تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):راست ترين سخن و رساترين پند و بهترين داستان، كتاب خداست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845717809




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

کلام پادشاه «قسمت چهارم» The Kings Speech


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کلام پادشاه «قسمت چهارم» The King
کلام پادشاه «قسمت چهارم» The King"s Speech     داخلي - راهرو - روز   ديويد: والي، فقط يه زن ديگه تو زندگيم نيست. اون زنيه که مي خوام باهاش ازدواج کنم. برتي: ببخشين؟ ديويد: اون داره درخواست طلاق مي کنه. برتي: خداي من! داخلي - راهرو/ اتاق پذيرايي - روز   برتي: نمي توني بهش يک خونه قشنگ و يه لقب بدي؟ ديويد: من نمي خوام اون معشوقه م باشه. برتي: ديويد، کليسا طلاق رو به رسميت نمي شناسه و تو رهبر کليسايي. ديويد: من هيچ حقوقي ندارم؟ برتي: تو امتيازهاي زيادي داري ... ديويد: اينها با هم فرق دارن. يه آدم عادي مي تونه براي عشق ازدواج کنه، اما من نمي تونم! برتي: اگه تو يه آدم عادي بودي، چطور مي تونستي ادعا کني شاه هستي؟! ديويد: انگار خوب قانون اساسي مسخره مون رو مطالعه کردي. برتي: انگار تو اصلاً نخونديش. ديويد: پس اينه؟ به خاطر همين مي ري به اون کلاس هاي فن بيان؟ برتي: من دارم تلاش مي کنم ت ت ت... ديويد: اين خبر داغ شهره. دنبال مخاطب بيشتر مي گردي ب ب ب برتي؟ برتي: اين حرف م م ... ديويد: برادر جوان به دنبال تاج و تخت برادر بزرگ تر... يادآور قرون وسطاست. برتي: د د... برتي کاملاً قفل شده. ديويد به سمت واليس مي رود و برادر کلافه اش را تنها مي گذارد. براي واليس نوشيدني مي ريزد و واليس نشان مي دهد که از او راضي است. داخلي- اتاق مشاوره لوگ، خيابان هارلي - روزي ديگر.   برتي با روحيه اي خرد شده ايستاده و ماجرايش با برادرش را همچون خاطره اي دردآلود به ياد مي آورد. برتي: همه اون تمرين ها بي فايده بود. برادر خودم ... نمي تونستم بگم ... مي تونستم بگم ... حتي يه کلمه هم نتونستم جواب بدم! لايونل: چرا وقتي با ديويدي بيشتر لکنت داري تا وقتي با مني؟ برتي: به خاطر اين که تو پول لعنتي مي گيري تا گوش بدي! جمله آخر با عصبانيت ادا شده، واضح و بدون لکنت است. لايونل: من که گيشا نيستم. برتي: لازم نيست زرنگ بازي دربياوري لعنتي! لايونل: اين چيه که باعث مي شه تو مدام درباره ديويد لعنتي حرف بزني؟ لايونل: بي ادب ولي خوش صحبت. وقتي دشنام مي دي اصلاً لکنت نداري. برتي: برو گم شو! لايونل: از اين بهتر نمي توني دشنام بدي؟ برتي: برو گم شو، حرومزاده لعنتي! لايونل: يه لات مدرسه هاي دولتي بهتر از تو مي تونه دشنام بده. برتي: باشه عوضي عوضي عوضي! لايونل: مي بيني حرف هاي بد چه راحت ادا مي شه؟ برتي: چون عصباني ام! لايونل: ديگه چي بلدي؟ برتي: لعنتي! لعنتي! حرومزاده حرومزاده! عوضي عوضي! نکبت نکبت! صداي تقه اي بر ديوار. آنتوني (خارج از قاب): پدر؟ چه خبره؟ لايونل: معذرت مي خوام. به تکاليفت برس. برتي مي خندد. لايونل (خارج از قاب): اين جنبه از شخصيت رو کمتر ديده بوديم. برتي: نه، ما نبايد اين جوري حرف بزنيم، حداقل نه جلوي عموم. لايونل: نمي توني شوخي کني؟ نمي توني بخندي؟ (و به آنتوني که آن سوي ديوار است اشاره مي کند) بريم هوا بخوريم. برتي: نه لوگ، ايده خوبي نيست. لايونل کلاه و شال گردنش را به سمت او پرت مي کند. لايونل : لباس جاسوسيت رو بپوش. خارجي - پارک ريجنت - روز   برتي و لوگ وارد صحنه مي شوند. برتي کلاهش را پايين کشيده و شال گردنش را تا آنجايي که مي شود بالا آورده. پارک خالي است و در اين روز زمستاني متروک به نظر مي رسد. هوا بسيار سرد است و با هر کلمه، بخار زيادي از دهان گوينده خارج مي شود. لايونل: مشکل چيه؟ چي ناراحتت کرده؟ برتي: لوگ، تو واقعاً نمي دوني. برادرم شيفته زني شده که تا حالا دو بار ازدواج کرده و آمريکايي هم هست. لايونل: بعضي هاشون دوست داشتني ان. برتي(نگاه تندي مي اندازد): داره تقاضاي طلاق مي کنه. ديويد مصممه که باهاش ازدواج کنه. خانم واليس سيمپسون اهل بالتيمور. لايونل: درست نيست. ملکه واليس اهل بالتيمور؟ برتي: غيرقابل تصوره. لايونل: مي تونه اين کار رو بکنه؟ برتي: البته که نه، ولي اون بالاخره اين کار رو مي کنه. انگار زمين تبديل شده به جهنم. لايونل: نمي تونن رابطه شون رو پنهان نگه دارن؟ برتي: اگه مي کردن که خوب بود. لايونل: نقش تو اين وسط چيه؟ برتي: من جايگاهم رو مي شناسم! هر کاري از دستم بربياد و در محدوده قدرتم باشه انجام مي دم تا برادرم رو تخت بمونه. لايونل: همين؟ اما با توجه به اين مسائل، شايد اين جاي تو باشه رو تخت سلطنت. برتي: اما من گزينه جانشيني برادرم نيستم. لايونل: اگه بخواي مي توني درخشان تر از ديويد جلوه کني ... لايونل نزديک تر مي شود و به نشانه تسلي ضربه اي روي شانه اش مي زند. برتي که شوکه شده عقب مي کشد. برتي: پات رو از گليمت درازتر نکن. چيزي که تو مي گي يعني خيانت. لايونل: من فقط دارم مي گم تو مي توني شاه باشي. تو مي توني. برتي: اين يعني خيانت! رو به روي يکديگر ايستاده اند، انگار که دعوا مي کنند. لايونل: من فقط دارم تلاش مي کنم که متوجه بشي نبايد بذاري ترس بهت غلبه کنه. برتي: ديگه بسه! لايونل: از چي مي ترسي؟ برتي: از کلمات مسموم تو! لايونل: پس چرا اومدي پيش من؟ که تمرين هاي فن بيان انجام بدي تا بتوني تو مهموني هاي اشرافي با ديگران گپ بزني؟ برتي: لازم نکرده مسئوليت هام رو بهم يادآوري کني؟ من برادر يه پادشاهم ... پسر يه پادشاهم ... ما تاريخي داريم که تا قرن ها امتداد داره. تو پسر ناکام يه آبجوسازي؟ گوسفندچرون فرصت طلب. تو هيچي نيستي. اين جلسات ديگه تمومه. برتي با خشم و با قدم هاي تند او را ترک مي کند. لايونل هم که مثل او عصباني است، به سمت ديگري مي رود. دو مرد در آن دورنماي زمستاني از يکديگر دور مي شوند. لايونل لحظه اي مي ايستد. برمي گردد. چشمديد او: برتي از نظر ناپديد شده. نماي درشتي از لايونل که متوجه مي شود ديگر درمانگر مردي که شايد مي توانست پادشاه باشد نيست. خارجي - در ورودي باغ پشتي، خيابان داونينگ شماره 10، رژه نگهبانان اسب سوار- روز   ماشيني متوقف مي شود. فردي از آن پياده مي شود و به سرعت از در باغ وارد مي شود. داخلي - اتاق کار بالدوين، خيابان داونينگ شماره 10- روز   برتي رو به روي استنلي بالدوين نخست وزير نشسته. مردي چهارشانه با موهاي لختي که از فرق باز شده. مدتي است که مشغول صحبت اند. بالدوين: مسئله فقط اين نيست که اون آمريکاييه. مسئله ديگه اينه که اون يه زن آمريکايي دوبار مطلقه اس و پادشاه نمي تونه با يه زن مطلقه ازدواج کنه. خيلي معذرت مي خوام اما به استناد اسکاتلند يارد، پادشاه نمي تونه در حال حاضر عشقش رو با يه فروشنده ماشين هاي دست دوم به اسم آقاي گاي تراندل تقسيم کنه. به علاوه، شايعه اي هست که مي گه سفير هيتلر، هر روز هفده تا دسته گل ميخک براش مي فرسته. سکوت. بالدوين (ادامه): اگه برادرتون مي خواد توصيه دولت خودش رو ناديده بگيره، بايد از سلطنت کناره گيري کنه. وگرنه دولت چاره اي جز استعفا نداره. برتي: اما آقاي نخست وزير، شما مي خواين کشوري رو بدون دولت رها کنين؟ بالدوين: بالاخره شاه کاري رو که دوست داره مي خواهد انجام بده يا مي خواد به انتظارات مردمش پاسخ بده؟ داخلي - آپارتمان لوگ، اتاق نشيمن، شب   خانواده دارند برنامه راديويي مورد علاقه شان را گوش مي کنند. ميرتل: چي شده عزيزم؟ لايونل: هيچي. لايونل شانه هايش را بالا مي اندازد و به بچه ها نگاه مي کند. ميرتل: ناراحت به نظر مي رسي. لايونل: يه مشکلي با يکي از بيمارهام به وجود اومده. ميرتل: خب! لايونل: از سايه خودش مي ترسه. ميرتل: به همين دليل نيست که پيش تو اومده. ميرتل: خب! لايونل: از سايه خودش مي ترسه. ميرتل: به همين دليل نيست که پيش تو اومده؟ لايونل: اما اين آدم... ميرتل: خب؟ لايونل: اين آدم مي تونه آدم بزرگي باشه، اما داره باهاش مقابله مي کنه. ميرتل: شايد دوست نداره بزرگ باشه. لايونل ساکت است. ميرتل (ادامه): شايد تو ازش اين رو مي خواي. لايونل: شايد زياده روي کرده باشم. ميرتل: معذرت خواهي کن، لايونل، براي هر دوتون خوبه. گاهي اوقات يه کمي بيش از حد فشار مياري. داخلي - راهرو - خيابان پيکادلي شماره 145- شب   برتي و چرچيل پشت ميزي نشسته اند. چرچيل: اما دلايل ديگه اي هم براي نگراني هست قربان. اون توجهي به اسناد دولتي نداشت، در واقع فاقد تعهد و مسئوليت شناسي بود. آدم هاي زيادي نگران موضوع اون هنگام جنگ با آلمان هستن. برتي: اما جنگ که حتمي نيست. چرچيل: متأسفانه حتميه قربان. نخست وزير بالدوين ممکنه اين رو انکار بکنن. اما قصد هيتلر واضحه. جنگ با آلمان حتماً اتفاق مي افته و ما به پادشاهي نياز داريم که پشت سرش متحد باشيم. سکوت. چرچيل (ادامه): تا حالا فکر کردين چه لقبي رو مي خواين انتخاب کنين؟ شوک وارد از اين سؤال برتي را الکن مي کند. چرچيل (ادامه): قطعاً آلبرت که خوب نيست. زيادي آلمانيه. سکوت. چرچيل (ادامه): جورج چطوره؟ مثل پدرتون. جورج ششم. پيوند قشنگي داره با لقب شاه فقيد. اين طور نيست؟ داخلي - قلعه - اتاق کار ديويد - روز   برتي با اضطراب منتظر ديويد است. ديويد داخل مي شود، بسيار افسرده است. برتي: ديويد؟ خدا رو شکر. خيلي خسته به نظر مي رسي. حالت چطوره؟ ديويد: برتي، من بايد برم. تصميم گرفته شده. برتي: نمي تونم قبول کنم. تو شرايط مناسبي براي تصميم گيري نداري. ديويد: متأسفم چاره ديگه اي نيست. من بايد باهاش ازدواج کنم. تصميمم رو گرفتم من ...متأسفم. برتي: خيلي از شنيدن اين حرف متأسفم. ديويد، هيچ کس اين رو نمي خواد. مخصوصاً من. داخلي - قلعه - اتاق کار ديويد - روز   ديويد (صداي زمينه با فيلتر راديو): بالاخره امروز مي توانم پس از مدت ها چند کلمه از خودم حرف بزنم. من هيچ گاه نمي خواستم چيزي را پنهان کنم، اما تا اين لحظه، به سبب مسئله قانون اساسي قادر نبودم با عموم سخن بگويم. چند ساعت پيش، من از کليه وظايفم به عنوان پادشاه و امپراتور استعفا دادم. اکنون که برادرم دوک يورک جانشينم شده، نخستين کلام من اعلام وفاداري به اوست. اين را با همه وجود مي گويم. برتي، هنري و جورج شاهد امضاي ديويد بر اسناد استعفا هستند. سکوت. فقط صداي خراش قلم بر کاغذ مي آيد. او بالاخره امضا مي کند. بقيه هم همين طور. برتي هم امضا مي کند. نمايي از چهره برتي. داخلي - کاخ سنت جيمز - همان روز   برتي با اضطراب منتظر است. با علامت مشاوران وارد اتاق شوراي سلطنتي مي شود. داخلي - اتاق شوراي سلطنتي - ادامه   شورا متشکل از مشاوران عالي سلطنتي، اعضاي مجلس اعيان، شهردار لندن، قضات شهر لندن و کميسرهاي کشورهاي تابعه بريتانياست. برتي رو به روي همه آنها ايستاده. برگه نطق ويژه مراسم را در دستش مي دهند. تمام علائم مشکل قديمي برتي ظاهر مي شوند. فشردن شدن عضلات گردن و قفل شدن آرواره. برتي: من امروز شما را در حالي ملاقات مي کنم که ... . انقباض عضلاني مجالش نمي دهد. به نشان شرم تعظيمي مي کند، احساس حقارت مي کند. داخلي - راهروي خانه يورک - همان روز   اليزابت با دخترانش براي عزيمت به کاخ باکينگهام آماده مي شوند. دخترها دارند اسب هاي اسباب بازي شان را جمع مي کنند. ليلي بت: مامان، براي اسب هامون هم تو خونه جديدمون جا هست؟ اليزابت: البته که داريم عزيزم، يه کاخ پر از اتاق. برتي ظاهر مي شود، هنوز لباس شاهانه اش را که براي جلسه سلطنتي پوشيده بود به تن دارد. تلاش مي کند ظاهر پيروزمندانه اي بگيرد، اما چندان موفق نيست. به حمايت خانواده اش نياز دارد. بازوانش را به انتظار دويدن دخترانش براي بوسه و آغوش باز مي کند، آرامشي پس از کاري طاقت فرسا. ليلي بت (به خواهرش): احترام. مارگارت: اعلي حضرت. آنها همان جايي که هستند مي مانند و خيلي رسمي احترام مي گذارند. برتي نااميد و خسته بر جاي مي ماند. اليزابت: چطور بود؟ برتي سرش را به طرزي غيرمحسوس تکان مي دهد. داخلي - اتاق کار برتي، خانه يورک - شب   برتي، مجدانه دارد تلاش مي کند تا از محتواي اسناد دولتي که در جعبه پيام پخش شده اند در بياورد. ديروقت است. اليزابت وارد مي شود. برتي: دارم سعي مي کنم بفهمم يه سند دولتي چه شکليه. چند کاغذ را برمي دارد. برتي (ادامه): پيامي از آقاي بالدوين که حتي يک کلمه ش رو هم نمي فهمم. مسائل مالي ديويد، پيغام کريسمس، ولي فکر کنم. انجامش يه اشتباه باشه. اليزابت: پس انجامش نده. برتي: برنامه هاي تاج گذاري که اصلاً يه اشتباه بزرگ تره، چون من پادشاه خوبي نيستم. من فقط يه افسر نيروي دريايي ام. اين تنها کاريه که بلدم. برتي مي شکند، خشمگين است، اما مي گريد. اليزابت اما آرام است و با او به نرمي حرف مي زند. در لحن او اعتماد و اطمينان موج مي زند. انگار که خيلي وقت است حقيقت را قبول کرده و با آن سر مي کند. اليزابت: عزيزم، مرد عزيزم ... من دو بار خواستگاري اولت رو رد کردم نه به خاطر اين که دوستت نداشتم. به خاطر اين که قفس سلطنتي رو نمي تونستم تحمل کنم. اين که همه عمرم مجبور باشم سفر کنم و وظايف عمومي رو انجام بدم، زندگي که مال خودم نباشه. بعد فکر کردم ... اون چه لکنت قشنگي داره ... پس حتماً اونها ما رو به حال خودمون مي ذارن. اليزابت چهره غم زده برتي را آرام بين دستانش مي گيرد. اليزابت (ادامه): اما اگه قراره ملکه باشم، دوست دارم يک ملکه خوب باشم. يه ملکه خوب براي يه پادشاه بزرگ. خارجي- خانه لوگ، کنسينگتن جنوبي - روزي ديگر   نماي عمومي از دو ماشين بزرگ که کنار پياده رو پارک شده اند. داخلي - اتاق نشيمن، آپارتمان لوگ - ادامه   صداي در ورودي، دو شمايل را مي توان از پشت در شيشه اي تشخيص داد. لايونل در را باز مي کند. برتي و اليزابت آنجا ايستاده اند. برتي: معمولاً براي شنيدن معذرت خواهي يک پادشاه بايد مدت طولاني رو صبر کرد. اليزابت (داخل مي شود): قشنگه. واقعاً قشنگه. لايونل صندلي را براي ملکه مي آورد تا بنشيند. لايونل: کمي چاي دوست دارين، خانوم؟ اليزابت: بله، شما زحمت نکشين. (بعد) شما دو تا به کارتون برسين يا اين که بايد کله هاتون رو به هم بکوبم؟ داخلي - اتاق کار لوگ - ادامه   دو مرد داخل مي شوند و مي نشينند. لحظه اي ترديد. بعد برتي منفجر مي شود. برتي: اين شيلينگ مال توئه، لوگ. (يک شيلينگي را روي ميز مي گذارد) متوجه شدم چي رو مي خواستي بهم بفهموني. لايونل: اشتباه مسئله رو مطرح کردم. متأسفم. برتي: حالا اينجام. فکر مي کني ملت براي شنيدن دو دقيقه سکوت راديويي آماده باشه؟ لايونل: هر کسي که لکنت زبان داره مي ترسه که يه روزي دوباره به نقطه شروع برگرده. من نمي ذارم اين اتفاق بيفته. خودت نمي ذاري اين اتفاق بيفته. برتي: اگه در انجام وظايفم ناموفق باشم، ديويد برمي گرده، پلاکاردهايي که دست مردمه ديدي: «پادشاهمون رو نجات بدين». منظور اونها من نيستم. تمام پادشاهان قبلي يا جانشين کسي شدن که مرده بوده يا اون قدر بيمار بوده که چاره ديگه اي وجود نداشته. سلف من نه تنها زنده اش، بلکه سُر و مُر و گنده داره اين طرف اون طرف مي ره. چه افتضاحي! حتي نمي تونم يه پيام کريسمس درست و حسابي به ملتم بدم. لايونل: مثل پدرت؟ برتي: دقيقاً. لايونل: اما پدرت که ديگه اينجا نيست. برتي: چرا هست. روي اون شيلينگ لعنتي که بهت دادم. لايونل: اما از شرش خلاص شدن راحته. لازم نيست هميشه تو جيبت حملش کني. يا برادرت رو. لازم نيست از چيزهايي بترسي که وقتي پنج سالت بود مي ترسيدي. سکوت. لايونل (ادامه): تو خود خودتي، برتي. عکس بعدي رو سکه ها چهره توئه رفيق. ميرتل (خارج از قاب): لايونل؟ لايونل: ميرتل! لايونل بلند مي شود، اما تعادلش را از دست مي دهد و به ديوار تکيه مي دهد. برتي: حالت خوبه، لايونل؟ لايونل: بله. برتي به سمت در مي رود. برتي: مي دوني داري چي کار مي کني؟ لايونل (حرکت نمي کند): مطمئن باش. مهمه. برتي: چي؟ داخلي - اتاق نشيمن، آپارتمان لوگ - ادامه   ميرتل وارد خانه شده. مبهوت است. ميرتل: اعلي ... عليا ... اليزابت: علياحضرت. البته براي اولين بار. بعد از اون، «خانوم» يا «بانو» کافيه. داخلي - اتاق کارلوگ -ادامه   لايونل: هنوز به ديوار چسبيده و ماجرا را براي برتي توضيح مي دهد. لايونل: من هنوز بهش چيزي نگفتم ... بشين، آروم باش. برتي، گيج و مبهوت مي نشيند. داخلي - اتاق نشيمن، آپارتمان لوگ -ادامه   اليزابت: مطلع هستم که همسر شما همسر من رو برتي صدا مي کنه و همسر من به همسر شما مي گه لايونل. ولي فکر مي کنم شما نخواين من رو ليز صدا کنين. ميرتل: علياحضرت، شما مي تونين من رو خانم لوگ صدا کنين. اليزابت: از ملاقاتتون خوشبختم، خانم لوگ. ميرتل هنوز شوکه است. داخلي - اتاق کار لوگ - ادامه   مردها دارند به مکالمه همسرانشان گوش مي دهند. برتي: لوگ، ما که نمي تونيم تمام روز اينجا منتظر باشيم. لايونل: بله، مي تونيم. برتي: لوگ ... لايونل: ببين، من بايد منتظر وقت مناسب باشم. برتي (متوجه مي شود): تو ترسويي! لايونل: درست مي گي! برتي تصميمش را مي گيرد، بلند مي شود و در را باز مي کند. برتي: برو بيرون، مرد. برتي، لايونل را به اتاق نشيمن هدايت مي کند. داخلي - اتاق نشيمن آپارتمان لوگ - ادامه   لوگ در حالي که وانمود مي کند هيچ نمي داند و شگفت زده شده، وارد مي شود. برتي هم به دنبال اوست. لايونل: اوه، سلام، ميرتل عزيزم زود برگشتي. (به اليزابت اشاره مي کند) فکر مي کنم شما دو تا با هم آشنا شدين. اما با شاه جورج ششم چطور؟ برتي: خيلي از ملاقاتتون خوشوقتم. ميرتل به لايونل خيره مي شود و انتقامش را مي گيرد. ميرتل: ممکنه از اعلي حضرت و علياحضرت خواهش کنم شام رو با ما صرف کنن؟ لوگ و برتي وحشت مي کنند. اليزابت اوضاع را جمع و جور مي کند. اليزابت: البته خيلي دوست داريم، مهموني قشنگي مي شه، اما حيف ... براي امشب از قبل برنامه داريم. خيلي حيف شد. لايونل نفس راحتي مي کشد. خارجي - وست مينستر اَبي - روز   نماهاي معرف از آمادگي خيابان ها براي مراسم تاج گذاري. جايگاه تماشاگران در حال نصب شدن است و پارچه ها و پرچم ها در طرح ها و نقش هاي مختلف کنار هم قرار مي گيرند. داخلي - وست مينستر - روز   جايگاه مرکزي صحنه تاج گذاري تخت «ادوارد اعتراف کننده» است. اسکلت هاي آهني زيادي برپا شده اند تا صندلي ها و جايگاه ها را نصب کند. تکنسين ها سخت مشغول کارند تا دوربين هاي فيلم برداري، نورها و ميکروفون هاي راديو را بر پا کنند. وقتي کازمو لنگ را مي بينند که براي سرکشي آمده، براي مدت کوتاهي دست از کار مي کشند. مدير وست مينستر و چند پيشکار همراه او هستند. دماي هوا به طرز محسوسي کاهش يافته. برتي: اسقف اعظم. کازمو لنگ: خوش اومدين اعلي حضرت. (به کليسا اشاره مي کند) چه تغييرات زيبايي داره انجام مي شه قربان. اميدوارم ما رو ببخشين و اجازه بدين که کارهاي آمادگي پيش بره. البته من شما رو براي اجراي مراسم راهنمايي خواهم کرد. آنها در کنار هم قدم برمي دارند. لايونل چند قدم عقب تر است. کازمو لنگ (ادامه): ما از در غربي شروع مي کنيم و بعد به سمت سالن اصلي حرکت مي کنيم. برتي: مي بينم که همه اعلاميه هاتون آماده پخشه، اسقف اعظم. کازمو متوجه نگاه خيره برتي به ميکروفون ها مي شود. کازمو لنگ: آه. بله، ميکروفون هاي بي سيم حقيقتاً مثل جعبه پاندورا مي مونه. البته با اجازه شما از چند دوربين هم استفاده مي کنيم. البته خودم شخصاً بعداً فيلم رو تدوين مي کنم. لايونل: بله، بدون لحظه اي ترديد بايد اين کار رو انجام بدين. برتي: دکتر لايونل لوگ در مراسم تاج گذاري حضور خواهند داشت. کازمولنگ: بله، البته با مدير صحبت مي کنم، اما خيلي خيلي مشکله. برتي: مي خوام دکتر در جايگاه پادشاه بشينه. کازمو لنگ: اما فقط اعضاي خانواده شما اونجا خواهند نشست قربان. برتي: بله، دقيقا به همين دليل. لايونل: حالا اگه مشکلي نيست، ما به اين مکان نياز داريم. کازمو لنگ: هم وطن عزيز، اينجا وست مينستره. کليسا بايد اعلي حضرت رو آماده کنه. لايونل: برنامه هاي من براي آمادگي برتي هم به همين اندازه مهمه. دو مرد به يکديگر خيره مي شوند. لايونل (ادامه): بدون حضور هيچ کس، اگه ممکنه. برتي: اينها درخواست هاي من هم هست، عاليجناب. کازمو لنگ (آهي مي کشد): وست مينستر در خدمت اعلي حضرت خواهد بود ... امروز بعدازظهر. لنگ تعظيم مختصري مي کند و خارج مي شود. منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار 1+100  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 587]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن