تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833424774
چگونه آرامش رابه دست آوریم
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: سكينه، آرامش و آسايش، مفاهيمي كمابيش هممعنا هستند و مراد از آنها آن است كه فرد به دليل داشتن انديشهيا ديدگاهي ويژه درباره جهان و امور پيرامون خود، از تشويش، اضطراب و پريشاني به دور باشد. نكته: «سكينه آرامش است... و سكينه دل در سه جاي است: در توحيد، و در خدمت، و در يقين. اما سكينه توحيد را در دل سه عمل است: ترس است از روز ناآزموده، و شناخت خداوند نااندريافته، و دوست داشتن وي ناديده. و اما سكينه در خدمت، سه عملكرد است: در دل داد به سنت دادن[1]... و بر اهل[2] اعتماد كردن تا از وسواس آزاد گشتن، و خلق را فراموش كردن تا از ريا آزاد گشتن».[3] حكمت: «امام صادق(ع) فرمود: آسايش حقيقي براي مؤمن نيست مگر در لقاء با خداوند و غير از آن در چهار چيز آرامش است: 1. سكوتي كه در آن به حال قلبت و خويشتنت معرفت پيدا كني؛ 2. خلوتي كه به واسطه آن از آفات ظاهري و باطني روزگار نجات پيدا كني؛ 3. گرسنگياي كه شهوات و وسواس با آن نابود شود؛ 4. شبزندهداري كه قلبت بدان منور و طبعت بدان مصفا و روحت بدان تزكيه شود».[4] مهارتهاي كسب آرامش الف) صبر و تحمل در برابر قضاي الهي صبر در مفهوم عام آن، تحمل داشتن و بردباري كردن است. (تحمل در طاعت، در معصيت، در حوادث، در ناملايمي ديگران) صبر بر بلا يك سفارش كلي است، اما عارفان مسلمان بيشتر صبر را تحمل بلايي ميدانند كه از جانب حق باشد. صبر يا تحمل و بردباري در معناي كلي آن حالتي است كه ميتواند روان فرد را در برابر ناملايمات زندگي سلامت دارد و از پريشاني و تشويش دروني او جلوگيري كند. در ادامه، تعريف صبر و جايگاه آن از ديدگاه عالمان و عارفان مسلمان و جنبههاي گوناگون آن بررسي ميشود. تعريف صبر «صبر وقتي توان كردن كه دواعي[5] نفساني با بواعث[6] ديني در مقابله باشد و اين مكلّف حبس كند دواعي نفساني را از بهر نصرت[7] بواعث ديني... ».[8] جايگاه صبر «و آنچه مخالف هواي وي است [و بايد بر آن صبر كرد] دو نوع است: يك نوع به اختيار وي است، چون عبادات تني و مالي و دلي... كه به صبر محتاج است. نوع ديگر است كه به اختيار بنده نيست، همچو آفات و بليات كه به تن و مال و اقارب[9] بنده رسد بياختيار بنده. و اين قسم نيز محتاج است به صبر».[10] «كمال ايمان صابر، آنجا پديد آيد كه در اوّل مصيبت و ابتداي بلا صبر كند و نه چنانكه به ظاهر صبر كند و بس، بلكه صبر هم به زبان بايد كه محال نگويد و هم به تن بايد كه اضطرار و جزع نكند و هم به دل بايد كه اعتراض و تردّد و انكار در خاطر نيارد تا از جمله صابران باشد».[11] «پس مهمّ[12] مؤمن آن است كه صبر پيشه گيرد، و لشكر تقدير را به صبر استقبال كند تا روز قيامت رنج او به راحت بدل كنند».[13] اهميت صبر و تحمل بلاي حق «هر كه را صحبت حقـ تعالي ـ بايد، دو چيز را دل ببايد نهادن:بلاي حق را و جفاي خلق را. و اگر طاقت ندارد، گرد درِ حق ـ سبحانه و تعالي ـ نبايد گشت».[14] «از رنج فاني به صبر، ثمره خير باقي حاصل گردد و هر كه صبرش ضعيف باشد ايمانش ضعيف باشد كه دليل بزرگتر بر ايمان مرد صبر است».[15] «فرو خوردن، صابران را باشد كه ننالند و با كس نگويند. يعني اگر بلا داد فرو خوردم و نناليدم. و اگر نعمت داد از بيم زوال[16] با وي آرام نگرفتم، تا چون وقت زوال آمد بر دل من الم[17] نيامد و نناليدم».[18] «حق ـ تعالي ـ حال اين زمانه بر اين صفت نهاده است كه در هيچ حال، او را بقا نباشد. پس چون صفت او بيآرامي است و با بيآرام، آرام گرفتن محال است و بيوفا است بر يك حال ثبات ندارد، و دل در بيوفا بستن محال است، اما آنكه اين محنتها و بلاها را به زمانه اضافت كرد، معناش نه آن است كه آن از زمانه ديد، لكن از حق ديد؛ زيرا كه اهل حقيقت همه از حق بينند، لكن همچنانكه همه از حق ديدن شرط حقيقت است، از دوست گله ناكردن نيز هم شرط حقيقت است».[19] صبر در صبر «در صبر صبر كردن آن باشد كه صبر خويش نبيني و در بلا صابر باشي به بلا ناديدن. و در صبر صابر باشي به صبر ناديدن».[20] «معني اين، آن باشد كه آن صبر كه در بلا به جاي آري از خويشتن نبيني، كه اگر بنده به قوت خويش پيشِ بلا باز رود، ذرهاي بلا او را هلاك كند، لكن آن صبر از حقْ داني كه او تو را بداشت تا صبر توانستي كردن».[21] خلاصي از بلا نجستن «در صبر صبر بايد كردن به آن معني كه فرج نجويد، و اين به دو معني توان يافتن: يكي به ديدن دهنده بلا كه چون ببيند كه دهنده بلا دوست است آن بلا در مشاهدت دوست نعمت گردد، ديگر بداند كه بلا وي را به دوست رساند و نعمت از دوست بِبُراند، از چيزي كه به دوست رساند ناليدن محال است».[22] پذيراي بلا بودن «و رسم خلق آن است كه با نعمت بيارامند و از بلا بگريزند، و بزرگان با بلا بيارامند و از نعمت بپرهيزند».[23] بلاكشي، راز تداوم عشق به حق «همه چيزها به راحتْ بقا يابند و به بلا نيست گردند، و محبت به بلا بقا يابد و به راحت نيست گردد. همه چيزها از بلا بگريزند، و محبت بلا را به آرزو جويد. چون بزرگان دعوي محبت كردند درِ راحت به خويشتن دربستند و درِ بلا بر خود بگشادند تا صدق خويش در محبت پديد كنند. وگر ايشان بلا خود اختيار نكنند، چون دعوي محبت كردند، حقتعالي خود بر سر ايشان بلا باران كند... . و يحيي معاذ رازي در مناجات خويش گويد: الهي چنانكه تو به كسي نماني، كار تو به كس نماند، و كسي كه كسي را دوست دارد همه راحت آن كس جويد، و تو چون كسي را دوست داري بلا بر سر او باران كني!».[24] ب) رضا دادن به فعل و خواست الهي رضا به معناي رضايت دادن به فعل كسي، در ارتباط ميان انسان و خدا دو جنبه دارد:يكي رضاي خدا از بنده و ديگري رضاي بنده از فعل خدا. بزرگان عرفان نيز اين تفاوت را در نظر داشتهاند، براي مثال ابوطالب مكي پس از بيان اين دو جنبه از فعل رضا، بيان ميدارد كه ابتداي رضايت خداوند نزول رحمت است،ابتداي رضاي سالك قناعت.[25] البته برخي از بزرگان رابطهاي منطقي ميان اين دو فرض كردهاند،چنانكه مستملي بخاري ميگويد: «رضاي حق سبب باشد رضاي بنده را و هر چند حق ـتعالي ـ از بنده راضيتر بنده به احكام خدا راضيتر.»[26] البته ميتوان اين مطلب را به دوسويه بودن فعل رضا تعبير كرد؛ يعني ابتدا خداوند فعلي را انجام ميدهد و سپس بنده در پاسخ به آن، فعلي را انجام ميدهد. سپس دوباره خداوند در جهت تقويت رضا فعلي را انجام ميدهد تا كمكم رضايت باطن براي بنده صورت گيرد و با به دست آوردن اين ملكه و اين مهارت، بتواند ناملايمات زندگي را تحمل كند. تعريف رضا «رضا خشنودي و پسندِ كاري است و آن سه چيز است: دين وي چنانكه وي نهاد بدان راضي باشي، و قسمت و روزي چنانكه تو را و ديگران را نهاد بدان راضي باشي، و به مولاي خويش به جاي هر چه جز از وي است، راضي باشي. پسنديدن دين وي چنانكه وي نهاد، از تكلف و بدعت و وسواس آزادي است. و پسنديدن قسمت وي از حيلت و حسد و از ضجرت آزادي است. و پسنديدن به مولاي خويش از هر چه جز از وي، از عوايق[27] و علايق و از دو كون آزادي است».[28] «رضا خشنود گشتن است در همه احوال به قضا و حكم خداوند تعالي. و اين رضا آنگه حاصل شود كه آدمي بر حقيقتِ تقدير و قضا مطّلع گردد و حقيقت قضا و قدر آن وقت مصوّر شود كه نور توحيد به مدد عنايت و هدايت در دل قرار گيرد و دل بر آن منوّر و مزيّن و مصفّي گردد».[29] «رضاي بنده، استواي[30] دل وي باشد بر دو طرف قضا:اِمّا[31] منع،[32] و اِمّا عطا.[33] و استقامت سِرّش[34] بر نظاره احوال: اِمّا جَلال، و اِمّا جَمال؛ چنانكه اگر به منع واقف شود و يا به عطا سابق شود، به نزديك رضاي وي متساوي باشد، و اگر به آتش هيبت و جلال حق بسوزد و يا به نور لطف و جمال وي بفروزد، سوختن و فروختن به نزديك دلش يكسان شود؛ از آنچه وي را شاهد، حق است و آنچه از وي بُوَد وي را همه نيكو بَوُد، اگر به قضاي وي رضا دارد».[35] «بدان كه مرد چون صاحب يقين شد، هميشه راضي باشد به قضا، و عارفان را هيچ صفت نيكوتر از رضا نيست در همه احوال، چنانكه بر هيچ چيز اعتراض نكنند، پيوسته راضي باشند، و رضاي حق ـسبحانه و تعالي بدان حاصل آيد كه به قضاي او راضي باشند».[36] «ابوالقاسم حكيم گويد: «رضا، آسودن دل است بيحيلتجويي. چون بنده همه آن كند كه خداوند عزّوجل پسندد، و همه آن پسندد كه خداوند تعالي كند، خداوند تعالي در دنيا و آخرت همه آن كند كه وي خواهد».[37] «[مومن بايد] هر جاي كه رضاي خداوند باشد آنجا آرام گيرد و هر جاي كه رضاي خداوند نبيند از آنجا بگريزد، از بهر آنكه حقتعالي رضاي خود با رضاي بنده قرين كرد و گفت رضي الله عَنهُم و رَضوا عَنه. چون بنده بداند كه رضاي حق از بنده آنگاه باشد كه بنده از او راضي باشد، هر چيزي كه به وي رسد به آن رضا دهد تا رضاي حق بيابد؛ آرام گرفتن با خداي تعالي اين باشد».[38] حقيقت رضا و نشانههاي آن «حقيقت رضا صفت خداوند است. و آن صفت آنگه تو راست كه تو بيصفت خويش بماني، و او را بدو بشناسي، و از خود بدو پردازي، و بيحكم[39] با حكيم بزيي، كه تا محكومي[40] محكومي[41] ... رضا را سه نشان آمد: رضا از او، و رضا بدو، و رضا در او. رضا از او مسلماني است، و رضا بدو عارفي است، و رضا در او سوختگي است. رضا از او سكون در حُكم است،و رضا بدو سكون در مشاهدت است،و رضا در او بيرضا بودن است... . رضا آن است كه چون او تو را پسنديد به عبوديت، تو او را بپسندي به ربوبيت».[42] انواع رضا «رضا را انواع است: اوّل رضا به اسلام، و ديگر رضا به قضا، چنانكه در توريت[43] آمده است كه: هر كه به قضاي من راضي نشود، حماقتِ او را هيچ درمان نيست... و ديگر نوع، رضاست از حق ـ تعالي ـ در همه اوقات. و ديگر نوع، راضي بودن است به خداوند پادشاه عالم ـ تعالي و تقدّس ـ كه در خبر است كه: هر بنده به خداوند حق ـتعالي ـ راضي باشد حقـ تعالي ـ به بندگي او راضي باشد. و راضي بودن به حق ـ تعالي ـآن بود كه در مقابله اختيار او اختياري نياري، و بيرون از ارادت او هيچ ارادتي نداري».[44] «هيچ مرتبه بهتر از اين نيست در طريق محبت و معرفت كه بنده به قضا راضي شود. رضا به قضا دليل است به رضا به خداوند، و هر كه كسي را دوست دارد همه اثقال[45] بلاهاي او و اصناف اوامر او به جان تحمل كند، و هيچ مشقت و تعب به وي نرسد».[46] نيايش: «اندر آثار است كه موسي گفت، عليهالسلام: «بار خدايا! مرا راهنمايي به كرداري كه چون آن بكنم تو از من راضي گردي.» خداوند ـ عزوجل ـ گفت: «تو آن بنتواني كرد.» موسي ـ عليهالسلام ـسجده كرد و تضرع نمود. خداوند ـ تعالي ـ بدو وحي فرستاد: « يا پسر عمران، رضا و خشنودي من از تو اندر رضاي توست به قضاي من.» يعني چون بنده به قضاهاي حق راضي باشد علامت آن بود كه خداوند ـ تعالي ـاز وي راضي است».[47] اهميت رضا «عمرو بن عثمان از وي (ابوحازم المدني) روايت كند كه او را گفتند: مال تو چيست؟ گفت:مال من رضا به خداوند ـ تعالي ـ و بينيازي از خلق وي. و لا محاله هر كه به حق راضي بود از خلق مستغني بود. و خزينه بزرگترِ مرد را رضاي خداوند است ـ تعالي و تقدس ـ و اشارت به غناي خداوند است جلجلاله. پس هر كه بدو غني بود از غير وي مستغني بود و راه به جز به درگاه وي نداند و زاد به جز اميد درگاه وي ندارد و اندر خلأ و ملأ به جز وي را نشناسد و جز وي را نخواند و معزّ و مذلّ[48] به جز وي را نداند».[49] وجوه رضا «و رضا بر دو گونه باشد: يكي رضاي خداوند از بنده، و ديگر رضاي بنده از خداوند، تَعالي و تَقَدّس. اما حقيقت رضاي خداوند ـعَزَّ وَ جَلَّ ـ ارادت ثواب و نعمت و كرامت بنده[50] باشد و حقيقت رضاي بنده اقامت بر فرمانهاي وي و گردن نهادن مر احكام وي را. پس رضاي خداوند ـ تعالي ـ مقدم است بر رضاي بنده؛ كه تا توفيق وي ـجَلَّ جَلالَه ـ نباشد، بنده مر حكم وِرا گردن ننهد و بر مراد وي ـتعالي و تقدس ـ اقامت نكند؛ از آنكه رضاي بنده مقرون به رضاي خداوند است ـعَزَّ وَ جَلَّ ـ و قيامش بدان است».[51] رضا و شادي دل «ذوالنون گفت: رضا شادي دل است به تلخي قضاء».[52] «رُوَيم گفت:رضا آن است كه احكام او را به شادي پيش رَوي».[53] كمال رضا (حكايت) «ابويزيد را پرسيدند كه كمال رضاي بنده از خدا چيست؟ گفت: صفت كمال نتوانم گفتن، لكن از صفت خويش چيزي بگويم. رضاي من از او بدان جاي رسيده است كه اگر بندهاي را به عليين[54] برآرد جاودان و مرا به اسفلالسافلين[55] فرو برد جاودان، راضيتر از آن بنده باشم. و جمله وفا آن است كه به هيچ معني از دوست برنگردد و گر همه ملكوت در كنار او نهد، فريفته نگردد وگر بلاي همه كون بر سر او ببارد، روي نگرداند. اينك وفا داشتنْ دوستْ را به حقيقت چنين باشد».[56] «روايت كردند از عيسي عليهالسلام كه او بگذشت به مبتلائي[57] كه مرغان برو گرد آمده بودند و او را به منقار ميزدند و كودكان سنگش همي زدند. گفت:بار خدايا اگر بسوزي[ام] به آتش، نيفزايم مگر بسند كاري.[58] عيسي گفت:بار خدايا، اين ولي و اين بلا! خداي عزّوجلّ بدو وحي كرد كه او را بپرس كدام كار به تو دوستتر. يا جانش بستانم و به بهشتش آرم و يا عافيتش دهم و اندر بلاش بگذارم؟ عيسي او را خبر كرد. گفت: يا روح الله! تو خداي را بپرس به تو كدام دوستتر؟ آن كن، كه دوستي من دوستي تو را خلاف نكند».[59] «روايت كردند كه ابراهيم ادهم بندهاي خريد. او را گفت: چه خوري؟ گفت: آنچه تو خوراني. گفت: چه پوشي؟ گفت: آنچه تو پوشاني. گفت: چه نام داري؟ گفت:آنچه تو نام كني. گفت: چه كار كني؟ گفت:آنچه تو فرمائي. گفت: تو را خواست نباشد؟ گفت: بنده را خواست نيست در جنب خواست خداوند.[60] ابراهيم روي به خود آورد و [با خود] گفت: اي بنده خداوند! تو هرگز در عمر خود يك ساعت با خداوند خود چنين بندهاي بودهاي كه او تو راست؟»[61] دعا خلاف رضايت از تقدير الهي نيست «حقيقت دعا آن است كه در دل، رقّت و شكستگي و تضرّع و عجز و تواضع و التجاء با حق ـ تعالي ـ پديد آيد و اين همه صفات محمود است. چنانكه خوردن آب تا تشنگي ببرد و خوردن نان تا گرسنگي ببرد و پوشيدن جامه تا سرما دفع كند خلاف رضا نباشد، كردن دعا تا بلا بشود هم اين باشد. بلكه هرچه آن را سببي ساخته است و بدان فرموده، مخالفت آن فرمان خلاف رضا بود به حكم وي».[62] ج) توكل و اعتماد بر فعل خداوند يكي از اصليترين راههاي دستيابي به سلامت رواني و آرامش،توكل است. توكل؛ يعني واگذاري كار به كسي كه بدو اعتماد باشد.[63] بر اساس مباحث مربوط به توكل، اين مسئله بيشتر به ميدان عقيده و نظر مربوط است؛ يعني فرد در عقيده بايد همه چيز را وابسته به خداوند بداند، اما در ميدان عمل و كار و كوشش (به ويژه در مواقعي كه از قصور و تقصير بحث مي شود) بايد اعمال را مربوط به خود به شمار آورد.[64] بر همين اساس گفتهاند كه توكل، حركت و عملي جوارحي نيست، بلكه حالتي قلبي است.[65] از لوازم تقويتكننده توكل در بنده ميتوان به كوتاهي آرزو، قناعتورزي، در حالْ زيستن اشاره كرد. برخي نيز توكل به خداوند را ترك وابستگي از ديگر اسباب و زندگي بدون دلبستگي به ديگران دانستهاند.[66] پس عمل توكلكنندگان در ظاهر تفاوت چنداني با ديگران ندارد، بلكه فرد توكلكننده فقط در باطن ميداند كه مسببالاسباب تنها خداوند است[67] و به همين دليل به او دل ميبندد و پريشاني و تشويش در زندگياش نخواهد بود و به آرامشي معنوي دست مييابد؛ آرامشي كه ضامن سلامت رواني اوست. معني توكل «توكّل اعتماد كردن است بر قضا، و تمسك كردن است به فضل خداوند آن مقدار كه بنده در طلب معيشت خود و كسب مهمّات خود روزگار بَرَد».[68] «توكل آن است كه چشم جانت بر فراغت[69] حق افتد، تا به حق از غير حق فارغ شوي؛... توكل، باران يقين است كه از بحر وجود بر دل متوكل بارد».[70] حكايت: «ابومحمد جعفر خلدي روايت كند كه: به نزديك جنيد اندر آمدم. وي را يافتم اندر تب. گفتم: اي استاد،بگوي تا حقـ تعالي ـ تو را شفا فرستد. گفت:دوش ميگفتم، به سرم ندا كردند كه: تن مِلْكِ ماست،خواهيم درست داريم، خواهيم بيمار. تو كيستي كه ميان ما و مِلك ما دخل[71] كني؟ تصرف[72] خود منقطع گردان تا بنده باشي».[73] ماهيت توكل و اصول آن «بدان كه توكل حالتي است از احوال دل و آن ثمره ايمان است، و ايمان را آثار بسيار است، وليكن توكل از جمله آن بر دو ايمان بناست: يكي ايمان به توحيد، و ديگر ايمان به كمال لطف و رحمت، اما شرح توحيد دراز است و علم وي نهايت ندارد، ليكن ما به آن مقدار كه بناي توكل بر آن است اشارت كنيم... . درجه اول آن است كه به زبان لا اله الا الله بگويد و به دل اعتقاد ندارد. و اين توحيد منافق است. درجه دوم آنكه معني اين، به دل اعتقاد دارد به تقليد، چون عامي؛ يا به نوعي از دليل، چون متكلم. درجه سوم آنكه به مشاهده ببيند كه همه از يك اصل ميرود، و فاعل يكي بيش نيست، و هيچ كس ديگر را فعل نيست... . و كمال توحيد درجه چهارم آن است، كه جز يكي را نبيند، و همه را خود يكي بيند، و يكي شناسد».[74] «بدان كه گفتيم كه توكل مبني بر دو ايمان است: يكي توحيد و آن شرح كرديم؛ ديگر آنكه بداني كه آفريدگارْ وي است، و همه به وي است؛ و با اين همه رحيم است و حكيم است و لطيف است، و عنايت و شفقت وي در حق هر مورچه و سارَخَكي[75] تا به آدمي ميرسد بيشتر است از شفقت مادر بر فرزند... . آن را كه درويش آفريد از آن بود كه صلاح وي در درويشي بود،كه اگر توانگر بودي تباه شدي؛ و آن را كه توانگر آفريد همچنين. و اين نيز دريايي عظيم است، همچون درياي توحيد و بسيار كس نيز در اين دريا غرق شدهاند».[76] «سري سَقْطي گفت: توكل آن است كه از حول و قوت خويش بيرون آيي؛ يعني هر چه از تو ممنوع گردد منع آن نه از خويشتن بيني و نه هر چه يابي آن يافته به قوّت خويش يابي. چون حال، اين گردد بنده را توكل درست گردد».[77] درستي توكل «هر آنگاه كه بنده را توكل درست گشته باشد علامت درستي توكل آن باشد كه چون قضايي پديد آيد در حكمتي كه حق پروراند، در او اضطراب پديد نيايد، از بهر آنكه توكل تسليم است و چون چيزي به مالك تسليم كردي هر تصرف كه در ملك خويش آرد تو را بر او اعتراض نرسد».[78] «بنده نيز تا با خويشتن است او را خطر هلاك است و به ضمان[79] نفس خويش مؤاخذ است. باز چون بايع[80] مَبيع[81] به مشتري سپرد از ضمان آمن گشت. چون بنده خود را به حق سپارد او را هيچ ضمان نماند، لكن درستي سپردن بايع به آن است كه اگر مشتري آزاد كند يا بفروشد يا ببخشد يا بد دارد يا نيك دارد بايع را بر او اعتراض نيايد. چون بنده نيز توكل درست كرد او را بر حق اعتراض نماند. در محبوب و در مكروه اضطراب نيارد».[82] «سهل بن عبدالله گفت: توكل آن است كه در حضرت خداوند مُستَرسِل[83] باشي. و مسترسل آن باشد كه هر جا كه برند برود».[84] درجات توكل خواجه عبدالله انصاري نيز درباره درجات توكل ميگويد: «توكل بر سه درجه است: يكي به تجربه و ديگر به ضرورت و سِيُم به حقيقت. به تجربتي آن است كه ميكوشد و ميسازد، و آن حال مكتسبان است. و ضرورت آن است كه بداند درست كه به دست كسي چيزي نيست، و حيلت كردن سود نيست، و بيارامد، و اين حال منتظران است. و حقيقت آن است كه بداند كه عطا و منع به حكمت است و قسّامْ مهربان و بيغفلت است، و رهي را پيوسته رويِ حيرت است و بياسايد؛ اين حال راضيان است».[85] شيوه توكلورزي در موقعيتهاي مختلف امام محمد غزالي درباره توكل در مقامها و موقعيتهاي مختلف مينويسد: «مقام اول در كسب و جذب منفعت و اين بر سه وجه است: اول سببي كه از سنت خداي ـ تعالي ـ دانستهايم كه بيآن كاري حاصل نيايد قطعاً و دست بداشتنْ از جنون بُوَد نه از توكل. چنانكه كسي دست به طعام نبرد و در دهان ننهد تا خداي ـ تعالي ـ بيآن طعام سيري آفريند، يا طعام را حركتي دهد تا به دهان وي شود؛ يا كسي نكاح و صحبت نكند[86] تا خداي بيآن فرزند بيافريند، و پندارد كه اين توكل است و اين حماقت بود، بلكه هر سبب كه قطعي است توكل در وي به عمل و كردار نيست، بلكه به علم و به حال است. و بداند كه دست و طعام و قدرت و حركت و دهان و دندان همه خداي ـ تعالي ـ آفريده است. و اعتماد دل وي بر خداي ـ تعالي ـ بود و بر فضل وي، نه بر طعام و بر دست، كه باشد در حالْ دست مفلوج شود و طعام كسي از او بستاند. پس بايد كه نظر وي به فضل وي بود در آفرينش آن و در نگاهداشت آن، نه بر حول و قوت خويش. درجه دوم اسبابي كه قطعي نبود وليكن در غالبْ مقصود بيآن حاصل نيايد، ليكن به نادر ممكن بود كه بيآن حاصل آيد، چون برگرفتن زاد در سفر. اين نيز دست بداشتنْ شرط توكل نيست، كه اين سنت رسول(ص) و سيرت سلف است؛ ليكن متوكل بدان بود كه اعتماد دل وي بر زاد نبود، كه باشد كه زاد ببرند، بلكه بر آفريننده و نگاهدارنده اعتماد كند؛ ليكن اگر بيزاد در بيابان شود روا بود، و از كمال توكل بود، نه چون طعام ناخوردن كه آن از توكل نيست. وليكن اين، كسي را روا بود كه در وي دو صفت باشد: يكي آنكه چندان قوت كسب كرده باشد كه اگر يك هفته گرسنه بايد بودن تواند بُود: و ديگر آنكه به خوردن گياه زندگاني تواند كرد مدتي چون چنين بود غالب آن بود كه باديه از آن خالي نبود تا آنگاه كه طعام از جايي كه نبيوسد[87] پديد آيد... . درجه سوم اسبابي كه نه قطعي باشد و نه در غالبْ بدان حاجت بود، بلكه آن از جمله حيله و استقصا[88] شناسند. و نسبت وي با كسب، همچون نسبت داغ[89] و افسون[90] و فال بود با بيماري... . مثلاً كسب به ادب و سنتِ شرع كند... و از استقصا و حيلت و تدبيرهاي باريك و استادي در به دست آوردن رزق حذر كند؛ اگر به چنين اسباب مشغول شود در درجه كسي بود كه افسون كند و داغ كند و متوكل نبود».[91] جمع بين توكل و مجاهده «هان! اي مردي كه در بند اوراد و ركعات و عبادت خويشي؛ زينهار! دست از مجاهدت باز مداري، و اوراد و عبادت خويش همچنان ميورز كه در خون خويش شَوي! همچنانكه در كسب دنيا دل در سبب بستهاي و بيسببي هيچ نبيني، در باب دين هم، چنين دست از مجاهدت بازمدار كه بيمجاهدت هيچ نيكويي نيابي؛ زيرا كه هر كه دل در سبب بست هرگز بيسبب بازو[92] كار نكنند. سر پي خويش نگاه دار! در آن درختان كوهي، و بز، و ميش كوهي، و آهو منگر؛ اگر تو گوسپند، و چهارپاي خويش يك روز سر به صحرا بيرون دهي بيشوان[93] يكي باز نيابي. و آن گوسپندان كوهي شب و روز در آن دشت و صحرا ميگردند و پيوسته فربه و قوي! زيرا كه ايشان توكّل بر رحمان دارند نه بر شوان... . مجاهدت كردن مبارك باشد، و رنج خلق و قهر[94] هوي سخت مفيد باشد از بهر دو چيز را: يكي حرمت داشتن و فرمان خداي را عزوجل... و ديگر اميد داشتن وعده احسان را. چون اصل كار بر اين ساختهاند دست از مجاهدت باز نبايد داشت: چون روزي كه قسمت كرده است دست از كسب باز نداري، بهشت و كار آن جهان كه در عمل بسته است و در مجاهدت، دست باز نبايد داشت. معاشِ اغلبِ خلق همه بر كسب دست خويش ساختهاند؛ از هزار يكي باشد كه از گنج خورد. ديگر همه از دسترنج خود خورند. در جمله مُقِرّ[95] بايد بود كه حقـسبحانه و تعالي ـ كار كند به سبب، و كار كند بيسبب. اگر گويي: همه به كسب ماست، فضل خداي كجا شود؟ و اگر گويي: همه به فضل اوست، امر و نهي كجا شود؟ پس هر دو را مقرّ ميبايد بود تا مرد مؤمن عارف مخلص باشي، تا هم فايده فضل به تو رسد، و هم آنِ فرمان. و چنان بايد كه بنده بر سر امر و نهي باشد، امّا اگر باران فضلي درآيد، چنان بايد كه بِنَگُريزد، و در پناه كسب دست خويش و آنِِ ديگران نرود، تا باران فضلْ وي را آغشته خود بكند، و بداند كه با يك ساعت فضل او بنده چندان كارها بكند كه همه عمر به دست كسب خويش نتواند كرد... و از پناه خيمه و سراي و دهليز و هر چه ساخته توست، بيرون بايد آمد تا آنگاه كه باران فضل به تو رسد، و منفعت آن بيابي. همه قحطسالي از بيباراني باشد و همه فراخيها از باران باشد، و هر كه از بارانِِ فضل بهره ندارد پيوسته در رنج و محنت باشد. سبب فراخي و معيشت خلق همه از باران باشد، چون آن را منكر باشي آنچه نصيب و طعمه تو باشد به تو رساند، اما منكر باران بودن كه: «من آب كاريز و چشمه دارم» نه از عقل و معرفت باشد، اين جز راه تقليد نباشد، عقل كار بايد بست، و در بايد انديشيد كه: اگر باران نباشد، هيچ چشمه و كاريز آب ندهد، و مدد آب ايشان همه از باران است، نه از دست كسب اين و آن».[96] جمع توكل و كسب «جنيد گفت: توكل نه به كسب است و نه بيكسب، وليكن چيزي است در دل. سهل گفت: هر كه اندر كسب طعن كند اندر سنّت طعن كرده باشد، و هر كه در توكل طعن كند اندر ايمان طعن كرده باشد».[97] «]مؤمن[ چون ديده را كُحلِ[98] يقين دركشد متوكل شود، و بداند كه رازق را بايد طلبيد نه رزق، كه چون رضاي خداوند، بنده را حاصل شد خود هر چه در خزاين است جمله نثار قدم بنده كنند».[99] جمع توكل و ذخيرهسازي «بدان كه هر كه يكساله كفايت خويش بنهاد از توكل بيفتاد، كه نه راه اسباب خفي سپرد، و اعتماد بر اسباب ظاهر كرد كه هر سالي مكرر شود، اما آنكه به ضرورت وقت قناعت كرد از طعام، چندانكه سير شود و از جامه چندان كه پوشيده شود، وي به توكل وفا كرد... . پس حقيقت آن است كه اصل توكل، املِ كوتاه است و حكمِ اين، آن است كه ادّخار[100] نكند براي خويش؛ پس اگر كند و مال در دست خويش همچنان داند كه در خزانه خداي ـ تعالي ـ است و بر آن اعتماد نكند، توكل باطل نشود. و اينكه گفتيم حكمِ مردِ تنهاست، اما مُعَيِّل[101] بدان كه يك ساله بنهد توكل او باطل نشود، مگر كه زيادت كند... . بدان كه اگر كسي چنان بود كه اگر ادّخار نكند دل وي مضطرب خواهد بُوَد و چشم بر خلق خواهد داشت، وي را ادّخار اوليتر».[102] آداب متوكل، چون كالاي كسي دزد ببرد «بدان كه متوكل بايد كه شش ادب نگاه دارد: يكي آنكه اگرچه درببندد، استقصا نكند و بند بسيار برننهد و از همسايگان پاس نخواهد، وليكن آسان فراگيرد... . ادب دوم آنكه هر چه داند كه نفيس بود و دزد بر آن حريص بود در خانه ننهد، كه وي سبب ترغيب دزد بود در معصيت... . ادب سوم آنكه چون بيرون آيد نيت كند كه اگر دزد بِبَرد بِحِل[103] است؛ تا باشد كه اگر درويش بود حاجت وي برآيد، و اگر توانگر بود بدين سبب بُوَد كه مال ديگري ندزدد، و مال وي فداي مال مسلمانان ديگر بود، و اين شفقتي بود هم بر دزد و هم ديگر مسلمانان.... . ادب چهارم آنكه اندوهگين نشود و بداند كه خيرت آن بود كه ببردند، و اگر گفته باشد كه در سبيل خداي ـ تعالي ـ كردم طلب نكند، و اگر با وي دهند بازنستاند؛ اگر بازستاند ملك وي بود، كه به مجرد نيت ملك بنشود، وليكن در مقام توكل محبوب نباشد... . ادب پنجم آنكه بر دزد و ظالم دعاي بد نكند كه بدين هم توكل باطل شود و هم زهد، كه هر كه بر گذشته تأسف خورد زاهد نبود... . ادب ششم آنكه اندوهگين شود براي دزد، شفقت را بر وي، كه معصيتي بر وي رفت و در عذاب آن گرفتار شود، و شكر كند كه او مظلوم است و ظالم نيست، و آن نقصان كه در مال افتاد در دين نيفتاد».[104] جايگاه توكل امام محمد غزالي توكل را درمان دردها و اضطرابهاي انسان ميداند، اما اين درمان بايد در جاي خود استفاده شود و براي هر نياز و هر دردي نبايد توكل كرد؛ چراكه براي برخي از دردها درمانهاي معمول وجود دارد كه بايد از آنها سود جست: «بدان كه علاج[105] بر سه درجه است: يكي قطعي، چون علاج گرسنگي به نان و علاج تشنگي به آب. دست بداشتن ]از علاج قطعي[ از توكل نيست، بلكه حرام است. دوم آنكه نه قطعي بود و نه ظنّي، مگر آنكه محتمل باشد كه اثر كند، چون افسون و داغ و فال. و شرط توكل دست بداشتن اين است... . درجه سوم ميان اين هر دو درجه است، آنكه قطعي نبود، لكن غالب ظن بود؛ چون فصد و حجامت و مسهل خوردن و علاج گرمي به سردي و سردي به گرمي. دست بداشتن اين حرام نيست ولكن شرط توكل نيز نيست، و بوَد كه در بعضي احوالْ كردن از ناكردن اوليتر».[106] توكل در هنگام بيماري «بدان كه پنهان داشتن بيماري شرط توكل است، بلكه اظهار كردن و گله كردن مكروه است الّا به عذري، چنانكه به طبيب گويد».[107]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 772]
صفحات پیشنهادی
چگونه خودم را به مطالعه علاقهمند كنم؟
بارباراكینگ میگوید: نباید مطالعه روزانه را ترك كنیم; زیرا بدین وسیله میتوانیم از میان ازدحام شتاب آلود زندگی روزمره، لحظهای آرامش به دست آوریم . 5 . ...
بارباراكینگ میگوید: نباید مطالعه روزانه را ترك كنیم; زیرا بدین وسیله میتوانیم از میان ازدحام شتاب آلود زندگی روزمره، لحظهای آرامش به دست آوریم . 5 . ...
شماهنگام عصبانيت چگونه خود را آرام ميکنيد؟
شماهنگام عصبانيت چگونه خود را آرام ميکنيد؟ ... اگر اجازه دهيم که اين سارق (عصبانيت) به درون ما نفوذ کند، به سرعت گنجينهمان را به سرقت خواهد برد. ... مهم است که به ياد آوريم زماني که عصباني ميشويم، به آن چه خواهان آن هستيم، دست نمييابيم. ...
شماهنگام عصبانيت چگونه خود را آرام ميکنيد؟ ... اگر اجازه دهيم که اين سارق (عصبانيت) به درون ما نفوذ کند، به سرعت گنجينهمان را به سرقت خواهد برد. ... مهم است که به ياد آوريم زماني که عصباني ميشويم، به آن چه خواهان آن هستيم، دست نمييابيم. ...
محاكمه مرد بوكسور به اتهام قتل خواهرزاده
18 ژوئن 2011 – چگونه آرامش رابه دست آوریم · 15 نکته داشتن موهای سالم و باطراوت · مردمی بودن یک پارادایم شده است · زنی از همسر فوت شدهاش،باردار می شود! ...
18 ژوئن 2011 – چگونه آرامش رابه دست آوریم · 15 نکته داشتن موهای سالم و باطراوت · مردمی بودن یک پارادایم شده است · زنی از همسر فوت شدهاش،باردار می شود! ...
مرغ شکم پُر
چگونه آرامش رابه دست آوریم. . نمایش تصادفی مطالب. ماری که یک گوسفند حامله رو خورده · زلزله 4/7 ريشتري جاوه اندونزي را لرزاند ...
چگونه آرامش رابه دست آوریم. . نمایش تصادفی مطالب. ماری که یک گوسفند حامله رو خورده · زلزله 4/7 ريشتري جاوه اندونزي را لرزاند ...
اشتهاي كودكان يك تا 2 ساله چگونه است؟
اشتهاي كودكان يك تا 2 ساله چگونه است؟ ... كودكان ترجيح مي دهند از غذاهايي استفاده كنند كه مستقيما آن را به دست بگيرند و يا در بشقابشان جستجو كرده و آن را بردارند. ... كودكان با عادات بد غذايي متولد نمي شوند ما آنان را چنين بار مي آوريم. همانطور كه گفته شد والدين .... را مي توان با آرامش و ملايمت و بتدريج محدود كرد. ...
اشتهاي كودكان يك تا 2 ساله چگونه است؟ ... كودكان ترجيح مي دهند از غذاهايي استفاده كنند كه مستقيما آن را به دست بگيرند و يا در بشقابشان جستجو كرده و آن را بردارند. ... كودكان با عادات بد غذايي متولد نمي شوند ما آنان را چنين بار مي آوريم. همانطور كه گفته شد والدين .... را مي توان با آرامش و ملايمت و بتدريج محدود كرد. ...
غلبه بر هراسهاي بيهوده
... مقام، موقعيت شغلي يا هر چيزي كه با تصميمگيري درست ميتوانيم آن را به دست آوريم. ... آن نگاه كنيم در اختيار ما ميگذارد؛ يعني به خود استراحت و آرامش دهيم و به آرامي موقعيت ... چگونه ميتوانم بر اثر اين تجربه در موقعيت بهتري قرار گيرم؟ ...
... مقام، موقعيت شغلي يا هر چيزي كه با تصميمگيري درست ميتوانيم آن را به دست آوريم. ... آن نگاه كنيم در اختيار ما ميگذارد؛ يعني به خود استراحت و آرامش دهيم و به آرامي موقعيت ... چگونه ميتوانم بر اثر اين تجربه در موقعيت بهتري قرار گيرم؟ ...
5 نکته درباره عصبانیت و طرز برخورد با آن
شما هنگام عصبانیت چگونه خود را آرام می کنید؟ عصبانیت احساسی مخرب است و ... به یاد آوریم زمانی که عصبانی می شویم، به آن چه خواهان آن هستیم، دست نمی یابیم. ... طرز نادرستی، عصبانی نشویم و نظرمان را به روش مودبانه و قابل قبولی بیان کنیم، ...
شما هنگام عصبانیت چگونه خود را آرام می کنید؟ عصبانیت احساسی مخرب است و ... به یاد آوریم زمانی که عصبانی می شویم، به آن چه خواهان آن هستیم، دست نمی یابیم. ... طرز نادرستی، عصبانی نشویم و نظرمان را به روش مودبانه و قابل قبولی بیان کنیم، ...
چگونه افکار مردم را بخوانيم؟
چگونه افکار مردم را بخوانيم؟ ... اگر از دست کسي عصباني هستيم که فکر ميکنيم کار غيرقابل بخششي انجام داده است، افکار ... علم و تجربه ثابت کرده افراد مثبت انديش با آرامش بيشتري لحظات را سپري مي کنند و از استرس هاس روز مره بدورند. ... دروني پر ميکند، بلکه اين ارتعاش پرتوافکني کرده و انرژيهاي مشابه را به خود جذب ميکند. ...
چگونه افکار مردم را بخوانيم؟ ... اگر از دست کسي عصباني هستيم که فکر ميکنيم کار غيرقابل بخششي انجام داده است، افکار ... علم و تجربه ثابت کرده افراد مثبت انديش با آرامش بيشتري لحظات را سپري مي کنند و از استرس هاس روز مره بدورند. ... دروني پر ميکند، بلکه اين ارتعاش پرتوافکني کرده و انرژيهاي مشابه را به خود جذب ميکند. ...
نکاتی چند در مورد نگهداری گل های آپارتمانی
و ما انسان ها چگونه می توانیم از وجود این گیاهان برای تقویت روح و روان خود استفاده کنیم؟ « در آپارتمان های امروزی به علت نبود نور و انرژی کافی، گیاهان دست ساز و بی ... با شما مهربان است و همراه سکوتش دریایی از آرامش را به شما هدیه می کند. ... به طبیعت روی آوریم. اگر نمی توانیم باغ و باغچه داشته باشیم، سبزی هر چند ...
و ما انسان ها چگونه می توانیم از وجود این گیاهان برای تقویت روح و روان خود استفاده کنیم؟ « در آپارتمان های امروزی به علت نبود نور و انرژی کافی، گیاهان دست ساز و بی ... با شما مهربان است و همراه سکوتش دریایی از آرامش را به شما هدیه می کند. ... به طبیعت روی آوریم. اگر نمی توانیم باغ و باغچه داشته باشیم، سبزی هر چند ...
انسانشناسی با گوشی همراه
ما علاقهمند به طراحی هستیم و اینکه طراح چگونه روی زندگی مردم تاثیر میگذارد. ... ما در بررسیهای خود متوجه شدهایم که گوشی همراه، آرام آرام به ابزار اصلی برای ... خیلیها میگویند شما صرفا تلاش میکنید گوشیهای نوکیا را به دست کسانی برسانید که ... بدین ترتیب توانستیم این امکان را برای خانوادهها فراهم آوریم که از یک گوشی ...
ما علاقهمند به طراحی هستیم و اینکه طراح چگونه روی زندگی مردم تاثیر میگذارد. ... ما در بررسیهای خود متوجه شدهایم که گوشی همراه، آرام آرام به ابزار اصلی برای ... خیلیها میگویند شما صرفا تلاش میکنید گوشیهای نوکیا را به دست کسانی برسانید که ... بدین ترتیب توانستیم این امکان را برای خانوادهها فراهم آوریم که از یک گوشی ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها