واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شهيد محلاتي و مبارزات(2) گفتگو با حجت الاسلام و المسلمين حيدرعلي جلالي خميني حضرت امام چه نگاهي به شهيدمحلاتي داشتند؟ شهيد محلاتي در خدمت امام ، موقعيت خيلي خاصي داشت . هميشه در خانه امام به روي ايشان باز بود، به خصوص امام خيلي به ايشان علاقه داشتند . من از قول مرحوم حاج احمدآقا شنيدم كه وقتي امام باخبرشدند مرحوم محلاتي شهيد شده ، تا نيمه هاي شب در اتاق راه مي رفتند و نام «محلاتي» را بر زبان مي راندند . در اتاق قدم مي زدند و مي گفت شهيد محلاتي ؛ يعني چه ياوري را از دست داده بودند. اين را درباره هيچ يك از رفقا نشنيديم كه مثلاً امام اين حالت را به خودش بگيرد و وقتي بشنود او شهيد شده ، خوابش نرود و مدام دراتاق راه برود و بگويد شهيد محلاتي... با اين حساب مي فرماييد كه حضرت امام براي شهيدمحلاتي جايگاهي در حد استاد مطهري قائل بوده اند؟ البته هركدام از نظري اهميت خاص خود را داشتند .شهيد مطهري جنبه ديگري داشت ، امام ازنظر علمي و جهاد و كوشش حساب خاصي براي مطهري داشت . عنايت امام به شهيد محلاتي اين گونه بود: از كساني كه واقعاً دراين انقلاب كوشا بودند و بار انقلاب روي دوش شان بود؛ از نظر حركت و صحبت واين طرف و آن طرف دويدن و صحبت و تبليغ كردن. دراين راه ، شهداي محراب هم ويژگي هاي خاصي داشتند. آن ها از علماي خوب ، مبرز و مجاهدي بودند كه رفته ودر قم يا در شهرستان ها بودند و همين كه امام قيام و مبارزه را شروع كردند ، اين ها به امام ملحق شدند و آن چه در توان شان بود ـ خدا رحمت كند همه شان را ـ در طبق اخلاص گذاشتند . در طرفداري از حضرت امام و در مبارزه ، مجاهده ، سخنراني و اعلاميه پخش كردن و اعلاميه دادن نقش بسيار به سزايي داشتند. در واقع هريك از ياران حضرت امام در به ثمر رسيدن اين انقلاب نقش مهمي را به عهده داشته ،دراين خصوص يك جمع بندي بفرماييد. جمع بندي ام اين است كه شهيد محلاتي در همه اين كارها حضور فعال داشت ، يعني در تمام اين داستان ها نقش و با همه اين ها رفت وآمد داشت و هر كسي از آقايان هر كار و نظري داشت لازم مي نمود كه ايشان در آن جهت قدمي بردارد ، چون با همه آن ها ارتباط داشت . روي هم رفته بايد گفت عاش سعيداً و مات سعيداً . شهيد محلاتي هم زندگي بسيار با سعادتي داشت و اين طلب رحمتي كه من برايش مي كنم ، براي اين است كه در كارهاي ما هم خيلي مرحوم محلاتي به ما كمك كردند. در كدام كارها؟ موقعي كه اختلافاتي در شهرستان خمين بروز كرد. اين اختلافات خيلي زياد بود ، يعني آن موقع كه ما از طرف امام به خمين رفتيم ، مدير كل اطلاعات اراك آمد پيش من ، گزارش داد و گفت تمام نقشه گروهك ها و مجاهدين خلق ـ منافقين ـ در راستاي مركزي ، بر خمين متمركز بوده است و تمام هم وغم آن ها بر اين استوار است كه در خمين اختلاف ايجاد شود. در چه سالي؟ سه ، چهار سال بعد از پيروزي انقلاب اسلامي. هنوز بني صدر رئيس جمهور بود؟ نه ، بعد ازنبي صدر بود. اين ها در خمين عجيب كاركرده و مردم را به اختلاف كشانده بودند. طبقه علما دو دسته بودند، خانواده هاي شهدا دو دسته بودند ، كسبه دو دسته بود ، مسؤولان دو دسته بودند . اختلاف عجيبي كه ابتدا امام به آن توجهي نداشتند ، يعني هر وقت ما خدمت شان مي رفتيم و راجع به فرماندار و استاندار خمين صحبت مي كرديم ، از آن مي گذشتند ، ولي اين اختلاف كار را به جايي كشاند كه امام مستقيماً پاي در حل مسأله خمين گذاشتند . يك وقتي حاج احمد آقا تلفن زد به ما كه آقا كارتان دارند. من تعجب كردم كه مسأله جيست . زماني بود كه امام هر چند وقت يك بار ، به مدت ده روز ملاقات را تعطيل اعلام مي كردند و در زماني كه تقريباً ملاقات نبود ، حاج احمد آقا تلفن زد كه امام كارتان دارد . تعجب كردم كه مسأله مهمي است كه آقا در چنين بحراني ما را خواسته اند. رفتم به جماران ، ديدم امام روي مبل نشسته و قدري كسل اند و حالت ناراحتي دارند. گفتم آقا ، چه فرمايشي داريد؛ من خدمت تان هستم . فرموديد بيايم خدمت تان آمدم ، فرمايش تان را بفرماييد. گفتند راجع به خمين است ؛ اختلافات ومسائلي كه آن جا پيش آمده است . من لبخندي زدم و گفت آقا ، شما اين قدر ناراحت و نگران نباشيد ، من ان شاءالله به شما قول مي دهم و اين كار را مرتب خواهم كرد . من به خمين مي روم و ان شاءالله اين مسائل مرتفع خواهد شد. يكي به دليل اين كه خودم اهل خمين هستم ، ديگر اين كه سي سال است در تهران در مسائل مبارزه بوده ام و قدري پيچ و خم كارها دستم است . شما نگران نباشيد . من مي روم تا به ياري خدا مسائل را ان شاءالله حل بكنم . بعد ديدم كه قيافه امام باز شد . گفتم منتها اجازه بدهيد چون من خيلي درتهران گرفتاري دارم ، چند وقتي بروم كارها را انجام بدهم و بعد خدمت شما بيايم . ما رفتيم و ديديم كه شدت اختلافات و مسائل خيلي بالاست . يك دسته راهپيمايي مي كردند و مي گفتند مرگ بر آن دسته ، دسته ديگر هم مي گفتند مرگ بر اين دسته ! اتفاقاً مردم آن جا خيلي مردمان خوبي هستند ، نه اين كه منافقين واقعاً توانسته باشند اثر نفاق بر مردم بگذارند ،اين ها مثلاً دو دسته بودند و هر دسته هم به دنبال اين بودند كه قدرت شهر را به دست بگيرند .منافقين نيز از اين مسائل سوء استفاده كرده و تا مي توانستند مردم را تحريك مي كردند كه به اختلافات دامن زده شود و به راديوهاي خارجي خوراك بدهند. نقش شهيد محلاتي در اين بين چه بود؟ اختلافات در خمين آن قدر زياد بود كه من وقتي خواستم از دفتر امام بيرون بيايم ، ديدم يكي از رؤساي دفتر حضرت امام گفت آقاي جلالي ! گفتم بله . گفت :«يك ، دو . رفتي خمين ،ولي با آبروريزي بر مي گردي.» چون هر كسي را مي فرستادند ،كارها درست نمي شد . من گفتم يك ، دو ، مي روم خمين و ان شاءالله با موفقيت بر مي گردم. ما از وجود دوستان زيادي در حل مسائل شهرستان خمين استفاده كرديم و شهيدمحلاتي نيز نقش بارز در اين جريان داشت . خدا رحمتش كند ، يك روز آمد اين جا و ناهار در خدمتش بوديم . تا اذان ظهر گفته شد ، اين مرد بلند شد وضو گرفت و من آن نمازي را كه ايشان سر سجاده اي كه برايش پهن كرده بوديم خواند،يادم نمي رود . من به ايشان گفتم كه دوست دارم به خمين بيايد . شما براي انقلاب خيلي زحمت كشيده ايد ، ولي امام از مسائل خمين خيلي نگران هستند ، لطفاً بياييد و كمك كنيد. گفت باشد ، مي آيم . ما به خمين رفتيم و ايشان در نماز جمعه خمين صحبت خيلي گرمي كرد و آن جا نقش بسيار خوبي نسبت به سپاه ايفا كرد. چون نماينده ولي فقيه در سپاه بود بچه هاي سپاه را خواست و با آن ها صحبت كرد .نقشي كه مرحوم شهيد محلاتي آن جا ايفا كرد و اين همكاري اي كه با ما كرد واين سفارشي كه به بچه هاي سپاه خمين كرد ،خيلي اثر بخش بود و مقداري از آن آتش را خاموش كرد و بحمدالله توانستيم در كارها مقداري موفق شويم و وحدت ايجاد شد. شما در ماجراي خمين هم از شهيدمحلاتي استفاده كرديد ،هم از شهيد شاه آبادي؟ بله ، خدا رحمت شان كند. اين كه مي گويند هر دو اين ها موتور انقلاب بودند ، به اين دليل بود كه هر جا مسأله اي بود حضور داشتند . من در حل مسأله سپاه خمين از وجود شهيد محلاتي استفاده كردم و از شهيد شاه آبادي هم استفاده كردم ، نسبت به يكي از علماي خمين كه او هم يك طرف ماجرا بود وايشان آمد و ما رفتيم خانه شان . حرف هايي كه شهيد شاه آبادي زد بر آن آقا خيلي اثر به سزايي داشت . در واقع وجود اين دو بزرگوار در همه جا كار ساز بود. مني كه مشكل چنين اختلافاتي در خمين را داشتم و از وجود اين دونفر در اين جريان استفاده كردم، چنين به نظرم آمد كه هر جا هر مشكلي براي انقلاب پيش بيايد مي شود از اين ها استفاده كرد ،يعني آقايان هر كدام دست دراز مي كردند ، اين ها آماده بودند كه همكاري و ياري كنند. نكته خيلي مهم اين است كه حضرت امام از ميان يارانش ، با توجه به شناخت چندين ساله اي كه در مسير انقلاب، حوزه هاي علميه ، و در قم از اين بزرگواران داشتند ، هر كدام را در جايي به كار گماردند. با اين پيش زمينه دوست داريم بدانيم چرا امام شهيد محلاتي را به نمايندگي خود در سپاه گماشتند؟ اين، خيلي مسأله است . آن موقع سپاه خيلي حساس بود و خيلي مشكلات داشت ، نهادي كه مي خواهد بيايد و جنگ را اداره كند ، كشور و انقلاب را اداره كند ، يعني هر كسي نمي توانست نمايندگي امام را در چنين تشكيلاتي ، آن هم در آن برهه حساس عهده دار شود. مشكلات اين بود كه ممكن بود نفوذي ها در سپاه رخنه كنند واز اين ها استفاده سوء بشود ، اين بود كه شهيد محلاتي بهترين گزينه بود . او آدمي بود كه آن اوايل مقداري ناراحتي با سپاه برايش به وجود آمد. محلاتي انساني آزاده و خيلي صريح بود و همين صراحتش هم باعث شد كه آن مشكلات بين سپاه و ايشان پيدا شود. ماجرا چه بود؟ ايشان نظر داشت كه هر كسي در سپاه نباشد و سپاه خالصاً و مخلصاً بايد آني باشد كه امام مي خواهند و مي گويند . البته بچه هاي سپاه هم خوب بودند . خب ، اوايل كار بود.ايشان در سپاه واقعاً نقش خوبي داشت. شما هيچ وقت با شهيد محلاتي هم دوره بوديد و در محضر استادي با هم تلمذ كرديد؟ ما با هم در درس امام بوديم؛ درس فقه و اصول امام . جمعي بودند كه با هم خيلي گرم بودند ،مرحوم شهيد محلاتي ، خلخالي ، حاج آقامصطفي ، حاج آقا توسلي ، آقاي ابطحي كاشاني بودند . اين ها دسته اي مخصوص به خودشان بودند كه جلسه داشتند و ماهم گاهي در بين آن ها بوديم . من يادم نمي رود كه حضرت امام يك وقتي آمدند محلات و منزل شهيد محلاتي ميهمان بودند . به خانه ما تلفن زدند كه آقاي جلالي ما محلات هستيم و تو هم بيا . ما هم رفتيم و و خيلي جلسه شادابي بود. خدا رحمت كند ، مرحوم حاج آقا مصطفي تقريباً در رأس اين جمع بود .اين خصوصيت را ايشان داشت . از نظر درسي يك حالات و جدي داشتند. مي آمدند ، درس را گوش مي دادند ، مطالعه و بحث مي كردند . جمع اين ها هر جا مي رفتند با هم بودند. از رابطه حاج آقا مصطفي و شهيد محلاتي بيشتر بگوييد. رابطه شهيد محلاتي و حاج آقا مصطفي خيلي خوب بود و ميانه شان باهم خيلي گرم بود . حاج آقا مصطفي هم به ايشان خيلي علاقه داشت. اصولاً شهيد محلاتي همين منش و حريت و آزادگي راداشت كه همه دوستش داشتند. اهل شوخي هم بود و طوري نبود كه خشك باشد . حاج آقا مصطفي هم خيلي گرم بودندو مثل دو برادر با هم صحبت مي كردند ونشست و برخاست داشتند و رفت وآمد و دوستي داشتند. شما و شهيد محلاتي صرف نظر از اين كه در سال هاي قبل از پيروزي انقلاب در تهران مقيم بوديد ، به ضرورت شرايط ، همواره يك چشم تان هم به قم بود. آن زمان در شهر خودتان براي انقلاب چه كار مي كرديد ، شما در خمين و ايشان در محلات. قبل از انقلاب وظيفه ما اين بود كه بالاخره مردم را دعوت به امام وانقلاب كنيم ومردم هم علاقه مند بودند . شهيد محلاتي در محلات فعاليت مي كرد، اما بنده خدا به مشكلاتي هم برخورد كرد. مثلاً بعد از پيروزي انقلاب ايشان مسأله نمايندگي محلات را عهده دار شد كه مشكلاتي برايش پيش آمد. چه مشكلاتي؟ اختلافات نظيرهمان اختلافاتي كه در خمين بود؟ بله ،البته مردم محلات اكثراً دوستش داشتند. سوابقش خوب بود ، طلبه رشيدي بود . مي دانيد كه مسأله وكالت انتخابي هم هست آدم را گرفتار مي كند . بالاخره گرفتاري ها طرف مقابل چشمش را مي بندد ، اين طور نيست كه حساب كند سوابق اين آقا چه بوده . اينگونه بود كه در عين اين كه مردم محلات دوستش داشتند مشكلاتي براي ايشان پيش آمد. از شهادت آيت الله محلاتي بگوييد. ماجراي شهادتش اين بود كه وقتي ايشان به جبهه مي رفت، در طياره اي بود كه عده اي در آن بودند و مورد هجمه طياره هاي صدام قرار گرفت . عراقي ها بسيار سعي كردند كه اين طياره را به زمين بنشانند ، به عراق ببرند و اين ها را شكنجه بدهند؛ مخصوصاً اين كه امثال شهيد محلاتي خيلي حرف داشتند. ايشان موافقت نكرده بودند با رفتن طياره ، يكي از كساني كه خيلي مخالفت كرده بود با نرفتن طياره ايشان بود و همين كه حرف دشمن را اجابت نكردند باعث شد كه آن ها را به شهادت برسانند. آن طور كه شنيديم ، حاج شيخ فضل الله قبل از اين كه طيار زده شود و دنبالش بودند ، مطالبي نوشته كه سرانجام به دست كسي نرسيد . ايشان خيلي اصرار داشته كه اين طياره به عراق نرود ،چون اگر اين طياره مي رفت ، خيلي مشكلات به بار مي آمد و آن ها به مسافران رحم نمي كردند . شهيد محلاتي زندان ديده بود؛ زندان پسر رضاخان را ديده بود و اين طور نبود كه بتوانند چيزي از او در بياورند ، ولي كار خيلي سخت بود، به همين دليل طياره را ساقط كردند . خدا رحمتش كند ، آدمي آن طور فعال ، با آن سوابق ، با آن شخصيت ، آن طور فداكار و مجاهد ، آن طور در كنار امام ، آن طور در جبهه و آخر هم در جبهه در راه پيروزي جبهه انقلاب اين طور جان بدهد... ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التي كنتم توعدون. آن كساني كه اول گفتند خدا واعتقادات شان اعتقاد محكمي بود و به خداوندي خدا و وحدانيت او عقيده داشتند ودر اين راه استقامت كردند ، يعني در راه دين شان استقامت كردند ، ملائكه خدا براين ها نازل مي شود كه نترسيد ،خوف نداشته باشيد و بشارت باد بر شما بهشت جاويد ،به تحقيق مي توان گفت از كساني كه مصداق اين آيه شريفه هستند شهيدمحلاتي است. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]