واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تداوم فعاليت جريانات سياسي مختلف در كشور پس از رحلت امام خميني (ره) موقعيت مناسبي را براي محك پايبندي عملكرد و انديشه هاي انقلابيون دهه 50 به آرمانهاي انقلاب بوجود آورد تا همان طور كه امام (ره) در وصيتنامه خويش اشاره نموده بودند براي قضاوت پيرامون رجال سياسي هر عصري "ميزان در حال فعلي افراد" باشد. افرادي كه هر يك به نوبه خويش در به ثمر رساندن انقلاب اسلامي سهمي بزرگ و قابل توجه داشته و پس از آن نيز همواره داعيه دار حمايت از آرمانهاي انقلاب اسلامي و اسلام اصيل بودند. البته عده اي در اين ميان ترجيح دادند تا در سكوت، به فعاليتهاي خود ادامه دهند اما عده اي ديگر نيز هموراه خود را از ملازمان اصلي بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي ايران دانسته و سعي داشتند تا در اين مسير پر پيچ و خم سهم قابل توجهي از مبارزات را به نام خود در تاريخ ثبت كنند. اما تاريخ پس از انقلاب اسلامي ايران با فراز و نشيبهاي فراوان و غيرقابل پيش بيني همراه بود. از تشكيل دولت موقت تا خيانتهاي بني صدر و شهادت بزرگاني چون مطهري، بهشتي، رجايي، باهنر، قدوسي، رباني املشي و ... كه هريك تا حد قابل ملاحظه اي به مثابه مانعي بزرگ براي تداوم مسير انقلاب اسلامي پديدار گشتند لكن تبديل هر يك از بحران هاي مذكور به فرصتهاي جديد براي انقلاب نوپاي اسلامي، موجب گشت تا دشمن خط جديدي از نفوذ در سطوح و لايه هاي مديريتي نطام جمهوري اسلامي ايران را آغاز كند. هشدار تلويحي حضرت امام (ره) به آقاي منتظري در پيام تاريخي خويش به نمايندگان نخستين دوره مجلس خبرگان در تيرماه 1364 كه به صراحت اذعان داشته بود: "بدانيد كه تبهكاران و جنايت پيشگان، بيش از هركس چشم طمع به شما دوخته اند و اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهره هاي صد در صد اسلامي و انقلابي ممكن است –خداي نخواسته- فاجعه به بار آوردند و با يك عمل انحرافي، نظام را به انحراف كشانند و با دست شما، به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود ..." بيش از هر چيز مي تواند شاهدي براي ادعاي فوق باشد. در واقع سخن بيراهي نيست اگر مدعي شويم جريان ضد انقلاب كه پس از دوره هاي آغازين نظام جمهوري اسلامي ايران سعي داشت تا با توسل به ميليشاي خود و حذف فيزيكي انقلابيون، مسير اصلي انقلاب اسلامي را منحرف كند به مرور زمان به خوبي متوجه اين حقيقت گشت كه جنبشي كه مبناي ايدئولوژيك آن مقدم بر هر عامل ديگر در وقوع آن باشد با ترور و خشونت نه تنها متوقف نخواهد شد كه با جهش ببيشتري به مسير خود ادامه خواهد داد لذا تنها راه مبارزه با آن جز نفوذ در سطوح عالي مديريتي آن نيست و به تدريج پروسه اي به نام "مهدي هاشمي" كليد خورد. در اين نوشتار فرصتي براي واكاوي و تبيين جزييات "باند مهدي هاشمي" نيست و صد البته كه هدف از اين نوشتار نيز چنيني چيزي نيست اما توجه به مسيري كه دشمن طي سالهاي ابتدايي انقلاب طي مي كند تا به چنين مقصدي رهنمون گردد قابل توجه است، هر چند به اعتقاد بسياري مدل كوچك شده نفوذ "جريان مهدي هاشمي" در ابتداي انقلاب توانست در ترور دفتر نخست وزيري و مواردي ديگر به خوبي كارگر افتد. اما مروري گذرا بر تجارب به دست آمده از پيروزي انقلاب تا وفات حضرت امام (ره) كه بيش از يك دهه به طول مي انجامد و متعاقبا عكس العمل ايشان در مواجهه با رويدادهاي اين بازه زماني بيش از هر چيز امروز مي تواند راهگشا باشد. "اسلام ناب، اسلام آمريكايي" گفتماني بود كه براي نخستين بار از سوي حضرت امام (ره) و در دو سال آخر عمر پربركت ايشان وارد ادبيات سياسي كشور شد. تناقض در پذيرش مسايل مختلف و گوناگوني كه هيچگاه با اسلام حقيقي و اصيل سر سازش ندارند نكته اي است كه به كرات در گفتمان امام خميني (ره) هويداست و تاكيد قابل توجه ايشان بر نهادينه سازي چنين ادبياتي در سالهاي آخر عمرشان نيز نكته اي است كه بايد به تنهايي مورد تامل قرار گيرد. در مقام تبيين و ذكر مصداق براي اسلام آمريكايي شايد بيش از هر چيز بتوان نفاق، التقاط، تفكر سرمايه داري، سلطنت طلبي، تحجر، رفاه زدگي و ... را مورد اشاره قرار داد اما دقت بدين نكته كه تا كنون تا چه اندازه نفس چنين ادبياتي براي نسل حاضر و حتي نسل انقلابي گذشته مورد اهميت بوده و توانسته نهادينه گردد نكته اي است كه شايد پاسخ بدان چندان اميدواركننده نباشد. متاسفانه بايد اذعان داشت در سالهاي پس از ارتحال حضرت امام (ره) تفكر سرمايه داري تا حد قابل ملاحظه اي توانست آحاد مديران جامعه و به تدريج نيز ملت را از روحيه و تفكر انقلابي مورد نطر امام خميني (ره) برحذر دارد. التقاط به معني حقيقي آن همچنان نيز در ميان برخي از مدعيان خط امام (ره) رواج دارد به گونه اي كه يك روز خود را سوسيال دمكرات و روز ديگر ليبرال دمكرات مي خوانند و البته كه در اين ميان بعضا تحجر و در مواردي نيز روحيه رفاه زدگي خودنمايي مي كند. امروز "خط نفاق" همان چيزي است كه بيش از پيش عرصه مبارزه را براي مبارزين واقعي به تنگ آورده است به صورتي كه هر كس به ظن خويش خود را مسلمان و انقلابي مي پندارد اما نكته اي را كه بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي پيرامون "اسلام آمريكايي" و "اهميت شناخت و مبارزه با آن" فرمودند بيش از هر چيز مي تواند مبين مطالب مطروحه باشد: "راه مبارزه با اسلام آمريكايي از پيچيدگي خاصي برخوردار است كه تمامي زواياي آن بايد براي مسلمانان پابرهنه روشن گردد كه متاسفانه هنوز براي بسياري از ملتهاي اسلامي مرز بين اسلام آمريكايي و اسلام ناب محمدي (ص) و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نمايان متحجر و سرمايه داران خدانشناس و مرفهين بي درد كاملا مشخص نشده است و روشن ساختن اين حقيقت كه ممكن نيست در يك مكتب و در يك آيين دو فكر متضاد وجود داشته باشد از واجبات سياسي بسيار مهمي است (صحيفه نور، ج21 ص 122) لذا به نظر مي رسد امروز بيش از هر چيز نهادينه سازي گفتمان معمار بزرگ انقلاب اسلامي به خصوص در موضوع "اسلام ناب- اسلام آمريكايي" همان است كه خلا آن به خوبي محسوس و ملموس است و بعد فكري و عملي نسل حاضر و گذشته از اين مهم، مشكلي است كه براي رفع آن بايد اقدامي عاجل و درخور ترتيب داد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]