واضح آرشیو وب فارسی:برنا نيوز: از مشروبه تا مشروطه.../ ايران مي شود مثل جاپون!
مأمور گفته دارد مشروبه مي شود مملكت. پرسيديم مشروبه ديگر چه زهر ماري است؟ گفت: يعني اينكه مملكت ايران هم مي شود مثل مملكت جاپون!... اصلا گيريم كه عدالت خانه ساختند، آن وقت آن جماعت عمله آنجا بايد مگس بپرانند از زور بيكاري كه. الحمدلله نه ظلمي مانده، نه جوري...مشروبه يعني اينكه توي مملكت قانون باشد. يعني اينكه همه از رعيت تا حاكم جلوي قانون جواب پس بدهند. گفتم قانون چيست؟ گفت: قانون يك چيزي است كه مثلا تو نعل اين اسب را نمي تواني وارونه بزني...
باشگاه جواني برنا/ عبدالله مقدمي- يك مأمور از مركز آمده بود، حرف هاي غريبي مي زد. گفتيم جلوي رعيت بروز ندهد. داد! مرد كه تا پيدايش كنيم و بدانيم چه مي گويد، مغضوب را گرفته، دست بسته برد و مرغ از قفس پريد! گفتيم كسي بيايد كه با اين مرد دمخور شده است، آهنگر را آوردند. از قرار نعل اسبش كنده شده بود آهنگر درستش كرده عين روز اول. البته اين ها را خودش مي گفت پدر سوخته ارواح خيكش! هي هلدرم بلردم مي كرد، جانمان در آمد تا از زير زبان صاحب مرده اش حرف بكشيم.
مي گفت مأمور گفته دارد مشروبه مي شود مملكت. پرسيديم مشروبه ديگر چه زهر ماري است؟ گفت: يعني اينكه مملكت ايران هم مي شود مثل مملكت جاپون!
داشتيم ديوانه مي شديم داد زديم: اي مردك نفهم! تو خودت نمي داني جاپون ديگر چه خراب شده اي است؟
گفت: نه والله ما كه از اين خير آبادمان بيرون نرفته ايم تا حالا. اما يارو مي گفت: جاپون يك مملكت هست كه جماعت رعيت و شاهش يك غيرت زيادي كرده و روس را از مملكتشان بيرون ريخته اند!
فرموديم: عجب! اي خراب بشود اين خيرآباد كه از كل ارث شاه بابايمان اين خراب شده به ما رسيد. غضب كرديم. خواستيم بدهيم همانجا لبهايش را ببرند تا براي هميشه آن دندان هاي صاحب مرده اش معلوم باشد. گفتيم گذشت كنيم بلكه بيشتر بگويد: يك "زهر مار احمق!" بيشتر نگفتيم.
گفت: مأمور گفته از قرار در تهران علما با جماعتي از رعيت توي شاه عبدالعظيم بست نشسته اند كه ما عدالت خانه مي خواهيم. مانده ايم سفيل و سرگردان. گفتيم مگر نعوذبالله، با پادشاهي قدر قدرت همايوني، فيل افكن شير اوژن، عادلِ اسلام پناه، الخاقان بن خاقان مظفر الدين شاه توي مملكت ظلم هست كه عدالت خانه بخواهند؟ اين ديگر چه قسم درخواستي است؟ اصلا گيريم كه عدالت خانه ساختند، آن وقت آن جماعت عمله آنجا بايد مگس بپرانند از زور بيكاري كه. الحمدلله نه ظلمي مانده، نه جوري. تغير كرديم آب سردمان دادند، آرام شديم.
مرد كه آهنگر، دوباره خنديد. ديديم نمي شود آرام نشست. خواستيم برويم يك سيلي آبدار بخوابانيم توي گوشش كه خودش فهميد قضيه از چه قرار است و ادامه داد قربان! من هم همين را به مأمور گفتم، گفت علما گفته اند: شما بسازيد براي محكم كاري بسازيد، خلاصه علما را كه به تهران آوردند، يكباره نمي دانم چه شد كه همه گفتند: اصلا عدالت خانه كه هيچ، مشروبه مي خواهيم. حالا كي به اين ها مشروبه را گفته كه چيست و از كجا اخبار مملكت جاپون بهشان رسيد و چطوري فهميدند كه مشروبه بگيرند تهران مي شود مثل بهشت برين. ما كه نمي دانيم خدا مي داند. خلاصه جماعت دعاگو و عريضه به دست رفتند خدمت پادشاه. پادشاه آنجا فرمودند كه فلاني ها! يعني اگر ما مشروبه بگيريم، تهران مي شود مثل لندن و پاريس؟ گفتند بله و بلكه هم بهتر! فرمودند چه خوب بدهيد امضا مي كنيم! توشيح فرموده فرمان مشروبه را از خودشان صادر فرمودند! رعيت هم در شوارع مشغول شادماني و سور و سات شيريني و شربت دادند. از جيب خودشان! خلاصه الان چند روزي است توي تهران دارند همين طوري مجاني شيريني مي دهند و شربت!
گفتيم : ديگر از مشروبه چيزي نگفت؟ اين مشروبه را چطوري گرفتند؟ چه شكلي بوده؟
چرا قربان، پرسيدم گفت: مشروبه كه يك چيزي نيست كه بتواني دستت بگيري احمق بيسواد!
- ببخشيد، احمق بيسواد را به من گفت!- مشروبه يعني اينكه توي مملكت قانون باشد. يعني اينكه همه از رعيت تا حاكم جلوي قانون جواب پس بدهند. گفتم قانون چيست؟ گفت: قانون يك چيزي است كه مثلا تو نعل اين اسب را نمي تواني وارونه بزني. گفتم: خب همين حالا هم وارونه نمي زنم! گفت: نه! آن وقت ديگر اصلا نمي تواني بزني! حاكم شهرتان هم نمي تواند بگويد كه امروز همين طوري الكي بايد بيايي براي من مجاني كار كني و بروي. اگر نخواستي، نمي روي. وقتي مشروبه شد هيچ كس به هيچ كس ديگر نمي تواند زور بگويد!
برزخ شديم مرد كه را خواستيم بيرون كنيم، بدهيم يك سال ازش بيگاري بكشند كه خودش فهميد، گفت: البت ما كه گفتيم هر زهرماري هم بيايد اگر جناب حاكم از من كار بخواهند، با سر، انجامش مي دهم!
خوشمان آمد، گفتيم ادامه بدهد. گفت: راستي قربان! توي تهران الان دارند وكيل مي گيرند براي مجلس.
- مجلس؟
- بله قربان! يارو گفت. گفت كه همه مي توانند بروند مجلس وكيل رعيت بشوند آن وقت وكيل كه شدند از حق و حقوق رعيت دفاع مي كنند و خلاصه حكماً آدم هاي خيلي مهمي مي شوند از وزير هم معتبرتر!
- خوشمان آمد. بلكه اين طوري از شر اين خراب شده راحت بشويم. برويم تهران هم فال است هم تماشا!
به آهنگر گفتيم: همين الان مي روي توي شهر به همه مي گويي كه ما وكيل شما شديم.
- ببخشيد، جسارت است، ولي مامور گفت: بايد اهل شهر به وكيل رأي بدهند!
- اوه! چه غلط ها! اما حال عيب ندارد مي روي به جماعت مي گويي همه اهالي شهر اجازه دارند به ما رأي بدهند. زود رأي ها را جمع كن بياور. كار داريم مي خواهيم برويم تهران. راستي اگر اين كار را تا فردا تمام كني، ما هم اجازه مي دهيم مباشرمان باشي و بيايي تهران!
- قربان! لطف عالي مستدام! ولي من را از اين كار معاف كنيد. چون خود من هم مي خواهم بروم توي مجلس وكيل بشوم. آخر مأمور مي گفت: الان از شاهزاده تا بقال همه مي توانند وكيل بشوند.
غضب كرديم ولي نه از آن غضب ها، ايندفعه خيلي غيظ كرديم. گفتيم مردك را چوب حسابي بزنند، اموالش را مصادره كنند و همين امروز نفي بلدش كنند. خطرناك است اين پدرسوخته پررو براي شهر. فلان فلان شده همان طور كه داشتند بيرونش مي كردند، داد مي زد: مگر هر كي به هر كي است؟ مملكت قانون دارد، مشروبه دارد! آخر احمق بي سواد! تو چه مي داني مشروبه چيست؟
**
برويم زودتر بخوابيم. مي خواهيم فردا به محض اينكه به تهران رسيديم، يك سخنراني غرايي بكنيم. اندر فوايد مشروبه تا همه بدانند چه وكيلي هستيم براي خودمان!!
***
در باشگاه جواني برنا ثبت نام كنيد: [email protected]
چهارشنبه 8 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برنا نيوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]