، ساير اوليا، معلم، فيلسوف، نظريه‌پرداز و ... خلاصه همه كساني مي‌شود كه به نوعي بلوغ و رشد آن‌ها پذيرفته‌شده است يا مورد توجه و اعتماد مردم‌اند يا به نوعي حرف و نظرشان در جامعه خريدار دارد يا كارگزار حاكميت مسلط بر جامعه هستند و..، مي‌كوشد پاره‌اي آرا، رويكردها، و رفتارها را به فرد نونهال يا نوجوان آموزش دهد، القا كند، تلقين نمايد يا حتي مجبور سازد.
ازاين‌رو مي‌توان گفت كه همواره يا غالباً، نسل قبلي و پدران براي نسل بعدي و فرزندان برنامه‌ريزي تربيتي مي‌كنند. پس مي‌توان در پاسخ به اينكه مبناي تربيت چيست، به صورت اوليه و خام گفت كه اصول، موازين يا حتي آداب و رسوم پذيرفته‌شده جامعه فعلي و كنوني يا حتي تصميمات و برنامه‌هاي آن‌ها اولين مبناي تربيت هستند يا حداقل بيشترين سهم را در شكل دادن و سامان‌دهي به اين مبنا دارند.
سرپرسي‌نن (Sir perci/ Neinn) در مقاله‌اي در دايره‌المعارف بريتانيكا گفته است: مردم در تعريف تربيت راه‌هاي مختلفي را طي كرده‌اند. بااين‌حال انديشه اساسيِ حاكم بر همه آن تعاريف اين است كه تربيت تلاشي است كه پدران يك نسل و مربيان آن به خرج مي‌دهند تا نسل‌هاي آينده را براساس نظريه‌اي تربيت كنند كه خودشان به آن ايمان دارند.
در اين راه، وظيفه مدرسه اين است كه به قدرت‌هاي روحيِ مربوط به جهان‌بيني فرصت تأثيرگذاري در دانش‌آموز را مي‌دهد و دانش‌آموز را به گونه‌اي تربيت مي‌كند كه نحوه زندگي ملت خود را حفظ كند و دستش را بگيرد و به جلو ببرد.[13]
جان ديويي (John Dewey) هم در كتاب "دموكراسي و تربيت" (Democracy and education) گفته است: "ملت با تجديد و نوسازي زنده است و كار نوسازي هم بر آموزش دادنِ كوچك‌ترها استوار است. يك ملت از طرق گوناگون از بي‌سواد وارثان خوبي براي ابزارها و جهان‌بيني خود پديد مي‌آورد و آن را در قالب عقايد و روش‌هاي زندگي خود فرم مي‌دهد."[14] پروفسور كلارك (Clark) هم بر اين باور است كه "درباره تربيت هرچه گفته شود، امر گريزناپذير اين است كه تربيت تلاش براي حفظ و نگهداري نظريه‌اي است كه به آن ايمان آورده شده و حيات مردم بر آن مبتني است، همچنين تلاشي براي جاودانه ساختن اين نظريه و انتقال آن به نسل‌هاي آينده است."[15]
ديده مي‌شود كه اغلب مبناي تربيت براساس دستاوردها و دست‌مايه‌هاي گوناگون فرهنگي و تمدنيِ يك قوم يا ملت تعيين مي‌شود و اگر به نيكي در اين امر دقت شود، مي‌توان دريافت كه معمولاً روش‌هاي تربيت امري ايستا و متكي به آداب و سنن رايج هستند، درحالي‌كه اين امر با روح كليِ تربيت، كه همانا نو شوندگي و پويايي است، تناقض آشكار دارد. به علاوه، مداخله مستقيم آداب و سنن قومي و فرهنگي و حتي دستاوردهاي تمدنيِ يك قوم يا ملت در امر تربيت، آن را محدود و ناقص مي‌سازد؛ زيرا هر قوم، هر چند بزرگ و متمدن هم باشد، باز هم يك قوم است و نمي‌تواند به تنهايي واجد همه اوصاف و خصايل همه اقوام و ملل باشد. به علاوه، هيچ دليل متقَني در دست نيست كه نشان دهد يافته‌هاي يك قوم يا گروه، ولو صحيح و مثبت، جانشين همه موارد لازم براي نيل به اهداف نهايي و كمالِ سزاوار انسان باشد. بنابراين مي‌توان گفت كه تأسيس نظام تربيت بر اين‌گونه مبانيِ محدود و مختصر ذاتاً متناقض است و پيامدهاي ناگوار و گراني در بر دارد كه در بيشتر موارد جبران‌ناپذير است.
بنابراين طبيعي است كه براي گريز و پرهيز از اين آفات و آسيب‌ها، در جستجوي راه و روش بهتري به منظور يافتن مبنايي براي تأسيس نظام تربيت خود باشيم كه حداقل واجد ويژگي‌هاي اوليه و ضروريِ يك نظام تربيتي كارآمد باشد كه از آن جمله مي‌توان به عموم و شمول، آينده‌گرايي، اجتهادپذيري يا نو شوندگي، و... اشاره كرد.

تربيت ديني (بررسي امكان و ماهيّت)

ظاهراً تركيب "تربيت ديني" مانند بيشتر تركيباتي كه يكي از اجزاي آن‌ها دين يا ديني است، مسأله‌ساز است و در نگاه اول ناممكن، متناقض‌نما، غيرعلمي و... مي‌نمايد. به علاوه، عده‌اي، آن را نوعي مواجهه اسلام‌گرايان با الگوهاي تربيتيِ سكولاريستي (به معناي اعم اين واژه) قلمداد مي‌كنند و بر اين باورند كه اعتقاد به امري به نام تربيت ديني، نوعي بازگشت‌گرايي و بنيادگرايي است و نشان‌دهنده درك‌نكردن جهان جديد و اصول و مناسبات حاكم بر آن است.
ازاين‌رو، با توجه به اين ديدگاه، تربيت ديني امري ناممكن است و در صورت ظهور و بروز، ماهيتي ارتجاعي و گذشته‌گرايانه دارد، محدود است و در چارچوب پاره‌اي وصايا و سفارش‌هاي محدود ديني دور مي‌زند و... .
با وجود آنكه در اينجا هدف نقد و بررسي آرا و افكار مربوط به نقد، نفي، طرد و انكار نظام تربيت ديني نيست. در ضمن مباحث بعدي، با ذكر بعضي از اوصاف و خصايل نظام تربيت ديني، به پاره‌اي از ديدگاه‌هاي مخالفان اين نظام تربيتي اشاره گرديده و برخلاف اين ادعاها نشان داده ‌شده است كه نظام تربيت ديني نه تنها "امكان" دارد، بلكه ماهيت آن بسي عميق‌تر و فراتر از توهّمات محدود و مختصر است. به علاوه اهميت آن نه تنها در مواجهه با ساير نظام‌هاي تربيتي سكولاريستي است، بلكه با بيان اجتهادپذيري، عموم و شمول، و آينده‌گرا بودن در اين نظام تربيتي اثبات ‌شده كه اين الگوي تربيتي، روشي براي گذار از روش‌هاي تربيتي سكولاريستي و فرار از چارچوب‌هاي تنگ و محدود آن‌هاست. به علاوه اثبات شده كه رونق و رواج نداشتن اين گونه الگوهاي تربيتي، نه در حقانيت و صحت آن‌ها، بلكه در عملكرد ضعيف كارگزاران نظام تربيت ديني نهفته است و كم‌ رنگ و جلا بودنِ نظام تربيت ديني يا حتي ناديده گرفته شدن ارزش‌ها و قابليت‌هاي انحصاري اين نظام تربيتي نيز نه به دليل ناتواني و معلوليت ذاتيِ اين ارزش‌ها، بلكه به خاطر به كار نگرفتن روش‌هاي درست ارائه آرمان‌هاي اين نظام تربيتي است.
براين‌اساس در ادامه مطالب تعريف تربيت ديني و بعضي از اوصاف و خصايل آن بيان گرديده، اما پيش از آن به صورت مختصر، به مفهوم دين و نحوه تلقي مردم از آن توجه شده است.
در نظر عامه مردم و حتي بسياري از تحصيل‌كردگان، منظور از دين نوعي پرستش و نيايش و تمسك به بعضي از سلوك و رفتارهاي غيردنيوي، آخرت‌گرايانه و دور از قواعد و مناسبات حاكم بر زندگيِ اين‌جهاني است و كاركرد اصلي آن تهذيب اخلاقي و دستورالعمل‌هاي طهارت‌گرايانه است. قلمرو آن نيز به محدوده مسائل فردي منحصر مي‌باشد و دايره عمل آن هم به چارچوب پرستشگاه خاصي محدود است. بااين‌همه واقعيت اين است كه نه دين به اين معناست و نه كاركرد و قلمرو آن به اين موارد محدود و منحصر مي‌شود؛ زيرا بر طبق محفوظ‌ترين متن الهي و براساس عملكرد پوياترين پيام‌آور الهي و خاندان و ياران صديق ايشان، دين نه تنها به پرستش و نيايش محض، محدود نيست، بلكه چنان وسيع و فراگير است كه هيچ امر كوچك و بزرگي را بي‌برنامه و بررسي رها نكرده است. در بيان قرآن، دين به معني برنامه و نظام كامل، شامل و فراگيري است كه از‌ يك‌سو بيان‌كننده وجود فرمانروا و فريادرس مطلقي است كه بر اجزا و اعضاي پيدا و پنهان هستي احاطه همه‌جانبه دارد و از سوي ديگر نشان‌دهنده فرمان‌پذيري و بندگيِ پناه‌جويي است كه وجود، فرمان، قدرت و احاطه آن فرمانروا را پذيرفته است. آنچه ميان اين دو طرف موجود (فرمانروا و فريادرس ــ فرمان‌پذير) را پر مي‌كند، قوانين، اصول، مباني و برنامه‌هايي است كه فرمانروا و فريادرس مطلق طراحي و ارائه كرده است تا موجود فرمان‌پذير و فرمانبر براساس آن‌ها عمل كند و ضمن برآورده ساختن نيازهاي خود در اين دنيا، انتظار دريافت ثواب در آخرت را نيز داشته باشد. بديهي است كه اجرانشدن اين برنامه‌ها، علاوه بر پديد آوردن مشكلاتي در اين دنيا، عقاب و عذاب اخروي را نيز به همراه دارد.[16]
واضح است كه اين نحوه تلقي از دين، نه تنها منفعلانه و حاشيه‌اي نيست، بلكه نشان مي‌دهد كه دين عينِ فعاليت و كُنشگري است و بيش از آنكه پيروان خود را به آينده (آخرت) پرتاب كند، مي‌كوشد با برنامه‌هاي واقع‌گرايانه و عيني، امور آنان را در همين دنيا مديريت نمايد. بديهي است در اين نحوه تلقي، پرستش و نيايش نيز نه تنها به عنوان مواردي آخرت‌گرايانه و غيرعيني تفسير نمي‌شوند، بلكه به مثابه ابزارها و امكاناتي براي نيل فرد متدين به اهداف و مقاصد دين به كار گرفته مي‌شوند.
بنابراين هرگاه كلمه يا عبارتي با دين ــ به معناي قرآني آن ــ تركيب شوند، عملاً و عيناً نشان مي‌دهد كه دين مي‌كوشد بخش‌هايي از تعاليم خود را در اين زمينه به منصه ظهور و بروز برساند. طبيعي است كه در اين صورت اين تركيب جديد (مثلاً تربيت ديني) حاوي و حامل پيام جديد و بيانگر الگوي نوين و متفاوتي است كه تاكنون در عرصه مورد نظر (تربيت) يا درك نشده يا چنان‌كه بايد و شايد از ظرفيت‌ها و قابليت‌هاي آن بهره گرفته نشده است. لذا بحث از تربيت ديني، بحث از امري محال و ممتنع نيست؛ چراكه از زمان‌هاي بسيار دور در تاريخ فكر و فلسفه بشري، امر تربيت در بستر نظام‌هاي ديني ــ اعم از الهي و بشرساخته ــ وجود داشته است. به عنوان نمونه، مي‌توان از مفاهيمي نظير اصول تربيت و مذهب هندو در وداها (Vedas)، اوپانيشادها (Upanishads)، بهاگاوادگيتا (Bhagavad-Gita) سخن گفت. در آيين بودايي نيز به طرق مختلف امور مربوط به تربيت شرح و بيان شده‌اند. در ساير اديان و مكاتب هندي نيز اين مسائل به نحو خاصي مورد توجه قرار گرفته‌اند.[17]
در فلسفه و مذهب چيني، به‌ويژه در آرا و افكار كنفسيوس، موتسه (Motse)، لائوتسه (Laotse)، چوانگ تسه (Chung tze) و متفكران ديگر، نيز انديشه‌ها و فلسفه‌هاي خاص تربيتي شكل گرفت و در سايه تعاليم خاص مذهبي و باطن‌گرايي حاكم بر فرهنگ و تمدن آن‌ها نشو و نما يافت.[18]
در مصر باستان هم كه مذهب بر تمام مظاهر زندگي حكومت مي‌كرد، وضع به همين منوال بود و علاوه بر حضور زنده و مجسم الهه‌‌هاي متعدد در بطن و متن زندگي، كاهنان هم سهم خاص و مؤثري در امر تربيت داشتند.
در ايران باستان هم در زمان سيطره مذهب و گرايش زردشتي، توجه به تربيت در سايه تعاليم مذهبي نه‌تنها حاكم بود، بلكه حتي از بسياري جهات، از عنايت ملل و اديان ديگر هم شدت و حدّت بيشتري داشت. در آرمان‌هاي عبري و تعاليم پيامبران بني‌اسرائيل هم، به صورت طبيعي به امر تربيت اهميت شاياني داده مي‌شد.[19] به طور طبيعي در مسيحيت هم اين مسأله نه تنها دنبال شد، بلكه شدت خاصي به خود گرفت.[20] بيان اجمالي و تقريباً ناچيز مطالب مربوط به پيوند اين مذاهب و اديان با مقوله تربيت، نه به خاطر كم‌اهميتي يا كم‌اعتباري اين روابط است، بلكه صرفاً به قصد نشان دادن صدق اين ديدگاه است كه پيوندهاي دين و تربيت امري نوپيدا و جديد نيست، بلكه سابقه‌اي طولاني، در حد همزادي دارد.
ازاين‌رو با توجه به سابقه طولاني ارتباط دين و تربيت و وجود بذرهاي پرثمر ديني در زمين حاصلخيز تربيت، بحث از تربيت ديني، نه تنها امري زايد نيست، بلكه معقول، منطقي و حتي ضروري است يا حداقل مي‌توان گفت: امكان تأسيس الگويي تربيتي براساس آموزه‌هاي ديني وجود دارد و اين امر نه‌تنها از روي جهت‌گيري‌هاي فرهنگي و تمدنيِ مربوط به دوران معاصر و صرفاً بر مبناي نوعي مواجهه با نظام‌ها و الگوهاي تربيتي غربي و غيرديني، بلكه براساس حقايق و مسلّمات موجود در متون ديني، از جمله قرآن مجيد و سنّت، صحيح است.
حال كه بحث امكان تأسيس نظام و الگوي تربيت ديني[21] تا حد زيادي روشن شد، بهتر است درباره ماهيت اين الگو بحث شود؛ زيرا اين مسأله هم از يك‌سو به تقويت بحث امكانِ تربيتِ ديني مي‌انجامد و هم زمينه نقد و بررسي كارنامه اين الگوي تربيتي و نمايان ساختن نقاط آفت‌زا و آسيب‌خيز آن را فراهم مي‌سازد.
بنابراين پيش از هر چيز بهتر است تعريفي از اين الگوي تربيتي و بعضي از اوصاف و خصايل آن آورده شود تا بار ديگر تفاوت حقيقت اين مسأله با بسياري از تصورات نارواي موجود درباره آن برملا شود.
عده‌اي از مردم چنين مي‌پندارند كه منظور از "تربيت" به صورت مشخص، همان مقصود علماي جديد تربيت است. صاحب‌نظران ــ به ويژه پژوهشگران اروپايي ــ هنگامي كه از "تربيت ديني" سخن مي‌گويند، بر اين باورند كه منظور از تربيت ديني اين است كه مربي وجدان و عواطف ديني دانش‌آموز را تقويت نمايد و كلمه "دين" را در هاله‌اي از تقديس و اجلالِ ناشي از عاطفه و وجدانِ محض او ريشه‌دار سازد. بر اين مبنا، هرگاه دانشجو يا دانش‌آموز، ظواهر ديني را با خشوع و اجلال برپا نمايد، و گهگاه در اقامه مناسك ديني مشاركت كند، تربيت ديني به بار نشسته و ثمردهي كرده است و شايد تنها نماد اين ثمردهي از نظر آنان اين باشد كه همه دانش‌آموزان در آغاز روز نزد مربي پرورشي و ديني خود بروند و با او سرودهاي ديني را تكرار نمايند و در ضمن به نماز براي خداوند قيام نمايند و دعا كنند تا آن‌ها را در طي روز موفق كند و تلاش آنان را با عنايت خاص خود مؤيد نمايد.[22] درحالي‌كه حقيقت امر غير از اين است؛ چون اين تصور حداقل حاوي دو محدوديت است: 1ــ محدود شدن قلمرو آن به عواطف و وجدان، بدون هيچ تأثيري بر منطق و فكر؛ 2ــ دوري از زندگي عمليِ جاري در آن سوي ديوار معابد و مساجد و دعا و مناجات.[23]
حال آنكه تربيت اسلامي كاملاً با اين تصور اختلاف دارد و هيچ‌گونه مبنايي براي مقايسه آن‌ها وجود ندارد؛ چراكه تربيت اسلامي پيش از هر چيز منطق و عقل بري از احساس و عاطفه را در نظر مي‌گيرد و پس از تأثيرگذاري كافي در اين حوزه، مي‌كوشد فرد دين‌دار رفتار خود را در زندگي عملي در چارچوب برنامه‌ها و قالب‌هايي سامان دهد كه شريعت اين دين ترسيم كرده است تا به اين صورت بيشترين ميزان انسجام و هماهنگي ميان انسان و گرايش‌هاي فطري وي در زندگي صورت تحقق به خود بگيرد.[24]
بر اين اساس مي‌توان گفت كه تربيت اسلامي، پرورش همه جوانب فكري، عاطفي، جسمي و اجتماعي شخص مسلمان و سامان‌دهي رفتار او بر اساس مبادي و تعاليم اسلامي است با اين هدف كه اهداف اسلام در حوزه‌هاي مختلف زندگي تحقق يابد.[25]
بنابراين ثمره و فايده تربيت اسلامي صرفاً رو آوردنِ عاطفي افراد به مظاهر ديني نيست، بلكه رسالتي عملي است كه فرد از روي عقل و خرد خود به آن ايمان آورده و با همه افكار و احساسش آن را تصديق كرده است كه در بطن آن راه حل مشكلات زندگي و تفسير روشنگري براي پديده‌هاي دنيويِ پيرامون خود را مي‌يابد.[26]

اوصاف تربيت ديني

1ــ شمول و فراگيري:

در بررسي تعاريف تربيت كه مبتني بر تعاليم و گرايش‌هاي بشري بود، عموماً نوعي محدوديت و چارچوب قومي ــ ملّي به چشم مي‌خورد. مخالفان تربيت ديني نيز بر اين باور بودند كه ازآنجاكه دين چارچوب و قلمرو محدودي دارد، امور مبتني بر آن (از جمله تربيت) نيز محدودند. اين در حالي است كه بر اساس آنچه درباره تعريف دين در اصطلاح قرآني آورده شد، نه تنها محدوديتي در مورد آن به نظر نيامد، بلكه دين به عنوان قلمرو‌اي فراخ و گسترده مطرح است و امور مرتبط با آن نيز بي‌ترديد اين وسعت و گستردگي را دارند و چنان‌كه در تعريف تربيت دينيِ اسلامي نيز گفته شد، تربيت امري همه‌جانبه و گسترده است و صرفاً به جنبه خاص و مشخصي محدود نمي‌گردد. ازاين‌رو يكي از ويژگي‌هاي بارز تربيت ديني اين است كه داراي مبنايي شمولي، فراگير و دربرگيرنده همه جوانب روحي، عقلي، وجداني، جسمي، اجتماعي و انساني براساس معيار اعتدال و هماهنگي مي‌باشد؛ به طوري كه در هيچ يك از جوانب آن افراط يا تفريطي ديده نمي‌شود.[27]
با نگاهي به نظام تربيتي اسلام و ساير روش‌هاي تربيتي ديده مي‌شود كه نوعي تلاقي عرضي ميان روش تربيتي اسلام با ساير روش‌ها، چه در زمينه وسايل يا اهداف، رخ مي‌دهد. با‌اين‌حال پس از هر مقايسه‌اي، يك حقيقت همچنان باقي مي‌ماند و آن اين است كه بشريت در سراسر تاريخ خود، نظامي با اين وسعت و گستردگي و احاطه نديده است؛ به طوري كه هيچ يك از امور مربوط به انسان يا يكي از لحظات زندگي او خارج از دايره نظامِ فراگير و دقيق آن نمي‌ماند.[28]

2ــ وحدت هدف و مسير:

با آنكه ويژگي شمول، امتيازي اساسي محسوب مي‌شود و به تنهايي مي‌تواند مايه تمايز نظام تربيت دينيِ اسلامي از ساير نظام‌ها و الگوهاي تربيتي به شمار آيد، دو آفت يا آسيب اصلي، همواره اين ويژگي را تعقيب مي‌نمايند: 1ــ متعدد شدن راه‌هاي نيل به اهداف گسترده و متنوع؛ 2ــ تك‌نسخه‌اي شدن تربيت و بي‌توجهي به تفاوت‌ها.

به عبارت ديگر گستردگي و شمول نظام تربيت ديني، ممكن است در صورت التزام نداشتن به اصول اوليه و مقاصد دين، راه‌هاي مختلف و متعددي را براي ارائه مباني و اصول تربيتيِ نظام ديني اقتضا كند. ازاين‌رو گاهي بر اثر فقدان جهت‌دهي صحيح ممكن است اين نظام شامل و فراگير، راه‌هاي متفاوتي را در پيش گيرد و اين تفاوت نه به معناي "تنوع"، بلكه عيناً به معناي "تعدد" است و همين امر نيل به اهداف مختلف و حتي متناقض را در پي مي‌آورد.
از سوي ديگر، بي‌توجهي به تفاوت‌ها و اختلاف‌ ظرفيت‌ها و ناديده گرفتن شرايط تأثيرگذار و در عين حال مختلف حاكم بر فضاي تربيت از يك‌سو، و اعتقاد متعصبانه غيراصولي به تغييرناپذير بودنِ الگوهاي ارائه مباني تربيتي يا روش‌هاي بيان و تبيين آن‌ها، باعث مي‌شود كه امر تربيت به صورت متصلّب، خشك و خشن جلوه كند و مقوله‌اي تك‌جلوه‌اي يا تك‌نسخه‌اي به نظر آيد.
درحالي‌كه واقعيت اين است كه وسعت و شمول نظام تربيت ديني، آن را از "وحدت هدف" و "وحدت طريق" خود خارج نساخته است. بر اين اساس تربيت ديني شامل راه‌هاي متعدد و مختلفي نيست كه هر راه به هدف جداگانه و مقصد خاصي بينجامد. برعكس همه پراكندگي‌هاي نفس را جمع مي‌كند و آن‌ها را يكپارچه مي‌سازد و در نتيجه جانِ فردي كه در ظلّ اين نظام تربيتي پرورش مي‌يابد، براساس روش صحيح و يگانه دين استوار مي‌شود و به سوي هدف واحدي گام برمي‌دارد تا اينكه بالأخره، آن نفس در درون خود با اعضاي خويش به آرامش مي‌رسد و در بيرون از خود نيز با هستي، مردم و نظام زندگي بر آسايش دست مي‌يابد.[29]

3ــ اجتهادپذيري:

به نظر مي‌آيد اين خصلت يا ويژگي فوق‌العاده نظام تربيت ديني، كاملاً انحصاري و خاص است و در كمتر نظام و برنامه‌اي ملاحظه مي‌شود. البته در روش‌ها و الگوهايي هم كه جلوه‌هايي از آن به چشم مي‌خورد، بيش از آنكه معناي اجتهاد كردن در وضعيت موجود براي رسيدن به وضعيت مطلوب باشد، حاوي مايه‌هايي از نسبيت‌گرايي و بي‌ثباتي و ناآرامي است.
در حالي كه در نظام تربيت ديني اجتهادپذير بودن تربيت در اصل بر مبناي قواعد و موازين مشخصي استوار است و حاوي معاني ويژه‌اي است. از جمله: تربيت انسان، امري "ممكن" است نه محال و ممتنع؛ هيچ رأي يا رويكرد تربيتيِ سابق بر زمان و زمينه فعلي، چنان مطلق و معصوم از خطا نيست كه بقا و دوام آن را تا ابد تضمين نمايد؛ اجتهاد در برابر خطا و اشتباهات تربيتي گذشتگان، امري واجب است؛ اجتهاد در زمينه‌هايي كه گذشتگان با آن‌ها مواجه نشده يا از ارائه روشي درست براي آن ناكام مانده‌اند، ضروري است؛ هرگونه گذشته‌گرايي يا يادگارستايي تربيتي در صورتي مجاز است كه به آفات و آسيب‌هاي تربيتي منجر نشود؛ نوع بشري، جرياني مداوم و پوياست و نمي‌توان آن را با امور جامدِ ناسازگار با شرايط و احوال روحي و جسمي، ايستا و راكد ساخت و... .
از اين‌رو برخلاف نظرگاه‌هاي تربيتي معتقد به حفظِ وضعيت موجود يا نگهباني از ميراث و سنن نياكان، نظريه تربيت اسلامي بر اين باور است كه "وضعيت آخر" انسان، مقطعي است نه هميشگي و "ماندن در وضعيت آخر" تا زماني روا و پذيرفتني است كه گنجايش گرايش‌ها و خواسته‌هاي درون و برون انسان را داشته باشد.
نمونه بارز اجتهادپذير بودن تربيت ديني، تمسك و التزام دسته‌اي از بزرگ‌ترين عرفاي متشرع، به الگوها و روش‌هايي غير از سبك و سياق حاكم در محافل فقهي، كلامي و ... است و همين امر نه تنها نشان‌دهنده اجتهادپذيري نظام تربيتي اسلام است، بلكه بيان مي‌كند كه حتي امكان تأسيس رويكردهاي جامع براي اين امر نيز فراهم است؛ مشروط به اينكه اصولِ مسلّم ديني (چنان‌كه در تعريف دين آورده شد) به ورطه هتك و فراموشي نيفتد.

4ــ آينده‌گرايي:

طبيعتاً اعتقاد به شمول، وحدت هدف و مسير، و اجتهادپذيري نشانه اين است كه امر شامل و فراگيري كه هدف واحدي را دنبال مي‌كند (آرامش دروني و آسايش بيروني) و به قاعده درخشان اجتهاد و بازانديشي پايبند است، نمي‌تواند به چارچوب‌هاي گذشته و حال محدود شود، بلكه ناگزير آينده‌اي را در نظر دارد كه حتي از بسياري جوانب پرفروغ‌تر از وضعيت فعلي است.
صرف رو آوردن به تربيت، نشانه نگاه به آينده است و اين امر تقريباً در تمام الگوهاي تربيتي، به طريقي ظهور و بروز مي‌يابد. بااين‌حال در نظام تربيت ديني، چنين نيست كه آينده هم نسخه كپي‌شده و تكراريِ اكنون و گذشته باشد. برعكس برخلاف بسياري از مكاتب و حتي رهيافت‌هايي كه خود را "دين" هم مي‌دانند و همه همّ و غم آنان متوجه تحقق لايه‌هايي از وجود بنيان‌گذار آن دين يا مكتب است، در نظام تربيت ديني كوشش بر اين نيست كه آيندگان شبيه اكنونيان شوند. برعكس تلاش مي‌شود كه نسلي نو، با قدرت اجتهاد و بازنگري و بازخواني دستاوردهاي گذشتگان پديد آيد و گرنه چه فايده از نسل جديدي كه "رام" و "دست‌آموز" نسل قبلي خود باشد.
در بيان اوصاف و خصايل تربيت ديني به همين مقدار بسنده شده و بررسي بعضي از ويژگي‌هاي مهم اين نظام تربيتي با نگاهي گذرا به عناوين آن‌ها بر عهده خواننده گذاشته شده است. 1ــ ربانيت؛ 2ــ ثبات؛ 3ــ توازن؛ 4ــ مثبت‌انديشي و ايجابيت؛ 5ــ واقع‌گرايي ايده‌آل؛ 6ــ آرمان‌گراييِ واقعي.[30]
اگر نظام تربيتي ديني واجد يك يا چند مورد از اين ويژگي‌ها باشد يا حتي اعلام كند كه در جستجوي دستيابي به يك يا چند مورد از اين خصايل است، سزاوار است كه به عنوان الگويي در تربيت، به آن توجه شود و در مورد آن تأمل گردد؛ چه برسد به اينكه نه تنها واجد همه اين موارد باشد، بلكه بعضي از موارد ويژگي خاص آن تلقي شود. با اين حال متأسفانه بنا به دلايلي، نه تنها اين نظام تربيتي از ارائه توانمندي‌هاي خود ــ در سطح فراگير ــ بازمانده است، بلكه اتهام‌هاي فراواني به آن زده شده است.

نقد تصورات ناروا درباره تربيتي ديني

با وجود اوصاف و ويژگي‌هاي بسيار كارآمد و سازنده‌اي كه درباره تربيت ديني عنوان شد و هر فرد منصف و پژوهشگري را قانع مي‌سازد كه اين الگوي تربيتي بسيار مفيد، ثمربخش و گره‌گشاست، باز هم عده زيادي از مردم و حتي گروهي از پيروان دين، آن را نااستوار و ناكارآمد تلقي مي‌كنند و درباره آن تصورات ناروا و اشتباهي دارند كه با همه اوصاف و ويژگي‌هايي كه براي اين الگوي تربيتي بيان شد متناقض است و به علاوه نشان مي‌دهد كه اين نظام تربيتي شايستگي و صلاحيّت ارائه دستورالعمل‌هاي تربيتي و اداره حوزه‌هاي مربوط به تربيت را ندارد. بعضي از اين تصورات، به صورت اجمالي عبارتاند از: 1ــ تربيت ديني، الزاماً به معني تربيت كارگزاران ديني يا متوليان مناسك و مراسم مذهبي است؛ 2ــ تربيت ديني به معني كنار گذاشتن خواسته‌ها و گرايش‌هاي دنيوي است و در نهايت به رياضت‌كشي و آخرت‌گرايي مي‌انجامد؛ 3ــ ثمره تربيت ديني، بار آوردن افراد به گونه‌اي است كه در نهايت شعاير ديني را مطابق بعضي از مكتوبات يا دستورات شرعي انجام دهند؛ 4ــ تربيت ديني بيش از واقع‌گرايي، خيال‌انديشانه و ايده‌آليستي است؛ و ... .
اين در حالي است كه واقعيت‌هاي نظام تربيتي ديني و به ويژه تجربه عملي بسياري از تربيت‌يافتگان اين نظام تربيتي، غير از اين است و با آنكه هيچ يك از موارد فوق ذاتاً و حتماً ناروا و نابجا نيستند، حقيقت آن است كه هيچ يك از قواعد مسلّم ديني و حتي وصاياي اهل دين هرگز به دنبال اين موارد نبوده و با تأكيد صريح يا اشاره ضمني هرگز نخواسته‌اند وجه خاصي را به عنوان سيماي صادق اين تربيت معرفي كنند و مثلاً نشان دهند كه اين پست و شغل خاص و مشخص، ثمره نهايي تربيت ديني است.
از اين گذشته منظور از تربيت ديني اين نيست كه فرد تربيت‌شده به نام دين، همواره تسبيح به دست و لب به ذكر باشد. به علاوه، منظور آن نيست كه فرد تربيت‌شده در بستر نظام تربيت ديني، كم‌رُو، خجول، و همواره سر به زير و گوش به فرمان باشد. البته ذكر و زمزمه و حيا و محجوب بودن نه تنها هيچ مشكلي ندارد، بلكه در حد مشروع و معتدل خود، بخشي از هنجارهاي ديني به شمار مي‌رود، اما اينكه آن‌ها را به تنهايي يا روي‌هم‌‌رفته معادل نظام تربيت ديني به حساب آورد، خطاي فاحش است. از اين گذشته، دنياگريزي و آخرت‌گرايي افراطي كه منطقاً به سكولاريسم مي‌انجامد، كه با مسلّمات قطعي و ترديدناپذير دين مخالف است، چگونه مي‌تواند هدف و غايت تربيت ديني معرفي شود؟!
از سوي ديگر، ماحصل تربيت ديني، صرفاً پرورش افراد مذهبي نيست؛ به اين معني كه افرادي را پرورش مي‌دهد كه به صورتي غيرعادي به اعمال ظاهري و صوري دين (اغلب فقهي) تمسك مي‌جويند و به گزاردن آداب و مناسك پرستشي و نيايشي مشغول‌اند و از هيچ امر و كار و بار ديگري سررشته ندارند. اين تصور نيز نادرست است و با ويژگي‌هاي عيني و اصولي اين نظام تربيتي تناقض آشكار دارد.
در بحث از ويژگي‌ها و اوصاف نظام تربيت ديني گفته شد كه اين نظام تربيتي، عام، شامل، داراي وحدت هدف، اجتهادپذير، آينده‌گرا، متعادل و از اين مهم‌تر، واقع‌گرا و ايده‌آل‌طلب است؛ يعني همواره در جستجوي بهترين‌هاست و هرگز به وضعيت آخر و ماندن در دام و دايره آن اكتفا نمي‌كند.

نقد روش‌هاي نادرست تربيت ديني

واقعيت اين است كه بخش مهم و در خور توجهي از اين تصورات ناروا، ناشي از عملكرد ضعيف، ناصحيح و حتي راه و روش‌هاي نادرست و آفت‌زايي است كه گروهي از كارگزاران ديني و متوليان امور تربيتي در پيش گرفته‌اند. در ذيل به چند نمونه از اين موارد اشاره شده است:
1ــ در بيشتر مواقع، بسياري از متديّنان و حتي تحصيل‌كردگان علوم ديني بر اين باورند كه به صرف برخورداي از بخش‌هايي از اين علوم ديني (نظير فقه، كلام، فلسفه يا ...) يا حتي صاحب‌نظر شدن در اين شاخه‌ها، فرد مي‌تواند "مربي" شود و به تربيت ديگران مشغول گردد. در حالي كه رابطه لازم و ملزومي بين اين دو وجود ندارد. دليل بارز اين امر هم، حضور بسياري از فقهاي تراز اول در مجلس تربيت افراد ديگر كه گاهي از شاگردان خود آنان بودند.
عده‌اي با تأكيد و اصرار غيرضروري و ناروا بر اين امر، زمينه‌اي فراهم مي‌آورند كه طلاب علوم ديني، در كسوت مربي ظاهر شوند و فعاليت كنند. اما عده‌اي از اين طلاب به علت احاطه نداشتن بر موضوع، نه تنها كاري از پيش نمي‌برند، بلكه با قبض و بسط‌هاي نابجا، زمينه انزجار و دور شدن مردم از مقولات تربيتي دين را مهيا مي‌سازند.
2ــ عرفان‌زده كردن و صوفي‌مآبانه ساختن تربيت: تأكيد بيش از حد لازم و مشروع بر حالات شورانگيز عرفا و شاخ و برگ دادن به بعضي حالاتِ مشهور به كرامت آنان، باعث شده است بسياري از مخاطبان اين‌گونه سخنان يا نوشته‌ها، به نوعي خمود، كسالت و حتي افسردگي و انزوا دچار شوند و با زبان حال و قال بيان كنند:

رند عالَم سوز را با مصلحت‌بيني چه كار
كار مُلك است آنكه تدبير و تأمل بايدش[31]

ازاين‌رو به زهدگرايي و دنياگريزي دچار مي‌شوند و حتي از امور لازم و ضروري زندگي نيز كناره مي‌گيرند. اين امر در صورتي خطرناك‌تر است كه مخاطب اين‌گونه سخنان، جوانان و نوجوانان باشند؛ زيرا در اين سن و سال قدرت عاطفه و احساس، خودبه‌خود فوران مي‌كند. حال اگر كسي هم عمداً بخواهد آن را تحريك كند، جوش و خروش اين دريا چندين برابر مي‌شود و اگر واعظ و مربي هم، در كار خود ماهر نباشد، اين دريا طوفاني مي‌شود و موج خون‌فشان برپا مي‌سازد؛ كه متأسفانه در بسياري مواقع چنين شده است.
3ــ يكي ديگر از خطاهاي مهم تربيتي در تربيت ديني اين است كه اكثر افراد فكر مي‌كنند كه منظور اصليِ تربيت ديني و مخاطبان واقعي آن، كودكان و نوجوانان يا حداكثر جوانان هستند. ازاين‌رو همواره، عباراتي نظير "به جوانان توصيه مي‌شود" يا مواردي از اين قبيل بر زبان اين‌گونه واعظان و مربيان جاري مي‌شود. درحالي‌كه اصلاً چنين نيست؛ زيرا اين قول مستلزم اين است كه معتقد شويم: الف‌ــ تربيت مقوله‌اي زمانمند است و هركس به سن خاصي رسيد، بي‌نياز از تربيت مي‌شود. درحالي‌كه اين امر كاملاً اشتباه است و بسياري از معارف و علوم، به‌ويژه تربيت، از پيش از تولد تا زمان مرگ را در بر مي‌گيرد.[32] ب‌ــ مخاطب تمام آيات مربوط به تزكيه و تهذيب، كودكان و نوجوانان‌اند. درحالي‌كه اين امر، به صورت بديهي نادرست است.
پاره‌اي ديگر از روش‌هاي نادرست در تربيت ديني به صورت خلاصه عبارت‌اند از:

1ــ نو و به روز ساختن وسايل تربيتي؛ 2ــ هم‌نوايي نداشتن با زمان و مكان و معارف نوين بشري؛ 3ــ به كار نگرفتن روش مؤثر و پيش‌برنده؛ 4ــ ذهني‌سازي تربيت و بي‌توجهي به عمل‌گرايي.

همه اين موارد و مسائل ديگري از اين قبيل باعث شده‌اند نه تنها تصورات ناروايي درباره نظام تربيت ديني پديد آيد، بلكه دستاوردهاي تربيت، با اهداف و رسالت اوليه اين دين هماهنگ نباشد و در بيشتر جاها نتيجه معكوس دهد.
بي‌توجهي به شمول و فراگيري اين نظام تربيتي، دقت نكردن در مفهوم وحدت هدف، ملزم نبودن مربي به گفته و دستورالعمل‌هاي تربيتيِ تجويزشده خود و بي‌عنايتي به اجتهادپذيري و آينده‌گرايي باعث شده است تعادل، توازن، مثبت‌گرايي و واقع‌گرايي اين نظام تربيتي به هم بخورد و نوعي بحران و درهم‌ريختگي و آشفتگي را به بار آورد و در يك كلام، تربيت ديني نه تنها از ثمربخشي مورد نظر ناكام بماند، بلكه مطرود و مهجور شود.
از اين‌رو ناگزير بايد ضمن پيراستن تربيت ديني از اين آفات و آسيب‌ها، زمينه رشد و بالندگي بيشتر آن را فراهم نمود و تلاش كرد روشي براي نوسازي و بهسازي اين نظام تربيتي فراهم آيد؛ زيرا برخلاف تصور عموم، تربيت ديني امر يا الگوي منفعلانه و فرودست نيست كه كار آن حفظ و نگهداري بعضي سنت‌هاي قديمي و عتيقه باشد؛ برعكس براساس ويژگي‌هاي ذاتي و ترديدناپذير خود، چنان مفيد و ثمربخش است كه حتي پيروان ساير الگوهاي تربيتي را نيز به برخوردار شدن از اين بركات فرا مي‌خواند.

پي‌نوشت‌ها
--------------------------------------------------------------------------------
* كارشناس فلسفه.
[1]ــ رك: الكسيس كارل، انسان موجود ناشناخته.
[2]ــ أبي‌الحسن علي بن إسماعيل بن سيده المرسي، المحكم و المحيط الأعظم، تحقيق دكتر عبدالحميد هنداوي، دارالكتب العلميه، 2000، ج10، ص327
[3]ــ أبوالحسين أحمد بن فارس بن زكريا، معجم مقاييس اللغه، تحقيق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، بيروت، دارالجيل، ج 2، ص483
[4]ــ ابن منظور، أبي الفضل جمال‌الدين محمدبن‌مكرم، لسان العرب، بيروت، درالفكر، 1990، ج2، ص401؛ ابراهيم مصطفي، احمد حسن الزيّات و همكاران، المعجم الوسيط، الطبعه الثانيه، 1972، ص345
[5]ــ الزبيدي، همان، ج2، صص7ــ6؛ ابن منظور، همان، ج1، ص401
[6]ــ ابن منظور، همان، ج2، ص44
[7]ــ ابراهيم مصطفي و...، همان.
[8]ــ ابن منظور، همان، ج2، ص405
[9]ــ العلامه الراغب الأصفهاني، مفردات ألفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، دارالقلم دمشق و دارالشاميه بيروت، 1992، ص 336
[10]ــ ناصرالدين أبي الخير عبدالله ... البيضاوي، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، إعداد و تقديم محمد عبدالرحمن المرعشلي، دار إحياء التراث العربي، 1998، ج1، ص28
[11]ــ محمد نور بن ‌عبدالحفيظ سوَيد، منهج التربيه النبويه للطفل، دار ابن ‌كثير، الطبعه الخامسه، 1995، با اندكي دخل و تصرف، ص20
[12]ــ محب‌الدين ابوصالح، مقدار بالجن، الأستاذ عبدالرحمن النحلاوي، دراست في التربيه الإسلاميه، 1979، ص13؛ عبدالمجيد طعمه حلبي، التربيه الإسلاميه لِلأولاد منهجاً و هدفاً و اسلوباً، دارالمعرفه، 2001، صص38ــ34
[13]ــ به نقل از: ابوالحسن علي الحسني الندوي، العربيه الإسلاميه الحره، بيروت، مؤسسه الرساله، الطبعه الثالثه، 1980، ص75
[14]ــ همان، صص76ــ75
[15]ــ همان، ص76
[16]ــ درباره توضيح جامع‌تر اين تعريف از دين، رك: زاهد ويسي، "دين‌ورزي عوام و پيامدهاي آن (بررسي بنيادها، نمادها و پيامدهاي آن)"، فصلنامه كتاب نقد، ش 40 (پاييز 1385)، صص46ــ44
[17]ــ دراين‌باره، رك: فردريك ماير، تاريخ فلسفه تربيتي، ترجمه علي‌اصغر فياض، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1350، قسمت اول، صص65ــ37
[18]ــ رك: همان، صص 84ــ67
[19]ــ رك: همان، صص 99ــ87
[20]ــ رك: همان، ص 147 به بعد.
[21]ــ در ادامه، منظور خود از تربيت ديني را به تربيت بر مبناي آموزه‌ها و اصول دين اسلام متمركز مي‌كنيم.
[22]ــ الدكتور محمدسعيد رمضان البوطي، تجربه التربيه الإسلاميه في ميزان البحث، دمشق، مكتبه الفارابي، 1995، ص33
[23]ــ همانجا.
[24]ــ همانجا.
[25]ــ صبحي طه رشيد ابراهيم، التربيه الإسلاميه و أساليب تدرسيها، عمان، دارالأرقم للكتب، 1983، ص9
[26]ــ الدكتور محمدسعيد رمضان البوطي، همان، صص35ــ34
[27]ــ محمد خير فاطمه، منهج الإسلام في تربيه عقيده الناشي‌ء، بيروت، دارالخير، 1998، ص52
[28]ــ محمد قطب، منهج التربيه الإسلاميه، قم، دارالكتاب الإسلامي، بي‌تا، ج1، ص12
[29]ــ همانجا.
[30]ــ براي بررسي اجمالي ويژگي‌هاي 3 تا 6، رك: همان، صص33ــ27
[31]ــ حافظ.
[32]ــ درباره زمان‌بر بودنِ تربيت، رك: محمد الغزالي، تراثنا في ميزان الشرع و العقل، قاهره، دارالشروق، الطبعه الرابعه، 1996، ص94؛ محمد قطب، همان، ص28 به بعد.
..............................................................................
منبع: ماهنامه زمانه ، شماره 62
 جمعه 17 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن