واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: انديشه - سنديكا و خيانت
انديشه - سنديكا و خيانت
نادر فتورهچي: من به كوكاكولا معتادم/ جري روبينـ مانيفست هيپيزم
به هيچ روي نميتوان رخداد مي ۶۸ را از پسزمينهاش جدا كرد. همانطور كه اين امكان براي ناظران بيرونياي چون ما مهياست كه تبعاتاش را از آن مجزا بدانيم و از قضا اين تفكيك تنها هنري بوده است كه تحليلگران و آكادميسينهاي علوم انساني و شاخههاي بينرشتهاي جامعهشناسي و مطالعات فرهنگي از خود نشان دادهاند. حال آنكه تلاش براي تفكيك رخداد مي۶۸ از ريشههاي تئوريك چپنو و ناميدن آن به عنوان «شورش» جوانان و دانشجويان بر عليه جنگ در ويتنام يا عصيان عليه نظام آموزشي فرانسه و... تنها بخشي از كليت رخداد مي۶۸ را بازنمايي ميكند، آن هم به ميانجي نوعي تاريخنگاري ژورناليستي.
بيشك اين رخداد در بستر تاريخ چپ به نوعي «مايه آبروداري» بوده است. چپ در روايت مي۶۸، آن هم زماني كه هربرت ماكوزه به مثابه قطب تئوريك آن مطرح ميشود، بيش از آنكه ناظر به عصياني بر ضد ساختارهاي سياسي و اقتصادي جهان سرمايهداري فورديستي تلقي شود، واجد عينيتي از كنش مبتني بر نفي، ايجاد شكاف در سوژههاي برآمده از رخداد، تبديل شهروندان به مردمي كه فكر ميكنند، بالا آوردن از فرودادن امپراطوري استالين و به نوعي اعلام برائت از ماركسيسم «واقعاً موجودي» بود كه نوعي شهوت براي ورود به جنگ ستارگان، ايجاد اردوگاههاي كار اجباري در سيبري و خاطره تلخ پيمان ورشو، بازجويان «عاليجناب بريا» و... را نمايندگي ميكرد.
و از همين روست كه حزب كمونيست فرانسه هرگز حاضر به اعلام وفاداري به كنشگران جنبش مي۶۸ نشد و آن زمان كه خيابانهاي پاريس و كارتيهلاتن و نانتر خبر از تولد نسخهاي تازه نفس، با سيمايي تبريجويانه از تبار پدر معنوي (اتحاد جماهير شوروي)اش ميداد، «گردان سرخ پاريس» (تعبير دانيل كوهنبنديت از حزب كمونيست فرانسه) در حال رايزني با سران سنديكاهايي بود كه كارگرانشان وفاداري خود را به جنبش ابراز كرده بودند. سنديكاهايي كه سرانجام، با وساطت نمايندگان چپگراي پارلمان، از پيشنهاد دوگل مبني بر افزايش سه فرانك به حقوق روزانه، افزايش سه روز مرخصي ماهانه و كاهش زمان كار به پنج ساعت در روز، دچار چنان وسوسهاي شدند كه نه تنها پايان اعتصاب را اعلام كردند كه در سركوب خياباني وفاداران باقي مانده بر سنگفرشهاي پاريس، از گاردهاي ضد شورش ژنرال دوگل پيشي گرفتند. سنديكاها به جنبش خيانت كرده بودند. همان سنديكاهايي كه نسل جديدشان، امروزه به واسطه برپايي اعتصابهاي مكرر، تقريباً به يكي از جاذبههاي توريستي فرانسه تبديل شدهاند و مدام در برابر دوربينهاي دستي توريستهاي شرق دور درحاليكه كاميونهاي خود را به شكل بازي دومينو و به قصد انسداد بزرگراهها پارك كردهاند، لبخند ميزنند و مكدونالد ميجوند و همه ميدانند كه سلبريتي اعتصاب با پايان خوشي همراه است. نمايندگان دولت رفاه درحالي كه دستان رهبران اتحاديهها را به نشانه اخوت بالا ميبرند، از توافق سخن ميگويند. كارگران هم هورا ميكشند. توريستها هم عكس ميگيرند و در آكادمي هم تبارشناسي خلاقيتهاي هنري بهجامانده از پوسترها و شعارهاي سوژههاي مي۶۸ بيشترين مخاطب را دارد. و از قضا آنچه كه در خوانش و ناميدن رخداد مي ۶۸ ناديده گرفته ميشود، همان سويه تئوريكي است كه با وجدان معذب از تبديلشدن امپراطوري شوروي كمونيستي به پارتنر سرمايهداري ليبرال دموكراتيك غرب، و سازشكاري نهادينهشده سنديكا با كانون قدرت، به نوعي با رجوع دانشجويان به روايت جديدش از چپ درهم آميخته بود. چپي كه به ايده رهاييبخش بودن «كنش مبتني بر نفي» وفادار بود و با عينيتبخشيدن به آن وجهي درونماندگار از مفهوم رخداد را در زير سايه سنگين «سرمايهدارياي كه همهچيز را ميبلعد» به جاي گذاشت.
اكنون به نظر ميرسد كه با گذشت 40 سال از رخداد مي ۶۸، اكتفا به سلبريتيهاي به ارث مانده از آن، به مغلطه ميماند كه مبادا حفره اصلي ديده شود؛ اينكه سنديكا به رخداد خيانت كرد، هرچند كه گفتن اين حرف در اوايل ماه مي بيشك برايمان ناخوشايند خواهد بود.
چهارشنبه 8 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]