تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 16 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804936768




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چگونه فيلمنامه کوتاه بنويسيم؟


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 چگونه فيلمنامه کوتاه بنويسيم؟
چگونه فيلمنامه کوتاه بنويسيم؟     ضد قهرمان کيست يا چيست؟   قسمت هفتم پت کوپر و کن دنسيگر مترجم: مريم باقري در هر نسخه اي که از اين اسطوره خوانديم اين طور آمده است که ددالوس به ايکاروس اخطار مي کند که به خورشيد بيش از اندازه نزديک نشود و در تمامي نسخه ها هم ايکاروس به حرف او گوش نمي کند. به همين دليل و همچنين به اين خاطر که نمي خواهيم داستان را با اضافه کردن شخصيتي ديگر پيچيده تر کنيم، ددالوس يک مورد منطقي براي قرار گرفتن در نقش ضد قهرمان است. کدام حادثه يا موقعيت به عنوان کاتاليزور عمل مي کند؟   بعضي وقت ها پيش مي آيد که بخواهيد از اين سؤال بگذريد و پاسخ به آن را به آخر موکول کنيد و بعضي وقت ها هم هست که مي توانيد فوراً به اين سؤال پاسخ دهيد. فقط بدانيد که کاتاليزور شما ممکن است به کرات در پيش نويس هايي که مي نويسيد، تغيير کند. به هر حال شما وارد مرحله اي مي شويد که در آن کشف خواهيد کرد که دقيقاً درباره چه چيزي مي خواهيد صحبت کنيد که شايد با آن چه قبلاً فکر مي کرديد که مي خواهيد بگوييد فرق داشته باشد. به هر حال بايد همچنان متوجه باشيد که فيلمنامه بدون قرار گرفتن کاتاليزور در جاي درستش تمام شده به حساب نخواهد آمد. تصوير ايکاروس را که با جمع کردن پر پرندگان خود مشغول مي کند و در پرسش شماره دو به آن اشاره کرديم، به خاطر بياوريد با علم بر اين که نقطه اوج داستان در زمان پرواز او اتفاق خواهد افتاد، در ابتدا به نظر مي رسد که کاتاليزور جايي است که ددالوس تصميم مي گيرد با بال هاي ساخته شده از موم و پر از آنجا فرار کنند. مشکل اينجاست که ددالوس قهرمان داستان نيست. بنابراين اين سؤال پيش خواهد آمد که چطور مي توانيم ايکاروس را در اين حادثه مهم دخالت دهيم؟ به ارسطو برمي گرديم که توصيه بسيار خوب و کاربردي به نمايشنامه نويسان کرده است: در ساخت پلات داستان... نمايشنامه نويس بايد صحنه را تا آنجا که ممکن است جلوي چشمانش بياورد. به اين شکل، با ديدن هر چيز به صورت زنده و واضح درست مثل اين که خود او شاهد ماجراست، نمايشنامه نويس کشف خواهد کرد که چه چيزي دقيقاً به طرح داستانش مي خورد و به اين ترتيب آن چه را که با طرح و پلات داستان هماهنگ نباشد را نمي نويسد. چشمان خود را ببنديد و اتاقي سنگي را در بالاي يک برج تصور کنيد. ددالوس را تصور کنيد که در پشت ميز خود با قلم و کاغذش مشغول است. حالا ايکاروس جوان را تصور کنيد. کسل و بي قرار. هيچ کاري براي انجام دادن و هيچ چيز براي ديدن به جز پدرش، دريا، خورشيد و پرندگاني که آزادنه پرواز مي کنند، ندارد. حال پرهايي را که ايکاروس جمع آوري کرده و روشي که با آنها خودش را مشغول مي کند، تصور کنيد. آنها را فوت مي کند تا در هوا پراکنده شوند، با آب دهان آنها را به پوست بدنش مي چسباند و همانند پرندگان بازوانش را بالا و پايين مي برد. از خودتان بپرسيد وقتي ددالوس هنگام کار کردن به خاطر کارهاي ايکاروس عصباني بشود، چه خواهد کرد؟ احتمالاً به سختي ايکاروس را سرزنش و دعوا خواهد کرد. سپس از آنجايي که ددالوس ذاتاً هنرمندي ماهر است، با ديدن ايکاروس و پرهايي که جمع کرده است، به اين فکر مي افتد که احتمالاً مي بايست راهي براي ساخت بال هاي واقعي از اين پرها و وصل کردن آنها از طريق موم شمع به هم و در نتيجه فرار از زندان وجود داشته باشد. در جواب پرسش چهار، آگاهي ددالوس نسبت به اين که مي تواند بال هايي از پر و موم شمع بسازد تا بتوانند از آنجا فرار کنند، مي تواند کاتاليزور داستان باشد. کنش نمايشي قهرمان داستان چيست؟   ما به اين سؤال به صورت غيرمستقيم پاسخ داده ايم. به اين دليل که ددالوس مرد عمل است و به جاي رويابافي کار انجام مي دهد، آرزوي فرار از زندان به همراه پسرش مي توانست براي او يک کنش نمايش بسيار خوب و نيرومند به حساب آيد. به راحتي مي توانيم کنش نمايشي ايکاروس را مکمل کنش نمايشي پدرش قرار دهيم که با او از زندان مي گريزد. اما نمايشي تر خواهد بود اگر بر اساس دريافتي که از ايکاروس به عنوان فردي روياپرداز داريم، کنش نمايشي او را بسيار متفاوت با پدرش در نظر بگيريم. اين تفاوت مي تواند يک تنش طبيعي را ميان پدر و پسر جوانش ايجاد کند. زماني که به اصل داستان بازگرديم و به دنبال سرنخ هايي از شخصيت ددالوس باشيم، به خاطر خواهيم آورد که ددالوس خواهرزاده خود را که شاگرد بااستعدادش نيز بود، تنها به اين دليل که ممکن است معمار بهتري نسبت به او در آينده شود، با دست خود به قتل رساند. يک چنين آدمي مي تواند پدري بسيار زودخشم و عصبي نسبت به فرزندش باشد. بنابراين شايد بشود در پاسخ به پرسش پنج، کنش نمايشي ايکاروس را تلاش او در جهت فراري دادن پدر به هر ترتيب، قرار داد. کنش نمايشي ضد قهرمان چيست؟   همان طور که در بالا اشاره کرديم، کنش نمايشي ددالوس فرار از زندان به همراه پسرش است. کنش نمايشي قهرمان چطور پايان مي يابد؟   ايکاروس به قيمت از دست دادن زندگي اش، پدر را از زندان فراري مي دهد. آيا ايده يا تصوري از نقطه اوج يا پايان داستان داريد؟   به خاطر داشته باشيد که با توجه به تعريف، نقطه اوج مي بايست هم براي تماشاگران و هم براي خود قهرمان، قوي ترين لحظه در فيلم باشد. بايد به دنبال تصوير يا رشته اي از تصاوير پرکشش باشيم که نه تنها عملکرد ايکاروس را در آن لحظه نشان دهد، بلکه احساسات او را نيز به تصوير بکشد. گاهي وقت ها نويسنده چنين تصويري را در ذهن دارد و تنها بايد قادر باشد که آن را به بهترين شکل ممکن بيان کند. گاهي اوقات هم نويسنده با بازگشت به داستان اصلي و يا تحقيقات بيشتر به اوج دست مي يابد. گاهي وقت ها هم پيش مي آيد که نويسنده تا زمان نوشتن طرح داستان و يا حتي اولين پيش نويس به نقطه اوج نمي رسد. همان طور که هر نويسنده حرفه اي مي داند، روش نوشتن در هر موضوعي مي تواند کاملاً متفاوت از نوشته ديگر باشد و اين طور نيست که يک روش براي هر نوشته اي جواب بدهد. خيال پردازي ها و تصورات بسيار رازآميز عمل مي کنند. داستان ددالوس و ايکاروس از نوع اسطوره هاي تراژيک است، اما به هيچ عنوان به اين معنا نيست که فيلمنامه اي هم که قرار است نوشته شود بايد تراژيک باشد. اتفاقاً برعکس، اگر قرار است که بينندگان با شخصيت محکوم به فنايي نظير ايکاروس همذات پنداري کنند، بايد نسبت به احساسات و عقايد ايکاروس حس همدردي و دلسوزي داشته باشند تا از اين طريق از ميل قلبي او آگاه گردند. در پروژه ما که قرار است نقطه اوج داستان جايي باشد که ايکاروس فريادهاي پدرش را ناديده مي گيرد و به راهش به سمت خورشيد ادامه مي دهد، نياز به تصاويري داريم که شگفتي اين پرواز و شکوه چرخ زدن و بالا و پايين آمدن همانند يک مرغ دريايي را نشان دهد. براي پاسخ به قسمت اول پرسش هفت، نقطه اوج جايي است که يک رشته تصاوير از چرخش و بالا و پايين پرواز کردن ايکاروس نشان داده شود. در مورد پايان داستان چطور؟ به سبب اين که مرگ، آخرين راه فرار از زندگي است، مي توانيم بگوييم که ايکاروس به کنش نمايشي خود دست پيدا کرده است و اين کنش، فراري دادن پدر از زندان به هر ترتيبي است. اما به چه قيمتي؟ براي پايان دادن به اين داستان مي توان از دو تصوير متفاوت استفاده کرد، تصويري که وحشت ايکاروس را در حين سقوط درون دريا نشان مي دهد و تصوير ديگر که مي تواند بي تفاوتي دنيا را هنگام سقوط او نشان دهد: خورشيد سوزان، درياي آرام، آسمن بي ابر و زميني که کشاورزان روي آن مشغول کار خود هستند (اين مورد دوم توسط پيتر بروگل با نام سقوط ايکاروس نقاشي شده است.) در اين حالت آخرين نماي فيلم را تصور مي کنيم که ايکاروس در دريا سقوط مي کند و با حرکتي آهسته در آب فرو مي رود. پيدا کردن ساختار   در فيلم هاي داستاني بلند، زمان براي پيش بردن داستان اصلي و همچنين داستان هاي فرعي وجود دارد، اما در اکثر فيلم هاي کوتاه داستاني، زمان تنها براي پيشبرد خط اصلي داستان موجود است. از آنجايي که حوادثي براي قهرمان داستان رخ مي دهد اهميت دارند، ببيننده هر چه زودتر درگير آن حوادث بشود، بهتر خواهد بود. ضروري است که شخصيت اصلي در نيمه راه مسير زندگي اش ديده شود. در هر حال کنش نمايشي اصلي بايد قبل از اتفاقي که قرار است در نقش کاتاليزور عمل کند، بيفتد. به طور اساسي، بسط اين عمل از طريق کشمکش ميان شخصيت ها از طريق رشته اي از موانع سخت، خط اصلي داستان يا طرح فيلمنامه فيلم کوتاه را تشکيل مي دهد. اگرچه ساختار سه پرده اي در فيلم بلند براي فيلمنامه نويسان فيلم هاي بلند بسيار مفيد است، اما براي فيلمنامه نويسان فيلم هاي کوتاه کارايي چنداني ندارد. اگرچه هميشه استثناهايي وجود دارد، اما بهتر است در طرح داستاني کوتاه به اتفاقات ساده و کم بپردازيم. تجربه به ما مي گويد که ساختاري که در پايين به آن اشاره خواهيم کرد، بسيار ساده تر و انعطاف پذيرتر براي نوشتن متن فيلم کوتاه خواهد بود. چه اين متن اقتباس باشد و چه اورجينال. به فيلمنامه کوتاه خود ساختار ببخشيد.   1. حرکت نمايشي اصلي داستان را تعيين کنيد و قهرمان داستان را در جايي از زندگي اش قرار دهيد که هنوز هيچ اتفاقي نيفتاده است و چيزي تغيير نکرده است. 2. کاتاليزور را مشخص کنيد. اين کاتاليزور مي تواند حادثه لطيفي مانند برخورد دو نگاه به هم باشد و يا حادثه اي دلخراش مانند تصادف رانندگي باشد. آن چه که بسيار مهم و اساسي است، اين است که حادثه اي که به عنوان کاتاليزور برمي گزينيم بايد چنان تأثيرگذار باشد که زندگي قهرمان داستان و به دنبال آن کنش نمايشي اصلي را تحت شعاع قرار دهد. 3. کنش نمايشي را از طريق موانعي که بر سر راه قهرمان داستان براي رسيدن به هدفش قرار مي دهيد، گسترش دهيد. به طور کلي، شدت اين حوادث بايد به گونه اي تنظيم گردد که هر لحظه بيشتر و بيشتر شود تا در نقطه اوج که هدف از کنش ها مشخص مي شود، به اوج خودشان برسند. 4. کنش را طوري حل و فصل کنيد تا مشخص شود قهرمان در به دست آوردن آن چه که مي خواهد در نهايت، پيروز مي شود يا شکست مي خورد. هميشه به ياد داشته باشيد که موفقيتي که قهرمان ظاهراً به آن دست يافته است، مي تواند نوعي شکست از کار درآيد (زماني که قهرمان آن چه را که تلاش کرده و به دست آورده است، ديگر نمي خواهد و دوست ندارد) و برعکس شکستي که قهرمان ظاهراً خورده است، مي تواند خود، نشاني از يپروزي باشد. (زماني که قهرمان چيز ديگري را به جاي آن چه که در ابتدا مي خواسته به دست آورده است). 5. فيلمنامه را با صحنه کوتاه به پايان برسانيد. يک نماي کوتاه که موقعيت قهرمان در آن نشان داده شود، کافي است. از جهتي، اولين و آخرين مرحله از مراحلي که در بالا آورديم، مي تواند يک نماي ساده از قهرمان باشد که او را قبل از کنش نمايشي اصلي، در جريان انجام کار او بار ديگر او را بعد از کنش نمايشي و پايان آن نشان دهد. پايان بندي فيلم آخرين نظر نويسنده و کارگردان درباره موضوع است و تصوير يا تصاوير نهايي که دوست دارند بينندگان ببينند در آن مي آيد. نوشتن طرح کلي داستان   در مصاحبه اي درباره ساختار يک فيلمنامه، ويليام گولدمن، نويسنده فيلمنامه فيلم هايي نظير بوچ کسيدي و ساندنس کيد، دونده ماراتون و تمامي مردان رئيس جمهور، مي گويد: « من خيلي روي اين مسئله که فيلمنامه چه مي تواند باشد فکر کردم و به چيزي جز اين نرسيدم که فيلمنامه نويسي مانند نجاري مي ماند. بنا کردن يک فرم ساختاري که در نهايت کارگردان و بازيگران بتوانند با آن کار کنند و تا زماني که آن فرم ساختاري حفظ شود، هر چيزي که بنويسم، درست و قابل اعتماد است.» يکي از ابزار ارزشمند و ضروري در ساختاربندي، طرح کلي داستان است که در آن هر مرحله به طور مختصر صحنه هاي فيلم را شرح مي دهد. صحنه هايي که به پيشبرد کنش کمک مي کنند. نوشتن طرح کلي داستان معمولاً با يادداشت هايي از مشاهداتتان از شخصيت ها، اماکن، حوادث، چند تا ديالوگ و يا تصاويري آغاز مي شود که براي پروژه خود نياز داريد. زماني که ميان اين يادداشت ها ارتباطي يافتيد، حال مي توانيد سؤالاتي را که درباره آنها در بالا صحبت کرديم از خود بپرسيد. به خاطر داشته باشيد که براي خيلي ها بهترين شروع براي کار کردن روي ايده هايشان، در دست گرفتن يک قلم يا نشستن پشت کيبورد کامپيوتر است. در فيلمنامه کوتاه که در آن بايد ديالوگ ها را به حداقل برسانيم، يک طرح داستاني که داراي جزئيات بسياري است مي تواند در بعضي مواقع به عنوان اولين پيش نويس فيلمنامه به حساب آيد. دانشجوياني هستند که ترجيح مي دهند به سؤالات جواب دهند و مستقيم به سراغ پيش نويس بروند. اگر دومين روش انتخاب شماست، احتمالاً متوجه خواهيد شد که نوشتن يک طرح ساده براي اين پيش نويس مي تواند به شما در پيدا کردن مشکلاتي که احياناً در انگيزه و ساختار نوشته تان وجود دارد قبل از اين که به سراغ دومين پيش نويس برويد، کمک کند. مطمئناً آسان تر خواهد بود که اين مشکلات را زماني که تنها روي يک ورق به عنوان پيش نويس نوشته شده اند، دريابيد. وقتي به تمرين ها رسيديد، ذهنتان را آماده کنيد تا از يکي از اين راه ها براي انجام تکاليف استفاده کنيد و ببينيد که کدام يک براي شما آسان تر است و بيشتر جواب مي دهد. به خاطر اين که اولين مثال ما براي يک فيلم بسيار کوتاه انيميشن طرح ريزي شده است و استوري بورد براي يک انيميشن بسيار مهم است در نتيجه از جزئيات نسبتاً زيادي در مقايسه با يک فيلم بلند برخوردار است. در اصل، هدف ما اين است که طرحي را به شما ارائه دهيم که بتواند به عنوان اولين پيش نويس متن در نظر گرفته شود. طرح کلي داستان براي «پرواز ايکاروس»   1. روز. ددالوس و ايکاروس در اتاقي در بالاي برجي بلند زنداني شده اند. ايکاروس از پشت نرده هاي زندان به آسمان و دريا نگاه مي کند. ددالوس پشت ميزي کهنه نشسته و نقشه فرار را طرح ريزي مي کند. او به ايکاروس که در روياهاي خود غرق شده است، نگاه مي کند و به او دستور مي دهد که اتاق را جارو کند. 2. شب. ددالوس روي تخت خوابيده است. ايکاروس به دوردست ها خيره شده است. ددالوس از خواب بيدار مي شود و ايکاروس را در حالي که در کنار پنجره زانو زده و به بيرون خيره شده است مي بيند و به او دستور مي دهد تا به سر جايش برگردد و بخوابد. 3. روز. ددالوس پشت ميز است و ايکاروس دم پنجره. از ديد ايکاروس مرغ هاي دريايي را مي بينيم که در آسمان مي چرخند. ايکاروس به تقليد از آنها آهسته بازوانش را باز مي کند و مي بندد. 4. روز. ايکاروس پرهاي به جا مانده از مرغ هاي ديايي را از کنار پنجره جمع مي کند و آنها را به دسته پرهايي که جمع کرده و در رختخوابش نگه داشته است، اضافه مي کند. ايکاروس به اين فکر مي کند که چطور مي تواند اين پرها را به بازوانش متصل کند. 5. شب. ددالوس پشت ميز نشسته و زير نور شمع کار مي کند. پشت او ايکاروس پرهايي را که جمع کرده است به بازوانش مي چسباند و دستانش را همانند پرواز يک پرنده بالا و پايين مي برد. ايکاروس با مشت به صندلي مي کوبد و ددالوس به او اخطار مي کند که دست از اين کار بردارد. ناگهان با خيره شده به دستان ايکاروس از جانش مي پرد و به سمت پرهاي روي بازوان ايکاروس مي رود تا آنها را لمس کند. ايکاروس عقب مي رود. از نقطه نظر او مي بينيم که ددالوس به سمت ميزش مي رود و با ناخن، از موم شمع کمي جدا مي کند و به دور انگشتانش مي پيچيد. 6. ايکاروس و ددالوس با يکديگر کار مي کنند. پرها را به وسيله موم به هم مي چسبانند تا يک ارميچر درست کنند. ددالوس با بي حوصلگي اشتباه هاي ايکاروس را اصلاح مي کند. 7. شب. کليد در قفل مي چرخد. ايکاروس و ددالوس به سرعت کارشان را زير يکي از تخت خواب ها پنهان مي کنند و ايکاروس روي تخت مي نشيند و پاهايش را آويزان مي کند تا آن چه که در زير پنهان کرده اند ديده نشود. در باز مي شود و زندانيان با غذا و شمع تازه داخل مي شود. آنها را داخل مي گذارد و مي رود. ايکاروس به سمت شمع مي رود و آن را روشن مي کند. 8. روز. ددالوس و ايکاروس به بال هاي آماده شده که بسيار بزرگ و زيبا هستند خيره شده اند. ددالوس به ايکاروس اخطار مي کند که هنگام پرواز در فاصله کمي در پشت او قرار گيرد و به هيچ عنوان زياد به خورشيد نزديک نشود، چرا که به طور قطع مومي که با آن بال هايشان را چسبانده اند آب خواهد شد. آنها به هم کمک مي کنند تا بال ها را به خودشان وصل کنند. ايکاروس مانند پدرش به دوردست ها که قرار است پرواز کنند خيره مي شود، سپس نفس عميقي مي کشد و به پرواز در مي آيد. 9. در فاصله اي دو پيکر را در حال پرواز مي بينيم. ددالوس رهبر است. ايکاروس بابت شعفي که از آزادي به دست آورده بالا و بالاتر مي رود و همين طور به خورشيد نزديک تر مي شود. ددالوس به عقب نگاهي مي اندازد و مي بينيد که چه اتفاقي در حال افتادن است. فرياد مي زند و از ايکاروس مي خواهد که برگردد. اما ايکاروس با شنيدن صداي پدر نه تنها اهميتي نمي دهد، بلکه به بالا رفتن خود ادامه مي دهد. با بالا گرفتن فريادهاي ددالوس، ايکاروس سرش را بالا مي گيرد و به بال هايش نگاهي مي اندازد و مي بيند که آنها در حال تغيير شکل دادن و ذوب شدن هستند. ايکاروس فرياد مي زند و از پدرش درخواست کمک مي کند. 10. نمايي فراخ از آسمان و ددالوس که به سرعت بال مي زند. تا پسر را نجات دهد. نمايي از ايکاروس، که به پايين سقوط مي کند. دوربين او را از زماني که در دريا سقوط مي کند دنبال مي کند. ايکاروس به آرامي در دريا فرو مي رود. اکثراً اتفاق مي افتد که تصويري ديگر به عنوان آخرين تصوير پس از اين که طرح کلي داستان را تمام کرديم، به ذهن مي رسد. 10 آ: نمايي فراخ، ددالوس بر فراز جايي که ايکاروس غرق شده است پرواز مي کند و مرتب نام او را صدا مي کند. اين نماي آخر ممکن است در فيلم به کار گرفته نشود، به اين دليل که ما شاهد رنج ددالوس براي از دست دادن ايکاروس هستيم و از قهرمان اصلي که ايکاروس است، تصويري نداريم. اما به هر حال بهتر است که اين نما را بگيريم و در اتاق تدوين درباره بودن يا نبودن آن تصميم گيري کنيم. منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار 1+100  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1202]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن