واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > ادبیات - هوشنگ مرادی کرمانی خالق «قصههای مجید» میگوید: به نظرم گاهی استقبال مردم ، نویسنده را دچار کلیشهها میکند و به همین خاطر لازم است نویسنده هم به مسایل فراتری بیندیشید تا دچار کلیشهها نشود. سجاد صاحبان زند: هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده داستان های به یاد ماندنی «قصه های مجید» چند روز دیگر راهی ترکیه میشود تا با مخاطبان کتابش در آن کشور دیدار کند. بچه های ترکیه ای کتاب او را به عنوان یکی از محبوب ترین کتاب هایشان انتخاب کرده اند. علاوه بر این کتاب های «مربای شیرین » و «قصه های مجید» او هم در این کشور به چاپ دوم رسیدهاند. او که شهریور سال 1323در روستای سیرچ کرمان به دنیا آمده،بیش از چند دهه است که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان قلم می زند و تا به حال آثار ماندگار بسیاری را خلق کرده است.کتاب های این نویسنده در ایران هم همواره با استقبال خوب مخاطبات ادبیات داستانی مواجه بوده است؛ به عنوان نمونه کتاب «مربای شیرین » به چاپ پانزدهم، « لبخند انار» چاپ دهم و «شما که غریبه نیستید» به چاپ چهاردهم رسیده اند. کتاب « ناز بالش » -به عنوان آخرین اثر منتشر شده این نویسنده- در طول کمتر از یکسال به چاپ سوم رسیده و قرار است ،فیلمی هم از روی آن ساخته شود. گفتگوی ما با هوشنگ مرادی کرمانی از سفرش به ترکیه آغاز شد و در ادامه به کتاب نازبالش رسید که در بین کار های او تجربه ای متفاوت به حساب میآید . اینطور که در خبر ها آمده بود ،قصد سفر به کشور ترکیه را دارید .چنان چه میدانید 9 کتاب من به زبان ترکی استانبولی ترجمه و در ترکیه منتشر شده است. مترجم این کتاب ها، ویسل و نزهت باسچی هستند که هر دوی آن ها دکترای زبان و ادبیات فارسی شان را از دانشگاه تهران گرفتهاند. این کتابها را نشر «کلمه» منتشر کرده و به تازگی دو کتاب « قصه های محید » و مربای شیرین به چاپ دوم رسیدهاست. من به همین دلیل ، یعنی چاپ مجدد این دو کتاب و همچنین انتخاب آن ها به عنوان کتاب محبوب از سوی بچهها به ترکیه سفر میکنم. در این سفر طبق برنامهریزی که ناشر کتابهایم کرده برنامههای فرهنگی متعددی خواهیم داشت که از جمله آن ها می توانم به دیدار از چند مدرسه و انجمن ادبی اشاره کنم. در این جلسات به پرسش و پاسخ درباره ادبیات کودک و نوجوان در ایران خواهیم پرداخت . کنجکاوم بدانم بچههای آنجا با داستانهایم چگونه برخورد کردهاند و نکات جالب قصهها برای آنها چه بودهاست. البته برنامههای دیگری هم خواهیمداشت که پس از برگشتن به شرحشان خواهم پرداخت.خوشبختانه ترجمه کتاب در کشور ترکیه نه تنها با استقبال دوستداران ادبیات همراه بوده ، بلکه چند اقتباس نمایشی هم از آن صورت گرفتهاست. قصههای شما به چند زبان دیگر هم ترجمه شده، اما در این میان انگار این کتابها در ترکیه بیش از بقیه نقاط با استقبال مواجهه شدهاند. شما دلیل این نکته را چه میدانید؟ آیا ترجمهها به زبانهای دیگر دچار مشکل بودهاند؟به نظرم اشکال از ترجمهها نیست، چرا که کتابها را اغلب ناشران یا نشریاتی منتشر میکنند که معتبرند و حتما به این مسایل توجه دارند. به عنوان مثال، ما داستانها را همین جا به انگلیسی ترجمه میکنیم و سپس به نشریه کریکت میفرستیم. آنها قصهها را ویراستاری میکنند و تا زمانی که مطالب مفهوم نشود، قطعا دست به انتشارش نمیزنند.در نتیجه من از ترجمه ها ناراضی نیستم و از سویی به نظرم نزدیکی های فرهنگی میان ما و ترکیه مهمترین عامل است. در هیچ کشوری استقبال به اندازه ترکیه خوب نبوده است . هر چند ترجمه کتاب ها به خوبی به ترکی استاتبولی انجام شده، اما به نظرم همان نزدیکی فرهنگی مهمترین عامل است. انگار 5 درخت به نام شما در ترکیه کاشته اند. قضیه این درخت ها چیست؟در استانبول یک جنگل مصنوعی وجود دارد که در آن جنگل و برای کسانی که به فرهنگ ترکیه خدمت کرده اند، 5 درخت می کارند. از آنجایی که کتاب هایم در ترکیه با استقبال روبرو شده اند و این نکته گامی در جهات اعتلای فرهنگ ترکیه لقب گرفته، من هم سهم کوچکی در این فضای سبز دارم. اگر مایل باشید به کتاب «ناز بالش» بپردازیم که آخرین کتاب شماست که سال پیش روانه بازارشد. کتاب فضایی متفاوت با سایر آثار شما دارد و این برای نویسنده ای که مخاطبان او را با نوع ادبی خاصی می شناسند، یک نوع خطر کردن نیست؟راستش را بخواهید خودم هم با این موضوع و روبرو بودم و البته بیش از من ناشر نگران بود. اما من باید تجربه ای متفاوت ارایه می کردم و به گونه ای دیگر می نوشتم؛چون فکر می کردم باید حرف تازهای میزدم. به نظرم گاهی استقبال مردم ، نویسنده را دچار کلیشهها میکند.به همین خاطر لازم است نویسنده به مسایل فراتری بیندیشید تا دچار کلیشه ها نشود.یعنی روزی که من شروع به نوشتم کردم، کسی نمی توانست حدس بزند که این شیوه با استقبال روبرو میشود. اما داستان نوشته شد و مخاطب ها هم دوستش داشتند. پس میتوان به شیوههای جدید فکر کرد و در عین حال انتظار داشت که مخاطب ها کتاب را دوست داشته باشند. با این همه ناشر نگران بود. اما خوشبختانه کتاب به چاپ سوم رسیده است.با این همه من فکر می کنم که باید استقبال و علاقه مخاطبان را بعد از این دید. یعنی فکر میکنم آن سه چاپ اولی شاید به دلیل اسم من باشد. اما اگر استقبال از کتاب ادامه داشته باشد، یعنی مردم این کتاب را هم دوست داشته اند که امیدوارم اینچنین باشد. فکر می کنم همه چیز به ذهن قصه پرداز شما مرتبط می شود. شما در کنار نویسندگانی همچون ساعدی، از جمله نویسندگانی به حساب می آیید که ذاتا قصه گو هستید...اتفاقا بخشی از کتاب « هوشنگ دوم» که به تازگی توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده به همین قضیه اختصاص دارد. من در این کتاب ، که یک گفتگوی بلند است، در مورد بسیاری از نویسندگان از جمله ساعدی حرف زده ام. او یک نویسنده خیلی خوب بود و ذهنی قصه پرداز داشت. به همین دلیل است که قصه هایش با استقبال مخاطبان روبرو شده اند. امیدوارم من هم بتوانم این گونه باشم...منظورم این است که در پس نوشته جدید شما هم یک ذهم قصه گو قرار دارد.این از لطف شماست. اما به هر حال این کار برایم نوعی خطر کردن بود. وقتی مردم به چیزی عادت کردند، سخت است آن ها را با چیز دیگری روبرو کنی.همه هنرمندها از جمله بازیگرها هم دقیقا همین طوری هستند. مثلا یادم می آید که ناصر ملک مطیعی، دو نوع دستمزد برای کارش داشت. میگفت که برای فیلمهایی که در آنها نقش جاهلی داردوکلاه شاپو سرش میگذارد، 40هزار تومان و فیلم های دیگرش 20 تا هزار25 تومان می گیرد. چون دلش می خواست تجربه های متفاوتی داشته باشد. اما تهیه کننده ها 40هزار تومان را می دادند و نقش جاهلی را می خواستند، چون مردم عادت کرده بودند تا ملک مطیعی را در این نقش ببیند و این فیلم هایش فروش داشت. من با آگاهی به همه این مسایل آمدم جلو و خوشبختانه کتاب دیده شده است. خوشبختانه سطح فکری مخاطبان ما رشد کرده و از من انتظار ندارند که فقط مثل « شما که غربیه نیستید» بنویسم. فعلا کتاب دیگری در دست ندارم ، اما به طور حتم در کتاب بعدی ام، باز هم تجربه ای دیگر را انجام خواهم داد که با «نازبالش» هم متفاوت خواهد بود.اما به هر حال هنوز تیراژ کتاب ها خیلی کم است و خیلی ها شناخت خوبی نسبت به این مساله ندارند. بله. من خاطرات زیادی در این مورد دارم. مثلا در یکی از جلسات خانه سینما و پس از نمایش فیلم «قصه های مجید» ، یکی از بازیگرها پرسید: شما که قصه این فیلم را نوشتهای، آیا کتاب هم چاپ کردهای؟ یعنی بنده خدا نمیدانست اصلا در ابتدا قصه این فیلم به صورت کتاب چاپ شده و بعد فیلمش ساخته شده.شاید برایتان جالب باشد، اما چند نفری من را با خواجوی کرمانی هم اشتباه گرفتهاند، در حالی که آن بنده خدا در قرن ششم زندگی میکرد و من . . . بگذریم. اما وضعیت خیلی بهتر از قبل شده و مخاطبان باهوش تر شدهاند.ما این مسایل و مشکلات را داریم. بعضی از خبرنگارها زنگ می زنند و اصلا اسم کتابهای من را نمیدانند. میگویند که شنیدهاند من نویسندهام و بعد از من میخواهند که حرف بزنم. و جالب است که اصلا نمیداند در چه موردی قرار است حرف بزنیم.فیلمی هم انگار با استفاده از «ناز بالش » در مرحله ساخت است؟بله. اما فعلا در این مورد نمیتوانم حرفی بزنم، چون با تهیه کننده قرار گذاشتهایم که فعلا مساله را رسانهای نکنیم. فعلا تا همین حد بدانید که فیلمنامه در مرحله نگارش قرار دارد . امیدوارم کار خوبی بشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 653]