تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):چه چيز مانع مى شود كه هر گاه بر يكى از شما غم و اندوه دنيايى رسيد، وضو بگيرد و به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816877615




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

باسي قول مي دهد


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 باسي قول مي دهد
باسي قول مي دهد   نويسنده: كارول مور مترجم: نعيمه جلالي نژاد   1.باسي زنبور تنبلي بود ودوست نداشت براي پيدا كردن غذا همه جا را بگردد. يك روز كه باسي از كنار يك ميز غذاخوري مي گذشت. مورچه ها را ديد كه همه با كمك هم از غذاهاي ته مانده روي ميز جمع مي كردند و به لانه شان مي بردند. باسي كنار مورچه ها نشست و گفت: چرا همه شما با هم براي غذا كار مي كنيد؟

مورچه اي كه تكه كوچك از نان را با خودش مي برد گفت: ما مورچه ها با هم كار مي كنيم و با كمك همديگر كارهاي مان را زودتر و بهتر انجام مي دهيم .

3.همين موقع بود كه باسي ظرف كوچكي را ديد كه پر از عسل بود و مورچه ها دسته دسته به طرف ظرف مي رفتند و از آن عسل هاي خوشمزه مي خوردند. باسي گفت: به به! اين ظرف عسل مثل يك پيتزاي خوشمزه است؛ ولي اين مورچه ها نمي دونند اين عسل ها را بايد تنهايي خورد. نه اين كه بين اين همه مورچه تقسيم كنند. اين طوري هيچ كدوم از اون ها سير نمي شن.

4.باسي با خوشحالي به طرف ظرف عسل رفت و شروع به خوردن عسل ها كرد. آن قدر خورد و خورد كه شكمش حسابي بزرگ شد. حالا ديگه باسي آن قدر سنيگين و بزرگ شده بود كه ممكن بود بتركه. باسي مي خواست از ظرف عسل بيرون بيايد؛ اما نمي توانست. چون بال هايش نمي توانستند بدن سنگين باسي را تحمل كنند و او را بالا بكشند. دست ها و پاهاي باسي آن قدر عسلي بودند كه به هم ديگه چسبيده بودند.

5.باسي فرياد زد: كمك، كمك، كمك، كمكم كنيد، دارم خفه مي شم. من را از اين جا نجات بديد ... دو زنبوري كه از آن نزديكي مي گذاشتند با شنيدين صداي باسي به طرف ظرف عسل آمدند و گفتند: باز هم باسي شكمو! آن قدر خورده كه نمي تونه حركت كنه. زنبور ها و مورچه ها با كمك هم باسي را از ظرف عسل بيرون كشيدند. باسي به زنبورها قول داد كه ديگه در خوردن غذا زياده روي نكند و به فكر ديگران هم باشد. منبع: مجله شهرزاد 21  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 523]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن