تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 14 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1849316775




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سراب عشق اينترنتي .... !!!


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : سراب عشق اينترنتي .... !!! YAGHOT SEFID20th April 2009, 03:42 PMسراب عشق اينترنتي .... :eek::rolleyes::shame: کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) پاشو مادر، چشم‌هات كور مي‌شه؛ همه‌ش كه جلوي اين كامپيوتر نشسته‌اي. سرش را كه برگرداند، مادر پشت سرش ايستاده بود. آن‌قدر سرگرم كارش بود كه حتي متوجه آمدنش نشده بود. مادر استكان چاي را گذاشت كنار ميز كامپيوترش. ـ مادرجان، درس هم اندازه داره، يك ذره هم به خودت برس. از صبح تا شب دائم نشسته‌اي جلوي اين كامپيوتر كه چي بشه؟ مي‌خواي اديسون بشي؟ خنده‌‌اش گرفته بود. چون رشته‌اش كامپيوتر بود، هر وقت جلوي مانيتور مي‌نشست، مادر فكر مي‌كرد بچه‌اش دارد درس مي‌خواند اما اين بار با هميشه فرق داشت. او نمي‌دانست كه پسرش بدجوري عاشق شده است؛ يك عشق اينترنتي؛ عشقي كه حالا 12 روزه شده بود. ماجرا از يك سايت دوست‌يابي اينترنتي شروع شده بود. پيغام گذاشته بود كه اهل كرمان است و دنبال دختري مي‌گردد كه همشهري‌اش باشد و روز بعد در اي‌ميل‌اش پيغامي‌ از دختري به نام ساناز دريافت كرده بود كه نوشته بود مي‌خواهد با او از طريق اينترنت در ارتباط باشد و از آن روزبه‌بعد چت‌هاي طولاني آغاز شده بود. دختر جوان يك بار چندين عكس از خودش را براي او فرستاد و او هم تعدادي از عكس‌هايش را براي ساناز ارسال كرد. با اينكه كمتر از 2 هفته بود كه پسرجوان درگير اين عشق شده بود اما احساس مي‌كرد عشقشان 100 ساله شده است. بدجوري مهر اين دختر كه او را تنها از طريق عكسش مي‌شناخت، به دلش افتاده بود. هر بار كه با هم چت مي‌كردند احساس مي‌كرد چقدر به هم شبيه هستند. چند بار موقع چت كردن از دختر جوان خواسته بود حضوري با هم قرار ملاقات بگذارند و با هم حرف بزنند اما ساناز انگار علاقه‌اي به اين ملاقات نداشت. از او خواسته بود تا تلفني با هم حرف بزنند اما باز هم دختر جوان قبول نكرده بود و تنها به ارتباط از طريق اينترنت رضايت داده بود و همين موضوع او را به شك انداخته بود. دليل طفره رفتن‌ها را هنگام چت كردن از ساناز پرسيده بود اما او تنها نوشته بود «اعتماد»؛ بگذار زمان بگذرد. او هم پذيرفته بود و تازه خيلي هم خوشش آمده بود از اينكه دختر مورد علاقه‌اش از آن دخترهايي نبود كه خيلي زود به همه آدم‌ها اعتماد مي‌كنند. روزها به سرعت مي‌گذشتند و او تنها دلش را خوش كرده بود به يك چت اينترنتي و چند تا عكسي كه از ساناز داشت اما كم‌كم داشت حوصله‌اش سر مي‌رفت. دلش مي‌خواست لااقل صداي او را بشنود و با او حرف بزند. با اينكه عشقش كامپيوتر بود اما حالا از اين تماس‌هاي اينترنتي حالش به هم مي‌خورد. تصميم گرفت اگر ساناز حاضر به ملاقات يا حتي تلفن‌زدن نشد، اين ارتباط بي‌فايده را قطع كند. اين را هنگام چت براي او نوشت.. تهديد كار خودش را كرد؛ ساناز جواب داد كه به او و عشقش اعتماد پيدا كرده است اما اصرار داشت كه هنوز هم براي ملاقات حضوري زود است. در اين تماس دختر جوان درخواست عجيبي را مطرح كرد؛ او عكس‌هاي خصوصي‌اش را مي‌خواست. براي او اين مسئله غيرقابل باور بود. دختري كه حتي حاضر به ملاقات حضوري نمي‌شد، حالا چنين درخواستي را مطرح كرده بود. اولش قبول نكرد اما وقتي ساناز گفت كه اگر عكس‌ها را برايش از طريق اينترنت نفرستد يعني اينكه به او اعتماد ندارد و ارتباطش را قطع مي‌كند، تسليم شد و عكس‌هاي خودش را فرستاد. ساناز همان شب بعد از دريافت عكس‌هاي خصوصي، شماره تلفن و آدرس او را هم گرفته بود و به او گفته بود كه از فردا سر ساعت 5 تلفني با او صحبت مي‌كند. از نيم ساعت قبل از زمان قرار نشسته بود كنار تلفن تا ساناز زنگ بزند. هر بار با شنيدن صداي زنگ تلفن از جا مي‌پريد و با سرعت گوشي را برمي‌داشت. اعصابش به هم ريخته بود. انگار عمه و خاله همه تلفن‌هايشان را گذاشته بودند درست براي همين وقت؛ وقتي كه او منتظر تماس ساناز بود. بالاخره سر ساعت 5 زنگ تلفن به صدا درآمد. گوشي را برداشت. صدايي دخترانه به گوشش رسيد. - سلام، من ساناز هستم. نفهميد كه چطوري جواب داد «من هم مجيدم». انگار نفسش بند آمده بود و نمي‌توانست درست حرف بزند. «شما مي‌خواستيد با من دوست بشويد؟»؛ اين را صداي دخترانه پرسيده بود و او هم پاسخ داده بود «اگر شما مايل باشيد». صداي خنده در گوشي پيچيده بود و يكباره لحن صدا عوض شده بود؛ حالا انگار صدا مردانه شده بود. گيج شده بود... ـ آق مجيد، بدجوري رودست خوردي؛ يعني اشتباه گرفتي داداش؛ سانازي در كار نبوده و نيست؛ همه‌ش فيلم بود، تئاتر بود، رنگت كرده بودم. حالا هم كه جنابعالي استحضار داريد يه سي‌دي از عكس‌هاي خصوصي‌تون دست منه. با شنيدن كلمه عكس‌هاي خصوصي جا خورد. بيچاره شده بود؛ عكس‌هايش افتاده بود دست اين مرد جوان كه خودش را در اينترنت زن جا زده بود. ـ اين سي‌دي 20 ميليون تومان مي‌ارزه؛ اگه اين پول رو فراهم كردي و دادي كه خب، وگرنه اين فيلم را مي‌فرستم براي تمام همسايه‌هاتون تا ببينن آقا مجيد چه آدميه. اون‌وقت مي‌دوني چه مي‌شه؟ يخ زده بود. باورش نمي‌شد. يعني به همين راحتي فريب خورده بود؟ يعني عكس‌ها همه‌اش دروغ بود؟ بعدازظهر سر ساعتي كه هر روز با ساناز چت مي‌كرد، به اينترنت وصل شد و آن موقع بود كه فهميد مرد جوان با معرفي خودش به عنوان يك دختر، بدجوري به او رودست زده است و حالا هم با داشتن فيلم خصوصي او و آدرس و شماره تلفنش مي‌خواهد از او اخاذي كند. نيم ساعت از چت نگذشته بود كه زنگ تلفن به صدا درآمد.. مادر گوشي را برداشت. از اتاقش صداي مادر را مي‌شنيد كه با كسي احوالپرسي مي‌كرد. بعد از چند لحظه مادر صدا زد:«مجيد آقا، دوست‌ات است؛ آقاجواد. گوشي را جواب بده». تعجب كرد؛ او دوستي به اسم جواد نداشت. با عجله خودش را به تلفن رساند و گوشي را برداشت. ـ سلام آقا مجيد ساده‌لوح. من همان ساناز خانم اينترنتي هستم يا بهتره بگم آقا‌جواد واقعي. ببين داداش، من روده‌درازي نمي‌كنم، مي‌رم سر اصل مطلب. قبلا هم به‌ات گفتم 20 ميليون مي‌خوام وگرنه فيلم‌رو پخش مي‌كنم. حالا خود داني. پاي پليس و اين‌جور چيزها هم اگه وسط بياد، فيلم پست مي‌شه براي در و همسايه و خانم والده... قبل از آنكه او بتواند حرفي بزند، تماس‌گيرنده ناشناس تلفن را قطع كرد. انگار يك سطل آب يخ روي سرش ريخته باشند، سرجايش خشكش زد. داشت ديوانه مي‌شد. اين چه اشتباهي بود كه مرتكب شده بود؟ يك‌عالمه از عكس‌هاي خصوصي‌اش را براي يك ناشناس فرستاده بود و حالا اين‌طوري توي دام افتاده بود. آن شب تا صبح خوابش نبرد. مگر فكر و خيال مي‌گذاشت خواب به چشم‌هايش بيايد؟ اگر مرد جوان واقعا به تهديدهايش عمل مي‌كرد، ديگر براي او و خانواده‌اش آبرويي نمي‌ماند. مادر از غصه اين بي‌آبرويي حتما دق مي‌كرد. مرتب با خودش كلنجار مي‌رفت؛ 20هزار تومان را هم به زور مي‌توانست جمع كند، چه برسد به 20 ميليون تومان! بالاخره تصميمش را گرفت؛ صبح اول وقت به اداره آگاهي رفسنجان رفت و موضوع را با افسران پليس درميان گذاشت. گفت كه پشيمان است و اشتباهي مرتكب شده كه اگر فاش شود آبروي خودش و خانواده‌اش مي‌رود و براي حل آن كمك خواست. با گزارش اين ماجرا، كارآگاهان به سرعت تحقيقات خود را ‌آغاز كردند اما جوان ناشناس نقشه ماهرانه‌اي را طراحي كرده بود و هيچ اثري از خود برجاي نگذاشته بود. حتي آخرين تماس او هم از يك تلفن عمومي‌ بود. در اين مرحله كارآگاهان در بررسي‌هاي تخصصي خود به اين نتيجه رسيدند كه تنها راه دستگيري جوان اخاذ، كشاندن وي به محل قرار است. به اين ترتيب كارآگاهان از مجيد خواستند وانمود كند قصد پرداخت مبلغ درخواستي را دارد و به اين ترتيب او را به محل قرار بكشاند تا ماموران، جوان اخاذ را دستگير كنند. طبق نقشه كارآگاهان، مجيد در تماس بعدي مرد جوان موافقت كرد نيمي ‌از مبلغ درخواستي‌اش را بدهد و مرد جوان هم كه فكر نمي‌كرد او موضوع را به پليس اطلاع داده باشد، محلي را براي تحويل گرفتن پول‌ها تعيين كرد. در ساعت تعيين شده وقتي مجيد با كيسه‌اي كه به‌جاي پول درون آن كاغذ باطله بود سر قرار رفت، ماموران، منطقه را به صورت نامحسوس تحت‌پوشش قرار دادند تا در صورت نزديك شدن جوان حيله‌گر او را به دام بيندازند. به اين ترتيب وقتي كه مرد جوان در ساعت تعيين‌شده سر قرار آمد، ماموران وي را در محاصره گرفته و دستگير كردند. وقتي ماموران قدم به خانه مرد جوان گذاشته و با مجوز قضائي به بازرسي كامپيوتر وي پرداختند، دريافتند كه وي با افراد ديگري حتي در خارج از كشور نيز در ارتباط بوده است و از آنها عكس‌هاي سياه خصوصي‌شان را گرفته و احتمالا قصد داشته از آنها نيز اخاذي كند. به اين ترتيب مرد جوان تحت بازجويي قرار گرفت و در اين بازجويي‌ها بود كه وي پرده از نقشه سياه خود براي اخاذي برداشت. وي در توضيح ماجرا گفت در سايت‌هاي اينترنتي دوست‌يابي، خودم را به عنوان يك دختر جا مي‌زدم و با مردان ساده‌لوحي كه قصد داشتند از اين طريق دوست پيدا كنند، ارتباط اينترنتي برقرار مي‌كردم. عكس‌هايي از چند دختر جوان كه با آنها در ارتباط بودم، در اختيار داشتم كه آنها را براي طعمه‌هايم مي‌فرستادم تا آنها به من اعتماد كنند. بعد از مدتي چت اينترنتي، از طعمه‌هاي ساده‌لوحم مي‌خواستم كه چند عكس سياه خصوصي از خودشان برايم بفرستند و وقتي كه آنها به حرفم گوش مي‌دادند، در دام اخاذي‌هاي من گرفتار مي‌شدند. بعد از آنكه اين عكس‌ها به دستم مي‌رسيد، با شماره تلفني كه خودشان به من داده بودند با آنها تماس مي‌گرفتم و تهديد مي‌كردم در صورتي كه مبلغ درخواستي‌ام را ندهند، عكس‌هايشان را در اينترنت منتشر كرده و در محله‌شان هم توزيع مي‌كنم. در اين شرايط آنهايي كه عكس‌هاي واقعي خودشان را فرستاده بودند مجبور به پذيرفتن درخواست‌ام مي‌شدند و از آنها اخاذي مي‌كردم. با اين اعترافات پرونده يك كلاهبرداري جديد اينترنتي نيز بسته شد. raya28th April 2009, 12:52 AMمرسی از مطالب جالبتون:((چرا جامعه این قدر کثیفه:((:((:(( خدا یا صاحبالزمان رو برسون همه بلند بگید آمینننننننننننننننننننننن� �ننننن nicefish9th May 2009, 07:12 PMچه زن و چه مرد می خواهند از هرجوری پول در بیارند.زن ها با فریب پسرها کم سن و سال و بی تجربه و یا مرد های زن دار مرد ها هم یجور دیگه !:shame:[-( ولی همیشه تو اینجور مسائل پای چند نفر دیگری هم به میان می آد که به اون شخص کمک می کنند! چقدر کثیف شده این دنیا ! فکر کنم این آمارتو شهرستان ها بیشتر هم باشه ;) سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 535]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن