تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش، نابود كننده نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805554071




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آرشیو بخش طنز


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : آرشیو بخش طنز شيوا24th April 2006, 01:38 AM:) غنچه ای که شکوفا نمی شود ، بهار را در خود احتکار کرده است. :) وقتی صدایم را بلند می کنم ، کمر سکوتم رگ به رگ می شود. :) یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو از کار برکنار می کنه. :) یکی از خوشحالی بال در میاره ، شکارچی شکارش می کنه. :) یکی حواسشو جمع می کنه ، می بره جای دیگه پهن می کنه. :) حواسم که پرت شد ، شیشه همسایه شکست. :) روی زبانم وازلین مالیدم تا زبانی چرب و نرم داشته باشم. :) به گلخانه رفتم تا یک بوته ی فراموشی بخرم. :) یک کدو تنبل خریدم و آنرا به کلاس تقویتی فرستادم. :) برای اینکه سر بسته حرف بزنم ، سرم را دستمال بستم. :) سبیل گذاشتم تا حرفها را زیر سیبیلی رد کنم. :) کفشم را در نمی آورم چون می ترسم کسی پا تو کفشم کند. :) کفشم را می تکانم تا ریگی به کفشم نباشد. :) برای اینکه از انسانیت بویی برده باشم انسانها را بو می کنم. :) از مرحله پرت شدم پایم شکست کاریکلماتورها از مهدی ساعی شيوا24th April 2006, 01:47 AMچراغ راهنما از بس كه چشمك زد، مژه هايش ريخت. تا دو كلمه حرف حساب زدم، چرتكه لبخند زد! وقتي بچه را از شير گرفتند، عاشق بستني شد. وقتي بهمن سقوط مي كنه، اسفند بالا مي ره! لامپ از ذوق روشن شدن سوخت. كاريكلماتورها از مصطفي گرامي شيوا24th April 2006, 02:04 AMدوستان شما هم كاريكلماتور بشيد خيلي ساده است . ;) از بس كه دلم براي ديگران سوخته ديكه ازش جز خاكستر چيزي نمونده . ;) دلم گرفته بود اما مامانم گفت به درد نمي خوره پسش بده . ;) دلم براش تنگ شده بود درز هاشو شكافتم حالا برام گشاد شده . ;) گذر زمان ويران گر خاطره هاست اما دارم با ويرانه هاش مجسمه درست ميكنم تا ابدي بشه اين كاريكلماتور ها از خودم بود بداهه گفتم . اما سوژه جالبيه حتما روش فكر ميكنم شماهم شركت كنيد . نترسيد خيلي راحته حتما شركت كنيد . اگه شده يه كاركلماتور بگيد اسمتون اينجا ثبت كنيد feriyal24th April 2006, 03:40 PMباغبان براي درختي كه در بهار سبز نشده بود بازو بند سياه بسته بود! شيوا24th April 2006, 06:34 PMغنچه ای که شکوفا نمی شود ، بهار را در خود احتکار کرده است. وقتی صدایم را بلند می کنم ، کمر سکوتم رگ به رگ می شود. یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو از کار برکنار می کنه. یکی از خوشحالی بال در میاره ، شکارچی شکارش می کنه.. یکی حواسشو جمع می کنه ، می بره جای دیگه پهن می كنه. روی زبانم وازلین مالیدم تا زبانی چرب و نرم داشته باشم . شيوا25th April 2006, 02:20 AMسكوت قشنگترين اوازيست كه تاكنون شنيده ام . چشمايت را ببند تا ببيني انچرا كه تاكنون نديده اي . در زير اب نفس كشيدن را تجربه كن . باغبان مشغول چيدن گلهاي است كه يك سال منتظر رويدنش بوده است . hamidrezatavakoly25th April 2006, 12:55 PMهیچ وقت یه دوست قدیمی رو ترک نکن چرا که عمرا بتونی کسی رو پیدا کنی که بتونه جای اونو بگیره شيوا25th April 2006, 12:56 PMHame Migan Adam Bayad Baraye ResidaN Be Eshghesh Az tamame 2nya Begzare .... Vali To Ke DONYAYE Mani Chetori Azat Begzaram همه ميگن ادم بايد براي رسيدن به عشق از تمام دنيا بگذره ....ولي تو تمام دنياي مني چطوري ازت بگذرم لطفا فارسي بنوس شيوا25th April 2006, 01:03 PMبه دست آوردن تجربه های بزرگ معمولا منجر به از دست دادن زندگی عادی می شود . هنر هیچ ربطی با اخلاق ندارد . اگر چنین نبود مردم این همه به هنر علاقه مند نمی شدند آدم های سر به ر حتما در چاله نخواهند افتاد ، اما هیچ گاه هم آسمان آبی را نخواهند دید . مشکل بسیاری از حکومت های جهان در این است که ضریب هوشی شان از ضریب هوشی مردم پایین تر است . روی آدم های منظم می شود حساب کرد ، اما نمی شود آنها را تحمل کرد . همیشه غمگینانه ترین لحظات را عزیزترین کسانمان به ما هدیه می کنند . hamidrezatavakoly25th April 2006, 01:04 PMاگر آدمی زندگی را دوست داشت در اغاز تولد نمی گریست شيوا25th April 2006, 01:05 PMاز دریا پرسیدن عشق چیست، گفت:خشکیدن........از گل پرسیدن عشق چیست، گفت:پرپر شدن........ از زمین پرسیدن عشق چیست، گفت: لرزیدن............. از آسمون پرسدین عشق چیست، گفت: باریدن..........از انسان پرسیدن عشق چیست،ناگهان ندایی از درونش گفت:جدایی باين واقعا موافق هستم . hamidrezatavakoly25th April 2006, 01:07 PMلحظات را طی کردیم تا به خوشبختی رسیدیم،اما وقتی رسیدیم فهمیدیم خوشبختی همان لحظات بود Rudsar25th April 2006, 07:02 PMوقتي كه بود از او «نان» مي‌بردند، وقتي كه رفت از او «نام» مي‌بردند... feriyal25th April 2006, 10:10 PMاز دریا پرسیدن عشق چیست، گفت:خشکیدن........از گل پرسیدن عشق چیست، گفت:پرپر شدن........ از زمین پرسیدن عشق چیست، گفت: لرزیدن............. از آسمون پرسدین عشق چیست، گفت: باریدن..........از انسان پرسیدن عشق چیست،ناگهان ندایی از درونش گفت:جدایی اين كه كاريكلماتور نيست؟ شيوا26th April 2006, 12:56 AMکفشم را در نمی آورم چون می ترسم کسی پا تو کفشم کند کسانی که راه حل هایی برای مشکلات بشریت عرضه می کنند معمولا از حل مشکلات کوچکشان عاجزند . حیف که گرسنگی شکم با کلمات شیرین برطرف نمی شود . sorayya3rd June 2006, 08:02 PM• عصای پیر، بر پیرمرد تکیه زده بود و پیرمرد او را می برد. • سنگ آسیاب دلتنگ بود و الاغ او را به گردش برد. • اسب رام بود و نجیب، تا زمانیکه چشمانش را بسته بودند. • آب سرافکنده بود اما غورباقه ها ابوعطا می خواندند. • جغد عینک افتابی زد و به تماشای روز نشست. • شب از تاریکی می ترسید و به دامان صبح پناه برد. • عنکبوت کنج اتاق نشسته بود و تار می زد. • کودک زمین خورد و به جرم زمین خواری! دستگیر شد. • خورشید وقت رفتن خون می گریست. • نتیجه آزمایش "هپاتیت" ، "ایدز" و "اعتیاد" پشه مثبت بود! • در حالیکه تابستان در تب می سوخت پاییز رنگش پرید و زمستان موهایش سپید شد اما بهار می خواست جوانی کند! • فرصت چمدانش را جمع کرد و از دست رفت! • سرش بالای دار رفت و به نقش قالی نگاهی انداخت! • سیم تلگراف که پاره شد حروف روی زمین می ریخت! • گوشی را که برداشت به سر مجسمه یک گوش چسباند. • دل به دریا که زد، دلش تنگ شد! • حوصله اش داشت سر می رفت که زیرش را خاموش کرد! • مرغ تب داشت، وقتی روی تخم مرغها خوابید، به جای جوجه نیمرو در آمد. sorayya8th June 2006, 04:32 PM• بهار برای گل پرپر شده به زلالی شبنم اشک میریزد. • گلهای باغ با آواز باد بهاری می رقصند. • دود از هر نقطه ای که بلند شود به چشم آسمان می رود. • برنج و جو در یک زمین رشد و نمو می کنند. • به دشمنت نگو پایت کی خواب می رود. • برای زنده همیشه زندگی هست. • با باد بیا و با آب برو! KIA3rd July 2006, 04:14 PMقبرستان ترمينال مرده هاست. دو آيينه از ديدن يکديگر نفرت دارند. جهنم ساعت استراحتش را به بهشت مي رود. پروانه براي اينکه نسوزد شمع را فوت کرد. گياه توي گلدان شبها خواب باغچه را مي بيند. سرفه هاي آدم دلشکسته، صدای خرده شيشه مي دهد. .براي اينکه پير نشوي ، ساعتت را از کار بينداز. براي آنکه نفهمد که نمي فهمد ، خودش را به نفهمي زد. ماهي تنها جانوري است که به راستي دل به دريا مي زند. بيکاري هم خودش کاري است، افسوس که مرخصي و تعطيلي ندارد. گداي فرزانه اي گفته است : گدايي کن تا محتاج ديگران نشوي. چه کسي گفته است که دو خط موازي به يکديگر نمي رسند؟ مگر آخرش را ديده است؟؟ کاریکلماتورها از مهدی ساعی شیندخت KIA3rd July 2006, 04:15 PMطفلك ستاره خجالتي چشمكي زد و فرار كرد. زندگي ريسماني است كه از آن تا آنجا كه توان داري بالا مي‌روي. وقتي كه خورشيد مات و مبهوت به زيبايي ماه مي نگرد ، شب ميشود. زمستانها از بيني خورشيد قنديل نور آويزان ميشود . عشق و مرگ دو مفهومي هستند كه اولي انسان را به آسمان ها مي فرستد و دومي به زير زمين. اگر واحد پول شاخه نور بود ، بانكها چه نوراني مي شدند. در ميهماني شبانه‌ام، ماه ساقي، خودكارم پياله و كاغذم تا خرخره نور مي‌نوشد. KIA3rd July 2006, 04:16 PMیا در حال برنامه ریزی برای آینده هستیم یا برای گذشته تأسف می خوریم ؛ همه این اتفاقات در زمان حال می افتد و زمان حال از دست می رود . مشکل بسیاری از حکومت های جهان در این است که ضریب هوشی شان از ضریب هوشی مردم پایین تر است . کسانی که راه حل هایی برای مشکلات بشریت عرضه می کنند معمولا از حل مشکلات کوچکشان عاجزند . آدم های سر به زیر حتما در چاله نخواهند افتاد ، اما هیچ گاه هم آسمان آبی را نخواهند دید . هنر هیچ ربطی با اخلاق ندارد . اگر چنین نبود مردم این همه به هنر علاقه مند نمی شدند . از کسانی که احمقانه صادقند بیشتر بدم می آید تا کسانی که دروغ های قشنگ می گویند . وقتی با آدم های مشهور روبرو می شوم ، یقین می کنم که آدم های بزرگ شایعه اند. به دست آوردن تجربه های بزرگ معمولا منجر به از دست دادن زندگی عادی می شود . می گویند چرا دائما تغییر می کنی ، می گویم شما چرا دائما تغییر نمی کنید ؟ روی آدم های منظم می شود حساب کرد ، اما نمی شود آنها را تحمل کرد . من بعضی از دوستانم را از حقیقت بیشتر دوست دارم . متوسط بودن ؟! یا بزرگ باش یا بمیر ! از وبلاگ عشق, هنر, معماری شیندخت KIA3rd July 2006, 04:16 PMیا در حال برنامه ریزی برای آینده هستیم یا برای گذشته تأسف می خوریم ؛ همه این اتفاقات در زمان حال می افتد و زمان حال از دست می رود . مشکل بسیاری از حکومت های جهان در این است که ضریب هوشی شان از ضریب هوشی مردم پایین تر است . کسانی که راه حل هایی برای مشکلات بشریت عرضه می کنند معمولا از حل مشکلات کوچکشان عاجزند . آدم های سر به زیر حتما در چاله نخواهند افتاد ، اما هیچ گاه هم آسمان آبی را نخواهند دید . هنر هیچ ربطی با اخلاق ندارد . اگر چنین نبود مردم این همه به هنر علاقه مند نمی شدند . از کسانی که احمقانه صادقند بیشتر بدم می آید تا کسانی که دروغ های قشنگ می گویند . وقتی با آدم های مشهور روبرو می شوم ، یقین می کنم که آدم های بزرگ شایعه اند. به دست آوردن تجربه های بزرگ معمولا منجر به از دست دادن زندگی عادی می شود . می گویند چرا دائما تغییر می کنی ، می گویم شما چرا دائما تغییر نمی کنید ؟ روی آدم های منظم می شود حساب کرد ، اما نمی شود آنها را تحمل کرد . من بعضی از دوستانم را از حقیقت بیشتر دوست دارم . متوسط بودن ؟! یا بزرگ باش یا بمیر ! از وبلاگ عشق, هنر, معماری شیندخت KIA3rd July 2006, 04:18 PMانسان ها ممکن است که با شادی به هم نزدیک شوند ولی با درد در هم فرو می روند . همیشه غمگینانه ترین لحظات را عزیزترین کسانمان به ما هدیه می کنند . در سفيدي چشمانت تمام رنگها را تجربه کردم ، تا به سياهي رسيدم. مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد. حیف که گرسنگی شکم با کلمات شیرین برطرف نمی شود . ننگ است که روشنايي ديدگان در ظلمات انديشه غرق شود. کاریکلماتورها از ست اسلامی شیندخت KIA3rd July 2006, 04:19 PMمهرباني را در کودکي يافتم که آبنباتش را به درياچه نمک انداخت تا شيرين شود انقدر براي غربت تک دانه موي سفيدم غصه خوردم که تمام موهايم سفيد شد بيچاره آن خروسي که با صداي ساعت شماطه دار از خواب برمي خيزد خوش به حال آن موجود راحتی ،که شیطان برایش درد دل می کند . سالهاست که کاممان را با حقیقت های تلخ شیرین می کنیم . زن شکسته ترين و خميده ترين ، ايستاده دنيا است ست اسلامی KIA3rd July 2006, 04:26 PMاگر درخت نبود، هيچ‌کس نمی‌توانست چوب لای چرخ ديگری بگذارد. بيدمجنون، بهترين چوبه‌دار برای شکست‌خورده در عشق است عاشق دلشکسته، هميشه زير درخت بيدمجنون می‌نشيند. درودگر عاشق‌پيشه، دنبال درخت بيدمجنون می‌گردد. بهترين زغال، از درخت روسياه به‌دست می‌آيد. يک عمر سرپاايستادن، درخت را ازپامی‌اندازد. هيچ درختی، به درختان ديگر تنه‌نمی‌زند. درخت، تنها در برابر باد سرخم‌می‌کند. KIA3rd July 2006, 04:26 PMبراي اينكه صداي شكستن دلش شنيده نشود با صداي بلند مي خندد. آنقدر تنهايي را دوست داشت كه از سايه خودش هم بيزار بود. براي اينكه عشقش را از قلبش پاك كند، قلبش را فرمت كرد. خورشيد عشق هم نتوانست قلب يخي او را گرم كند. KIA3rd July 2006, 04:27 PMنگاهم را زنده به گور کردم آنقدر برايت کوتاه آمدم تا اينکه ناپديد شدم با دم آهت آخرين شمع اميدم هم خاموش شد از فرط نااميدي ،تمام اميدهايم را زير پا له کردم مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد در رقابت عقربه های ساعت با يکديگر هميشه بازنده چشم من است وقتي که خارج از خانه چشمانت را باز مي کني ، عطر نگاهت در آسمان گم مي شود KIA3rd July 2006, 04:27 PMماهيهای آپارتمان‌نشين، در تنگ آب زندگی می‌کنند ماهی، هيچگاه برای تعطيلات به کنار دريا نمی‌رود. ماهی تنها جانوری است که به‌راستی دل به‌دريا می‌زند. عکس جوانيم را روی آينه چسبانده‌ام تا گذر زمان را نبينم. مترسک رنجيده از کشاورز، با پرنده‌ها دست‌به‌يکی می‌کند عاشق دلشکسته، تکه‌های دلش را از روی زمين جارو می‌کند.. با اين‌همه خون دلی که خورده‌ام، در شگفتم که چرا دراکولا نمی‌شوم چون از زندگی خسته شده‌بود، مرخصی گرفت و رفت به جهان ديگر KIA3rd July 2006, 04:28 PMبا نگاهت آرامش را به من می دهی،با کلمات آنرا می گسترانی و با بدرودت همه را ضایع می کنی . پایمال ترین، بی بوترین ولی مقاوم ترین گل دنیا را روی قالی خانه مان یافتم . نمي‌دانم چرا گل مریم را در هیچ چمنزاری نیافته ام ، فقط و فقط در گل فروشی ها . وسوسه انگیز ترین وسیله ای را که در این سالیان اخیر دیده ام ، پریز برق بوده . به عشق شنیدن صدای قور قور شکمم ، هر شب صدها قورباغه به کنار بسترم می آیند . اگر روزی مهربانی را به عنکبوت یاد دهم ،مطمئناً از گرسنگی خواهد مرد . ان روز که به من گفتی ( ازت بدم می یاد ) ، با حرارت غمگینی بخار شدم . آرزو دارم که روزی با چشمان خودم ، فاصله بین دو چشمم را ببینم . با دم آهت آخرین شمع امیدم هم خاموش شد . کدام دکتری می تواند نبض روحم را بگیرد . sorayya13th August 2006, 01:18 PMشيشه شكسته گلخانه را نشان زمستان نمي دهم. سكوت مترسك، چراغ سبز براي كلاغ است. انسان سفالي است ساخته دست طبيعت. گربه به در قفس باج داد. چه كسي گفته است كخ دو خط موازي به يكديگر نمي رسند؟ مگر آخرش را ديده است. صفا18th August 2006, 06:09 PMلطف خدا دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد. خدا از من بگيرد هر آنچه را كه خدا را از من گرفت يكي دلشو به دريا زد غرق شد صفا18th August 2006, 06:41 PMتوانگري به قناعت است نه به بضاعت صفا18th August 2006, 06:53 PMاميد در زندگي همان قدر اهميت دارد كه بال براي پرندگان. انسان بي هدف تابع حوادث پيشامدها است. عشق سپيده دم ،ازوداج شامگاه عشق. صفا18th August 2006, 06:55 PMشما بدون تسلط بر خود نمي توانيد فاتح ديگران باشيد. به عوض آنكه به تاريكي اعنت بفرستيد يك شمع روشن كن. بهتريم چاره غضب به تأخير انداختن آن است. roshanak123rd January 2007, 10:19 AMعبيد پرچمدار طنز فارسى ( كلاسيك ) «هزل را خوار مداريد و در هزليان به چشم حقارت منگريد» اين يك عبارت جدى از نوشته هاى شوخ و شنگ اديبى است كه او را بزرگترين شاعر و اديب طنز پرداز ادبيات فارسى مى دانند. شاعرى كه براى شناختش مجبوريد تمام هزل و هجو طنزش را از اول تا به آخر بخوانيد. بخنديد، فكر كنيد، دل تنگ شويد و آرزو كنيد. چون شايد به غير از چند سطرى كه مستوفى در تاريخ گزيده در مورد همشهرى و هم روزگارش نوشته چيز ديگرى در دست نيست. او مى گويد: عبيد از خاندان زاكانيان است و زاكانيان تيره اى هستند از عرب بنى حقاجه كه به قزوين آمده و در آنجا ساكن شده بودند. از اين خاندان دو شعبه، اسم و رسمى داشته اند يك شعبه اهل علم، حديث، منقول و معقو� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 714]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن