تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836366813
آثاري ماندگار در يك ماه وزارت(2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آثاري ماندگار در يك ماه وزارت(2) گفتگو با مهندس بهروز بوشهري، معاون پيشين وزيرنفت درباره شهید محمد جواد تندگویان درباره زندگي شهيد تندگويان برايمان بگوييد؟ شهيد تندگويان زندگي بسيار مختصري داشت. هروقت ميخواست خانه جابه جا كند تو يك وانت جا مي گرفت و ميرفت. تلويزيون نگاه نميكرد،اصلاً تلويزيون نداشت. موقع پيروزي انقلاب 50 هزار تومان حقوقش بود كه مي شد 7 هزار دلار، يعني هفت ميليون تومان الآن كه مدير كارخانه توشيبا بود. بعد از پيروزي انقلاب، يك شب جشني گرفت و يك تلويزيون دست دوم خريد- در تهران- من و همسرم را هم دعوت كرد. آن موقع دو تا بچه داشتم و يك شام به ما داد و آن را افتتاح كرد و گفت حالا ميخواهم تلويزيون جمهوري اسلامي را روشن كنم. درست چند روز بعد از پيروزي انقلاب) من خودم تا سال 1354 تلويزيون نداشتم. بچه هايم حدود7-6 سالي داشتند. خانمم گفت كه بچه ها مي روند خانه همسايه تلويزيون نگاه ميكنند گفت اگر ما خودمان تلويزيون داشته باشيم مي توانيم كنترل كنيم تا برنامه بچه ها تمام شد خاموشش كنيم،ولي خانه همسايه ها كه نميتوانم. براي همين و به خاطر بچه ها در رشت يك دستگاه تلويزيون خريديم. در هيچ دوره اي رفتارآقاي تندگويان تغيير و حتي انجمن اسلامي را هم فراموش نكرد.يك شلوار لي ساده با يك كاپشن ساده ميپوشيد. اصلاً وقتي كه كت و شلوار ميپوشيد انگار ناراحت بود.انگاركت و شلوار اذيتش ميكرد. چه موقعيت اقتصادي و معنوي در شركت پارس توشيبا رشت داشت؟ در توشيبا بعد ازخودمن ويكي دو تا از معاونان بهترين حقوق را ميگرفت ولي رفتارش طوري بود كه كارگران و شورا او را انتخاب كردند.او دريك سخنراني به كارگران گفت بايد نيروهايي را كه خودي هستند و بيرونشان كردند را بياوريم تا خودكفا بشويم از نيروهاي خارجي. در وزارت نفت هم همين طوربود. من كه از كارخانه رفتم آقاي برخوردار باجناق برادرش را گذاشت رئيس كارخانه يك آقايي بود به نام آقاي علوي كه رئيس كارخانه شد. شهيدتندگويان از شركت توشيبا رفت، شما چه كرديد؟ وقتي كه از دانشكده نفت دانش آموخته شدم به صنعت نفت آمدم و شش،هفت سال در پالايشگاه آبادان كار كردم بعد دانشگاه هاروارد درايران،مركز مطالعات مديريت ايران را تأسيس كرد محل فعلي دانشگاه امام صادق(ع).نخستين سالي كه آنجا تأسيس شد- سال1351- من رفتم و در اين آزمون شركت كردم و قبول شدم مدرك MBM گرفتم.البته وقتي MBM گرفتم ديگر به صنعت نفت برنگشتم. آنجا برنامه ريز ارشاد پالايشگاه بودم. خلاصه از پالايشگاه استعفا دادم و در گروه برخوردارمشغول به كار شدم درهمان شركت پارس توشيبا كه يكي از سهام دارهاي عهده ايراني اش«برخوردار» بود. در واقع20 درصد از سهام اين شركت به بانك صنعت و معدن اختصاص داشت و 40 درصد هم ازآن شركت توشيباي ژاپن بود. من تا سال 1356 آنجا كار ميكردم اعتقادم بر اين بوده و هست كه مهمترين چيز چه براي توليد،چه براي كشاورزي چه براي اداره مملكت و هر چيزي مديريت درست هست و ما درآن دوره «MBM » مديريت ياد گرفتيم. وقتي بعد از انقلاب هم مسؤول منطقه آزاد قشم شدم يك دانشكده مديريت عين همان را در قشم راه انداختم. من 5 هزار تومان حقوق ميگرفتم و بايد 30 هزار تومان شهريه دانشگاه مي دادم.به همين جهت تصميم گرفتم بچه هايي را كه MBM مي گرفتند را بورس كنمشان وتنها كسي كه قبول شد آقاي تندگويان بود.ايشان قبول شد و فرستاديم رفت- امتحانش مشكل بود، بايد زبان قوي مي داشتيد. چون تمام درس و بحث كلاس به انگليسي بود و بايد شفاهي در كلاس مباحثه مي كردند-و شهيد تندگويان مدير كارخانه شد.سهام برخوردار،لاجوردي و خسروشاهي طبق بند ج) مصادره شد. موقعي كه آقاي بازرگان و آقاي هاشمي رفتند براي سروسامان دادن به اعتصابات چون اعتصاب شد مردم سوخت نداشتند) امام فرمودند كه براي مصرف داخلي كارگران توليد كنند،ازطرفي كارگران هم اعتماد نداشتند بنابراين يك تيمي از طرف امام مأمورشد كه شامل بازرگان و هاشمي بود و يك تيمي هم شامل دكترباهنر و دكتر شهابي براي راهاندازي صنايع. من را هم صدا زدند به عنوان رابط بين پالايشگاهها چون اينها به مديريت نفت اعتماد نداشتند و از همان موقع ماندم آن موقع مديركارخانه بوتان بودم) انقلاب كه پيروزشد،در سال1358 حضرت امام (ره) يك روز من را صدا زدند و فرمودند:ما ازناحيه نفت توانستيم درانقلاب پيروز شويم و نگرانيم كه از اين ناحيه سربلند بيرون نياييم و من مي خواهم شما برويد و به كليه تشكيلات نفت سر بزنيد و يك گزارشي براي من تهيه كنيد. من رفتم به اتفاق آقاي اشراقي تمام صنعت نفت را بررسي و يك گزارشي تهيه كرديم و درواقع پيشنهاد تشكيل وزارت نفت را من دادم. يعني تا آن موقع شركت ملي نفت بود و وزارتخانه اي دركارنبود.گفتم و نوشتم با توجه به اهميتي كه نفت در اقتصاد مملكت دارد اين معني ندارد كه مديريتش زير نظر دولت نباشد،زيرنظر مجلس نباشد. خودش نفت مي فروخت،هزينه هايش را مي كرد و هر چه اضافه ميآورد مي داد به قضا! در حالي كه نفتي كه به فروش مي رسد؛ بودجه آن به همه ملت تعلق دارد و همين مسأله باعث شد كه همان روز تحويل گزارش درباره حوزه صنعت نفت، وزارت نفت تشكيل شود. خب، وقتي وزارت نفت تشكيل شد، شما چه سمتي در آن داشتيد؟ آقاي معين فربه عنوان وزير نفت انتخاب شد. اما آقاي اشراقي به من گفت كه حضرت امام(ره) فرمودند كه آقاي بوشهري در وزارت نفت بمانند و به آقاي معين فر زنگ زدند و ايشان نيز مرا به سمت معاون اداري مالي وزارت نفت منصوب كردند. من هم چارت سازماني وزارت نفت را تشكيل دادم.البته من از نظر مديريت عوامل را مي شناختم.6 معاونت انتخاب كردم. 3 معاونت اصلي نفت،گاز و پتروشيمي و 3 معاونت اداري مالي، معاونت امور بين الملل و امنيت نفت و معاونت پژوهش منابع انساني. از سوي ديگر زماني كه مسؤول پاكسازي وزارت نفت شدم، يك عده ساواكي هم در شركت نفت،گزارشگر بودند و اذيت ميكردند. ما كميته 5 نفرهاي تشكيل داديم كه يكي از آنها آقاي اصغري بود كه مسؤوليت بخش حقوقي پتروشيمي را بر عهده داشت و بعدها به عنوان وزير دادگستري انتخاب شد.يكي ديگر از آنها كارگر شركت نفت بود كه از قبل او را در آبادان ميشناختم و از آدمهاي متدين و انقلابي بود. يكي ديگر هم از بچه هاي انجمن اسلامي را كه حقوق خوانده بود در اين كميته مشغول به كار كردم. آقاي لوح از همكلاسي هاي شهيد تندگويان را كه هماكنون در پتروشيمي عسلويه كار مي كند هم به اين كميته دعوت كردم. از سوي ديگر به شهيد تندگويان هم تلفن زدم و گفتم هماكنون وقت آن است كه شما هم بياييد و ما به كمكتان خيلي نيازداريم.ايشان هم از جايي كه نسبت به من خيلي لطف داشت، فوري استعفا داد و آمد. شهيد تندگويان در اين كميته چه مي كرد؟ ايشان از كساني بودند كه پرونده ها را با دقت ميخواند. اين در حالي است كه آقاي لوح را هم درمركز اسناد ملي مستقر كردم تا اگر كسي اعتراض يا شكايتي از افراد ساواكي داشته باشد،فوري پرونده ها را از مركز اسناد انقلاب- ساواك سابق- ميگرفتيم.مركزاسناد انقلاب درحال حاضر مركز وزارت اطلاعات شده است.جالب است بدانيد كه پرونده شهيد تندگويان را هم از همين مركز در آورديم و متوجه شديم كه چه كساني وبه چه شكلي در زمان قبل از انقلاب عليه ايشان گزارش مي دادند و جاسوسي مي كردند. خب، معلوم شد كه شهيد تندگويان توسط شما به وزارت نفتي كه در واقع خودتان بنيادگذار آن بوديد دعوت شد، اما چه مراحلي طي شد تا ايشان به عنوان وزير نفت ازسوي شهيد رجايي به مجلس شوراي اسلامي معرفي شوند؟ داستان جالبي دارد.يك روزبه من گفتند كه آقاي رجايي با شما كار دارد. من به ساختمان وزارت آموزش و پرورش رفتم. شهيد رجايي به من گفت: گروه هاي مختلفي، شما را براي تصدي گري وزارت نفت معرفي كردهاند. من به ايشان پاسخ دادم اگر اجازه بدهيد ما يك تيم چند نفرهاي هستيم از بچه هاي صنعت نفت كه هسته مركزي انجمن اسلامي دانشكده نفت آبادان را تشكيل دادهايم و دسته جمعي خدمت شما برسيم. هيچوقت يادم نميرود آن روز را. روز پنجشنبه بود.شهيد رجايي گفت: فردا ساعت 9 بياييد دفتر. همان روز من به اعضاي اين كميته يعني شهيد تندگويان، سادات، حكيم و لوح گفتم تا به منزل من بياييد. اتفاقاً دكترآيت اللهي هم حضور داشت. خلاصه پيشنهاد شهيد رجايي براي پست وزارت نفت خودم را گفتم. همه بچه ها و از جمله شهيد تندگويان استقبال كردند و گفتند: مبارك باشد آقاي وزير، ما با شما با جان و دل كارمي كنيم،اما من گفتم: پيشنهاد خود من آقاي تندگويان است. اعضاي كميته اين مسأله را پذيرفتند؟ خير، آنها گفتند نه. فرداي آن روز خدمت شهيد رجايي رسيديم. بعدچه شد؟ شهيد رجايي از من پرسيد نظر نهاييتان چيست و همه اين آقايان پاسخ دادند مهندس بوشهري و من هم فوري گفتم: خير، پيشنهاد خود من آقاي تندگويان است. آقاي رجايي هم گفت همه اعضاي كميته غير از آقاي تندگويان ازاتاق خارج شوند. وقتي همه رفتند شهيد رجايي چيزي هم به شما گفت يا پرسيد؟ بله، ايشان پرسيد چرا من آقاي تندگويان را معرفي كردم و من هم دلايلم را توضيح دادم. گفتم:آقاي تندگويان آن آدمي است كه به طوركامل به كابينه شما ميخورد. از آدم هاي متدين است.زندان رفته است. انقلابي است. خانه اش جنوب شهر است، در حالي كه من در شمال شهر تهران زندگي مي كنم.آقاي تندگويان سوار پيكان مي شود، اما من سواربنزميشوم و... بعد شهيد رجايي چه حرفي زد؟ ايشان در ادامه ازآقاي تندگويان پرسيد شما چرا مهندس بوشهري را براي وزارت نفت مناسب تر مي دانيد كه شهيد تندگويان هم پاسخ داد:آقاي بوشهري پيش كسوت ما بوده است.ايشان هم رئيس ما بوده و هم اينكه همه بچه ها او را قبول دارند. حتي دوستان هم او را قبول دارند و خلاصه اينكه خيلي از ما تعريف كرد. البته اين را هم گفت كه سايراعضاي كميته هم معلوم نيست كه بخواهند با من كار كنند اما من اطمينان دارم كه همه اعضا،حاضر به همكاري با او هستند. شماچه گفتيد؟ من گفتم اگرشما-شهيد رجايي-اجازه دهيد و آقاي تندگويان هم بخواهند،بنده هم درخدمت آقاي تندگويان باقي خواهم ميمانم و مطمئن باشيد كه ساير دوستان هم ميمانند و با جان و دل كار ميكنند. شهيد رجايي قبول كرد؟ بله، وي تصميم گرفت ايشان را به عنوان نامزد وزارت نفت به مجلس شوراي اسلامي معرفي كند خلاصه مجلس هم به او رأي اعتماد داد. انتخابهاي بعدي شهيد تندگويان در وزارت نفت چه بود؟ وي بلافاصله مرا به عنوان قائم مقام خود انتخاب كرد. آقاي آيت اللهي شد معاونت پژوهش و آموزش آقاي اجل لوئيان كه از همدوره هايش بود به عنوان مديرعامل شركت پتروشيمي انتخاب شد.آقاي سادات مسؤوليت شركت ملي گاز ايران را عهده دار شد. البته من معاون در امور نفت و مدير عامل شركت ملي نفت ايران هم بودم. در نامه حكم خود چه مطلبي برايتان جالب توجه بود؟ در حكمي كه ايشان به من داد آيهاي از قرآن مجيد است كه معني جالبي دارد. «خداوند در رابطه با شما و جنگ و مبارزه مي گويد:فراهم كنيد براي دشمنان خود، آنقدر كه توان داريد از قدرت و نسب و تشكيلات كه دشمنان خدا را بترسانيد و دشمنان خودتان را بترسانيد.» من به او گفتم: من كه آدم ترسناكي نيستم كه شما اين را برايم نوشتيد،اما خودش-شهيد تندگويان- فكر ميكرد من آدم قدرتمند و توانايي هستم و خلاصه اينكه شهيد تندگويان به عقيده من در يك ماهي كه از جنگ بودند،خيلي آثار برجستهاي به جا گذاشتند. چه هدف و تحولي در صنعت نفت را دنبال مي كرد؟ موقعي كه وزيرنفت شدند يكبار تو صحبت هايمان من به ايشان گفتم: شما دنبال چه هستيد؟ گفت: وظيفه اصلي ما توليد و فروش درست نفت است. درست تصفيه كنيم و به مردم برسانيم. ايشان ميگفت: ما بايد در مسأله نفت، تحولي اساسي به وجود آوريم كه مردم اين احساس را بكنند كه در نفت هم انقلاب شده است. قبل از انقلاب بيشتر خانه هاي كارمندي در آبادان و اهواز و ساير مناطق نفتخيز، هر كدام 2 دستگاه كولر گازي داشتند درحالي كه خانه هاي كارگري كولرنداشتند،پنكه داشتند. بعد كه انقلاب شد يكي از خواستههاي كارگران يا حتي خواسته ما اين بود كه اگر تمام اتاق هايشان هم كولرندارد،دست كم يك كولر داشته باشند.حساب كرديم اگر چندين هزار خانه بخواهيم كولر بگذاريم چه حجم عظيمي از ارز بايد خارج بشود تا كولر بگذاريم كه بخشنامهاش هست. يك ايدهاي كه ايشان داد گفت: بالأخره ما همان كارمند هستيم و تو خانهمان سه تا چهار تا كولر داريم ومن فكر نميكنم انقلاب كه پيروز شده اگر اعلام كنيم و به كارمندان بگوييم آقا ما ميخواهيم از تو خانه تان يك كولر در بياوريم بگذاريم تو خانه كارگري،فكر نمي كنم هيچ كارمندي ناراحت بشود.و با اين كارحجم عظيمي از ارز در مملكت ماند. شهيد تندگويان آن زمان چه مسؤوليتي داشت؟ وي سرپرست مناطق نفت خيزجنوب بود و بعد هم از ايشان خواسته شد كه خوزستان بيايد، آن زمان بني صدر رئيس جمهوري ايران بود. اساساً ايشان چه ضرورتي داشت با توجه به وضعيت جنگي به جنوب بيايد؟ ما به خاطر پالايشگاه ها و مناطق نفت خيز بود كه اسيرشديم يعني تو يك ماه سه بار رفتيم خوزستان آبادان) و بارسوم بود كه اسير شديم.اصلاً آقاي تندگويان اصرار داشت كه برويم و من گفتم اين ركورد هيچ وزير نفتي نيست كه دريك ماه سه باربرود آبادان،چون پالايشگاه آبادان زير ضربه بود. پالايشگاه آبادان يك چيزي حدود چهار ميليارد دلار ارزش و قيمتش بود و زمان انگليس ها ساخته شد و اين پالايشگاه به تنهايي به اندازه چند پالايشگاه كار مي كرد پالايشگاههاي تهران،اصفهان، شيراز، تبريز، كرمانشاه و لاوان را كه كنار هم ميگذاشتيد ميشد نصف پالايشگاه آبادان آن موقع كل توليد ما حدود 700 تا 900 هزار بشكه بود. پالايشگاه آبادان به تنهايي 600 هزار بشكه را توليد ميكرد. بعد از اينكه كار پاكسازي تمام شد،گفتيم به مناطق نفت خيز برويد. شهيد تندگويان خيلي خوب جا افتاد. خيلي خوب قبولش داشتند. هم متخصصان، هم كارگرها،هم كارمندان و هم انقلابي ها.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]
صفحات پیشنهادی
-
گوناگون
پربازدیدترینها