تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833462878
محبوب قلوب لبنانی ها
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
محبوب قلوب لبنانی ها گفت و گو با استاد زين الموسوي، سفير جمهوري لبنان در ايران درباره شخصیت و ویژگیهای شهید سید عباس موسوی درآمد: استاد زين الموسوي سفير جمهوري لبنان در تهران فارغالتحصيل دارالمعلمين بيروت است، و در سالهاي دهه ششم از قرن بيستم ميلادي در جنبش ناسيوناليسم عرب به رهبري جمال عبدالناصر رئيس جمهوري پيشين مصر عضويت داشته است.زمان برگزاري امتحانات آخرين ترم تحصيلي او مصادف بود با جنگ پنجم ژوئن سال 1967 كه ميان اعراب و اسرائيل روي داد.نسل جوان آن مرحله كه الزين نيز يكي از آنها بود به شدت از جنبش ناسيوناليسم عربي طرفداري ميكرد.آن برهه از تاريخ بيروت پايتخت لبنان، ميدان گسترش آگاهي سياسي و پيكار سياسي. الزين در چارچوب فعاليت در جنبش ناسيوناليسم عربي مدت كوتاهي نيز با جنبش فتح همكاري داشته است. جنابعالي كه از خاندان بقاعي موسوي و از روستاي زادگاه شهيد سيد عباس موسوي هستيد، بفرماييد چه نسبتي با ايشان داريد؟ من و سيد عباس موسوي(ره)از يك خاندان هستيم، و با يكديگر پيوند خويشاوندي داريم.ما از يك خاندان و از يك روستا و گمان كنم از يك نسل بوده باشيم كه در سال 1950 ميلادي متولد شدهايم.پرورش و فرهنگمان نيز با يكديگر شباهت زياد دارد.اين يك مسئله مهم است.هر چند كه فاميل درجه 1 و درجه 2 نيستيم، اما هر دو از خاندان موسوي هستيم، و از يك سرچشمه نوشيدهايم. جمعيت و تعداد خاندان موسوي در بقاع چند نفر است؟ آمار دقيقي از اين خاندان در دست نيست، اما درست منطقه بقاع بيشترين افراد واجد شرايط شركت در انتخابات قانونگذاري از سادات هستند.و به چند خاندان همچون خاندان موسوي، خاندان حسيني، خاندان مرتضي، خاندان عثمان، خاندان ناصر و خاندان فخرالدين منتسب ميباشند. جمعيت سادات موسوي از جمعيت خاندانهاي ياد شده بيشتر است و در شهر بعلبك و روستاي نبي شيث در جنوب بعلبک و روستاي مقنا در شمال بعلبك و روستاي قرحه در شمال غربي بعلبك متمركزند. آيا با سيد حسن موسوي(ابوهشام)كه يكي از رهبران حزب الله است نيز پيوند خويشاوندي داريد؟ ايشان نيز از روستاي نبي شيث و خاندان موسوي است اما پيوند خويشاوندي درجه يك و دو با هم نداريم. خاندان بقاعي موسوي قبلا به چه مشاغلي اشتغال داشتند و اكنون به چه مشاغلي اشتغال دارند؟ روستاي نبي شيث يك منطقه كشاورزي است، ساكنان اين روستا بيشتر به كشاورزي اشتغال داشتند.چرا كه اين روستا در منطقه مياني دشت بقاع واقع شده است.در پي مهاجرت اهالي اين روستا به بيروت در نيمه قرن بيستم، داد و ستدهاي بازرگاني ميان اين مهاجران با ديگران آغاز شد.افراد بيبضاعت اين مهاجران در كارخانهها و كارگاههاي صنعتي اطراف بيروت مشغول كار شدند. علت مهاجرت روستائيان بقاع به بيروت چه بوده است؟ اصولاً دامنه اراضي كشاورزي منطقه بسيار محدود است.زندگي خانواده هاي لبناني اين منطقه با كار كشاورزي تأمين نميشده است.به ويژه اين كه تعداد يك خانوار لبناني زياد است.در نهايت آنچه كه مردم را به مهاجرت به بيروت مجبور ميكرد، مشكلات سخت اقتصادي بوده است.خانوادههاي كشاورز منطقه بقاع به شدت از فقر اقتصادي و محروميت رنج ميبرند.بنابراين محدود بودن اراضي كشاورزي منطقه و زياد بودن جمعيت يك خانوار لبناني باعث ميشده مردم از زادگاهشان هجرت كنند. آيا بخشي از اهالي منطقه به خارج از لبنان هم هجرت كردهاند؟ مهاجرت لبنانيهاي ساكن بقاع به خارج از كشور، محدود بوده است.جنوب لبنان يك منطقه ساحلي است و به دريا راه دارد. هزاران تن از ساكنان جنوب به كشورهاي آفريقايي و آمريكاي شمالي و آمريكاي جنوبي هجرت كردند.همه اين مهاجرتها به علت حملههاي تجاوزكارانه اسرائيل به جنوب لبنان و گرسنگي و محروميت بوده است.اهالي بقاع از گرسنگي كمتر آسيب ديدهاند.چرا كه استان جبل لبنان صحنه رويدادهاي جنگهاي داخلي بوده و مناطق جنوبي همواره مورد تجاوز اشغالگران صهيونيست قرار داشته است.با توجه به اين عوامل، مهاجرت اهالي بقاع به خارج از كشور محدود بوده است.تعداد اندكي از بقاعيها به قارههاي آمريكا هجرت كردند و ارتباطشان را به كلي با خانوادهشان قطع كردند.برخي از بقاعيها مهاجرت به كشورهاي عربي به ويژه كشورهاي خليج فارس را ترجيح دادند. از نظر لبنانيها مهاجرت به كشورهاي عربي، مهاجرت محسوب نمي شود. گفته شده كه پدر شهيد سيد عباس موسوي نيز به علت تنگناهاي زندگي و شرايط سخت اقتصادي مدتي به خارج از لبنان هجرت كرد؟ درست است...ايشان نيز چند سالي به كويت رفت و پولي دست و پا كرد و پس از بازگشت به لبنان يك فروشگاه در بيروت داير كرد.پدر سيد عباس نيز مانند بسياري از هموطنان لبناني در آغاز شكلگيري كشورهاي خليج فارس به اين منطقه مهاجرت كرد.كساني كه مهاجرت ميكردند پس از گذشت چند سال و كسب درآمد به زادگاه خود يا به حاشيههاي بيروت برميگشتند و براي خود فروشگاه و تجارتخانه داير ميكردند. به استثناي شهيد سيد عباس موسوي، آيا در خاندان موسوي شخصيتهاي ديگري از نظر علمي و فرهنگي و سياسي بروز كردهاند؟ نهضت فرهنگي مردم بقاع دير هنگام تحقق يافت.نهضت علمي و فرهنگي مردم بقاع به اندازه نهضت مردم جبل عامل (جنوب لبنان)نبوده است.اما بيترديد شخصيتهاي علمي و فرهنگي و جنبشي سرشناسي در منطقه بقاع ظهور كردند.به طور مثال آقاي سيد علي زين الموسوي الحسيني قاضي شرع پيشين بعلبك يكي از شخصيتهاي علمي و روحاني بقاع به شمار ميرود.ايشان در دهه هفتم از قرن بيستم وفات يافت. شرايط سخت زندگي مردم بقاع سبب شد نهضت علمي و فرهنگي مردم اين منطقه دير هنگام تحقق يابد. علت محروميت و عقبماندگي منطقه بقاع چه بوده است؟ من از كساني نيستم كه دولت هاي پيشين لبنان را مسئول كامل محروميت مردم منطقه معرفي كنم.منطقه بقاع يكي از نواحي چهارگانه است كه آن را به كشور لبنان بزرگ ملحق كردند.منطقه بقاع در مراحل گذشته حريم حياتي استان جبل لبنان را تشکيل مي داد.واژه حريم حياتي، اين مفهوم را ميرساند كه منطقه بقاع نيازهاي غذايي و اقتصادي استان لبنان را تأمين ميكند.اين نياز اقتصادي، استعمارگران فرانسه را هنگام تشكيل كشور لبنان كنوني وادار كرد تا اين نواحي چهارگانه را ضميمه لبنان كنند. اين نواحي چهارگانه كدامند؟ اين نواحي عبارتند از منطقه جنوب، منطقه بقاع، منطقه طرابلس و عكار و منطقه بيروت.هنگامي كه استان جبل لبنان در برابر فرهنگ و دانش غرب آغوش باز كرده بود، منطقه بقاع زير سلطه مستقيم دولت عثماني قرار داشت.بقاع ضميمه ايالت شام (سوريه)شده بود.در آن برهه روستاهاي بقاع به ويژه روستاهاي شيعه نشين در محروميت كامل به سر ميبردند. اين محروميت در دوران استعمار فرانسه نيز ادامه يافت.مشكل محروميت بقاع سه جانبه است و سه عامل در آن نقش دارند، يكي ضعف فرهنگي مردم منطقه، و ديگري بيتفاوتي دولتهاي پيشين كه قبل و بعد از استقلال زمام امور لبنان را در دست داشتند، به بهبود اوضاع اين مناطق رسيدگي نكردند.عامل سوم وجود فئودالهاي سياسي است.فئودال هايي كه بر اراضي لبنان مستولي بودند، اجازه نميدادند مدارس و مراكز آموزشي احداث شود، اصرار داشتند مردم بي سواد بمانند و آگاه نشوند. آيا فئودالها مناطق شيعهنشين، شيعه بودند؟ آري، اين فئودال هاي سياسي شيعه بودند! از عالم غيب كه نيامده بودند! علاوه بر طايفه شيعه، در منطقه بقاع طوايف اهل سنت و مسيحي نيز زندگي ميكنند.آيا اين طوايف نيز در محروميت به سر ميبردند؟ پيروان اين طوايف نيز از محروميت و فقر رنج ميبردند.فقر كه طايفه و دين نميشناسد.منطقه بعلبك (مركز بقاع) در مقايسه با ساير مناطق لبنان در محروميت شديد اقتصادي و فرهنگي به سر ميبرد، مسلمانان و مسيحيان اين منطقه به طور يك سان محرومند و هر چند كه گروههاي تبشيري مسيحي به اوضاع مسيحيان رسيدگي ميكردند، اما در نهايت مسيحيان منطقه نيز محروم بودند، فئودال ميان مسلمان و مسيحي تفاوت قائل نيست. آيا در مناطق مسيحي نشين هم فئودال وجود داشت؟ در اين مناطق مسيحينشين نيز همچون مناطق مسلماننشين فئودال وجود داشت، اما ميزان تأثير و آسيبرساني آنها كمتر بود.به طور مثال آقاي فلان فئودال در جامعه مسيحيان و آقاي فئودال ديگري هم در جامعه شيعيان بقاع حرف اول را ميزدند،فئودالهاي منطقه بيشترين اراضي كشاورزي و حاصلخيز بقاع را تصاحب كرده و يا آن را به دلايل گوناگون به تصرف خود درآورده بودند.اكنون نيز فئوداليسم سياسي در همه مناطق لبنان وجود دارد، اما تلاشهاي گروههاي تبشيري مسيحي خارجي كه به لبنان ميآمدند، تا حدودي توانستند از جامعه مسيحي اين كشور به ويژه مسيحيان ساكن مناطق شيعهنشين محروميت زدايي كنند. پس از توقف جنگهاي داخلي و پيدايش نهادهاي خدماتي و توسعه اي حزب الله و آزادسازي سرزمينهاي اشغالي جنوب، آيا احساس نميشود كه اوضاع لبنانيها تا حدودي سر و سامان يافته است؟ البته نهضت توسعه و محروميت زدايي در مناطق محروم شيعهنشين از زمان آمدن امام موسي صدر آغاز شد.گسترش آگاهيهاي سياسي و فرهنگي و طرح خواستههاي اصولي مردم از آن برهه آغاز شد.امام موسي صدر به عنوان رهبر طايفه شيعه از دولت لبنان خواست براي بهبود اوضاع مناطق شيعهنشين اقدام كند. آغاز جنگهاي داخلي در لبنان همه اين خواستهها را بر باد داد.اما پس از اين كه پايگاه اجتماعي جنبش محرومان و جنبش امل از قدرت برخوردار شدند، دولتهاي لبنان به نوعي به خواسته هاي آنها رسيدگي كردند.پس از شكلگيري قدرت سياسي و توان نظامي حزبالله و دستاوردهايي كه در صحنه لبنان در پي داشت، باعث شد كه دولتمردان لبناني از حزبالله حرف شنوي داشته باشند. حزبالله اكنون اين توان را يافته است تا مطالبات خود را براي اجراي برنامه هاي توسعه در مناطق شيعه نشين جامه عمل بپوشاند.اما اوضاع داخلي لبنان تاكنون سامان نگرفته است. در مراحل گذشته نمايندگان طوايف در پارلمان لبنان چه نقشي داشتند؟ بافت سياسي جامعه لبنان، منحصر به فرد است در چند دهه گذشته 50 خانواده فئودال و اطرافيان آنها بر لبنان حكومت ميكردند.اين خانوادهها حكومت سياسي و اقتصادي و اجتماعي بر لبنان را از پدرانشان به ارث برده بودند.نمايندگان پارلمان از سوي اين خانوادهها معرفي ميشدند.اصولاً رجال سياسي و دولتمردان مهرههاي فئودالهاي سياسي بودند.فئودالها از ميان اين رجال سياسي نمايندگاني را گزينش و روانه پارلمان ميكردند بعد دولتمردان ادعا ميكردند كه اين نمايندگان توسط مردم انتخاب شده اند. در سايه سلطه اين فئودالها، روابط متقابل شهروندان و پيروان طوايف گوناگون با يكديگر چگونه بود؟ متأسفانه اوضاع به جاي اين كه به سمت لغو طايفهگري سياسي و پذيرش يكديگر پيش برود، از آغاز جنگهاي داخلي لبنان در سال 1975 ميلادي تا كنون و پس از توقف جنگهاي داخلي گرايشات طايفهگرايانه شدت يافته است.امروزه گرايشات طايفهگرايانه بيش از گذشته در جامعه لبنان ريشه دوانده است.سران طوايف به جاي اينكه با اين آفت مبارزه كنند، اين گرايشات را تقويت ميكنند. قبل از جنگهاي داخلي لبنان، برخي احزاب سياسي فرا طايفهاي برپا شدند.اين احزاب از گرايشات ناسيوناليستي و سوسياليستي پيروي ميكردند.اما گرايشات طايفهگرايانه در جامعه قويتر از اين احزاب بود.اين احزاب بادو گروه رو به رو بودند.گروه اول فئوداليسم سياسي قديم كه قدرت و حكومت را در دست داشت.و گروه دوم روحانيون مذهبي كه در برابر احزاب سياسي ناسيوناليست و سوسياليست ايستادگي كردند.اين احزاب نتوانستند به راهشان ادامه دهند.در دگرگوني جامعه لبنان ناكام ماندند.قبل از آغاز جنگهاي داخلي به ياد دارم كه هيچ شهروندي درباره فرقهگرايي و طايفهگري بحث نميكرد، هيچ كس نميگفت اين شهروند شيعه است يا سني يا دروزي و يا مسيحي.در آن برهه آميختگي و همگرايي ميان مردم قوي تر بود.اما امروزه طايفهگري به شكل وحشتناكي در جامعه ريشه دوانده است. علت آن چيست؟ آيا خاندانها و سران طوايف با اين شيوه ميخواهند منافع و سلطه خود را حفظ كنند؟ من معتقدم كه جامعه لبنان رو به تحول پيش ميرود، و تلاش براي تحكيم گرايشات طايفهگرايانه دو علت دارد، يكي علت خارجي و ديگري علت داخلي است.از نظر داخلي، همانگونه كه اشاره كردهايد، فئودالها ميكوشيدند منافعشان را حفظ كنند.دامن زدن به گرايشات و القاي تفكرات طايفهگرايانه به نفع آنان است. از نظر خارجي، برخي قدرتهاي بزرگ كه در لبنان دخالت ميكنند، ميكوشند ميان طوايف گوناگون تفرقه بيندازند.تفرقه ميان طوايف را زمينه مساعد براي دخالت شان در لبنان ميدانند.اين شيوهاي است كه قدرتهاي بزرگ از قرن نوزدهم ميلادي دنبال ميكنند.در متون تاريخي آمده است قدرتهاي بزرگ در قرن نوزدهم به نفع برخي طوايف لبنان دخالت ميكردند. فرانسويها به نفع مارونيها دخالت ميكردند.دولت عثماني از اهل سنت حمايت ميكرد.روسها از منافع مسيحيان ارتدكس پشتيباني ميكردند، انگليسيها به نفع طايفه دروزي دخالت ميكردند. امروزه نيز قدرتهاي بزرگ از طريق همين طوايف در پيكر لبنان رخنه ميكنند. آيا شاگردان امام موسي صدر همچون سيد عباس موسوي و سيد حسن نصرالله و سايرين و برخي جنبشهاي لبنان كه توسط امام صدر به وجود آمدند.راه دفاع از محرومان و تلاش براي بهبود اوضاع شهروندان لبنان را ادامه ميدهند يا در مسائل سياسي غرق شدهاند؟ در حقيقت حزبالله و در مرحله گذشته جنبش امل دو تلاش را ملاك عمل خود قرار داده بودند.يكي تلاش براي آزادسازي سرزمين هاي اشغالي جنوب لبنان و ديگري توسعه مناطق محروم لبنان، اما پيكار سياسي به پشتكار و پيگيري نياز دارد.نسلها بايد پيكار سياسي را ادامه دهند.براي يك حزب آسان نيست در عرض 10 سال با اجراي برنامههاي سياسي، آزمونهاي طولاني و مستمر پشت سر بگذارد، تا بتواند به مردم خدمت كند، به ويژه در سايه چالشهايي كه احزاب شيعي ياد شده با آن مواجهند.شكي نيست كه حزبالله و جنبش امل تلاش خود را روي آزادي سرزمينهاي اشغالي و توسعه مناطق محروم متمركز كردند. گمان كنم كه احزاب و جنبشهاي مربوط به طايفه شيعه لبنان، فرقهگرا و طايفهگرا نيستند.آنها خود را به امت عربي و جهان اسلام وابسته ميدانند و فرامليتي ميانديشند در شرايط فعلي عملكرد حزبالله را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ از زماني كه شهيد سيد عباس موسوي زنده بود، حزبالله همه تلاش خود را روي مبارزه با دشمن صهيونيستي متمركز كرد.حزبالله از ابتداي شكلگيري اعلام كرد كه ما يك دشمن داريم و همه توان و توجه خود را به سوي اين دشمن متمركز خواهيم كرد.وظيفه داريم در حد امكان با قدرتهاي سياسي لبنان متحد شويم.يا دست كم آن دسته از قدرتهايي كه علاقمند به اتحاد و ائتلاف با حزبالله نيستند را بيطرف كنيم.جناب آقاي سيد حسن نصرالله اين راهكار را همچنان ادامه ميدهد.بهترين نشانه اين راهكار اصولي حزبالله، ائتلاف جدي با جريان ملي آزاد به رهبري ژنرال ميشل عون بود. حزبالله پيش از اين نيز با جنبش امل به رهبري نبيه بري پيمان ائتلاف منعقد كرده بود.ائتلاف با ميشل عون يك نقطه عطف مهم در تاريخ حزب الله و تاريخ مسيحيان خاورميانه است.من بر اين باورم كه اين ائتلاف يكي از مهمترين دستاوردهاي تاريخي خاورميانه است.چرا كه اين ائتلاف بين طايفه مسيحي لبنان كه پايگاه اصلي مسيحيان خاورميانه است تشكيل ميدهند و حزبالله كه قويترين قدرت مردمي خاورميانه را تشكيل مي شود. امروزه حزب الله به عنوان يك سازمان غير دولتي حرف اول را در خاورميانه مي زند.اين ائتلاف به مسيحيان لبنان و خاورميانه امنيت و اطمينان بخشيد.به حزبالله نيز براي رويارويي با دشمنان حزب همچون آمريكا و اسرائيل و غرب به نوعي يك پشتوانه و سپر دفاعي بخشيد. اين نشان ميدهد كه حزبالله شيعيان لبنان فرقهگرا نيستند و تصميم ندارند در لبنان دولت اسلامي تشكيل دهند.حزبالله با عملكرد شايسته و مديريت خوب توانست به اين جايگاه برسد.حزب الله در سال 2000 با اين عملكرد و با اين مديريت، سرزمينهاي اشغالي جنوب لبنان را آزاد كرد.اين آزادسازي چشمگير، افكار عمومي جهان را تحت تأثير قرار داد، همه سران و پادشاهان كشورهاي عربي اين آزادسازي را تحسين برانگيز دانسته و آن را ستودند.برخي سران عرب پس از آزادسازي جنوب به لبنان آمدند و اين دستاورد حزبالله را تبريك گفتند. در جنگ 33 روزه ژوئيه سال 2006 نيز حزبالله توانست در برابر تهاجم وحشيانه اسرائيل بايستد و بر ارتش اين رژيم به پيروزي قاطع برسد.پيروزي در اين جنگ تنها به دليل پايداري گروهي از رزمندگان مقاومت در جنگ نبوده است بلكه، به دليل سياستها و راهكارهاي درست حزبالله بوده است.مردم لبنان در جنگ 33 روزه از حزبالله پشتيباني كردند.روستائيان جنوب از رزمندگان مقاومت پشتيباني مي كردند.همانگونه كه ملاحظه كردهايد، پس از توقف جنگ، بيدرنگ آوارگان جنگي با فرا خواني آقايان سيد حسن نصرالله و نبيه بري به روستاهاي خود بازگشتند و اين اقدام مردم جهان را شگفتزده كرد.اين پيروزي دلايل گوناگون داشت كه مهمترين آنها در پيروزي نظامي حزبالله در ميدان جنگ تجلي يافت. روابط حزبالله و جريان ملي آزاد را در سايه فشارهاي داخلي و خارجي آينده چگونه مي بينيد؟ من بر اين باورم كه يكي از مشكلاتي كه حزبالله و آقاي نصرالله با آن مواجهند، راستگويي و راه درستي است كه حزبالله آن را دنبال ميكند.حزبالله و آقاي نصرالله در برابر هواداران و طرفداران و طايفه شيعه راستگو هستند.در حالي ديگران مانور ميدهند و مارپيچ راه مي روند.جريان ملي آزاد هم با همين مشكل روبه روست.ژنرال ميشل عون نيز مردي راستگوست و در برابر طايفه مسيحيان لبنان هم با راستگويي و صداقت رفتار ميكند.هنگامي كه ژنرال عون به ايران آمده بود به او گفتم كه شما دوست و دشمن را خوب تشخيص داده ايد.ايشان در پاسخ گفت كه دوستان خود را هرگز رها نميكند.از دوستان و متحدان خود هرگز چشمپوشي نخواهد كرد.ائتلاف جريان ملي آزاد با حزبالله يك ائتلاف راهبردي است و اين دو جريان هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد.اين دو جريان هيچ چشمداشتي به يكديگر ندارند. به طور مثال هرگاه دو دولت عربي با يكديگر متحد ميشدند، يكي از آن دو سعي ميكرد خواستههايش را بر ديگري تحميل كند، هر كدام از آن دو دولت نسبت به ديگري چشمداشت داشتند.و سرانجام اين اتحاد از هم پاشيد.من بر اين باورم كه ائتلاف ميان حزبالله و جريان ملي آزاد هميشگي است و آن دو جريان از يكديگر جدا نخواهند شد.چرا كه اين ائتلاف بر اصول ملي تشكيل شده و منافع مشترك هر دو جريان اقتضا ميكند كه با يكديگر همراه و همفكر بماند. حزبالله براي اتحاد با برخي طوايف لبنان گامهاي مشابهي بر داشت.اما چرا با جريان ملي آزاد موفق شد و با ديگران ناكام ماند؟ در دولت پيشين، از مشاركت جريان آزاد ملي در كابينه جلوگيري كردند.جلوگيري از مشاركت اين جريان به اين دليل بود كه شعار مبارزه با فساد اقتصادي و اداري و چپاول اموال عمومي را مطرح كرد. حزبالله نيز يكي از احزاب ملي لبنان است كه همواره شعار مبارزه با فساد را مطرح كرده است. مبارزه با فساد عامل مشتركي بود كه حزبالله و جريان ملي آزاد را با يكديگر پيوند زد.و گرنه امكان ندارد حزبالله با گروههايي متحد شود كه عامل اصلي گسترش فساد اقتصادي و اداري در جامعه ميباشند.من شخصاً بر اين باورم كه ائتلاف چهارگانه كه در آستانه انتخابات قانونگذاري سال 2005 به وجود آمد، لكه سياهي بر سيماي تاريخ سياسي حزبالله ميباشد.اين ائتلاف از حزبالله و جنبش امل و جريان المستقبل و حزب سوسياليست ترقيخواه تشكيل شد كه ظاهري اسلامي دارند.در آن برهه برخي افراد گمان كردند كه اين ائتلاف بر ضد طوايف مسيحي بر پا شده است.اين ائتلاف چنين وانمود كرد كه حزبالله جريانات اسلامي را بر ضد مسيحيان رهبري ميكند.به هر حال رويدادهاي سه سال گذشته باعث شد ائتلاف چهار جانبه فرو پاشد و حزبالله با ائتلاف با جريان ملي آزاد ثابت كرد كه با مسيحيان دشمني ندارد، و خدا را سپاس گذارم كه ائتلاف بين حزبالله و جريان ملي آزاد به رهبري ژنرال ميشل عون به قدري مستحكم است كه هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد. پس از انتخابات قانونگذاري سال 2009 سرنوشت ائتلاف حزبالله و جريان ملي آزاد را چگونه پيشبيني ميكنيد؟ همانگونه كه پيش از اين نيز گفتهام، بار ديگر تأكيد ميكنم كه اين ائتلاف پا برجاست و در آينده قويتر از گذشته خواهد بود. گرايشتان پيش از آمدن امام موسي صدر به لبنان چه بوده است؟ پيش از آمدن امام موسي صدر به لبنان و هنگام حضور ايشان در لبنان، در جنبش ناسيوناليسم عربي فعاليت ميكردم.در آن مرحله گرايشات طايفهگرايانه كمرنگ بود. چرا كه احزاب و جنبش سياسي آن روز به مسائل طايفهگرايانه توجه نداشتند و با چشم فرا طايفهاي به مسائل نگاه ميكرديم. درست است كه امام موسي صدر از ميان طايفه شيعه برانگيخته شد، اما از محرومان همه طوايف لبنان اعم از آرمان مردم لبنان و ملت فلسطين و اعراب دفاع ميكرد اينطور نيست؟ نبايد منكر شد كه ايشان يك روحاني بود! شما چگونه ميتوانيد بپذيريد كه يك شهروند شيعه و مسلمان به يك حزب سياسي بپيوندد كه يك كشيش و يا يك اسقف مسيحي رياست آن حزب را بر عهده دارد؟ آيا امام موسي صدر با همه احزاب ملي و طوايف مسيحي لبنان روابط حسنه داشت؟ بله، با همه احزاب و گروهها ارتباط داشت، و هنگامي كه از منطقه بعلبك بازديد ميكرد، همواره سر اسقف كليساي كاتوليك الياس الزغبي ايشان را همراهي ميكرد. در آن مرحله مردم لبنان الياس الزغبي را سر اسقف طايفه شيعه ميناميدند.كمتر ديدهام كه امام موسي صدر به تنهايي از منطقه بقاع ديدن كند.سر اسقف كليساي كاتوليك هميشه همراه ايشان بود. آيا با رهبران طايفه اهل سنت هم ديدار داشت؟ با همه طوايف ملاقات ميكرد.همانگونه كه در مساجد سخنراني ميكرد در كليساها نيز سخنراني داشت.جنبش محرومان كه امام موسي صدر آن را بنيانگذاري كرد به شيعيان محدود نبود.به طور مثال مرحوم پيير حلو نماينده پيشين مجلس لبنان، نماينده امام صدر در پارلمان بوده است.در آن برهه فعاليت جنبشها و احزاب ملي غير طائفي بسيار چشمگير بوده و حرف اول را اين احزاب ميزدند.جنبش ناسيوناليسم عربي، حزب بعث و احزاب سوسياليست عرب در صحنه سياسي لبنان حضور فعال داشتند. علت اينكه اغلب پيروان طوايف مذهبي به احزاب لائيك و سكولار مي پيوستند چه بود؟ آيا طوايف نميتوانستند خواستههاي اتباعشان را برآورده كنند؟ همانگونه كه پيشتر اشاره كردم، فئودالها رهبري طوايف را برعهده داشتند.اين فئودالها باعث محروميت جوامع و مناطق گوناگون لبنان بودند.مردم لبنان هيچ وقت اين خاطره را فراموش نميكنند.در دوراني كه فرانسه كشورمان را اشغال كرده بود، نماينده تامالاختيار فرانسه با يكي از فئودالها ملاقات كرد.و نيازهاي او را جويا شد.به او پيشنهاد كرد در مناطق جنوب لبنان مدرسه و بيمارستان بسازد. اما اين فئودال با اين پيشنهاد مخالفت كرد و به او گفت:فرزندم را به جاي رعيت آموزش ميدهم.در منطقه بقاع نيز اوضاع اين گونه بوده است.در بسياري از مناطق مردم بر ضد استعمارگران و فئودالها قيام كردند.اما اين قيامها بر اساس اصول ايدئولوژيك و برنامهريزي حساب شده نبوده است.بر اين اساس جوانان براي دستيابي به حقوقشان به احزاب سوسياليست و ناسيوناليست روي ميآوردند.براي مردم امكان نداشت به رهبران طايفه خود كه همانا فئودالهاي سياسي بودند، اميدوار باشند.فئودالهايي كه در منطقه بقاع حكومت ميكردند، اين منطقه را از همه جا عقبماندهتر و محرومتر نگه داشته بودند. آيا اين احزاب سياسي هم توانستند خواستههاي مردم را برآورده كنند، يا آنها هم ناكام ماندند؟ درست است.اين احزاب هم ناكام ماندند و نتوانستند به اهدافشان برسند.چرا كه همه دشمنان خارجي و داخلي با اين احزاب به ستيز برخاستند.آمريكا و انگليس و فرانسه با احزاب ملي و ناسيوناليست كه خواهان وحدت امت و گسترش آگاهي بودند مقابله كردند.اما اين ناكامي به معني اين نيست كه ما تلاشها و برنامههاي وحدت بخش و اصلاحگرايانه خويش را متوقف كنيم.
دليل اين كه حزبالله موفق بوده و توانسته است معادلات لبنان و منطقه را دگرگون كند چيست؟ هيچ كس منكر اين نيست كه حزبالله در شرايطي خاص برپا شد.نقش جمهوري اسلامي ايران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در پيدايش حزبالله انكار پذير نيست.درست است كه من سفير دولت لبنان هستم اما هرگز فراموش نميكنم كه در روستايي زندگي كردم و پرورش يافتم كه حزبالله در آن روستا برپا شد.افراد سپاه پاسداران در ابتدا در اين روستا استقرار يافتند.از همه مناطق و روستاها كه سپاه پاسداران در آنها اردوگاه برپا كرد و جوانان لبناني را آموزش داد شناخت دارم.شكي نيست كه ايدئولوژي نقش تعيينكننده در موفقيت حزبالله نداشته است.چرا كه همه احزاب و سازمان بر اساس مباني ايدئولوژيك برپا شدند اما، شيوهها و راهكارهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بر حزبالله منعكس شد و به اين نتيجه رسيد.حزبالله يك پديده بسيار مهم در تاريخ اعراب و مسلمانان است.من معتقدم كه همه احزاب و سازمانهاي سياسي كه در جهان عرب برپا شدند، عوامل نفوذي و سرويسهاي امنيتي اسرائيل در آنها رخنه كرده بودند. به استثناي حزبالله!سرويسهاي امنيتي حتي در احزاب كمونيست عربي نيز رخنه كرده بودند. حضرتعالي كه فارغالتحصيل دارالمعلمين هستيد و 22 سال در آموزش و پرورش نوجوانان اشتغال داشتيد؟ آموزش و پرورش امروز در لبنان چه تفاوتي با گذشته دارد؟ كساني كه در نيم قرن بيستم مدرك ششم ابتدايي داشتند، ميتوانستند معادل دارندگان مدرك ليسانس امروزي مسائلي را تحليل كنند.آموزش به طرز چشمگيري دگرگون شده است.در آن شرايط از دانشآموز ميخواستند مانند دايرهالمعارف باشد. همه چيز بداند.در شرايط كنوني نيز از دانشآموزان و دانشجويان لبناني خواسته ميشود مانند دايرهالمعارف باشند.اما امروزه علم به صورت تخصصي درآمده است. و هدف از آن آمادهسازي دانشآموزان براي اشتغال در چارچوب تخصص خاص ميباشد.بين برنامههاي آموزشي نيم قرن گذشته و برنامههاي آموزشي امروز تفاوت فاحش وجود دارد. يكي از برنامه هاي درسي آن برهه «اخلاق رفتاري»نام داشت.اين يكي از برنامههاي درسي دانشجويان دارالمعلمين بود، بر اساس اين برنامه به دانشجويان رفتار و سلوك اخلاقي ميآموختند.به دانشجويان مركز تربيت مدرس ميگفتند كه شما الگوي جامعه هستيد.امروز شرايط به كلي فرق كرده است.امروز مربيان و آموزگاران به سختي ميتوانند زندگيشان را تأمين كنند.در آن برهه آموزش و پرورش رسالت بود، امروزه وسيله كسب درآمد و زندگي شده است.در دوره تحصيلات دبيرستاني يك استاد ادبيات زبان عرب داشتيم.اين استاد مسيحي بود و ميشل زياده نام داشت.و چند سال پيش دار فاني را وداع گفته است.هر گاه در دستور زبان عربي ميماندم و در كنار تخته سياه نميتوانستم به پرسشهاي او جواب دهم به من توصيه ميكرد قرآن و نهجالبلاغه را مطالعه كنم.او همواره به من سفارش ميكرد كه قرآن و نهجالبلاغه بخوانم. روابط مسيحيان بقاع با سيد عباس موسوي چگونه بود؟ بيشتر مردم بقاع به ايشان عشق ميورزيدند.هنگامي كه سيد عباس به شهادت رسيد و ايشان را در زادگاه خود نبي شيث تشييع كردند، بيشتر مسيحيان منطقه در مراسم تشييع شركت كردند.به طور مثال آقاي منجدالهاشم سر اسقف و همه مردان مسيحي شهر دير الاحمر به نبي شيث آمدند.سر اسقف كليساي ديرالاحمر در اين مراسم سخنراني كرد. و براي سيد عباس مرثيه خواند.گمان كنم آقاي منجدالهاشم هم اكنون سفير واتيكان در كويت ميباشد.ايشان در اين سخنراني اعلام كرد كه هيچ مردي در شهر دير الاحمر باقي نمانده و همه در مراسم خاكسپاري شهيد سيد عباس موسوي شركت كردهاند.فقط زنان و كودكان در شهر ماندهاند.اين نشان ميدهد كه همه مسيحيان ماروني ديرالاحمر به روستاي نبي شيث آمده تا شهادت سيد عباس موسوي را تسليت بگويند.آقاي منجدالهاشم در اين سخنراني مانند كسي كه برادرش را از دست داده براي سيد عباس اشك ميريخت و گريه ميكرد. از سيد عباس موسوي چه خاطره اي داريد؟ دوستي داشتم به نام سيد صالح الرفاعي از برادران اهل سنت شهر بعلبك.با ايشان در دهه هشتم قرن بيستم آشنا شدم.آقاي الرفاعي پس از شهادت سيد عباس موسوي به من گفت كه اگر يكي از برادرانش و يا يكي از فرزندانش را از دست داده بود، بهتر از اين بود تا سيد عباس از دست برود.آقاي سيد صالح الرفاعي سپس خاطرهاي را براي من نقل كرد كه براي خوانندگان مجله شاهد ياران بازگو ميكنم. ايشان گفت ميان برادران اهل سنت بعلبك مشكلي پيش آمد.گروهي از جوانان اهل سنت اين شهر به امام جماعت فلسطيني مسجد حنبليها حمله و توهين كردند. آقاي الرفاعي در پي اين حادثه با سيد عباس موسوي ملاقات كرد و براي پايان دادن به اين غائله از او كمك خواست. سيد عباس آقاي الرفاعي را پسر عمو خطاب كرد (چون هر دو سيد هستند) و به او گفت پسر عمو اگر يك هزار جنگجو خواسته باشيد من آمادهام در اختيارتان قرار دهم، اما مردم چه ميگويند، مردم فردا ميگويند شيعيان سني كشي در بعلبك راه انداختهاند.صبر كنيد و بردبار باشيد. سعي خواهيم كرد تا اين مشكل را به طور مسالمتآميز حل كنيم.سيد صالح توصيههاي سيد عباس موسوي را قبول كرد و امامت جماعت مسجد حنبليها به مكان ديگري انتقال يافت.و فرزند سيد صالح امام جماعت اين مسجد را بر عهده گرفت كه هيچ كسي جرأت گستاخي در برابر او را نداشت. آيا خاطره ديگري هم داريد؟ روزي خبر دار شدم كه به كاروان سيد عباس موسوي و سيد حسن موسوي (ابوهشام)و شيخ صبحي طفيلي در مسير راه بازگشت از دمشق تيراندازي شده است.من و يكي از دوستانم براي تبريك سلامتي سيد عباس به منزل ايشان در بعلبك رفتيم.تواضع و فروتني سيد عباس موسوي زبانزد همگان بود.ظواهر مادي و دنيوي از نظر او هيچ ارزشي نداشت. پس از شهادت سيد عباس، مردم از ميزان تواضع و فروتني ايشان سخن گفتند اما، من از نزديك آن را ملاحظه كردم.آراستگي و سادهزيستي منزل ايشان را به خوبي احساس كردم.هنگامي كه به خانه ايشان نزديك شدم و محافظان را به چشم خود ديدم، گمان كردم با يك مقامي ميخواهم ملاقات كنم كه سمت و جايگاه او از موقعيت يك رئيس جمهوري بيشتر است.اما هنگامي كه وارد خانه شدم ديدم يك فرش كهنه در اطاق پهن شده است. پارگي رويههاي تشكها آشكار بود.اين اثاث منزل، اوج تواضع و ساده زيستي سيد عباس را نشان ميداد.آن گونه كه شما ايرانيها تعبير ميكنيد، سيد عباس آدمي خاكي بود.براي آخرت تلاش ميكرد.مشاهده سادهزيستي سيد عباس باعث شد بيش از پيش براي ايشان احترام قائل شوم.افزون بر همه اينها سيد عباس به درگيريهاي داخلي ميان شيعيان لبنان پايان داد.اين يكي از مهمترين دستاوردهاي شهيد سيد عباس ميباشد. ايشان همواره تأكيد ميكرد كه با يك دشمن مواجهيم و اختلاف دروني و حاشيهاي جايز نيست. مناسبات شهيد سيد عباس موسوي با برادران اهل سنت لبنان چگونه بود؟ روابط ايشان با همه گروهها خوب بوده است.روابط شهيد سيد عباس موسوي با آقايان شيخ ماهر حمود امام جمعه شهر صيدا و مرحوم شيخ سعيد شعبان رئيس جنبش توحيد اسلامي در شمال لبنان فراموش ناشدني است.اين سياست حزبالله است.خود آمريكاييها به اين نكته اعتراف كردهاند كه حزبالله فقط اسرائيل را دشمن خود ميداند، حزب الله سعي ميكند با همه احزاب و طوايف لبنان روابط دوستانه داشته باشد.از سال 2000 تا 2002 دولت لبنان در شهر ديترويت آمريكا بودم، در آن مدت يك مسيحي لبناني از دولت آمريكا تقاضاي پناهنگي سياسي كرده بود.دادگاه فدرال آمريكا حكم اخراج اين لبناني را صادر كرد.اين لبناني مسيحي متقاضي پناهندگي، به دادگاه آمريكا گفته بود كه نميتواند به لبنان باز گردد.زيرا مورد تعقيب حزبالله و نيروهاي سوريه مستقر در لبنان است. اين متقاضي در ادعانامه خود دلايل كذب ارائه داده بود كه اگر به لبنان بازگردد، او را به قتل ميرسانند.من يك نسخه از گزارش رئيس دادگاه فدرال آمريكا را در بايگاني شخصي دارم.من در اين گفتوگو موضع دادگاه آمريكا را از سياستهاي آمريكا جدا ميدانم.رئيس دادگاه به متقاضي لبناني ميگويد كه نيروهاي سوريه كه در لبنان حضور دارند، قدرت را از قله حكومت در دست دارند، و خود را سرگرم افرادي امثال تو نميكنند.رئيس دادگاه ميافزايد درست است كه حزب الله تنها جريان شبه نظامي لبنان است كه تا كنون سلاح را بر زمين نگذاشته است، اما اين حزب از سال 1987 همه توان و سلاح خود را متوجه اسرائيل كرده است.زيرا اسرائيل ده درصد از اراضي لبنان را در اشغال دارد.بنابراين حزب الله هيچ توجهي به امثال شما ندارد!اين سخن رئيس دادگاه آمريكاست. نگاه كنيد، سياست تمركز توانها و امكانات به سوي توانها و امكانات به سوي دشمن صهيونيستي كه حزبالله در پيش گرفته و تلاش براي كسب دوستان محلي و يا دست كم بيطرف ساختن مخالفان داخلي از برجسته ترين و خردمندانهترين سياستهاي حزب الله است كه رئيس دادگاه آمريكا نيز به آن اعتراف كرده است.من تأكيد ميكنم كه سياست داخلي حزب الله در نتيجه رهنمودهاي شهيد بزرگ سيد عباس موسوي است.اكنون نيز جناب آقاي سيد حسن نصرالله همين سياست را دنبال ميكند. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 40
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 303]
صفحات پیشنهادی
-
گوناگون
پربازدیدترینها