واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
افراط و تفریط در اقتصاد (1) نیات افراد منشأ تشکیل شاکله فردى است و در جامعه شاکله افراد شاکله اجتماع را شکل مى دهد. اگر شاکله اجتماع بر اساس قانونگذارى یا استمرار عادت محدود شود یا تغییر یابد عملاً نیات هم تغییر مى یابند. القاء یک فکر یا روش دفعتاً سبب جارى شدن آن نمى شود، بلکه ضامن مداومت یک فکر یا روش آن عرف و عادتى است که در جامعه ایجاد مى شود. لذا براى اینکه شاکله اجتماع تغییر یابد بایست روش صحیح را در عرف و عادت افراد نهادینه نمود. این موضوع دنباله بحث را به مبحث اخلاق و تربیت مى کشاند. تهذیب اخلاق از خُلق انسانى که ملکه اى است در وجود فرد و مسلّط است بر قواى او و افعال از آن ناشى مى شود، گفت وگو مى نماید. خُلق به دو قسم طبیعى غیر قابل تغییر و عادى که به عادت و ممارست تغییر مى یابد تقسیم مى شود. با اشاره به جزئیات قوا و صفات انسانى به بررسى اصول اخلاقى در اقتصاد اخلاق مى پردازیم که مى توانند نقش اساسى در اصلاح شاکله اجتماع داشته باشد. از لحاظ اقتصاد نئوکلاسیک انسان خوشحال انسانى است که مصرف بیشترى داشته باشد. و این موضوع مترادف این است که بشر تمام انرژى خود را صرف تولید و سپس مصرف کالا نماید. ولى اقتصاد اخلاق پارادایمى مطرح مى نماید که آیا بشر براى این هدف خلق شده است در دنباله مباحث به این موضوع اشاره مى شود که چنانچه آموزه هایى که از دین و مذهب در اقتصاد منبعث مى شود و اخلاق اقتصادى را تشکیل مى دهد مى تواند منجر به اصلاح شاکله اجتماع شود و بسیارى از مضار فعالیتهاى اقتصادى کاسته خواهد شد. و شره و خمود اقتصادى به اعتدال اقتصادى کشانده مى شود. طبیعت بشر آمیخته اى از توجهات به تن و توجهات روح است، برعکس حیوان که استعداد توجه به روح در او کمتر است و به شعور خود مشعر نیست انسان توانایى ادراک به ادراک خود را دارد و از لحاظ رفتارى این تمایز بزرگترین تفاوت را بین او و حیوان بوجود آورده است. یعنى حیوان مى داند چه باید کند اما انسان مى تواند بداند که چه باید بکند. لذا حیوان بطور غریزى تمام رویه ها و علوم لازم براى زندگیش در ذهن وى قرار داده شده است. ولى انسان در بدو تولد کاملاً جاهل است و باید با توانایى شعور خود پى به دانش و رویه هاى لازم براى زندگى ببرد. بر این اساس تکلیف بشر از سایر موجودات متفاوت است، حیوان به دلیل فوق احتیاج به تشریع ندارد و شریعت رفتارى وى قبلاً براى او مهیا و آماده و در او نهادینه شده و حیوان طبق آن به این شریعت عمل مى نماید. ولى بشر احتیاج به این دارد که رفتار خود را تنظیم و تدوین نماید. براى تدوین رفتار الا و لابد باید هدف معلوم باشد. در غیر این صورت نمى توان تشریع یا قانونگذارى نمود. هدف تشریع معمولاً منتج از کیفیت استنباط و ادراک قانونگذار است. اگر قانونگذارى یا تشریع توسط افراد جامعه صورت گیرد معمولاً هنجارهاى اجتماعى تشریع مى شوند. یعنى آنچه که مورد علاقه فرد و نتیجتاً عموم افراد و نتیجتاً جامعه مى باشد قانون مى شود. بشر خاکى معمولاً توجه به تمایلات تن دارد زیرا غریزه حیات خوددوستى و خودگرایى را به او آموخته، نتیجتاً قواى شهویه و غضبیه او آنچه که ملایم است جذب و منافر را دفع مى کند. پس آنچه که ملایم تن است و آنچه که مغایر تن است تشریع مى گردد و قانون مى شود. این تشریع با میزان توجه بشر به فکرت پایان بین او تغییر مى کند، هرآینه هرگاه عمر خود را در زوال بیند بُعد معنوى تشریع را بیشتر مى کند و هرگاه لذات جسمانى در او زیاد مى شود به گسترش خودیت خود مى پردازد. انبیا و اولیا و حکما الهى در تشخیص این که چه باید کرد تا افراط و تفریط منتفى شوند اقدام به وضع قوانین شریعت نمودند و در هر ازمنه اى بنا بر خصوصیات زمان و مکان اقدام به تأسیس یا امضاى قوانین نمودند که رفتار مردم جامعه را به تعادل کشانند. هر جا که مردم جوامع از این حد تعادل به افراط و تفریط کشیده شدند دچار آسیب گردیدند. مظاهر این آسیب در جمیع رفتارهاى انسانى افراد و جوامع قابل مشاهده است ولى موضوع ما در این مقوله افراط و تفریطى است که در اقتصاد آن را مشاهده مى کنیم. بشر عصرحاضر بنا بر مقتضیات تن خود اصل اصالت لذت را از هزاره هاى پیش هدف خود قرار داد. رسولان الهى همه سعى کردند این رفتار افراطى را به تعادل کشانند. کتب آسمانى اعم از قرآن و تورات و اناجیل و متون ادیان غیرابراهیمى در شرق و غرب زمین نیز همه دلالت بر مبارزه رسولان الهى با هنجارهاى جامعه دارد. هنجارها یا نُرمها از لحاظ جامعه شناسى به رفتار غالب و عمومى جامعه گفته مى شود و هنجارها موجب تعریف ارزش در جامعه مى شوند. اگر هنجار در جامعه، افراط در لذت گرایى باشد افراط کاران صحیح العمل شناخته مى شوند و اگر تفریط در زهد باشد تفریط کاران تقدیس مى شوند. جوامع بر اساس این هنجارها ارزشها را تعریف و شاکله اجتماع شکل مى گیرد. در تعریف نیت و شاکله مى فرمایند: در رفتار فرد نیت و شاکله اساس بروز رفتار است. نیت همان تصمیم فرد است. شاکله آن چیزى است که فکر فرد را شکل مى دهد. در تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده در تفسیر آیه «کُلّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ» آمده است: ««قُلْ کُلّ» بگو همه از خدا و افراد بندگان «یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ» برحسب شاکله خود عمل مى کنند، یعنى هر شاکله مشتمل بر نیّتى است و نیّت شکل دهنده حال انسان و مقام او و طبیعت اوست. یا به این معنى که هر کس عملش را بر نیّتش بنا مى کند و فعلیّت نفس او شاکله حال او و مقام اوست. بدانکه انسان برحسب فعلیّت بشریَّتش داراى یک نوع واحد است و بر او حدّى واحد است، ولى برحسب باطن بالقوّه انواع متباینى است و براى هر نوعى حدّى است غیر حدّ دیگر. پس آنگاه که بالفعل برحسب باطن نوعى مى شود، مثلاً وقتى انسان بالفعل یکى از درندگان، چهارپایان، شیاطین یا انسان که مشتمل بر انواع ملایکه است بشود هر وقت بخواهد عملى در صور عبادات و معاصى و مباحات انجام دهد آن صورت را پیش خود متمثل مى کند و به واسطه تمثّل آن صورت قصد به آن فعل مى نماید آنچه که بالفعل حقیقت آن عمل است به کمال وجود پیدا مى کند. و این صورت و این قصد نیّت فعل است، و او در حین عمل مشتمل برآن است و برمبناى او عمل قرار مى گیرد، مثلاً انسانى که خودپسند است یا ریاکار وقتى بخواهد نماز بخواند صورت آن را پیش خود متمثّل ساخته و به آن عمل قصد مى کند، به واسطه این صورت نفس خودش را زینت دهد برآنچه که گمان مى کند پیش مردم ممدوح است. پس نماز را انجام مى دهد که مشتمل بر نیَّت این مشاکله است و آن بالفعل آن است و آن نوع خودپسندى است مثلاً همانند طاووس. به عبارت دیگر عملش را بر اساس قصد خود قرار مى دهد و او قصد تزئین نفس خودش را دارد که شاکله حال او و فعلیّتش مى باشد. و چنین است شاکله حقّ اوّل تعالى شأنه اولاً و بالذّات صفات جمالیه او از رحمت، جود، احسان، عفو، صفح و غفران، پس عمل او در قصد اوّل جز همین نیست، ولکن گاهى برحسب قابلیّتها و با قصد ثانى و بالعرض قهر، غضب و انتقام مى شود. و معنا (ى آیه) این است که: به آنها بگو که خداوند بر شاکله رحمت و احسان عمل مى کند و شما نیز بر شاکله خود عمل مى کنید به نحوى که رحمت الهى را رضا یا غضب قرارمیدهد. «فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِیلاً» یعنى که همه بر شاکله خود عمل مى کنند، و شاکله از امور غیبیه باطنیه است و صورت عمل به آن معبر نیست، پس کسى که صورت عمل را اختیار مى کند ممکن است برحسب شاکله اختیار نشده باشد، بلکه مختار کسى است که خدا را اختیار مى کند. که همانا پروردگار شما برآن کس که راه یافته است داناترست. پس «فا» داخل بر چیزى شده که جانشین جزاى شرط مقدّر است خصوصاً بر تفسیر«الْإِنسَانِ» مذکور در قوله «وَ إِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ» و در ثانى این منافاتى با این تعمیم آیه به جمیع مواردى که صدق مى کند ندارد، همچنان که شأن جمیع آیات چنین است. چه مقصود بالذّات از ذکر خیرات على(ع) و از ذکر شرور دشمنان او بالتّبع با تعمیم آن به جمیع مواردى که صدق مى کند باشد.» نیات افراد در اجتماع در درون تک تک افراد است و شاکله فرد را تشکیل مى دهد و شاکله افراد جامعه شاکله اجتماع را شکل مى دهد که این شاکله اجتماع به نوعى همان هنجارهاست. اگر شاکله اجتماع بر اساس قانونگذارى محدود شود عملاً نیات هم تغییر مى یابند. این موضوع اساس روش اصلاح جامعه از طریق تقنین مى باشد. براى این کار باید شاکله جامعه را نسبت به مسائل مختلف اصلاح کرد. اصلاح این شاکله از طریق تربیت فردى نیز قابل حصول و انجام است. براى مثال اگر شاکله اجتماع به گونه اى تغییر یابد که انسان دوستى را به جاى خوددوستى جایگزین کند، نیت انسانها هم تغییر مى کند و رفتارها عوض مى شوند. روش تغییر شاکله از لحاظ علوم اجتماعى، وضع قوانین است. قوانین و احکام در ارتباط با اعمالى صورت مى گیرد که مستوجب جزا یا پاداش هستند. در حیطه خارج از احکام تشریعى بسیارى از موارد وجود دارد که اساس شاکله اجتماع را تشکیل داده ولى مد نظر قانونگذار نیست و آن اعمال مستوجب جزا یا پاداش هم نیست. این قبیل رفتار در حیطه اخلاق قرار مى گیرند. اخلاق شامل مجموعه اى از معیارها مى شود که سبب اعتدال در رفتار انسانها مى گردد. مسائلى که در حیطه اخلاق قرار مى گیرند با استقبال فرد از آنها قابلیت تحقق مى یابند و به حکم و الزام جارى نمى گردند. لذا براى قبول تعالیات اخلاقى فرد باید با رضایت خاطرآن را بپذیرد. مسلماً القاء یک فکر یا روش دفعتاً سبب جارى شدن آن نمى شود، بلکه همانطورى که مى فرمایند: «ضامن مداومت یک فکر یا روش آن عرف و عادتى است که در جامعه ایجاد مى شود.» لذا براى اینکه شاکله اجتماع تغییر یابد بایست تلاش نمود که با استفاده از آموزه هاى تربیتى روش صحیح را در عرف و عادت افراد نهادینه نمود. این موضوع دنباله بحث را به مبحث اخلاق و تربیت مى کشاند. «اخلاق» جمع «خُلق» و «خُلُق» است و در لغت به معناى سجیه، سرشت و صفات باطنى آمده است. در نظر علماى اخلاق، «خلق» سجیه و سرشتى است که در نفس ملکه شده است و افعال بدون نیاز به فکر و تامل با اتکا به این تخلق از فرد صادر مى شود. لذا گزاره اخلاقى را گزارهاى تعریف مى نمایند که مسندالیه آن، فعل ارادى اختیارى انسان، و مسند آن یکى از هفت مفهوم «خوب، بد، باید، نباید، ثواب، خطا و وظیفه» باشد. لذا چنانچه مسند افعال به سمت تعالى بشرى متوجه گردد افعال به همین سمت برمى گردد. لذا از این رو تربیت عامل مهم تعالى جامعه مى شود. تربیت مى تواند به ابناى بشر اضافاتى را متعلق گرداند. تربیت از ریشه ربو و از باب تفعیل و به معناى زیادت و فزونى و تربیت به معناى فراهم کردن زمینه اضافات پرورش است. الزامات تربیت وجود مربى است که فرموده اند: کسى که حکیمى او را راهنمایى نمى کند، هلاک مى شود. و اگر مربى ناآگاه باشد هم به خود یعنى مربّى و هم به مربّا هر دو آسیب مى رساند. بر این اساس است که امیرالمؤمنین (ع) مى فرماید: «لغزش دانشمند، مانند واژگونى کشتى است، هم غرق مى کند و هم غرق مى شود.» منبع:روزنامه ایران ادامه دارد... ارسال توسط کاربر محترم سایت : savin125125 /ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 409]