واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: اگر من دو تا بودم

ادبيات- زري نعيمي:
اگر من دو تا بودم چه اتفاقي ميافتاد؟ من يكي هستم. تو هم يكي هستي.
بغلدستي تو هم يكي هست. اگر دو تا بودم، يعني صبح كه چشمهايم را باز ميكردم تا بروم دستشويي، ميديدم يكي ديگر، كه من است، روي آن تخت يا تخت بالاي سرم دارد خميازه ميكشد و تنش را كش و قوس ميدهد. نگاهش ميكردم. اي واي او كه من است. من آنجا، يا روبهروي خودم، يا بغلدستم چه ميكنم؟ فقط دوقلوها ميتوانند بفهمند چه جوري ميشود، يا چه اتفاقي ميافتد وقتي يك نفر دو تا ميشود. از همان اول كه توي شكم مامانها هستند، اولش يكي هستند. بعد نصف ميشوند. از همان اول مجبور هستند كه با هم باشند. در آن فضاي كوچك و تاريك دو تا هستند كه نفس ميكشند و بزرگ ميشوند. بعد دو تا هستند كه به اين دنيا ميآيند. دو تا هستند كه با قدم گذاشتن به دنياي تازه گريه ميكنند. وقتي اين يكي ميخوابد، آن ديگري كنارش خواب است. و بعد همين طور ادامه پيدا ميكند. هميشه به جاي اين كه يكي باشد، دو تا هستند.
دوقلوها كم نيستند. خيلي وقتها آنها را ديدهايم. اما هيچ وقت نپرسيدهايم، يا با خودمان خيالات نكردهايم كه چه جوري ميشود آدم دو تا باشد؟ چه جوري ميشود آدم با يكي عين خودش زندگي كند؛ غذا بخورد؛ به مدرسه برود. هر چه قدر هم خيالمان را بال و پر بدهيم، نميتوانيم تصورش را بكنيم.
نويسنده و داستاننويس هم خيالش را ميفرستد به همين جاهايي كه تصورش مشكل است. مثل همين رمان «دوقلوها»: يكي «روبي» و ديگري «گارنت». يكي عاشق چيپس سركه نمكي است و ميتواند در يك روز سيزده تا پاكت چيپس بخورد و ديگري چيپس دوست ندارد. يكي آرام و قرار ندارد و دايم بدو بدو ميكند و از اين كه يك جا بنشيند، آن هم ساكت، بيزار است و آن يكي ساعتها دمر ميافتد و كتاب ميخواند.
با اين رمان براي لحظههايي ميشود فهميد چه جوري ميشود آدم دو تا باشد عين هم. ميشود فهميد اين دو تا چهجوري با هم كنار ميآيند. چهجوري دعوا ميكنند و حرف ميزنند و بازي ميكنند و ميخوابند و لباس ميپوشند.
ميدانيد چرا رمان دوقلوها خواندني است؟ چون دوقلوها، يعني روبي و گارنت، با هم آن را نوشتهاند. يك جمله روبي، يك جمله گارنت. يك پاراگراف اين، پاراگراف بعدي هم آن.
يك روز در خانه خودشان كه پر از كتاب است و آنها بايد زيگزاگي حركت كنند تا كتابها نريزند، روبي يك كتاب جلد قرمز خوش قد و قواره پيدا ميكند. اين كتاب داستان ندارد؛ سفيد است. پس روبي و گارنت شروع ميكنند قسمتهايي از زندگي دوتاييشان را مينويسند. البته روبي شيطان پيشنهاد نوشتن را به گارنت ميدهد. گارنت كتابخوان و آرام با نظر روبي مخالفت ميكند و ميگويد من كه نمينويسم. اما روبي ميگويد: نخير، تو هم مينويسي. و داستان همينجوري شروع ميشود: يك داستان دو تايي. با خواندن داستان ميشود لحظههايي نزديك شد به اين زندگي دو تايي و دو قلويي. به وقتي كه آدم به جاي اين كه يكي باشد، دو تا ميشود، چه اتفاقي ميافتد؟ به اين دليل دوقلوها براي يك قلوها جالبتر و خواندنيتر است؛ چون نميدانند دوتا بودن يعني چه. شايد هم براي دوقلوها بيشتر!
*دوقلوها
* نويسنده: ژاكلين ويلسون
* ترجمه: پروين جلوهنژاد
* ناشر: افق
* چاپ اول: 1386
* بها: 2000 ريال
تاريخ درج: 23 ارديبهشت 1387 ساعت 18:26 تاريخ تاييد: 14 خرداد 1387 ساعت 14:56 تاريخ به روز رساني: 14 خرداد 1387 ساعت 14:56
سه شنبه 14 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 273]