واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: عروج در خرداد/ يادي ازواپسين روزهاي زندگاني امام راحل(ره)
تهران-خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا): در بينش الهي امام خميني مرگ نقطه پايان زندگي نيست، بلكه آغازي است بر حيات جاودانه انسان، مرگ كوچ و رحلت آدمي است از حيات طبيعي به زندگي ابدي اخروي.از اين رو جلوه هايي كه در روزهاي پايان عمر طبيعي مردان خدا در رفتار و گفتارشان بروز مي كند، نمادي است از حقيقت وجودي آنان .
اين چنين است كه خاطرات اين ايام درس آموز سالكان طريق حقيقت است .
14 خرداد سال روز ارتحال بنيانگذار جمهوري اسلامي است. روزي كه هرگز از ياد و خاطره ايرانيان نخواهد رفت. روزي كه خميني كبير به ملكوت اعلا پيوست و شنيدن خبر ارتحال امام ميليون ها ايراني را داغدار و ماتم زده كرد.
در اين ايام كه ايام سوگواري امام راحل است و ملت ايران خود را براي برگزاري هر چه باشكوه ترمراسم سالگرد ارتحال امام راحل (ره ) آماده مي كند تا با آن حضرت و خلف صالح وي تجديد عهد و پيمان كند براي پاسداري از خون شهدا و حراست از دستاوردهاي انقلاب، يادآوري خاطرات ياران و منسوبان آن يار سفركرده، خود مرهمي بردل هاي داغدار و ماتم زده و نقبي به دوران گذشته است.
همسر گرامي حضرت امام (ره) مي گويد:" ما از جواني با هم بوديم و مدت شصت سال زندگي مشترك داشتيم ممكن بود كدورت هاي بزرگ يا كوچك از هم ديگر پيدا مي كرديم ، ولي به من مي گفتند: "از من راضي باش".
اين اواخر شايد يك هفته قبل از رحلت مجددا فرمودند: خانم از من راضي باش. من هم در جواب گفتم "خوب معلومه كه بعد از چندين سال زندگي مشترك من و شما از هم راضي هستيم" منهم قبلا از ايشان حلاليت خواسته بودم .مثلا هر گاه كسالت قلبي ايشان شدت مي گرفت طلب حلاليت مي كرديم. بالاخره او چون مرد بود بيشتر از من حلاليت مي خواست. مي گفت: از من راضي باش مرا حلال كن . خوب مردهاي قديم با مردهاي امروز خيلي فرق داشتند. اما من به ايشان مي گفتم اين حرف ها چيه ؟ شما مرا حلال كنيد شما بايد حلال كنيد."
حجه الاسلام "حاج سيد احمد خميني" فرزند امام (ره) در خاطره هاي خود از آن روزها گفته بودند: "روز آخر كه روز سيزدهم خرداد ماه بود دكترها ديگر مايوس شده بودند.آقاي دكتر فاضل و آقاي دكتر عارفي يك جا نشسته بودند، من رفتم پيششان گفتم چه خبر است؟ چرا اينطوري نشسته ايد و زانوي غم بغل كرديد؟ دكتر فاضل به من گفت: فلاني، آقا تا يكي دو ساعت ديگر بيشتر نمي توانند حرف بزنند . شما برو و هر چه مي خواهي از آقا بپرس.گفتم: خيلي خوب و رفتم در اتاق، ديدم صورت آقا نوراني شده و چهره ايشان گل انداخته و دارند نماز مي خوانند. آقا از شب پيش نماز مي خواندند .يعني از ساعت ده شب قبل از روز فوتشان نماز مي خواندند و آن شب ديگر آقاي انصاري ايشان را براي وضو مهيا نكرد. براي اينكه خودشان نگفتند وضو مي خواهم، چون از شب تا صبح بيدار بودند و نمازمي خواندند. آقا هيچ كار ديگري انجام نمي داندند، فقط نماز مي خواندند . من رفتم داخل اتاق ديدم دارند نماز مي خوانند. همان طور كه خوابيده بودند با آن فشار سرشان را بالا مي آوردند به عنوان ركوع و بعد دوباره براي سجود. من هرچه كردم با آقا حرف بزنم دلم نيامد آن فضاي معنوي را بر هم بزنم. بعد فقط كمي به ايشان نگاه كردم و از اتاق آمدم بيرون. ساعت 3 بعد از ظهر حال ايشان بد شد كه دستگاه ها شروع كرد به كار و ساعت ده شب هم ايشان فوت كردند."
"صديقه مصطفوي" دختر حضرت امام (ره) هم مي گويد: يك بار كه از ايشان سوال كردم حالتان چطور است آيا درد هم داريد؟ فرمودند: همه بدنم درد است . اما جز در پرس و جوي پزشكان و ابتدا به ساكن اظهار درد نمي كردند. گاهي كه صورتمان را نزديك ايشان مي برديم صداي ذكر و تسبيح ايشان را مي شنيديم گاهي كه چشم باز مي كردند اگر مورد خلافي را مي ديدند تذكر مي دادند مثلا يك بار به خواهر زاده ام آقا مسيح گفتند: تو چرا درس را تعطيل كرده اي؟ زود به قم برگرد. من در همه دوران تحصيل يك ساعت وقت درس را به كار ديگري نداده ام. يكبار شنيدم كه مي فرمود خدايا ديگر مرا بپذير. بزرگترين نگراني ايشان در آن ايام نماز بود پيوسته چشم باز مي كرد و وقت نماز را سوال مي كرد."
"فاطمه طباطبايي" عروس امام و همسر مرحوم حاج سيداحمد خميني نيز در باره بيماري امام مي گويد:" پزشكان مي گفتند مريضي ايشان خيلي درد دارد و پيدا هم بود. ولي هيچ ناراحتي، صدايي، ناله اي يك حرفي، يك اداي صوتي، بيانگر اين باشد كه اظهار ناراحتي بكنند وجود نداشت،فقط و فقط ناراحتي ايشان اين بود كه مبادا فضيلت اول وقت نماز را درك نكنند. سوالشان اين بود كه كي نماز مي شود؟ ظهر ، مغرب، نصف شب، حتي نماز شبشان را با آن حالت چشمان بسته مي خواندند. با حركات چشم و ابرو نماز مي خواندند. تمام نگراني ايشان جهت اداي همين فرائض شان بود و هيچ نگراني ديگر نداشتند.مطابق نظر پزشكان براي حضرت اما (س) درد زياد بود ولي ايشان آرامش داشتند. گرچه مسكن تزريق مي كردند. ولي ايشان ارتباطش با جاي ديگر بود و از جاي ديگر نيرو مي گرفتند. چون پزشكان مي گفتند اين عمل با اين سن و اين تحمل يك مقداري غيرعادي به نظر مي رسد."
"حاج سيد حسن خميني" نوه امام و فرزند مرحوم حاج سيد احمد خميني نيز در مورد لحظه رفتن امام به بيمارستان مي گوند: "وقتي اين ها جلوي در بيمارستان رسيدند و پدرم ايستاده بود، يك صحنه بسيار عاطفي بود. همان موقع كه امام داشتند، مي رفتند، ناگهان دست انداختند به گردن بابا و او را بوسيدند. بعد سر را انداختند پايين و رفتند داخل بيمارستان. آن لحظه واقعا يك لحظه خاصي بود. يعني همه ناگهان بهتشان زد. چون شنيديم كه مي گويند هر چه سن پسر بالاتر مي رود، پدر به گونه ديگري به او مي نگرد. در ماجراي حضرت علي اكبر هم حالات امام حسين(ع)را ذكر مي كنند. آنجا من احساس كردم كه آقا ديگر مي دانسته اند كه كار تمام است و ايشان رفتني است. آن لحظه عطوفت پدري بر ساير مسائل و حجبي كه از دكترها داشتند غلبه كرد."
"زهرا اشراقي" نوه امام خميني نقل مي كند:" از نكات برجسته اخلاقي حضرت امام صبر ايشان است، در تمام مسايل و مشكلات صبور بودند، از فوت فرزند ارشدشان مرحوم "حاج آقا مصطفي" گرفته تا ديگر مسايل كشور. روزي براي من نقل فرمودند صدمه اي كه من سر جمعه خونين مكه خوردم سر هيچ مساله اي نخوردم ولي با همه اين احوال صبور بودند. صبر در عبادتهاي سنگيني كه داشتند اما صبر عجيبي كه در افراد مختلف معمولا در كسي نمي توان مشاهده كرد ، صبر برآلام جسماني و امراض است. ما مي دانيم كه صبر امام در آلام جسماني به خاطر شوق به لقاءالله و وصل به محبوب بود. امام در حالي كه در راه عزيمت به بيمارستان جهت بستري شدن و عمل جراحي بودند، خطاب به ما فرمودند: "در اين سراشيبي كه من مي روم ديگر بر نمي گردم و هيچ راه بازگشتي وجود ندارد."
اشراقي افزود:" شاهد بر اين مدعا هم اذكاري بود كه در طول اقامت در بيمارستان بر زبانشان جاري بود . همواره نگران وقت نماز بودند و مدام مي پرسيدند: "وقت نماز شده است؟".
در اين گزارش، گوشه هايي از خاطره هاي منسوبان و نزديكان حضرت امام از دوران بيماري و بستري شدن در بيمارستان به نقل از كتاب " فصل صبر" از انتشارات موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني آورده شده است.
پژوهم-1732-9026
چهارشنبه 8 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 463]