واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: مسئول تنبيه علي كوچولو كيست
آسيبها- دكترمحمد حسني:
در خبرها آمده بود معلمي در خوزستان، دانشآموزان خود را با كابل تنبيه ميكند.
در يكي از موارد تنبيه، اين معلم در اثر ضربه شلاقي كه به نخاع گردن دانشآموزي وارد ميآورد او را به شدت مصدوم ميكند به گونهاي كه در يكي از بيمارستانهاي تهران بستري ميشود.
خبر بسيار تأسف آور و دردناك بود. ترديدي نيست كه اين عمل معلم از جنبههاي مختلف حقوقي، انساني، اخلاقي و تربيتي خطا و امري نابخشودني است چنين معلمي را ميتوان فاقد صلاحيت دانست كه به نابجا مسئوليت مهمي چون تربيت نوباوگان جامعه را بهعهده گرفته است يا بهعهدهاش گذاشتهاند.اما نكته درخور توجه اين است كه اين رويداد در كشور ما منحصر به فرد نيست و تنبيه كودكان درنظام تربيت رسمي و عمومي در بسياري از مدارس به اشكال گوناگون و در سطوح و ميزانهاي متفاوت ديده ميشود.
تنبيه كودكان و كودك آزاري چه در خانه و چه مدرسه اشكالي دارد كه شيوع آن عنايت جدي مسئولان را طلب ميكند. اين واقعيت زماني قابل تأمل ميشود كه بدانيم سالهاست، قوانين و دستورالعملها، تنبيه دانشآموزان را ممنوع كرده است. از اينرو اين پرسش پيش ميآيد كه: چرا باوجود منع قانوني، هنوز در مدارس كشورمان كودك آزاري در شكل وسيع آن مشاهده ميشود و به ويژه چرا هنوز در نظام آموزشي ما تنبيه بدني وجود دارد؟
شايد تحليل جامعه شناختي يا روانشناختي از شرايط معلمان و دغدغههاي آنان در ايران بتواند پرتوي بر اين سؤال بتاباند. وجود مشكلات فراوان معيشتي معلمان و كاهش منزلت اجتماعي آنان موجب بي توجهي به اصول تربيتي شده است و يا شايد در اين مورد بهخصوص بتوان با استفاده از مكانيزم رفتار دفاعي جابهجايي دستاويز توجيه گرانه را براي خشنونت معلم در كلاس فراهم كرد.
بهنظر ميرسد مشاهده كودكآزاري در مدارس در اشكال مختلف آن به ويژه درشكل تنبيه بدني، به طرز فكر و نگرش معلمان و بهطور كل كارگزاران نظام آموزشي نسبت به نقش خود درفرآيند تربيت برميگردد. اگرچه سالهاست ما براي منع تنبيه كودكان قانون تصويب كردهايم اما نگرشها، ديدگاهها و روندهاي تربيتي زمينهساز خشنونت در نظام آموزشي را از بين نبرده ايم و هنوز در لايه هاي پنهان شخصيتي كارگزاران و فرهنگ سازماني نظام آموزشي اقتدارگرايي مشاهده مي شود.
معلمان عموماً تصور مينمايند عامل اصلي يادگيري هستند و اراده آنان درعمل دانشآموزان براي حركت به سوي رشد و كمال، نقش بنيادي دارد و اراده دانشآموزان تابع بيچون و چراي آنان است. لذا محرك اساسي اراده دانش آموزان به سمت يادگيري محتواي برنامه، اراده معطوف به خير معلم است. ابزار و روش تحريك و به جنبش درآوردن اراده دانشآموزان متفاوت بوده و طيف وسيعي از روشهاي تشويق، تطميع تا تهديد و تنبيه را شامل ميشود. از اينرو معلم در جريان ياددهي رسمي در كلاس درس يكه بي رقيب بوده و درآن صحنه يكه تازي ميكند. دانشآموزان در جريان، منفعل بوده و پذيراي خواست و اراده معلم هستند.
به بيان ديگر دراين نگاه به فرايند تربيت، دركلاس، سنديت معلم است كه عامل پويش كمالجوي دانشآموز ميشود و گرنه دانشآموزان عليالاصول ميل به كمال ندارند و تابع هوا و هوسهاي آني و زودگذر خود هستند. آنها به سادگي در نشيب مسير حركت استكمالي و تعالي جويانه به جاي فراز آمدن، سرازير ميشوند. به همين سبب در اين منظر معلم در برخي موارد( شايد هم بسياري موارد) در نقش تهديدگر ظاهر ميشود. چونان حاكمي مستبد اما مصلح اقدام به اصلاح ميكند. بر اين اساس روشهاي خشن در كلاس و مدرسه ضرورت مييابد و در واقع بروز و ظهور پيدا ميكند.
هر چند موانع قانوني ممكن بخشي از اين رفتارها را از بين ببرد. اين نگرش و ديدگاه نسبت به دانش آموز و بهطور كلي نگرش نسبت به انسان، نگرشي ضعيف و ناقص است چنين نگاهي را مي توان بدبينانه تفسير كرد؛ زيرا دانش آموزان را به سبب قرار گرفتن در سطوح پايين رشد، در تشخيص صواب و خير خويش عليالاصول ناتوان تلقي ميكند. بهنظر مي رسدچنين طرز فكري در بين كارگزاران نظام آموزشي به نحوي عميق و ريشه دار وجود دارد و منشأ رويكرد اقتدارگرايي در نظام آموزشي است. رصد نظام آموزشي از اين منظر نشان ميدهد كه نظام آموزشي به ويژه در محيط يادگيري و حتي سازماني به شدت به كاربرد اصل اقتدار و سنديت متمايل است در حالي كه اصل آزادي يا حريت كمتر مورد عنايت است. به همين دليل انعطاف ناپذيري و تمركز شديد بر آن حاكم است.
در لايههاي عميقتر اين تحليل بايد گفت كه سنديت برنامههاي درسي مكمل اين جريان اقتدارگرايانه معلم است. برنامه درسي خود تحميلگر وخشن است و فراتر از هر منبع اقتدار، اراده خود را به معلم و مدير مدرسه تحميل ميكند. حاكميت بيچون و چراي برنامه به همراه بستر فرهنگي جامعه زمينهساز خشونت پنهان در نظام آموزشي است. در كنار اين عوامل، نظام ارزشيابي تحصيلي، قواعد ارتقاي تحصيلي و نحوه تصميمگيري درباره آن، روشهاي تدريس، مديريت مدرسه و حتي فضاي كالبدي مدرسه تحتتأثير اين رويكرد اقتدارگرا هستند.
نظام ارزشيابي تحصيلي دانشآموزان را به رقابتي جانكاه براي كسب نمره (موفقيت) وا ميدارد اين نظام فشاري سنگين را بر دانشآموز، معلم، مدير و والدين نيز وارد ميسازد تا به هر طريقي كه شده دانشآموزانشان نمره بالاتري به دست آورند. با خشونت تمام نمره امتحان پاياني بدون ملاحظه هر عامل ديگر( در پيشرفت تحصيلي و يادگيري ) را ملاك اصلي ارتقاء تلقي ميكند. روشهاي تدريس عمدتاً روشهاي انفعالي و يك سويه هستند كه معلم را بهعنوان انتقال دهنده اطلاعات تعريف ميكند.
خشونت پنهان در نظام مديريت مدرسه نيز ديده ميشود و دانشآموزان در شيوه مديريت جاي كمتري دارند. آنان منفعلانه به مدرسه وارد و سپس خارج ميشوند، مفهوم مشاركت در اين فضا كاملا رنگ باخته است. فضاي كالبدي مدرسه، آرايش ميز و دكوراسيون فضاي كلاس همه و همه به گونهاي خشن و نامتناسب با ذات و ماهيت فرايند تربيت است.
كه چنين است.در مديريت كلان نيز اقتدار گرايي جلوه ممتازي دارد. از اين روست كه ميبينيم گهگاه در نقاط مختلف نظام آموزشي اين دمل چركي پنهان سر باز ميكند و خشونت پنهان آشكار ميگردد.به همين سبب علي كوچولورا نه معلمش بلكه مدرسهاش، برنامهاش، نظام آموزشياش، جامعهاش تنبيه كرد و به يك كلام همه ما تنبيهش كرديم و همه دراين خطا شريكيم. شريك!!
تاريخ درج: 8 خرداد 1387 ساعت 10:43 تاريخ تاييد: 8 خرداد 1387 ساعت 14:03 تاريخ به روز رساني: 8 خرداد 1387 ساعت 13:56
چهارشنبه 8 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 374]