واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رگ به رگ شدگان با انواع سيب زميني ها آشنا شويد نويسنده: سيد احسان عمادي سيب زميني بودن با « بيکار و علاف بودن» هم عرض نيست. اتفاقا بر عکس، سيب زميني ها خيلي وقت هاا آن قدر مشغول و گرفتارند که وقت سر خاراندن هم ندارند. چه رسد به قرتي بازي هايي مثل شرکت در جلسات بحث و فحص. آنها گرچه در کارهايي که سراغي ازشان « نمي گيرند» مشترکند اما وجه ايجايي فعاليت هايشان ( چه اصطلاح خفني!) با هم متفاوت است؛ يعني کارهايي که « مي کنند» با هم فرق دارد؛ تا اين حد که مي شود به چند دسته مجزا و مشخص از هم تفکيک شان کرد. فرنگي موي آناناس يا تيفوسي و شلوار برمودا و بگي بينشان زيادپيدا مي شود. ماشين بازي، مهماني رفتن و پز موبايل و دوربين و آي پاد جديد را به اين و آن دادن از سالم ترين تفريحاتشان است. معمولا 11-10 صبح در دانشگاه آفتابي مي شوند، براي رفع خستگي به کلاس ها سر مي زنند و تا دم دماي غروب در « يوني» (مخفف University) مي پلکند. ناهار سلف؟ عمرا! خدا عمر با عزت به فست فودي ها بدهد. البته در حد « سر خط خبرها» در جريان اتفاقات روز هستند. اما از آن مهم تر اين است که امروز کي با کي به هم زده يا دوست شده يا با چه ماشيني آمده. با اين وجود به هنرمندان علاقه خاصي دارند. شک نکنيد اگر الناز شاکردوست يا حسام نواب صفوي به دانشگاه بيايند، حتما جزو حاضرين در سالن هستند. جمله کليدي: « بروبچز! امشب تيريپ چيه؟» کلاسي گاهي از آنها به عنوان « بچه مثبت» نيز ياد مي کنند. به طور جدي و مستمر در صف مقدم کليه کلاس ها حاضر مي شوند و تا با چشم خود اطلاعيه آموزش دانشگاه مبني بر تعطيلي کلاس ها را نبينند، از اين رسالت خطير شانه خالي نمي کنند. براي مشاهده اين موجودات، غير از سر کلاس، سلف يا خوابگاه بايد در اتاق مطالعه يا کتابخانه به جست و جو پرداخت. حضور در گروه هاي دانشجويي، بحث هاي سياسي- فرهنگي، نمايش فيلم ها، جلسات پرسش و پاسخ و ... ذنب لا يغفري مي دانند که منجر به اتلاف وقت يا خداي ناکرده فساد و انحطاط انسان مي شود. سيب زميني ها کلاسي خود به دو گروه عمده تقسيم مي شوند؛ باهوش ها و خنگ ها. باهوش ها واحدهايشان را به موقع و با نمره خوب مي گذرانند و خنگ ها، نگون بخت هايي هستند که واحد افتاده و مشروطي کارنامه شان کمتر از غير سيب زميني ها نيست. جمله کليدي: « آدم مي ياد دانشگاه که درس بخون». خفته از نظر آنها جهان و کار جهان جمله هيچ بر هيچ است. ماهيت وجودي شان به طور دقيق بر کسي آشکار نيست. در نمونه هاي غني شده، از لحاظ ميزان ساعات خواب در شبانه روز با « کوآلا» رقابت مي کنند. در دانشگاه معمولا روي چمن ها رويت مي شوند؛ گاهي طالق باز و گاهي به پهلو. گونه هايي از آنها که با دهان باز مي خوابند « خطرناک» گزارش شده اند. غالبا سيگار از لبشان نمي افتد و گاهي سراغ مخدرات غير مجاز هم مي روند. به دودکش معروفند و درخوابگاه معمولا اتاق يک يا دو نفره مي گيرند. کسي نمي داند چطور و با چه انگيزه اي هر ترم دست به انتخاب واحد مي زنند. جمله کليدي: « داداش آتيش داري؟» ( تنها انگيزه اي که ممکن است به سخن گفتنشان وادارد) بابا - مامان بزرگ از گهواره تا گور دانش بجوي. جزو سر جهازي هاي دانشگاه محسوب مي شوند. از ازل بوده اند و تا ابد خواهند بود. در بيشتر کلاس ها رويت مي شوند اما سلف هيچ گاه از برنامه شان حذف نمي شود. چنان که بعضي معتقدند تنها براي ناهار به دانشگاه مي آيند. دورنماي تحصيلي شان تنها با « اصل بقاي واحد» قابل تفسير است. به اين معنا که تعداد واحد باقيمانده شان تا فارغ التحصيلي در ابتداي هر ترم عدد ثابتي است. براي مشاوره تحصيلي چندان نمي توان رويشان حساب کرد چرا که بعضي دستاوردهاي علمي زمان آنها، امروز از حيّز انتفاع ساقط شده است. همسر، فرزند و حتي نوه دارند. وزارت علوم در تلاش است گونه هايي از ايشان را به عنوان « فسيل هاي کمياب» در يونسکو به ثبت برساند. جمله کليدي: کلا باکسي حرف نمي زنند که جمله اي داشته باشند. مشغول به مدرک دانشگاهي بيش از سواد و معلوماتش احتياج دارند و فقط در اين حد که واحدها بدون مشروطي پاس شود در محيط حضور به هم مي رسانند. عوضش بيرون به پاور کردن پول مشغولند؛ از طريق تدريس خصوصي، بازاريابي، بيزنس (!) يا هر کار ديگري. بين آنها و رفيق چارلي در « عصر جديد» که استاد را به شکل مرغ مي ديد شباهت هايي يافت شده است. از هر فرصتي براي پرزنت کارشان درحضور ديگران استفاده مي کنند. از نظرشان کارهاي غير سيب زميني ها، « سوسول بازي»،« بچه بازي» يا « دل خوش کنک» تلقي مي شود. نمونه هاي ساده تر، تنبل تر و « بي دست و پا» تر اين گروه، خوراک خوبي براي فعاليت هاي « نتورک مارکتينگ» و گلد کوئستي ها هستند. جمله کليدي: « فکر نون کن که خربزه آبه». عاشق به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت/ نشان از قامت رعنا ته وينم. عاقبت پرونده هسته اي، پذيرفته نشدن هيچ کدام از فيلم هاي ايران در جشنواره کن، اعتراض به کيفيت بد غذاهاي سلف، تاثير طرح امنيت اجتماعي بر سلامت اخلاقي جامعه، چالش هاي فلسفي هابرماس و رورتي و ... چه اهميتي دارد وقتي عشق در دل ماند و يار از دست رفت؟ تنها هم و غم اين عزيزان گرفتن جواب مثبت از محبوب است و جهان و مافيا ( و حتي مافيا) برايشان اهميتي ندارد. البته گوشه چشمي به ادبيات دارند؛ در اين حد که شعر و بيت عاشقانه اي در خور احوال پيدا کنند و موقع پس دادن جزوه به همراه شماره تلفن در صفحاتش جا بگذارند؛ بو که قبول افتد و در نظر آيد. جمله کليدي: « فک مي کني آخرش منيژه/ بيژن زن من مي شه؟ منو مي گيره؟» زغالي روح حاکم بر رفتارشان کم و بيش به احوالات « آقاي گوجه» در « بنر» شبيه است؛ همان سنجابي که هميشه با همه چيز مخالف بود. در دانشگاه زندگي عادي خود را پي مي گيرند و آسه مي روند و آسه مي آيند و معتقدند که سکوت و آرامشش از موضع فعال و آگاهانه است نه منفعلانه. ظاهري بسيار عميق و پخته دارند. در واقع از فرط ماندن در تنور، « سوخته و زغالي» شده اند. اصولا با هر گونه کنشگري در عرصه فرهنگ،- اجتماع و هر عرصه ديگري به شدت مخالفند. چرا که « آخرش که چي؟ مردم ما که نمي فهمن. لياقت ندارن. ما نباس بازيچه بقيه شيم. تو چقدر ساده اي! اينا همش نقشه است. برو فلون کتاب و فلون کتاب رو بخون؛ ببين اين بحثا از کجا شروع شد». معادلات و روابط حاکم بر جهان را غير قابل درک و فهم و حدس مي دانند. جمله کليدي: « شما نمي دونين پشت پرده چه خبره». ( البته خودشان هم نمي دانند) خارجي از همان سال اول، دچار سندروم حاد « اينجا کسي منو تحويل نمي گيره» يا « اينجا به درد من نمي خوره» مي شوند و به دانشگاه به عنوان آخرين مرحله قبل از خروج از کشور نگاه مي کنند. لزوما درسخوان و جدي و کلاس برو نيستند اما مي خواهند با هر چتر بازي اي که شده، تعداد مقاله هايشان را بيشتر و رزومه شان را پروپيمان تر کنند. از ترم چهارم- پنجم، ديگر مي افتند دنبال آيلتس و تافل و GRE. بالا و پايين شدن رقم وثيقه موردنياز براي پشت سر گذاشتن سد نظام وظيفه براياشن مهم تر است تا جروبحث سر کلاس هاي داستان خواني . اين را همان وقتي که در فرودگاه فرنگ، لپ تاپ شان را باز مي کنند و لوکيشن فيس بوک شان را به Kharej تغيير مي دهند، مي شود فهميد. جمله کليدي: « تافلت خوب شد؟» سيب زميني ها مي توانند چه سر و شکلي داشته باشند؟ دارو دسته پشندي ها نويسنده: زهرا صالحي زاده همان طور که آدم ها انواع دارند، سيب زميني ها هم انواع دارند. آدم هايي که سيب زميني هستند هم لابد انواع دارند! هر کدام از ما به چشمي سيب زميني ها را ديده ايم شايد سيب زميني تنوري اي که ما ديده ايم قد کوتاه، شکم گنده، بدقواره با موهاي چرب باشد اما اولين سيب زميني پشندي اي کهبه چشم شما مي ايد شکل ديگري باشد. به هر حال هر کسي از ظن خود شد يار من و ما هم اينجا همين کار را کرده ايم. سيب زميني ترشي از هر طرفش يک زائده زده بيرون! يک دستش موبايل است يک دستش کيف لپ تاپ، يک ام پي تري توي گوشش است و دوربين از گردنش آويزان است. يک هدفن موبايل در کنار يقه اش تعبيه شده و آخرين مدل آيپاد را هم تازه از فرمنگ برايش فرستاده اند ولي درجواب سؤال هايي مثل اينها: « چرا براي فايل هايت فولدر درست نمي کني؟ چرا توي تاريکي فلش دوربينت را کار نمي اندازي؟ يا اصلا چرا صداي ام پي تري ات را کم نمي کني؟!» همه اش يک چيز مي گويد: ها؟ سيب زميني تنوري قد کوتاه، شکم گنده، بد قواره با موهاي چرب و کمي خال توي صورت. اين نوع سيب زميني بر خلاف قيافه و سر و وضعش خوشمزه ترين نوع سيب زميني است و در واقع عجيب و غريب، ممکن است حسابي سرحالتان بياورد، البته همنشيني بيش از حدش هم فشار خون تان را بالا مي برد. فرق سيب زميني تنوري با سيب زميني هاي ديگر اين است که مثلا او وقتي اخباري درباره يک عالمه آدم مي شنود که در آتش سوخته اند و همه را هم مي بيند که غصه دار جلوي تلويزيون نشسته اند يکهو بر مي گردد خيلي طبيعي بهتان مي گويد امشب مياي خونمون بزن و بکوب؟ ولي سيب زميني هاي ديگر يکهو بر نمي گردند يک چنين چيزهايي بگويند. آرام آرام بر مي گردند اين را مي گويند! سيب زميني پخته سر و وضع و قيافه اش مثل سيب زميني تنوري است. اما فرق عمده اش با تنوري ها اين است که آدم را خيلي زود سير مي کند! اگر درس خوانيد و هدف دار و از سال اول ليسانس براي ارشد برنامه داريد و دوران دانشجويي تان را در خوابگاه سر مي کنيد، پيشنهاد اکيد مي کنيم با اين نوع سيب زميني ها هم اتاق شويد. البته کارتان زياد مي شود چون کسي باهاتان همکاري نمي کند اما مي ارزد چون هميشه دور و برتان سکوت است و مي توانيد راحت درس بخوانيد، تضمين مي دهيم در همه 4 سال به جز غذاخوردن حضور سيب زميني پخته را احساس نکنيد. سيب زميني پشندي سيب زميني پشندي يک چيزي در مايه هاي يک بچه درسخوان لاغر ريزه ميزه عينک شيشه مستطيلي است. که خيلي تند راه مي رود و کيف سامسونت مشکي اش هيچ وقت ازش جدا نمي شود. او زندگي تنها و مشکوکي دارد و هميشه قبل از اينکه جايي ديده شود ناپديد مي شود سيب زميني پشندي ها با همه سيب زميني بودنشان، خاص اند و ضرب المثل فلفل نبين چه ريزه بشکن ببين چه تيزه ! را به ياد آدم مي اندازند. چيپس و پنير سر و وضعش عالي است. يعني از جوراب تا کمربندش را از مغازه هاي مارک دار مي خرد و اگر در دور افتاده ترين شهر کشور هم زندگي کند و گذارش تصادفا به تهران بيفتد ( تصادفا يعني اينکه توي راه آهن به جاي اينکه قطار شهر دانشگاهش را سوار شود اشتباها قطار تهران را سوار شود!) فکر مي کنيد کلا تهراني است و اين يعني ظاهرا او خيلي امروزي است اما واقعيت اين است که درون چيپس و پنير ها يک سيب زميني است که 300-200 سال پيش ملکم خان به ايران وارد کرده! و اين تضاد هميشه آدم را دچار گمراهي مي کند. منبع: همشهري جوان، شماره 240
#اجتماعی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 454]