تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس وصيت ميت را در كار حج بر عهده بگيرد، نبايد در آن كوتاهى كند، زيرا عقوبت آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833430592




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مبارز خستگي ناپذير


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مبارز خستگي ناپذير
مبارز خستگي ناپذير     شهيدآيت‌الله حاج شيخ مهدي شاه آبادي   من سابقه انس و ارتباط زيادي با شهید حجت الاسلام محمد منتظری نداشتم. درست از سال 30 كه رفتم قم با آيت‌الله منتظري مانوس شدم،بالاخص از سال 31و شايد 32 براي درس منزل ايشان رفتم و به دنبالش مكاسب را پيش ايشان خواندم. گرچه پاي درس آقاي طالقاني مي‌رفتم، اما، درس آيت‌الله منتظري را بيشتر مي‌پسنديدم و علاقه خاصي به محمد منتظري داشتم. معيارهاي عجيبي درآقاي محمد منتظري يافتم كه روحيه مرا به محمد نزديك نشان مي‌داد،ولي ارتباط نزديك و مستقيم من، لحظات فرار و اختناق ايشان بود.درقم چند تا از برادران كه در حقيقت دوستان يا شاگردان محمد بودند،كارمحمدآقا را به اصطلاح مي‌چرخاندند و از محل اختفايش خبر داشتند. وضع محمدآقا به هر حال خيلي مخدوش بود. از من پرسيدند:«منزل شما براي اين كار مساعد هست؟»گفتم:«خيلي»، محمد را آوردند به منزل ما. من براي اينكه هيچ كس نفهمد كه ايشان داخل منزل ما هستند (حتي عيال من هم نمي‌دانست و ايشان شايد 5 شبانه روز در منزل ما بود) و جز من و آن دوسه نفر كه محمد را آوردند و بسيار بچه هاي خوب و مطمئن و فعالي بودند، هيچكس خبر نداشت.. منزل من در قم پرت افتاده بود و ساختمان سه طبقه‌اي بود كه طبقه سوم آن سه تا اتاق داشت، يك اطاقش انبار اثاثيه ما بود و در لحظاتي كه من نبودم، ايشان در اين انبار زندگي مي‌كرد گرچه هيچ جور وسائل آسايش براي ايشان فراهم نبود، اما ايشان با آن روحيات و با آن پذيرش رنج ها، ازآنجا خيلي خوشش مي‌آمد و مي‌دانست شرايط جوري است كه راحت مي‌تواند بماند و حتي مطالعه كند.اتاقي كه او در آن بود بزرگ، سفيد و روشن و پاكيزه بود و خرت و پرت هم زياد بودكه ايشان مي‌توانست حتي پشت آن خرت و پرت ها مخفي بشود دراين اطاق هم بسته مي‌شد.من جهت تدريس ازمنزل بيرون مي‌رفتم و برمي‌گشتم و به اسم اينكه مهمان آمد، در انبار را و در بيروني را ازاين طرف باز مي‌كردم.يا‌الله يا‌الله كسي نباشد يك كسي را هم همين طوري سر پله ها مي‌بردم و مي‌گفتم مثلاً آقا بفرمائيد!آقا بفرمائيد!سر و صدا راه مي‌انداختم تا مي‌رفتم ايشان را از توي انبار مي‌بردم بالا درهمان اتاق بالا كه مثلاًوضو بگيرد و نمازشان را بخواند و غذايي مي‌بردم بالا.بازاگرعصر مي‌خواستم بروم بيرون همين طوري يا‌الله يا‌الله مي‌گفت كه كسي نباشد. ايشان مدت 5 شبانه روز به اين نحو در خانه ما بود و هيچ كس ازاو اطلاع پيدا نكرد.من هم گرفتار بودم و دلال هاي منزل، فهميده بودند كه من مي‌خواهم خانه‌ام را بفروشم و چون خانه من پرت افتاده بود، ناگهان جمعيتي راه مي‌افتاد مي‌آمد و من نمي‌توانستم ردشان كنم و ايشان را مي‌فرستادم تا رختخواب و لحافي را رويش بكشد و من ازآن پايين مي‌گفتم كه آقا! مهمان دارم مريض است و خوابيده، صدا نكنيد. اينها مي‌آمدند خانه را ببينند،همه اتاق ها را مي‌ديدند و ايشان را هم مي‌ديدند كه در رختخواب خوابيده است. اين دوره خاصي بود كه نزديكي روح من و او نمودار شد و او فهميد كه من به اين حركت و فعاليت هاي پارتيزاني او براي خدمت به اسلام خيلي علاقمند هستم. بالاخره يك روز به من گفت كه شرايط خانه‌ات مثل اينكه نامساعد است، زياد رفت و آمد مي‌شود. گفتم: من كل خطر را تقبل مي‌كنم. گفت بناست جاي ديگري تهيه بشود. بايد مسائل امنيتي رعايت مي‌شد. او رفت و بعد از مدتي آقاي منتظري از من پرسيند:«خبري از محمد نداري؟» گفتم:«محمد پيش من بوده است و مطمئناً بچه هاي خوبي با او هستند. شما هيچ ناراحتي نداشته باشيد.» فكر مي‌كنم كه اين صحنه ها مربوط به خرداد 50 باشد.بالاخره من آمدم تهران و داستان دستگيري پيش آمد و رابطه من با زندان ها زياد شد و اگر به مناسبتي مجاهدين دستگير مي‌شدند، من با تمام مجاهدين و يا خانواده هاي مجاهدين مي‌فهميديم كه اينها هستند.آقاي منتظري پرسيدند كه تحقيق كن ببين محمد در زندان است يا نه؟اين كار ظاهراً در زمستان 50 بود. من ديگراطلاع چنداني نداشتم و اين بچه هارا چند وقت بود نمي‌ديدم. تهران آمده بودم و آقاي منتظري هم هيچ جا ازآنها اطلاع نگرفته بود من خيلي از زندان هاي تهران و بعضي شهرستان ها را به وسيله خانواده هاي مجاهدين تحقيق كرده بود و تقريباً چيزي نفهميدم.من به ايشان گفتم:«مطمئن هستم كه در ايران نيست، اين طور نيست كه مسئله‌اي پيش آمده باشد،آرام باشيد. اين بچه‌اي هم كه ما بالاخره كم وبيش مي شناسيم و من با او مانوس شدم، احساس مي‌كنم كه زرنگ تر از اين است كه گرفتار شود.» خوب اين صحنه ها بود تا تقريباً بعد از برگشتن او كه من يكي دو مرتبه ملاقات هاي ساده و مختصري داشتم تا لحظات پيروزي انقلاب. و اما بعد از انقلاب هم ديدم ايشان در كارهاي خاصي به من توجه دارد و دلش مي‌خواهد من توي اين كارها باشم شديداً علاقمند بودم كه بتواند يك سازماندهي خاصي را انجام بدهد،يكي دو مرتبه هم بعد از تشكيل سپاه و آن مسئوليت هاي خاصي که ابوشريف داشت،او را ديدم. يك روز من اتفاقاً رسيدم وديدم او و دوستان را در اتاقي جمع کرده و دم در نشسته و اظهار كرد كه من نمي‌گذارم از اينجا برويد بيرون تا يك سري تعهداتي بدهيد براي اينكه نظام اسلامي فعال باشد و عناصر سياسي مرموز درآن رخنه نكنند. او خيلي هيجان زده اين مسئله را دنبال مي‌كرد كه نكند اين انقلاب به شكست بينجامد.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 48  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 466]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن